منظور از دینی بودن یک مطلب آن است که از راه عقلِ برهانی یا نقلِ معتبر، اراده خداوند نسبت به لزوم اعتقاد یا تخلّق یا عمل به چیزی کشف شود. البته زمینه اصیل دینی بودن یک مطلب اراده الهی است و دلیل عقلی یا نقلی فقط کاشف آن است. گرچه ممکن است همین معنا از دینی بودن در قاموس ملحدان لائیکْ اسطوره، خرافه و افسانه نامیده شود؛ چنانکه قرآن مجید را صاحبانِ اصنامْ و اوثانْ اسطوره تلقّی میکردند و فرعون به مردم ستمدیده مصر میگفت: من هراسناکم که موسای کلیم دین شما را تغییر دهد یا تباهی در زمین ظاهر کند: "إنّی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یُظهر فی الأرض الفساد"(1). فرعونِ مصرْ بتپرستی و هوامداری خود و پیروان گمراه خویش را دین میپنداشت و وحی الهی موسای کلیم را دین صحیح نمیدانست؛ چنانکه تشخیص عقل نظری و عملی از لحاظ مصداق نزد اشخاص گونهگون متفاوت است؛ مثلا ً وقتی از امام صادق (علیهالسلام) سؤال میشود: عقل چیست؟ میفرماید: "... ما عُبِد به الرحمن واکتُسِب به الجنان" و هنگامی که از آن حضرت سؤال میشود: پس آنچه در معاویه وجود داشت چه بود؟ میفرماید: "تلک النّکْراء، تلک الشّیطنة"(2)؛ چنانکه ممکن است متقابلا ً یک مُخْتالِ مَکّارْ، نیرنگ خویش را رنگ فرهنگ بدهد و آن را عقل بپندارد، ولی عقل الهی مردانِ موحّد پارسا را، وهم و خیال بداند. به هر تقدیر، معنای دینی بودن یک مطلب برای آشنایان به معارف الهی و اسلامی روشن است. آنچه در این جا تنبّه به آن لازم است این که، دینی بودن غیر از عبادی بودن است؛ زیرا در دین امور فراوانی یافت میشود که به عنوان احکام "توصّلی" معروف است، نه "تعبدی"؛ یعنی در امتثال اوامر متوجه به آنها و در سقوط اوامر آنها تنها انجام دادن متن عمل کافی است، هر چند بدون قصد قربت، بر خلاف احکام تعبّدی (در قبال توصّلی) که در امتثال اوامر آنها و سقوط امرهای متوجه به آنها صرف انجام دادن آنها کافی نیست، بلکه باید آنها را به قصد قربت و به نیّت اطاعت از فرمان خدا انجام داد. پس در احکام توصّلی گرچه نیل به ثوابْ متوقف بر قصد قربت و نیّت اطاعت از خداست، لیکن در تحقّق اصل امتثالْ صرف انجام دادن آن عمل کافی است. تذکّر: گاهی تعبّدی به معنای جامع به کار میرود؛ یعنی چیزی که در دستور خداوند آمده و انجام دادن آن واجب است، هر چند سرّ نهایی و راز نهانی آن معلوم نیست؛ نظیر وجوب شستن جامه نمازگزار از بعضی اشیای معیّن در فقه که چنین شستنی گرچه تعبّداً در دین مطرح است ولی واجب توصّلی است، نه تعبدی (عبادی). بنابراین، بین "دینی بودن" و "عبادی بودن" عموم و خصوص مطلق است. در اسلام برخی امور واجب نفسی است و بعضی واجب مقدّمی و هر کدام از اینها نیز به دو قسم تعبّدی و توصّلی منقسم است؛ چنانکه برای واجب اقسام فراوان دیگری از قبیل تعیینی و تخییری، عینی و کفایی و... مطرح است. بر اساس آنچه گذشت، میتوان گفت: اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلبْ بالفعل جزو عقاید، اخلاق، احکام و حقوق اسلامی باشد، چنین مطلبیْ بالفعل، امری است دینی و اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلب بالفعل جزو امور یاد شده نباشد، لیکن در هنگام عمل برای انسانی متدیّنْ کارساز باشد به نحوی که خودْ واجب یا مقدمه واجب قرار گیرد، چنین مطلبی هم اکنون "بالقوّه" امری است دینی و هنگام نیاز و بلوغِ نصابِ مشخصْ "بالفعل" دینی خواهد بود. مثلا ً، اگر عقل تجربی با دلیل معتبر خاص خود ثابت کرد که از ترکیب دو عصاره معیّن، دارویی پدید میآید که برای درمان بیماری خاصی مؤثر است، چنین مطلبی بالفعل صبغه دینی ندارد؛ لیکن هنگام ابتلای کسی که حفظ جان او واجب است به یک بیماری که فلان معجون ترکیبی داروی همان بیماری معین است، تحصیل آن دارو از راه ترکیب مشخصْ واجب است و اگر کسی با داشتن امکان علمی و عملی، به تحصیل چنین دارویی مبادرت نکرد و جان شخص بیماری را که حفظ آن لازم بود به وسیله داروی مزبور تحفّظ نکرد، معصیت کرده و در قیامت مورد بازخواست خداوند قرار میگیرد؛ زیرا حکم خدا از راه عقل تجربی به شخص معین ابلاغ شد و او این مطلب دینی را اهمال کرد. بنابراین، هر کاری که در مسیر فعل یا ترک دینی قرار گیرد و سود و زیان آن با عقل برهانی یا تجربی ثابت گردد، بالفعل یا بالقوه دینی است؛ هر چند دلیل نقلی بر اثبات یا سلب آن اقامه نشده باشد. بنابراین، گرچه صِرْفِ قیامِ برهانِ عقلیْ یا تجربی بر کیفیّت تحققِ چیزی سند دینی یا غیر دینی بودن آن مطلب نیست، اما همین که آن چیز در محدوده فعل انسان واقع شد از لحاظ سود یا زیانی که بر آن مترتب میشود یا تساوی طرفین آن، محکوم به "وجوب" یا "مطلق رجحان" و همچنین محکوم به "حرمت" یا "مطلق مرجوحیّت" و در صورت استوای طرفین محکوم به "اباحه" خواهد شد و سند این احکام پنجگانه دینی گاهی عقل صرف است و زمانی نقل محض و گاهی نیز مُلَفّق از عقل و نقل است. خلاصه آن که، 1 هر چیزی که اعتقاد به آن لازم یا ممنوع است و یا تخلّق به آن راجح یا مرجوح است و یا امتثال آن شایسته یا اجتناب از آن راجح باشد، خواه به نحو وجوب یا استحباب و خواه به نحو حرام یا مکروه، مطلبی است دینی(به لحاظ مقام ثبوت). 2 هر دلیلی که یکی از مطالب اعتقادی، اخلاقی و عملی را ثابت کند، برهان دینی است اعم از دلیل عقلی و نقلی(به لحاظ مقام اثبات). 3 همه معرفتها و اثباتهای یاد شده وصف عقل است؛ زیرا فهمیدن تنها کار عقل است؛ خواه مفهوم و معلوم را هم خود کشف کرده باشد، مانند مستقلات عقلیه که در اینجا عقلِ استدلالی هم صراط است و هم سراج؛ یعنی صراط مستقیم دین را به روشنی کشف و ارائه میکند و خواه مفهوم و معلوم را نقل بیان کرده باشد و عقل فقط آن را از متن مقدّسِ منقول بفهمد که در این جا عقل فقط سراج است، نه صراط، بلکه نَقْل صراط است و عَقْل سراجِ صراط. 4 مطلبی که علم تفصیلی آن جزو عقاید، اخلاق و اعمال نیست، لیکن در متن دینی به آن اشاره شده، مانند رتق بودن آسمانها و زمین: "...أنّ السموات والأرض کانتا رتقاً"(3) و نظیر دخان بودن آسمانها قبل از تسویه: "...ثم استوی إلی السماء وهی دخان... * قضیهن سبع سموات"(4) و...، معرفت برهانی آنها نیز دینی است؛ یعنی معلوم و صراط از متن مقدس دینی استنباط شد یا میشود؛ چنانکه چنین معرفتی نیز دینی است. 5 مطلبی که به هیچ وجه در هیچ متن دینی اعم از قرآن، حدیث یا تاریخ مستند به معصوم (علیهالسلام) یافت نشد، گرچه کاربرد آن در صورت سودمند بودن به عنوان واجب یا مستحب و در صورت زیانبار بودن به عنوان حرام یا مکروه امری است دینی، لیکن معلوم آن صبغه دینی ندارد؛ یعنی معرفت وظیفه عملی آن چیز، دینی است، لیکن خود آن معلوم نه دینی است و نه غیردینی؛ زیرا این دو متقابلْ عدم و ملکه است نه متناقض. از این رو ارتفاع هر دو ممکن است. 1 سوره غافر، آیه 26. 2 اصول کافی، ج 1، ص 11. 3 سوره انبیاء، آیه 30. 4 سوره فصلت، آیات 11 12. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 208)
معیار "دینی بودن" یک مطلب چیست؟
منظور از دینی بودن یک مطلب آن است که از راه عقلِ برهانی یا نقلِ معتبر، اراده خداوند نسبت به لزوم اعتقاد یا تخلّق یا عمل به چیزی کشف شود. البته زمینه اصیل دینی بودن یک مطلب اراده الهی است و دلیل عقلی یا نقلی فقط کاشف آن است. گرچه ممکن است همین معنا از دینی بودن در قاموس ملحدان لائیکْ اسطوره، خرافه و افسانه نامیده شود؛ چنانکه قرآن مجید را صاحبانِ اصنامْ و اوثانْ اسطوره تلقّی میکردند و فرعون به مردم ستمدیده مصر میگفت: من هراسناکم که موسای کلیم دین شما را تغییر دهد یا تباهی در زمین ظاهر کند: "إنّی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یُظهر فی الأرض الفساد"(1). فرعونِ مصرْ بتپرستی و هوامداری خود و پیروان گمراه خویش را دین میپنداشت و وحی الهی موسای کلیم را دین صحیح نمیدانست؛ چنانکه تشخیص عقل نظری و عملی از لحاظ مصداق نزد اشخاص گونهگون متفاوت است؛ مثلا ً وقتی از امام صادق (علیهالسلام) سؤال میشود: عقل چیست؟ میفرماید: "... ما عُبِد به الرحمن واکتُسِب به الجنان" و هنگامی که از آن حضرت سؤال میشود: پس آنچه در معاویه وجود داشت چه بود؟ میفرماید: "تلک النّکْراء، تلک الشّیطنة"(2)؛ چنانکه ممکن است متقابلا ً یک مُخْتالِ مَکّارْ، نیرنگ خویش را رنگ فرهنگ بدهد و آن را عقل بپندارد، ولی عقل الهی مردانِ موحّد پارسا را، وهم و خیال بداند.
به هر تقدیر، معنای دینی بودن یک مطلب برای آشنایان به معارف الهی و اسلامی روشن است. آنچه در این جا تنبّه به آن لازم است این که، دینی بودن غیر از عبادی بودن است؛ زیرا در دین امور فراوانی یافت میشود که به عنوان احکام "توصّلی" معروف است، نه "تعبدی"؛ یعنی در امتثال اوامر متوجه به آنها و در سقوط اوامر آنها تنها انجام دادن متن عمل کافی است، هر چند بدون قصد قربت، بر خلاف احکام تعبّدی (در قبال توصّلی) که در امتثال اوامر آنها و سقوط امرهای متوجه به آنها صرف انجام دادن آنها کافی نیست، بلکه باید آنها را به قصد قربت و به نیّت اطاعت از فرمان خدا انجام داد. پس در احکام توصّلی گرچه نیل به ثوابْ متوقف بر قصد قربت و نیّت اطاعت از خداست، لیکن در تحقّق اصل امتثالْ صرف انجام دادن آن عمل کافی است.
تذکّر: گاهی تعبّدی به معنای جامع به کار میرود؛ یعنی چیزی که در دستور خداوند آمده و انجام دادن آن واجب است، هر چند سرّ نهایی و راز نهانی آن معلوم نیست؛ نظیر وجوب شستن جامه نمازگزار از بعضی اشیای معیّن در فقه که چنین شستنی گرچه تعبّداً در دین مطرح است ولی واجب توصّلی است، نه تعبدی (عبادی). بنابراین، بین "دینی بودن" و "عبادی بودن" عموم و خصوص مطلق است. در اسلام برخی امور واجب نفسی است و بعضی واجب مقدّمی و هر کدام از اینها نیز به دو قسم تعبّدی و توصّلی منقسم است؛ چنانکه برای واجب اقسام فراوان دیگری از قبیل تعیینی و تخییری، عینی و کفایی و... مطرح است.
بر اساس آنچه گذشت، میتوان گفت: اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلبْ بالفعل جزو عقاید، اخلاق، احکام و حقوق اسلامی باشد، چنین مطلبیْ بالفعل، امری است دینی و اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلب بالفعل جزو امور یاد شده نباشد، لیکن در هنگام عمل برای انسانی متدیّنْ کارساز باشد به نحوی که خودْ واجب یا مقدمه واجب قرار گیرد، چنین مطلبی هم اکنون "بالقوّه" امری است دینی و هنگام نیاز و بلوغِ نصابِ مشخصْ "بالفعل" دینی خواهد بود.
مثلا ً، اگر عقل تجربی با دلیل معتبر خاص خود ثابت کرد که از ترکیب دو عصاره معیّن، دارویی پدید میآید که برای درمان بیماری خاصی مؤثر است، چنین مطلبی بالفعل صبغه دینی ندارد؛ لیکن هنگام ابتلای کسی که حفظ جان او واجب است به یک بیماری که فلان معجون ترکیبی داروی همان بیماری معین است، تحصیل آن دارو از راه ترکیب مشخصْ واجب است و اگر کسی با داشتن امکان علمی و عملی، به تحصیل چنین دارویی مبادرت نکرد و جان شخص بیماری را که حفظ آن لازم بود به وسیله داروی مزبور تحفّظ نکرد، معصیت کرده و در قیامت مورد بازخواست خداوند قرار میگیرد؛ زیرا حکم خدا از راه عقل تجربی به شخص معین ابلاغ شد و او این مطلب دینی را اهمال کرد. بنابراین، هر کاری که در مسیر فعل یا ترک دینی قرار گیرد و سود و زیان آن با عقل برهانی یا تجربی ثابت گردد، بالفعل یا بالقوه دینی است؛ هر چند دلیل نقلی بر اثبات یا سلب آن اقامه نشده باشد.
بنابراین، گرچه صِرْفِ قیامِ برهانِ عقلیْ یا تجربی بر کیفیّت تحققِ چیزی سند دینی یا غیر دینی بودن آن مطلب نیست، اما همین که آن چیز در محدوده فعل انسان واقع شد از لحاظ سود یا زیانی که بر آن مترتب میشود یا تساوی طرفین آن، محکوم به "وجوب" یا "مطلق رجحان" و همچنین محکوم به "حرمت" یا "مطلق مرجوحیّت" و در صورت استوای طرفین محکوم به "اباحه" خواهد شد و سند این احکام پنجگانه دینی گاهی عقل صرف است و زمانی نقل محض و گاهی نیز مُلَفّق از عقل و نقل است.
خلاصه آن که، 1 هر چیزی که اعتقاد به آن لازم یا ممنوع است و یا تخلّق به آن راجح یا مرجوح است و یا امتثال آن شایسته یا اجتناب از آن راجح باشد، خواه به نحو وجوب یا استحباب و خواه به نحو حرام یا مکروه، مطلبی است دینی(به لحاظ مقام ثبوت).
2 هر دلیلی که یکی از مطالب اعتقادی، اخلاقی و عملی را ثابت کند، برهان دینی است اعم از دلیل عقلی و نقلی(به لحاظ مقام اثبات).
3 همه معرفتها و اثباتهای یاد شده وصف عقل است؛ زیرا فهمیدن تنها کار عقل است؛ خواه مفهوم و معلوم را هم خود کشف کرده باشد، مانند مستقلات عقلیه که در اینجا عقلِ استدلالی هم صراط است و هم سراج؛ یعنی صراط مستقیم دین را به روشنی کشف و ارائه میکند و خواه مفهوم و معلوم را نقل بیان کرده باشد و عقل فقط آن را از متن مقدّسِ منقول بفهمد که در این جا عقل فقط سراج است، نه صراط، بلکه نَقْل صراط است و عَقْل سراجِ صراط.
4 مطلبی که علم تفصیلی آن جزو عقاید، اخلاق و اعمال نیست، لیکن در متن دینی به آن اشاره شده، مانند رتق بودن آسمانها و زمین: "...أنّ السموات والأرض کانتا رتقاً"(3) و نظیر دخان بودن آسمانها قبل از تسویه: "...ثم استوی إلی السماء وهی دخان... * قضیهن سبع سموات"(4) و...، معرفت برهانی آنها نیز دینی است؛ یعنی معلوم و صراط از متن مقدس دینی استنباط شد یا میشود؛ چنانکه چنین معرفتی نیز دینی است.
5 مطلبی که به هیچ وجه در هیچ متن دینی اعم از قرآن، حدیث یا تاریخ مستند به معصوم (علیهالسلام) یافت نشد، گرچه کاربرد آن در صورت سودمند بودن به عنوان واجب یا مستحب و در صورت زیانبار بودن به عنوان حرام یا مکروه امری است دینی، لیکن معلوم آن صبغه دینی ندارد؛ یعنی معرفت وظیفه عملی آن چیز، دینی است، لیکن خود آن معلوم نه دینی است و نه غیردینی؛ زیرا این دو متقابلْ عدم و ملکه است نه متناقض. از این رو ارتفاع هر دو ممکن است.
1 سوره غافر، آیه 26.
2 اصول کافی، ج 1، ص 11.
3 سوره انبیاء، آیه 30.
4 سوره فصلت، آیات 11 12.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 208)
- [سایر] معیار مشروعیت حکومت دینی چیست؟
- [سایر] آیا حدیث "انت تقضی دینی" با روایاتی که مقروض بودن را ناپسند می داند منافاتی ندارد؟
- [سایر] نقش و"جایگاه مردم در نظام جمهوری اسلامی"و به طور کلی نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی چگونه است؟
- [سایر] نقش و"جایگاه مردم در نظام جمهوری اسلامی"و به طور کلی نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی چگونه است؟
- [سایر] با توجه به منابع دینی معیار و ملاک انتخاب اصلح در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
- [سایر] با توجه به منابع دینی معیار و ملاک انتخاب اصلح در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
- [سایر] بامطرح شدن "دهکده جهانی" آیا زمان آن نرسیده است که بیش از تعصّبات دینی، به اصول پذیرفته شده ی جهانی فکر کنیم؟
- [سایر] بامطرح شدن "دهکده جهانی" آیا زمان آن نرسیده است که بیش از تعصّبات دینی، به اصول پذیرفته شده ی جهانی فکر کنیم؟
- [سایر] آیا دوست یابی بدون معیار و در نظر گرفتن ابعاد دینی و معنوی و اخلاقی آن گناه محسوب می شود؟
- [سایر] چگونه می توان صدق معارف دینی را فهمید، در حالی که می دانیم نظریات مختلفی درباره چیستی حقیقت و معیار صدق و کذب وجود دارد.
- [آیت الله جوادی آملی] .نصاب گنج , بیست دینار طلا یا دویست درهم نقره است که قیمت هر کدام کمتر باشد , معیار نصاب خواهد بود , بنابراین اگر ارزش بیست دینار طلا بیشتر از قیمت دویست درهم نقره بود، معیارِ نصاب س نجی، قیمت دویست درهم است و اگر ارزش بیست دینار طلا کمتر از قیمت دویست درهم نقره بود، معیار نصاب، قیمت بیست دینار طلا خواهد بود. مصادیق گنج اشیای با ارزشی؛ مانند طلا و نقره خواه مسکوک و خواه غیر مسکوک و جواهرات و سنگ های قیمتی , همچنین اشیای عتیقه و آثار باستانی و مانند آنها، از مصادیق گنجاند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 50 وقت اذان صبح (برای نماز و روزه) در شبهای مهتابی و غیر مهتابی یکسان است و معیار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمایان نباشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .کسی که دست یا زانوی او یا هردوی آنها بلندتر یا کوتاهتر از معمول یا تفاوت دیگری با اعضای افراد متعارف دارد, باید اندازهّ معمول و متعارف را معیار خود قرار دهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است.
- [آیت الله سیستانی] کسی که شغلش مسافرت نیست ، اگر مثلاً در شهری یا در دهی جنسی دارد که برای حمل آن مسافرتهای پی در پی میکند ، باید نماز را شکسته بخواند مگر آنکه کثیر السفر باشد که در مسأله (1296) معیار آن گذشت .
- [آیت الله اردبیلی] اگر عادتا با افتادن در آب سرش زیر آب میرود، چنانچه با توجّه به این مطلب خود را در آب بیندازد، بنابر احتیاط روزهاش باطل میشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر پسر به کتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر میتواند برای خریدن آنها به او زکاْ بدهد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر پسر به کتاب های علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر می تواند برای خریدن آنها به او زکات بدهد.
- [آیت الله بروجردی] اگر پسر به کتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر میتواند برای خریدن آنها به او زکات بدهد.
- [امام خمینی] اگر پسر به کتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد پدر می تواند برای خریدن آنها به او زکات بدهد.