چگونه می‌توان سخنی یا مطلبی را به اسلام نسبت داد؟
قرآن کریم، اولین منبع معرفت دینی و بر اساس رهنمود معصومین (علیهم‌السلام) "ثَقَل اکبر" و پشتوانه حجیّت روایات است و سخنان عترت طاهرین که "ثَقَل اصغر" هستند، در اصل حجیّت و در تأیید محتوا، متکی به قرآن کریم است و باید بر آن عرضه و با آن ارزیابی شود. عرضه روایت بر قرآن، چنانکه گذشت، برای آن است که مضمون آن رو در روی قرآن نبوده، اختلاف تباینی با آن نداشته باشد وگرنه تقییدِ مطلق، تخصیصِ عام، تبیینِ کلیّ، تحدید حدود و تفصیل اجمال، مخالفت محسوب نمی‌شود. روایتی که با قرآن کریم اختلاف تباینی نداشته باشد در دامنه قرآن قرار می‌گیرد و حجّت و قابل استناد است. از سوی دیگر، چون رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عهده‌دار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و معلم الهی قرآن کریم است: "وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نُزّل إلیهم"(1) و آن حضرت نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین همین سِمَتها را به جانشینان خود سپرده است: "... إنّی تارک فیکم ثقلین... وهو کتاب الله... وعترتی أهل بیتی لن یفترقا"(2)، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلی قرآنی بر عهده معصومین (علیهم‌السلام) است و سخنان آنان عمومات قرآنی را تخصیص و مطلقات آن را تقیید می‌کند. بنابراین، استناد به قرآن برای معتقد شدن به "اصول اعتقادی" و عمل کردن به "فروع عملی" بدون رجوع به روایات بی‌ارزش است و در حقیقت، سخن "مجموع ثقلین"، سخن اسلام است، نه سخن "یکی از دو ثقل" به تنهایی. بر اساس مباحث گذشته، در تفسیر هر یک از آیات قرآنی این مراحل را باید پیمود: 1 مفاد آیه مورد نظر را با قطع نظر از سایر آیات قرآن باید فهمید، ولی در این مرحله نمی‌توان گفت نظر قرآن چنین است، بلکه می‌توان گفت مفاد این "آیه" با قطع نظر از آیات دیگر، چنین است. 2 چون آیات قرآن کریم مفسر و مصدق یکدیگر است: "وإنّ القرآن لم ینزل لیکذّب بعضه بعضا ولکن نزل یصدّق بعضه بعضا"(3)، "ینطق بعضُه ببعض ویشهد بعضُه علی بعض"(4) با استفاده از سایر آیات قرآن باید آیه مورد نظر تفسیر شود. در این مرحله حاصل معنای آیه را که ثمره تفسیر قرآن به قرآن است، می‌توان به "قرآن" اسناد داد، ولی قابل اسناد به "اسلام" نیست و به عنوان پیام دین و سخن اسلام تلقّی نمی‌شود و از این رو، پذیرش و عمل به آن، مصداق "حسبنا کتاب الله" خواهد بود؛ که چنین گفتار یا رفتاری مخالف سنّت قطعی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که قرآن نیز آن را منبع مبانی و ادلّه دین قرار داده است. 3 باید همه روایاتی که در شأن نزول، تطبیق و یا تفسیر آیه مورد بحث آمده و همچنین روایاتی که به گونه‌ای با معنای آیه مزبور مرتبط است با یکدیگر جمع‌بندی شود تا در محدوده سخنان ثَقَل اصغر نیز مقیِّدها مخصِّصها و سایر قراین یافت شده، پیام "ثَقَل اصغر" به روشنی دریافت شود. 4 پس از جمع‌بندی روایات مزبورْ حاصل و عصاره آنها را بر قرآن کریم عرضه کنیم تا در صورت نداشتن مخالفت تباینی با قرآن، به عنوان مقیِّد، مخصِّص، قرینه و شارح در دامنه قرآن کریم قرار گیرد. 5 در صورت هماهنگی پیام ثَقَل اصغر با سخن ثَقَل اکبر، جمع‌بندی نهایی کرده، آنگاه این مجموعه هماهنگ را پیام و سخن اسلام بدانیم. سرّ این که در مراحل پنج‌گانه مزبور ابتدا بحث قرآنی و سپس بحث روایی مطرح می‌شود، همان است که در تبیین معارف دین، قرآن کریم اولین پایگاه بوده، پشتوانه حجیّت روایات است و با داشتن چنین پایگاهی که سند و همچنین دلالت آن بر اصول و خطوط کلی دین، هر دو قطعی است، می‌توان روایات را حجّت دانست و از آن بهره جست وگرنه پیش از دریافت پیام ثَقَل اکبر، تبیین مفهوم آیه به وسیله روایت مستلزم دور است. 1 سوره نحل، آیه 44. 2 بحار، ج 23، ص 108. 3 درّ المنثور، ج 2، ص 8. 4 نهج‌البلاغه، خطبه 133، بند 8. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 159)
عنوان سوال:

چگونه می‌توان سخنی یا مطلبی را به اسلام نسبت داد؟


پاسخ:

قرآن کریم، اولین منبع معرفت دینی و بر اساس رهنمود معصومین (علیهم‌السلام) "ثَقَل اکبر" و پشتوانه حجیّت روایات است و سخنان عترت طاهرین که "ثَقَل اصغر" هستند، در اصل حجیّت و در تأیید محتوا، متکی به قرآن کریم است و باید بر آن عرضه و با آن ارزیابی شود.
عرضه روایت بر قرآن، چنانکه گذشت، برای آن است که مضمون آن رو در روی قرآن نبوده، اختلاف تباینی با آن نداشته باشد وگرنه تقییدِ مطلق، تخصیصِ عام، تبیینِ کلیّ، تحدید حدود و تفصیل اجمال، مخالفت محسوب نمی‌شود.
روایتی که با قرآن کریم اختلاف تباینی نداشته باشد در دامنه قرآن قرار می‌گیرد و حجّت و قابل استناد است. از سوی دیگر، چون رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عهده‌دار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و معلم الهی قرآن کریم است: "وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نُزّل إلیهم"(1) و آن حضرت نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین همین سِمَتها را به جانشینان خود سپرده است: "... إنّی تارک فیکم ثقلین... وهو کتاب الله... وعترتی أهل بیتی لن یفترقا"(2)، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلی قرآنی بر عهده معصومین (علیهم‌السلام) است و سخنان آنان عمومات قرآنی را تخصیص و مطلقات آن را تقیید می‌کند. بنابراین، استناد به قرآن برای معتقد شدن به "اصول اعتقادی" و عمل کردن به "فروع عملی" بدون رجوع به روایات بی‌ارزش است و در حقیقت، سخن "مجموع ثقلین"، سخن اسلام است، نه سخن "یکی از دو ثقل" به تنهایی. بر اساس مباحث گذشته، در تفسیر هر یک از آیات قرآنی این مراحل را باید پیمود:
1 مفاد آیه مورد نظر را با قطع نظر از سایر آیات قرآن باید فهمید، ولی در این مرحله نمی‌توان گفت نظر قرآن چنین است، بلکه می‌توان گفت مفاد این "آیه" با قطع نظر از آیات دیگر، چنین است.
2 چون آیات قرآن کریم مفسر و مصدق یکدیگر است: "وإنّ القرآن لم ینزل لیکذّب بعضه بعضا ولکن نزل یصدّق بعضه بعضا"(3)، "ینطق بعضُه ببعض ویشهد بعضُه علی بعض"(4) با استفاده از سایر آیات قرآن باید آیه مورد نظر تفسیر شود. در این مرحله حاصل معنای آیه را که ثمره تفسیر قرآن به قرآن است، می‌توان به "قرآن" اسناد داد، ولی قابل اسناد به "اسلام" نیست و به عنوان پیام دین و سخن اسلام تلقّی نمی‌شود و از این رو، پذیرش و عمل به آن، مصداق "حسبنا کتاب الله" خواهد بود؛ که چنین گفتار یا رفتاری مخالف سنّت قطعی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که قرآن نیز آن را منبع مبانی و ادلّه دین قرار داده است.
3 باید همه روایاتی که در شأن نزول، تطبیق و یا تفسیر آیه مورد بحث آمده و همچنین روایاتی که به گونه‌ای با معنای آیه مزبور مرتبط است با یکدیگر جمع‌بندی شود تا در محدوده سخنان ثَقَل اصغر نیز مقیِّدها مخصِّصها و سایر قراین یافت شده، پیام "ثَقَل اصغر" به روشنی دریافت شود.
4 پس از جمع‌بندی روایات مزبورْ حاصل و عصاره آنها را بر قرآن کریم عرضه کنیم تا در صورت نداشتن مخالفت تباینی با قرآن، به عنوان مقیِّد، مخصِّص، قرینه و شارح در دامنه قرآن کریم قرار گیرد.
5 در صورت هماهنگی پیام ثَقَل اصغر با سخن ثَقَل اکبر، جمع‌بندی نهایی کرده، آنگاه این مجموعه هماهنگ را پیام و سخن اسلام بدانیم.
سرّ این که در مراحل پنج‌گانه مزبور ابتدا بحث قرآنی و سپس بحث روایی مطرح می‌شود، همان است که در تبیین معارف دین، قرآن کریم اولین پایگاه بوده، پشتوانه حجیّت روایات است و با داشتن چنین پایگاهی که سند و همچنین دلالت آن بر اصول و خطوط کلی دین، هر دو قطعی است، می‌توان روایات را حجّت دانست و از آن بهره جست وگرنه پیش از دریافت پیام ثَقَل اکبر، تبیین مفهوم آیه به وسیله روایت مستلزم دور است.

1 سوره نحل، آیه 44.
2 بحار، ج 23، ص 108.
3 درّ المنثور، ج 2، ص 8.
4 نهج‌البلاغه، خطبه 133، بند 8.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 159)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین