این که خداوند عاقل است یعنی چه؟ و آیا این عقلی که برای ما تفسیر شده باید با عقل خداوند تفاوت داشته باشد؟
آیا مفهوم عقلی که در حیطة شرع برای ما انسان‌ها بیان شده است، مفهوم وسیع آن است یعنی مفهوم (العقل ما عبد به الرحمن اکتسب به الجنان)؟ پاسخ در چند محور ارائه می‌شود: الف: چون در دو پرسش پیوسته درباره عقل سؤال مطرح شده است لذا به نظر می‌رسد که به اختصار به این نکته باید اشاره شود که واژه عقل کاربرد‌های مختلف دارد از جمله: 1. عقل به مفهوم غریزه‌ای که انسان به وسیلة آن از سایر حیوانات متمایز می‌شود و به کمک آن غریزه علوم گوناگون و صنایع مختلفی را می‌تواند پدید آورد. عقل بدین معنا در همه افراد انسان به نحوی وجود دارد. 2. عقل به مفهومی که در اصطلاح متکلمین نوعاً زیاد کاربرد دارد مثلاً می‌گویند: این مطلب را عقل ثابت می‌کند، یا فلان مطلب از نظر عقل ناصواب است. مراد آن‌ها از عقل همان چیزی است که اکثریت مردم از آن بهره‌مند هستند، و دانش ضروری نظیر علم به این که: دو بیشتر از یک است، یا مساوی شئ، مساوی با شئ ماسوی آن است، یا مثلاً دو جسم در یک محل در آن واحد نمی‌تواند جمع شود، به وسیلة این عقل درک می‌شود. 3. عقل به مفهومی که در کتاب‌های اخلاقی آمده است، مراد از این عقل جزء نفس انسان است که بر اثر تکرار و مواظبت بر مسئله‌ای در انسان ملکه می‌شود و در واقع یکی از ملکات نفسانی انسان است. 4. عقل به مفهومی که نوعاً همگان می‌گویند: فلانی عاقل است. و مرادشان از عقل آن است که فلانی انسان به اصطلاح زرنگی است و خوب می‌داند که در امور زندگی چگونه عمل کند که به منافع بزرگی دست پیدا نماید و فوایدی از کارهایش عاید او شود.[1] 5. عقل به مفهومی که در باب معرفة النفس مطرح است که در واقع مراتب توانایی درک نفس است که عبارت است از: عقل بالقوه، که صرفاً استعداد و توانایی درک را دارد. عقل بالملکه که نفس در این مرتبه تنها قادر به درک امور بدیهی است. عقل بالفعل که نفس در این مرتبه به کمک امور بدیهی می‌تواند امور نظری را هم درک کند. عقل مستفاد، نفس در این مرحله حقایق هستی را به طور دقیق و کاملاً مطابق با واقع می‌تواند درک کند.[2] 6. و بالاخره یکی از معانی و کاربردهای واژة عقل همان است که در کتاب الهیات و به اصطلاح معرفة الربوبیّه، مطرح است. مراد از عقل در آن جا موجودی است که هیچ گونه تعلقی به چیزی ندارد مگر به مبداء هستی بخش خود یعنی خداوند قیّوم، و مراد از عقل بدین معنی همان چیزی است که در اصطلاح دینی به ملائکه اطلاق می‌شود.[3] ب: با توجه به کاربردهای مختلف و متعدد واژه عقل باید توجه داشت هریک از مواردی که در آموزه‌های دینی کلمه عقل آمده می‌تواند به تناسب ناظر به یک معنا از معانی یاد شده و یا چند معنا از معانی یاد شده باشد مثلاً در روایت آمده: (جبرئیل به آدم نازل شد و گفت از عقل، حیاء و دین یکی شان را انتخاب نما، آدم عقل را برگزید، جبرئیل به حیاء و دین گفت شما دو تا برگردید آن‌ها به جبرئیل گفتند ما مأموریم که هرجا که عقل باشد با او باشیم. بعد جبرئیل آن دو را به نزد عقل گذاشت و خود برگشت.[4]) عقل در این روایت می‌تواند به معنای هر یکی از معانی اول، دوم، سوم، چهارم و یا پنجم باشد یعنی هیچ محذوری ندارد که عقلی که در این روایت آمده به معنای یکی از معانی پنجگانه یاد شده باشد. و همچنین آن گونه که در پرسش اشاره شده، در روایتی آمده: عقل چیزی است که خدای رحمان با او عبادت می‌شود و بهشت به وسیله آن به دست می‌آید.[5] عقل در این روایت نیز می‌تواند به معنای یاد شده تلقی شود به خصوص عقل به معنای سوم، زیرا عقل به معنای سوم در واقع همان چیزی است که از آن به عقل عملی تعبیر می‌شود که دارای مراتب متعدد است. مرتبه اول تهذیب ظاهر به وسیله عبادت‌ها و دوری از نبایدهای دینی است. مرتبه دوم آن تطهیر باطن از رذایل نفسانی است. به طوری که حقایق هستی در آن تجلی کند. مرتبه سوم آن مشاهده همه یا اکثر حقایق عالم است، مرتبه چهارم آن است که عقل عمل انسان به گونه‌ای فانی در حق شود که همه هستی را جلوه‌ای از وجود حق تلقی کند.[6] بنا بر این در مجموع می‌توان گفت: که به تعبیر پرسشگر محترم آنچه در حیطه شرع و آموزه‌های دینی درباره عقل آمده بر مفاهیم مختلف عقل قابل تطبیق است. ج: اما درباره این پرسش که: (عاقل بودن خداوند به چه معنا است و آیا عقل به مفهومی که تفسیر شده با عقل خداوند متفاوت است یانه؟) باید گفت: واژه عاقل در متون دینی (آیات و روایات) بر خداوند اطلاق نشده است. اما از تعبیرات برخی از علمای محدّث که معتقدند موجود مجرد غیر از خداوند وجود ندارد و پذیرش عقل مجرد مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دینی خواهد شد. از این می‌توان چنین نتیجه گرفت که موجود مجرد تنها خداوند است، پس تنها حق تعالی عقل محض یعنی مجرد محض است، و گرنه غیر او هیچ موجودی عقل و مجرد محض نیست.[7] نکته دیگر این که گرچه در کلمات فلاسفه نیز به طور صریح واژه عاقل به عنوان اسم بر خداوند اطلاق نشده اما در بحث اتحاد عاقل و معقول، احیاناً درباره اتحاد خداوند با علم خود به تعبیر اتحاد (اتحاد عاقل با معقول در واجب تعالی) مطالبی مطرح شده است، اما باید توجه داشت، که این تعبیر تنها از باب ادنی مناسبت است که عبارت از تجرد محض بودن خداوند است. یعنی چون در بحث اتحاد عاقل و معقول سخن از اتحاد مطرح شده است، گفته می‌شود عمیق‌ترین اتحاد در این مسئله از آن خداوند است چون او عقل و مجرد محض است و کامل‌ترین تجرد را دارد لذا اتحاد عاقل و معقول در او کامل‌تر است.[8] بنابر این از این گونة تعبیرات هرگز نمی‌توان نتیجه گرفت آن گونه که انسان و ملائکه عاقل‌اند خداوند نیز عاقل است و اسم عاقل بر او اطلاق می‌شود. سپس عاقل بودن خداوند اولاً تعبیری ناتمام است، ثانیاً تنها در مفهوم تجرد و عاقل به معنا تجرد محض که آن هم هیچ مجردی به اندازة تجرد ساحت قدس الهی نمی‌رسد، ممکن است گفته شود که خداوند عاقل است، وگرنه به تعبیر پرسشگر محترم عقل به معنایی که برای ما تفسیر شده است به خدا اطلاق نمی‌شود. زیرا بر اساس روایات عقل جزء مخلوقات خداوند است لذا اطلاق واژه عاقل بر خدا آن هم به مفهوم متداول کاملاً نادرست است. برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید: 1. ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی (همراه با تعلیقه علّامه شعرانی) ج1، نشر مکتبة الاسلامیه، تهران، 1342 ش؛ 2. علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، المرحلة 11، ص210، نشر دارالتبلیغ، قم بی‌تا؛ 3. امام خمینی رحمة الله علیه ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه آثار امام، 1377 ش؛ 4. حسن‌زاده آملی، رساله اتحاد عاقل و معقول، نشر فرهنگی رجاء تهران؛ 5. ملاصدرا، اسفار، ج3، ص418، نشر دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا. قال علی علیه السلام : (لا یدرکه بُعد الهمم و لا یناله غَوص الفطن؛ خدایی که صاحبان همت بلند به کنه ذات او نرسند و هوش‌های غواص و اندیشه‌های سرشار هرچند ژرف‌اندیشی کند به او دست نیابند.) نهج‌البلاغه، خطبه1 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص223 تا226، نشر مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی تهران، 1366ش. [2] . علامه طباطبایی، بدایة الحکمة، المرحلة 11، فصل 5، ص180، نشر مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1419 ق، ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص226، نشر پیشین، شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی، اصول کافی، ج1، ص18، نشر مکتبة الاسلامیه تهران. [3] . همان، ص227. [4] . اصول کافی، ج1، ص11، نشر دفتر فرهنگ اهل بیت، تهران، بی تا. [5] . اصول کافی، ج1، ص11، نشر پیشین. [6] . ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص222، نشر پیشین، ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج1، ص18 تا 83، نشر مکتبة الاسلامیه، تهران، 1342ش. [7] . به نقل از شعرانی، تعلیقه شرح اصول کافی، ج1، ص70، نشر پیشین. [8] . صدر المتألهین، اسفار، ج3، ص439، نشر دارالاحیاء لتراث العربی، بیروت، بی‌تا.
عنوان سوال:

این که خداوند عاقل است یعنی چه؟ و آیا این عقلی که برای ما تفسیر شده باید با عقل خداوند تفاوت داشته باشد؟


پاسخ:

آیا مفهوم عقلی که در حیطة شرع برای ما انسان‌ها بیان شده است، مفهوم وسیع آن است یعنی مفهوم (العقل ما عبد به الرحمن اکتسب به الجنان)؟
پاسخ در چند محور ارائه می‌شود:
الف: چون در دو پرسش پیوسته درباره عقل سؤال مطرح شده است لذا به نظر می‌رسد که به اختصار به این نکته باید اشاره شود که واژه عقل کاربرد‌های مختلف دارد از جمله:
1. عقل به مفهوم غریزه‌ای که انسان به وسیلة آن از سایر حیوانات متمایز می‌شود و به کمک آن غریزه علوم گوناگون و صنایع مختلفی را می‌تواند پدید آورد. عقل بدین معنا در همه افراد انسان به نحوی وجود دارد.
2. عقل به مفهومی که در اصطلاح متکلمین نوعاً زیاد کاربرد دارد مثلاً می‌گویند: این مطلب را عقل ثابت می‌کند، یا فلان مطلب از نظر عقل ناصواب است. مراد آن‌ها از عقل همان چیزی است که اکثریت مردم از آن بهره‌مند هستند، و دانش ضروری نظیر علم به این که: دو بیشتر از یک است، یا مساوی شئ، مساوی با شئ ماسوی آن است، یا مثلاً دو جسم در یک محل در آن واحد نمی‌تواند جمع شود، به وسیلة این عقل درک می‌شود.
3. عقل به مفهومی که در کتاب‌های اخلاقی آمده است، مراد از این عقل جزء نفس انسان است که بر اثر تکرار و مواظبت بر مسئله‌ای در انسان ملکه می‌شود و در واقع یکی از ملکات نفسانی انسان است.
4. عقل به مفهومی که نوعاً همگان می‌گویند: فلانی عاقل است. و مرادشان از عقل آن است که فلانی انسان به اصطلاح زرنگی است و خوب می‌داند که در امور زندگی چگونه عمل کند که به منافع بزرگی دست پیدا نماید و فوایدی از کارهایش عاید او شود.[1]
5. عقل به مفهومی که در باب معرفة النفس مطرح است که در واقع مراتب توانایی درک نفس است که عبارت است از: عقل بالقوه، که صرفاً استعداد و توانایی درک را دارد. عقل بالملکه که نفس در این مرتبه تنها قادر به درک امور بدیهی است. عقل بالفعل که نفس در این مرتبه به کمک امور بدیهی می‌تواند امور نظری را هم درک کند. عقل مستفاد، نفس در این مرحله حقایق هستی را به طور دقیق و کاملاً مطابق با واقع می‌تواند درک کند.[2]
6. و بالاخره یکی از معانی و کاربردهای واژة عقل همان است که در کتاب الهیات و به اصطلاح معرفة الربوبیّه، مطرح است. مراد از عقل در آن جا موجودی است که هیچ گونه تعلقی به چیزی ندارد مگر به مبداء هستی بخش خود یعنی خداوند قیّوم، و مراد از عقل بدین معنی همان چیزی است که در اصطلاح دینی به ملائکه اطلاق می‌شود.[3]
ب: با توجه به کاربردهای مختلف و متعدد واژه عقل باید توجه داشت هریک از مواردی که در آموزه‌های دینی کلمه عقل آمده می‌تواند به تناسب ناظر به یک معنا از معانی یاد شده و یا چند معنا از معانی یاد شده باشد مثلاً در روایت آمده: (جبرئیل به آدم نازل شد و گفت از عقل، حیاء و دین یکی شان را انتخاب نما، آدم عقل را برگزید، جبرئیل به حیاء و دین گفت شما دو تا برگردید آن‌ها به جبرئیل گفتند ما مأموریم که هرجا که عقل باشد با او باشیم. بعد جبرئیل آن دو را به نزد عقل گذاشت و خود برگشت.[4]) عقل در این روایت می‌تواند به معنای هر یکی از معانی اول، دوم، سوم، چهارم و یا پنجم باشد یعنی هیچ محذوری ندارد که عقلی که در این روایت آمده به معنای یکی از معانی پنجگانه یاد شده باشد. و همچنین آن گونه که در پرسش اشاره شده، در روایتی آمده: عقل چیزی است که خدای رحمان با او عبادت می‌شود و بهشت به وسیله آن به دست می‌آید.[5] عقل در این روایت نیز می‌تواند به معنای یاد شده تلقی شود به خصوص عقل به معنای سوم، زیرا عقل به معنای سوم در واقع همان چیزی است که از آن به عقل عملی تعبیر می‌شود که دارای مراتب متعدد است. مرتبه اول تهذیب ظاهر به وسیله عبادت‌ها و دوری از نبایدهای دینی است. مرتبه دوم آن تطهیر باطن از رذایل نفسانی است. به طوری که حقایق هستی در آن تجلی کند. مرتبه سوم آن مشاهده همه یا اکثر حقایق عالم است، مرتبه چهارم آن است که عقل عمل انسان به گونه‌ای فانی در حق شود که همه هستی را جلوه‌ای از وجود حق تلقی کند.[6]
بنا بر این در مجموع می‌توان گفت: که به تعبیر پرسشگر محترم آنچه در حیطه شرع و آموزه‌های دینی درباره عقل آمده بر مفاهیم مختلف عقل قابل تطبیق است.
ج: اما درباره این پرسش که: (عاقل بودن خداوند به چه معنا است و آیا عقل به مفهومی که تفسیر شده با عقل خداوند متفاوت است یانه؟) باید گفت: واژه عاقل در متون دینی (آیات و روایات) بر خداوند اطلاق نشده است. اما از تعبیرات برخی از علمای محدّث که معتقدند موجود مجرد غیر از خداوند وجود ندارد و پذیرش عقل مجرد مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دینی خواهد شد. از این می‌توان چنین نتیجه گرفت که موجود مجرد تنها خداوند است، پس تنها حق تعالی عقل محض یعنی مجرد محض است، و گرنه غیر او هیچ موجودی عقل و مجرد محض نیست.[7]
نکته دیگر این که گرچه در کلمات فلاسفه نیز به طور صریح واژه عاقل به عنوان اسم بر خداوند اطلاق نشده اما در بحث اتحاد عاقل و معقول، احیاناً درباره اتحاد خداوند با علم خود به تعبیر اتحاد (اتحاد عاقل با معقول در واجب تعالی) مطالبی مطرح شده است، اما باید توجه داشت، که این تعبیر تنها از باب ادنی مناسبت است که عبارت از تجرد محض بودن خداوند است. یعنی چون در بحث اتحاد عاقل و معقول سخن از اتحاد مطرح شده است، گفته می‌شود عمیق‌ترین اتحاد در این مسئله از آن خداوند است چون او عقل و مجرد محض است و کامل‌ترین تجرد را دارد لذا اتحاد عاقل و معقول در او کامل‌تر است.[8]
بنابر این از این گونة تعبیرات هرگز نمی‌توان نتیجه گرفت آن گونه که انسان و ملائکه عاقل‌اند خداوند نیز عاقل است و اسم عاقل بر او اطلاق می‌شود. سپس عاقل بودن خداوند اولاً تعبیری ناتمام است، ثانیاً تنها در مفهوم تجرد و عاقل به معنا تجرد محض که آن هم هیچ مجردی به اندازة تجرد ساحت قدس الهی نمی‌رسد، ممکن است گفته شود که خداوند عاقل است، وگرنه به تعبیر پرسشگر محترم عقل به معنایی که برای ما تفسیر شده است به خدا اطلاق نمی‌شود. زیرا بر اساس روایات عقل جزء مخلوقات خداوند است لذا اطلاق واژه عاقل بر خدا آن هم به مفهوم متداول کاملاً نادرست است.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1. ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی (همراه با تعلیقه علّامه شعرانی) ج1، نشر مکتبة الاسلامیه، تهران، 1342 ش؛
2. علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، المرحلة 11، ص210، نشر دارالتبلیغ، قم بی‌تا؛
3. امام خمینی رحمة الله علیه ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه آثار امام، 1377 ش؛
4. حسن‌زاده آملی، رساله اتحاد عاقل و معقول، نشر فرهنگی رجاء تهران؛
5. ملاصدرا، اسفار، ج3، ص418، نشر دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا.
قال علی علیه السلام :
(لا یدرکه بُعد الهمم و لا یناله غَوص الفطن؛
خدایی که صاحبان همت بلند به کنه ذات او نرسند و هوش‌های غواص و اندیشه‌های سرشار هرچند ژرف‌اندیشی کند به او دست نیابند.)
نهج‌البلاغه، خطبه1

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص223 تا226، نشر مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی تهران، 1366ش.
[2] . علامه طباطبایی، بدایة الحکمة، المرحلة 11، فصل 5، ص180، نشر مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1419 ق، ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص226، نشر پیشین، شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی، اصول کافی، ج1، ص18، نشر مکتبة الاسلامیه تهران.
[3] . همان، ص227.
[4] . اصول کافی، ج1، ص11، نشر دفتر فرهنگ اهل بیت، تهران، بی تا.
[5] . اصول کافی، ج1، ص11، نشر پیشین.
[6] . ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج1، ص222، نشر پیشین، ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج1، ص18 تا 83، نشر مکتبة الاسلامیه، تهران، 1342ش.
[7] . به نقل از شعرانی، تعلیقه شرح اصول کافی، ج1، ص70، نشر پیشین.
[8] . صدر المتألهین، اسفار، ج3، ص439، نشر دارالاحیاء لتراث العربی، بیروت، بی‌تا.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین