منظور از حکمت عملی و نظری و عقل عملی و نظری چیست؟ لطفاً مراتب عقل نظری را با مثال توضیح و تبیین فرمایید!
حکمت از زمان تدوین فلسفه به دو قسم (حکمت نظری و عملی) تقسیم شده است، ملاک این تقسیم از جهت قلمرو ادراک انسان است زیرا مدرکات او گاهی از قلمرو عمل بیرون بوده و فقط جنبه نظری دارد مانند: علم به وجود خدا، علم به وجود فرشته. و گاهی این ادراکات در قلمرو عمل انسان قرار می‌گیرد مانند عدل، ظلم و... بخش اول از ادراکات انسان را حکمت نظری و بخش دوم را حکمت عملی می‌نامیم. و در این تقسیم اختلافی بین فلاسفه دیده نشده است. به عبارت روشن‌تر حکمت عملی عبارت است از پی بردن به چیزهایی که در تصرف و قملرو عمل و توانایی بشر باشد. مانند: عدل، ظلم، تدبیرات، سیاسات، صناعات، عبادات و... حکمت نظری عبارت است از آشنایی به چیزهایی که از تصرف قلمرو عمل و قدرت بشر خارج است و در آن‌ها هیچ تأثیری ندارد مانند علم به وجود باریتعالی و فرشته.(1) عقل عملی: اموری را ادراک می‌کند که مربوط به چگونگی عمل انسان است، مانند این که می‌گوییم: "توکل به خدا نیکو است" و "صبر و پایداری پسندیده است"، "نماز واجب است" قیام به عبادت در شب مستحب است و... عقل نظری: عبارت است از تعقل اموری که هدف، علم به آن‌ها است و تعلق به عمل ندارد مانند علم به موجودیت خالق و وحدانیت او و این که صفات او عین ذات او می‌باشد.(2) فلاسفه برای عقل نظری چهار مرحله نقل کرده‌اند: 1- عقل هیولائی: آن مرحله‌ای است که برای هر نفسی از نفوس انسان بر حسب اصل ذات و فطرت در ابتدا دارای استعدادی هست که به حسب آن استعداد، امکان تعقل اشیاء را دارد یعنی فصلیت تعقل در او نیست ولی امکان تعقل اشیاء در اوست. مثلاً یک کودک در ابتدا تکوّن آفرینش در حالی که به صورت جنین است، یا حتی در ابتدای تولد، عاقل است ولی عاقل بالقوه، یعنی در او استعداد و قابلیت تعقل وجود دارد. امّا چنین استعدادی مثلاً در بذر گندم وجود ندارد. اسم این مرحله را "عقل هیولایی" یا "عقل بالقوه" می‌نامند.(3) عقل بالملکه: مرحله‌ای است که نفس انسان از مرتبه عقل هیولائی گذشته، و از قابلیت و استعداد محض بیرون آمده و با دریافت معقولات بدیهی آماده است که معقولات نظری را از راه فکر تحصیل کند.(4) و این مرحله نخستین مرحله‌ای است که عقل در آن به فضیلت می‌رسد. مثلاً استعداد کودک در طول زمان تدریجاً زیاد شدن تجارب‌اش و وارد شدن صورت محسوسات زیادی در ذهن او، ذهنش خود به خود رشد می‌کند، یعنی همان قوه خود به خود رشد می‌کند. اولین چیزی که بعد از وارد شدن یک سلسله محسوسات در ذهن برای عقل او فعلیت پیدا می‌کند. بدیهات اولیه‌ای که اعم از بدیهیات اولیه تصوریه و بدیهیات اولیه تصدیقیه است بدیهیات اولیه تصوریه مثل مفهوم هستی، نیستی و امثال اینها، بدیهیات اولیه تصدیقیه، مثل تصدیق به این که یک شی‌ء در آن واحد محال است که هم هست باشد و هم نیست. این مرحله را اصطلاحاً عقل بالملکه می‌گویند.(5) این مرحله را از این جهت عقل ملکه می‌گویند که معقولات بدیهی بر نفس حاصل گشته و استعداد و انتقال از آن‌ها به معقولات نظری در نفس پدید آمده و ملکه شده است. عقل بالفعل: سومین مرحله عقل نظری، عقل بالفعل است، و آن مرحله‌ای است که نفس انسانی، دانشهای نظری را با استنتاج از علوم بدیهی به دست آورده و تعقل می‌کند. توضیح این که: ذهن همچنان تدریجاً به رشد خود ادامه می‌دهد و به یک مرحله بالاتری می‌رسد، (این از حدود سن شش سال به بعد است) به مرحله‌ای می‌رسد که ذهن قدرت استدلال پیدا می‌کند. در مرحله‌ای که مثلاً ساده‌ترین برهانهای ریاضی را کسی مثل مادرش حل کند و ذهن او متوجه این استدلال بشود و بتواند با راهنمایی مادر استدلال کند، حال چه در مسائل ریاضی باشد، چه در غیر مسائل ریاضی. هر وقت ذهن به این مرحله برسد که بتواند این عمل را انجام دهد، (به مرحله دیگری از عقل رسیده است.) استدلال نوع خاصی از عمل است، یعنی چه؟ یعنی (ذهن) آن بدیهیات اولیه را پایه و مبنا قرار می‌دهد و صغری و کبری درست می‌کند و از آن‌ها یک نتیجه ثانوی می‌گیرد، یعنی یک مسأله نظری را بر پایه این بدیهیات حل می‌کند. مسلماً در ابتدا یک بچه نوزاد دارای چنین قدرتی نیست، این قدرت را بالقوه دارد نه بالفعل. پس بعد از مرحله بالقوه به مرحله بالملکه می‌رسد، یعنی بدیهیات اولیه برایش حاصل می‌شود. بعد می‌رسد به مرحله‌ای که ذهن آن قدر قدرت پیدا می‌کند که می‌تواند استدلال کند، یعنی آن مبادی اولیه را مبنا قرار می‌دهد برای یک سلسله نتایج نظری، اگر چه ساده‌ترین مسائل باشد. خلاصه این مرحله را از آن جهت عقل بالفعل نامیده‌اند که معقولات نظری بالفعل در آن موجود است، و نیازی به اکتساب جدید آن‌ها نیست، در حقیقت می‌توان گفت عقل بالفعل، استعداد حاضر کردن معقولات نظری است پس از حصول آن است.(6) عقل بالمستفاد: این آخرین مرحله از عقل نظری است و آن مرتبه‌ای که نفس با تمام معقولات بدیهی و نظری را که به دست آورده و با حقائق عالم بالا و عالم پایین مطابق است، تعقل می‌کند بدین نحو که همه آن‌ها نزد وی حاضر است و نفس بدون هیچ مانع، وی به همه آن‌ها توجه دارد، در نتیجه نفس در این مرحله یک عالم علمی است شبیه عالم عینی.(7) عقل مستناد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند که نفس، آن معقولات را از مافوق خود یعنی عقل فعال استفاده می‌کند. پی نوشت ها: 1) زین الدین زاهدی، شرح منظومه فارسی (چاپ ایران قم) ج 2، ص 21. ر،ک: حسن و قبح عقلی، بحثهای استاد سبحانی، علی ربانی گلپایگانی (مؤسسه مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، 1370 ه ش، چاپ دوم) ص 145. 2) شرح منظومه، ص 305، حاشیه. ر.ک: صدر المتأهلین ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم 1375) ص 301. 3) صدرالمتأهلین ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوّم، 1375) ص 302. و استاد شهید مطهری، مجموعه آثار (انتشارات صدرا - قم، چاپ اول، 1376 ه ش و 1418 ق) ج 8، ص 203. 4) علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، مرحله 11، فصل ششم. ر.ک: شرح نهایة الحکمه، علی شیروانی، ج 3، ص 94. 5) مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، همان، ص 293. ر.ک: ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم، 1357 هش) ص 305. 6) نهایة الحکمه، مرحله 11، باب 6. ر،ک: شرح نهایة، علی قیدوانی، ج 3، ص 94 و 95. مجموعه آثار، همان، ص 293 و 294. 7) شرح نهایه، همان، ص 95.
عنوان سوال:

منظور از حکمت عملی و نظری و عقل عملی و نظری چیست؟ لطفاً مراتب عقل نظری را با مثال توضیح و تبیین فرمایید!


پاسخ:

حکمت از زمان تدوین فلسفه به دو قسم (حکمت نظری و عملی) تقسیم شده است، ملاک این تقسیم از جهت قلمرو ادراک انسان است زیرا مدرکات او گاهی از قلمرو عمل بیرون بوده و فقط جنبه نظری دارد مانند: علم به وجود خدا، علم به وجود فرشته. و گاهی این ادراکات در قلمرو عمل انسان قرار می‌گیرد مانند عدل، ظلم و...
بخش اول از ادراکات انسان را حکمت نظری و بخش دوم را حکمت عملی می‌نامیم. و در این تقسیم اختلافی بین فلاسفه دیده نشده است.
به عبارت روشن‌تر حکمت عملی عبارت است از پی بردن به چیزهایی که در تصرف و قملرو عمل و توانایی بشر باشد. مانند: عدل، ظلم، تدبیرات، سیاسات، صناعات، عبادات و...
حکمت نظری عبارت است از آشنایی به چیزهایی که از تصرف قلمرو عمل و قدرت بشر خارج است و در آن‌ها هیچ تأثیری ندارد مانند علم به وجود باریتعالی و فرشته.(1)
عقل عملی: اموری را ادراک می‌کند که مربوط به چگونگی عمل انسان است، مانند این که می‌گوییم: "توکل به خدا نیکو است" و "صبر و پایداری پسندیده است"، "نماز واجب است" قیام به عبادت در شب مستحب است و...
عقل نظری: عبارت است از تعقل اموری که هدف، علم به آن‌ها است و تعلق به عمل ندارد مانند علم به موجودیت خالق و وحدانیت او و این که صفات او عین ذات او می‌باشد.(2)
فلاسفه برای عقل نظری چهار مرحله نقل کرده‌اند: 1- عقل هیولائی: آن مرحله‌ای است که برای هر نفسی از نفوس انسان بر حسب اصل ذات و فطرت در ابتدا دارای استعدادی هست که به حسب آن استعداد، امکان تعقل اشیاء را دارد یعنی فصلیت تعقل در او نیست ولی امکان تعقل اشیاء در اوست. مثلاً یک کودک در ابتدا تکوّن آفرینش در حالی که به صورت جنین است، یا حتی در ابتدای تولد، عاقل است ولی عاقل بالقوه، یعنی در او استعداد و قابلیت تعقل وجود دارد. امّا چنین استعدادی مثلاً در بذر گندم وجود ندارد. اسم این مرحله را "عقل هیولایی" یا "عقل بالقوه" می‌نامند.(3)
عقل بالملکه: مرحله‌ای است که نفس انسان از مرتبه عقل هیولائی گذشته، و از قابلیت و استعداد محض بیرون آمده و با دریافت معقولات بدیهی آماده است که معقولات نظری را از راه فکر تحصیل کند.(4) و این مرحله نخستین مرحله‌ای است که عقل در آن به فضیلت می‌رسد. مثلاً استعداد کودک در طول زمان تدریجاً زیاد شدن تجارب‌اش و وارد شدن صورت محسوسات زیادی در ذهن او، ذهنش خود به خود رشد می‌کند، یعنی همان قوه خود به خود رشد می‌کند. اولین چیزی که بعد از وارد شدن یک سلسله محسوسات در ذهن برای عقل او فعلیت پیدا می‌کند. بدیهات اولیه‌ای که اعم از بدیهیات اولیه تصوریه و بدیهیات اولیه تصدیقیه است بدیهیات اولیه تصوریه مثل مفهوم هستی، نیستی و امثال اینها، بدیهیات اولیه تصدیقیه، مثل تصدیق به این که یک شی‌ء در آن واحد محال است که هم هست باشد و هم نیست. این مرحله را اصطلاحاً عقل بالملکه می‌گویند.(5)
این مرحله را از این جهت عقل ملکه می‌گویند که معقولات بدیهی بر نفس حاصل گشته و استعداد و انتقال از آن‌ها به معقولات نظری در نفس پدید آمده و ملکه شده است.
عقل بالفعل: سومین مرحله عقل نظری، عقل بالفعل است، و آن مرحله‌ای است که نفس انسانی، دانشهای نظری را با استنتاج از علوم بدیهی به دست آورده و تعقل می‌کند. توضیح این که: ذهن همچنان تدریجاً به رشد خود ادامه می‌دهد و به یک مرحله بالاتری می‌رسد، (این از حدود سن شش سال به بعد است) به مرحله‌ای می‌رسد که ذهن قدرت استدلال پیدا می‌کند.
در مرحله‌ای که مثلاً ساده‌ترین برهانهای ریاضی را کسی مثل مادرش حل کند و ذهن او متوجه این استدلال بشود و بتواند با راهنمایی مادر استدلال کند، حال چه در مسائل ریاضی باشد، چه در غیر مسائل ریاضی. هر وقت ذهن به این مرحله برسد که بتواند این عمل را انجام دهد، (به مرحله دیگری از عقل رسیده است.) استدلال نوع خاصی از عمل است، یعنی چه؟ یعنی (ذهن) آن بدیهیات اولیه را پایه و مبنا قرار می‌دهد و صغری و کبری درست می‌کند و از آن‌ها یک نتیجه ثانوی می‌گیرد، یعنی یک مسأله نظری را بر پایه این بدیهیات حل می‌کند. مسلماً در ابتدا یک بچه نوزاد دارای چنین قدرتی نیست، این قدرت را بالقوه دارد نه بالفعل. پس بعد از مرحله بالقوه به مرحله بالملکه می‌رسد، یعنی بدیهیات اولیه برایش حاصل می‌شود. بعد می‌رسد به مرحله‌ای که ذهن آن قدر قدرت پیدا می‌کند که می‌تواند استدلال کند، یعنی آن مبادی اولیه را مبنا قرار می‌دهد برای یک سلسله نتایج نظری، اگر چه ساده‌ترین مسائل باشد.
خلاصه این مرحله را از آن جهت عقل بالفعل نامیده‌اند که معقولات نظری بالفعل در آن موجود است، و نیازی به اکتساب جدید آن‌ها نیست، در حقیقت می‌توان گفت عقل بالفعل، استعداد حاضر کردن معقولات نظری است پس از حصول آن است.(6)
عقل بالمستفاد: این آخرین مرحله از عقل نظری است و آن مرتبه‌ای که نفس با تمام معقولات بدیهی و نظری را که به دست آورده و با حقائق عالم بالا و عالم پایین مطابق است، تعقل می‌کند بدین نحو که همه آن‌ها نزد وی حاضر است و نفس بدون هیچ مانع، وی به همه آن‌ها توجه دارد، در نتیجه نفس در این مرحله یک عالم علمی است شبیه عالم عینی.(7) عقل مستناد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند که نفس، آن معقولات را از مافوق خود یعنی عقل فعال استفاده می‌کند.
پی نوشت ها:
1) زین الدین زاهدی، شرح منظومه فارسی (چاپ ایران قم) ج 2، ص 21.
ر،ک: حسن و قبح عقلی، بحثهای استاد سبحانی، علی ربانی گلپایگانی (مؤسسه مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، 1370 ه ش، چاپ دوم) ص 145.
2) شرح منظومه، ص 305، حاشیه.
ر.ک: صدر المتأهلین ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم 1375) ص 301.
3) صدرالمتأهلین ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوّم، 1375) ص 302.
و استاد شهید مطهری، مجموعه آثار (انتشارات صدرا - قم، چاپ اول، 1376 ه ش و 1418 ق) ج 8، ص 203.
4) علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، مرحله 11، فصل ششم.
ر.ک: شرح نهایة الحکمه، علی شیروانی، ج 3، ص 94.
5) مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، همان، ص 293.
ر.ک: ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، مترجم دکتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم، 1357 هش) ص 305.
6) نهایة الحکمه، مرحله 11، باب 6.
ر،ک: شرح نهایة، علی قیدوانی، ج 3، ص 94 و 95.
مجموعه آثار، همان، ص 293 و 294.
7) شرح نهایه، همان، ص 95.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین