آئین مقدس اسلام دعوت خود را روی سه اصل اساسی و بسیار ساده و روشن بنا نهاده است. اصل اول: ضروری ترین امور برای انسان در زندگیش تحصیل سعادت و رستگاری است هرگزنمی توان انسانی تصور کرد که در این اصل تردید داشته باشد یا امری ضروری تر ازآن تصور کند زیرا هر انسانی مانند هر موجود دیگر آرزوئی جز این ندارد که به واسطه رفع نیازمندیها تکمیل نواقص زندگی رستگار شده خود را آسوده و آرامش بخشد. حتی کسانیکه آسایش خود را فدای آسایش دیگران می کنند یا برای راحتی مردم خود را گرفتار رنج می سازند در حقیقت با این کار اندوه و رنج نهایی خود را که ازمشاهده حال بیچارگان حاصل شده رفع نموده یکنوع آسایش و خوشی و رستگاری برای خودتحصیل مینمایند. و حتی کسیکه اتفاقا از زندگی دلسرد شده سعادت خود را در مرگ می داند یا نیکبختی خود را در رنج تشخیص می دهد بی اینکه تردیدی بخود راه دهد، خود را در کام مرگ یادر آغوش رنج و محنت می اندازد و آنرا بر هر نعمت و آسایش ترجیح می دهد. همین سعادت و رستگاری است که پیغمبر اکرم (ص) در اولین جمله ای که دعوت خود رابه آن افتتاح کرد بیاد آوری آن پرداخته فرمود: ای مردم به یگانگی خدا اعتراف کنید تا رستگار شوید: قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا. اصل دوم: انسان سعادت خود را در شعاع واقع بینی می خواهد یعنی بشر پیوسته برای خود سعادتی را می جوید که براستی و از روی حقیقت سعادت باشد نه از راه پندار وگمراهی. این اصل را با کمترین توجهی می توان درک کرد کسیکه گرسنه است پی نان می گردد و یا تشنه است دنبال آب می رود یا نیازمندی دیگری دارد و برای رفع آن می کوشد نان و آبی را می خواهد که براستی نان و آب باشد نه نان و آب پنداری ومطلوبی را می جوید که واقعا مطلوب و رفع کننده نیاز او است نه چیزی را که اشتباها نام مطلوب را به آن داده باشد. اگر انسان برای خویش دوگونه زندگی فرض کند یکی زندگی شاهانه و با شکوه که سراسرکامروائی و لذت باشد ولی پنداری و اشتباهی و دیگر زندگی ساده و مختصر ولی درمحیط واقع بینی. وقتیکه این گونه زندگی را بوجدان خود عرضه داشته و آنرا درانتخاب یکی از آنها مخیر سازد وجدان وی بیدرنگ زندگی دومی را که واقع بینی است بر زندگی اولی که پنداری است ترجیح خواهد داد. نتیجه واقع بینی انسان: کسیکه بمدارک حقیقی آئین مقدس اسلام که کتاب و سنت (قرآن و حدیث) می باشد مراجعه کند تردید نخواهد داشت که جمله بجمله بر اساس واقع بینی انسان استوار است، اسلام از این اصل واقع بینی یک حکم وجدانی دیگری را استنتاج می کند آن این است که انسان باید در هر حال از حق پیروی نماید یعنی اگر از راه نظر حقیقتی برای وی مکشوف شد بی اینکه چشم پوشی نماید خود را تسلیم آن قرار دهد، و در مرحله عمل نیز انسان باید کاری را انجام دهد که بحسب واقع موافق مصلحت او است اگر چه مخالف دلخواه وی باشد. مانند بیماری که نواقص بهداشتی خود را با اجراء دستور پزشک تکمیل می کند اگرچه گاهی هم تلخ و ناگوار باشد. و همچنین در جامعه انسانی قوانین و مقرراتی باید اجراء شود که حقا و بحسب واقع لازم الاجرا است اگرچه مخالف خواست اکثریت یا اتفاق مردم باشد. بهر حال در نظراسلام حق مطاع علی الاطلاق است و محکوم هیچ خواسته و آرمان دیگری نمی شود (فماذابعد الحق الا الضلال)) 1 (خدای متعال در کتاب آسمانی خود می فرماید: از حق که بگذری غیر گمراهی چیزی نیست. و نیز می فرماید: اگر حق مانع دلخواه مردم شودنظام آفرینش جهان بهم میخورد (و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن)) 2 (این حقیقت که در اسلام محترم و بدون چون و چرا لازم الاتباع می باشد مطابق قضاوت وجدانی انسان است و بی تردید نمی توان انسانی پیدا کرد که وجدان او لزوم پیروی حق را تصویب نکند یا حق کشی را بد نشمارد. آری در جامعه بشری مخالف حق در مقام عمل بسیار است و حق کشی مصادیق زیاد داردولی اغلب کسانی که از حق سرپیچی می کنند گاهی که برای کار نادرست خود نکوهش وسرزنش می شوند در مقام توجیه عذری پیش می کشند و در حقیقت می خواهند با آن عذر کارخود را بحق تطبیق نمایند پس در هر حال مسئله (لزوم پیروی حق) اصلی است عقلائی و مسلم. اصل سوم: انسان در شاهراه زندگی باید روش تعقل را پیش گیرد نه روش احساس وعاطفه را زیرا تنها خصیصه ای که انسان را از سایر حیوانات جدا می سازد و او رانوعی مشخص و مستقل قرار می دهد این است که با نیروی خرد مجزاست و درباره هر کاری که می خواهد انجام دهد تصمیم می گیرد، می تواند با همان نیروی خرد خیر و شر و نفع و ضرر واقعی آنرا بسنجد و در صورتیکه مطابق مصلحت واقعی اش باشد تصمیم بانجام آن بگیرد در غیر آن صورت احساسات و عواطف خود را مهار کرده از انجام دادن آن کارخودداری کند ولی سایر حیوانات چنانچه مشهود است با غرائز کار می کنند نه با خردو عقل و روشن است که سعادت و رستگاری انسان با نیروی اختصاصی خودش تامین خواهدشد نه با نیروئی که میان او و سایر حیوانات مشترک است. انسان باید در زندگی فردی و اجتماعی خود منطق انسانرا بکار بندد نه منطق حیوانات چرنده و درنده را این اصل و مرجعیت عقل و وسائل زندگی در حقیقت زائیده اصل دوم است و از آن سرچشمه می گیرد و اعتبار و احترام آن در اسلام به اندازه ای روشن است که با هیچ پرده پوشیده نمی شود حتی انواع کارهائی که مستلزم از کارافتادن یا گمراهی نیروی تعقل می باشد مانند استعمال مسکرات، و دروغ، و غش درمعاملات، دو روئی، فریب دادن، ترور، غافلگیری در آئین مقدس اسلام تحریم شده است. اعتبار این اصل نیز در جهان انسانی قابل تشکیک نیست، نمی توان کسی را پیدا کردکه وجدان او خرد را نکوهش کند یا از بیخردی بدش نیاید اگر چه این اصل نیز ماننداصل دوم است و در مقام عمل بواسطه اعذاری که تراشیده می شود از آن مخالفت بسیار بعمل می آید. نتیجه سه اصل نامبرده- از مجموع اصلهای سه گانه نتیجه گرفته می شود که انسان باید سعادت واقعی خود را از راه تعقل بدست می آورد. توضیح مکرر مطلب: ما عینا مشاهده می کنیم که گاهی گرسنه میشویم و غذا می خواهیم و گاهی تشنه میشویم و آب می جوئیم و گاهی برهنه ایم پوشاک طلب می کنیم و گاهی خسته هستیم پی استراحت میگردیم و گاهی 0000 و گاهی در همه این احوال در حقیقت درخودمان نواقصی درک می کنیم عینا درک می کنیم که در داخل وجودمان چیزی است که رفع کننده آن نیاز را به ما نشان می دهد و ما را بسوی آن رانده و رهبری مینماید نقیصه ای که در خود درک می کنیم و حاجت و نیاز نامیده می شود و عامل درونی که مارا بسوی رفع نیازمندی هدایت می کند قوه و نیروی درونی می گوئیم و چیزی را که رفع نیازمندی می کند و پیش همان نیرو شیرین و لذیذ است سعادت همان قوه می نامیم. انسان در زندگی خود بموارد بسیاری برمیخورد که بر آوردن خواسته یکی از قوا اگرچه در کام خود آن قوه شیرین است و برای آن سعادت محسوب می شود ولی بضرر بقیه قوی (که مجموعا سازمان وجود را تشکیل می دهند) تمام می شود و همچنین آزادی مطلق هریک از قوا در فعالیت خودش موجب تعطیل بقیه قوا و موجب تضرر سازمان وجود بالتبع خود همان قوه می باشد مثلا استراحت نامتناهی یا خوردن و آشامیدن نامحدود جزنابودی انسان نتیجه در برندارد. انسان با این تجارب بخوبی میفهمد که سعادت وی غیر از سعادت هر یک از قوا ونیروهای وجودی می باشد و میفهمد که ناگزیر است در هر یک از خواسته های خود که طبعا از یکی از قوای درونی اش سرچشمه می گیرد از روی تجاربی که بدست آورده، و به محاسبه بپردازد و خیر و شر و نفع و ضرر کار را بسنجد در صورتیکه با مصلحت وی توافق نمود به انجام آن اقدام کند. و این همان نیروی تعقل است که بخواسته های گوناگون انسان رسیدگی کرده برخی را پسندیده و روا و برخی را ناپسند و ناروا اعلام می کند. از بیان گذشته روشن می شود که نمی توان انسانی فرض نمود که برای خود سعادت نخواهدیا اگر بخواهد سعادت واقعی را نخواهد و اگر انسانی پیدا شود که وسیله تعقل رابکار نبندد و مانند نوزاد، انسانی یا انسان بی خرد در انسانیت خود ناقص خواهدبود. آشنائی انسان با جهان بیرون: چنانچه معلوم شد هرگز تصور ندارد بین انسان با درک و شعور و بین درک یک رشته حوائج و نیازمندیهای وجودیش خلائی وجود داشته باشد بلکه انسان خود را پیوسته بایک رشته احتیاجات درک می کند که همراه هر یک از آنها خواسته هائی دارد: گرسنه است خوراک می خواهد تشنه است آب می خواهد. برهنه است پناهگاه می خواهد. تنها است و نیازمندیهای بیشمار دارد یار و یاور می خواهد. بهمین ترتیب درک همین احتیاجات در وجود همین خواسته ها است که انسان را با جهان بیرون از خود آشنا می سازد و دراثر پیدایش همین شعور و اراده ها براه افتاده برای تحصیل مایحتاج (درک سعادت) خود به تکاپو میافتد و از روز نخستین تا آخرین لحظات زندگی دمی آرام نمی گیرد. درک روابط و اسباب: مهمترین چیزیکه انسان در تماس خود با جهان بیرون با آن دلگرم است رابطه ای است که میان خواسته های خود و میان اجزاء جهان می باشد. انسان می بیند که میان نان و گوشت و میان سیری رابطه است که در اثر آن هر وقت نان وگوشت بخورد گرسنگی وی تبدیل به سیری خواهد شد، می بیند پیوسته نوشیدن آب گوارا تشنگی را رفع می کند پوشیدن رخت تن را از سرما و گرما نگه میدارد و دیری نمی گذرد که میان همه اجزاء جهان رابطه و پیوستگی وجودی اجمالا درک می کند و هر چه در بررسی و کنجکاوی خود جلوتر برود به تفصیل روابط بهتر آشنا می گردد. این همان داستان علیت و معلولیت عمومی است که جهان آفرینش و نظام شگفت انگیز آن روی آن استوار است و معنی همان جمله ساده ایست که پیوسته ورد زبان ما است هیچ حادثه بی علت تحقق نمی پذیرد. آری درک و شعور ما گروه بشر پر از اذعان و ایمان برابطه سبب و مسبب است و نه تنها ما بشر همین اعتقاد را داریم بلکه حیوانات زبان بسته نیز با شعور فطری که دارند همین ایمان را واجدند و پیوسته بسوی مقاصد زندگی خود از اسباب و وسائل مناسب آن پیش می روند: هنگامی که گرسنه می شوند پی خوردن غذا می روند، گاهی که تشنه می شوند آب می جویند برای رفع خستگی به لانه و آشیانه و پناهگاه خود می روند، همینکه به فکر بچه می افتند جفت می گیرند، در دفع دشمن بدندان و چنگال و نیش شاخ و منقار یا بفرار متوسل می شوند. نه تنها این موجودات با درک و شعور این حال را دارند بلکه موجودات دیگری مانند نباتات و جمادات مرکب یا بسیط که در آنها درک و شعور سراغ نداریم همین راه رامی پیمایند و چنانکه یکفرد حیوان در موقع گرسنگی با جهاز ویژه خود غذا تناول می کند همچنین یک نهال یا سبزه در موقع نیازمندی بوسیله ریشه های خود فعالیت کرده مواد غذائی مناسب بسوی خود، جذب می کند، و یک جماد در اثر فعالیت اثرمخصوص خود را بروز می دهد و چنانکه در هر موجود زنده آرمانی از کمال وجود دارد که از اول پیدایش حیات خود بی آنکه لحظه ای آرام گیرد متوجه همان آرمان مخصوص خودمی باشد (نوزاد انسانی می خواهد، مرد یا زنی کامل شود) همچنین یک هسته و یادانه از لحظه ای که نوکی سبز از خود بیرون می دهد متوجه مرحله ایست که در آن درختی کامل یا بوته های کامل خواهد بود و مواد عنصری که با نسبت ویژه ای آمیخته می شود متوجه مرکب خاصی می باشد. تکیه گاه برنامه زندگی یا پایه اساس دین: ممکن است انسانی فرض کنیم که برنامه زندگی خود را همان دلخواه خود قرار دهد وپیوسته در زندگی خود بدون قید و شرط بدنبال دلخواه برود و تا اندازه ای که محیط زندگیش اجازه می دهد با خوشی و کامرانی بگذراند و در صورتیکه نیرومندتر از سایرافراد جامعه باشد خوسته های خود را بر دیگران تحمیل کرده همه را بردگان و بندگان خود سازد و البته باین فرض در جامعه نامبرده روش استبداد و دیکتاتوری اجراءخواهد شد. و همچنین ممکن است افراد جامعه برای رهائی از بردگی استبداد و حفظ آزادی زمام امور خود را خودشان بدست گیرند و برای جلوگیری از هرج و مرج خود آنها اکثریت یااتفاق را برنامه عمل قرار دهند و بنابر این فرض در جامعه نامبرده روش اجتماعی اجراء خواهد شد. چنانچه می دانیم جهان بشریت روزگاران درازی با هر یک از این روشها را گذرانیده و مزه تلخ یا شیرین آنها را چشیده است و در حال حاظر نیزمی چشد ولی اسلام نظر به اصول سه گانه که ذکر شد هیچیک از این روشها رانمی پسندد زیرا سپردن زمام امور زندگی بدست خواستهای فرد یا اکثریت افراد یعنی پایه گذاری زندگی روی عواطف و احساسات مخالف امتیازی است که آفرینش بانسان داده و بدینوسیله او را از سایر حیوانات جدا کرده. انسان با نیروی عقل و خرد مجهز است و به وسیله آن خوبی و بدی و نفع و ضرر و خیر و شر خواسته های خودرا می سنجد و پس از روادید خرد و عقل اقدام به عمل مینماید، بخلاف سایر حیواناتی که از روی قریحه کار می کنند و در صورتیکه حکومت و نفوذ از آن عواطف و احساسات می باشد و از هر خواسته ها خواه با حق و صواب توافق داشته باشد یا نه فرمانبرداری شود نیروی تعقل الغاء خواهد شد و چنانکه قرآن کریم می فرماید منطق چهار پایان جای منطق انسانی را خواهد گرفت قوله تعالی الذین کفروا یتمتعون و یاکلون کمایاکل الانعام).) 2) 3- انسان نباید بهر یک از روشهای جهان بشریت که جزء لاینفک و سر سپرده جهان آفرینش می باشد استقلال پیدا کرده که از جهان بزرگ که محیط زندگی او است بکلی جداگردد و حال آنکه در جهان آفرینش نمی توان چیزی را پیدا کرد که محیط هستی آن در وظایفی که انجام می دهد تاثیر و دخالت نداشته باشد. هر نوع از انواع موجودات را بررسی کنیم خواهیم دید در هستی خود هدفی دارد و طبق هدف خاص خود از ناحیه آفرینش با وسائل و ابزارهائی تجهیز شده بسوی مقصد خود هدایت می شود. و این قانون کلی در همه آفریده ها از ساده ترین بسائط گرفته تا پیچیده ترین مرکبات جاری است. جهان انسانی نیز جزء ناچیزی از جهان بزرگ است و حتی در کوچکترین شون هستی خود نمی تواند از نظام عمومی جهان سرپیچی نماید و از ناحیه آفرینش با قوا وابزاری که با هدف زندگیش مناسب است تجهیز شده و هدایت می شود و ناگزیر بایدآفرینش ویژه و محیط آفرینش خود (جهان بزرگ) را در نظر گرفته فراموش نکند یعنی وظایفی را برنامه زندگی قرار دهد که آفرینش برای وی می خواهد نه آنچه را که عواطف و امیال بیقید و شرط. در نتیجه باید انسان در زندگی خود روشی را دنبال کند که از آفرینش سرچشمه می گیرد نه روشی را که خوش آیند امیال و عواطفش می باشد و بعبارت دیگر دین بایدفطری باشد. قوله تعالی (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره اللّه التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم).) 4 (نه پیروی هوای نفس مثلا چون انسان با جهازتغذی مجهز شده باید بخورد و بنوشد و چون با وسائل تناسل مجهز است باید جفتی برای خود بگیرد و چون ظاهر بشره اش لخت است و مانند چهارپایان و مرغان پشم یا پرندارد باید رخت بپوشد و چون سراپا با ابزار دفع خطر مسلح شده باید در حفظ بقاء خود بکوشد و هرگز آزاد نیست که خوردن و نوشیدن و نکاح را ترک گوید یا خودکشی نماید. از این جا است که در اسلام حتی به ضروریات زندگی مانند خوردن و نوشیدن ورخت پوشیدن امر شده است. توضیح مطلب با بیان دیگر انسان بدون استثناء در هر کاری که انجام می دهد چنگ بدامن اسباب و وسائلی میزند که مخصوص آن کار می باشد مثلا برای دیدن چیزی از نورچشم و برای شنیدن آوازی از گوش و برای گرفتن یا برداشتن چیزی از دست استفاده می کند و هرگز در انجام یافتن کاری بانتظار اتفاق نمی نشیند. و همچنین راز پیدایش هر حادثه ای را از حوادث مربوطه سابقه جستجو مینماید و هرگزرابطه یک حادثه را از همه حوادث قطع نمی کند و نیر درک می کند که سازمان جهانی علت و معلول هر آفریده ای را طوری ساخته و در محیطی قرار داده است که برنامه زندگی و خط مشی او را تعیین می کند و هر آفریده ای خط مشی تکوینی خود را ترک نماید سعادت هستی خود را از دست داده گرفتار هلاکت خواهد شد مثلا اگر درختی ازخوردن آب، یا حیوانی از تنفس خودداری کند حیات نباتی یا حیوانی خود را از دست داده جزء جماد خواهد شد. از این رو هر آفریده ای از فرمانبرداری علل و اسباب آفرینش خود و پیمودن راهی که برای وی رسم کرده اند ناگزیر است انسان نیز اگرچه بواسطه شعور و اراده ای که داردآزاد است ولی آزادی وی در برابر همنوعان خودش می باشد که شعور و اراده ای همانندهم دارند و هرگز نمی تواند آزادی خود را برخ علل و اسبابی که او را بوجود آورده اند یا در اعمالش دخالت دارند بکشد. و اگر احیانا از تاثیر سببی فرار می کند مثلا از آفتاب بسایه یا از باران بزیرسنگی میگراید در حقیقت از سببی بسببی دیگر پناه می برد. پس باید انسان با واقع بینی خدادادی خود پیوسته خود را در حال عدم استقلال وسرسپردگی مشاهده نموده وظائف و برنامه زندگی خود را از دستگاه آفرینش و محیطهستی فرا گیرد و راهی را که بدست آفرینش برای وی هموار شده پیموده و فرمان برداری نماید و چون همه افراد جهان آفرینش و نظامی که در آن حکومت می کند مانند خودانسان غیر مستقل و همه از همه جهت نیازمند و مستمند آفرینش و پرورش خدای جهان می باشد باید خود را بنده وی دانست و از آنچه برای انسان می خواهد پیروی و فرمانبرداری نمود و مظهر اراده خدایمتعال جهان آفرینش و انسان می باشد و شناختن خواسته های خداوند همان شناختن وظائف و احکامی است که آفرینش انسان و جهان بوی دلالت دارد. از بحث گذشته روشن شد که روشهائی که بر اساس خواسته های فردی یا اکثریت افرادبنا شده اند بی پایه می باشد و تنها روشی که پایه واقعی استوار دارد همانا روش اسلام است. چنانچه خداوند متعال در کلام آسمانی خود می فرماید: (افرایت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعداللّه)) 5 (کسی که از خواسته های خود اطاعت و فرمانبرداری می کند و دانسته و فهمیده گمراه می شود خداوند او را پس از اتمام حجت گمراه ساخته و مهر بر گوش و دل او نهاده وبر چشم او پرده ظلمت کشیده لذا سخن خدا را نمی شنود پس او را بعد از خدا دیگر که هدایتش خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی شود که جز راه خدا پرستی دیگر همه گمراهی است. 1- سوره یونس آیه 32 2- سوره مومنون آیه71 3- سوره محمد آیه12 4- سوره روم آیه 530- سوره جاثیه آیه 23 منبع: بررسی های اسلامی، علامه سید محمد حسین طباطبائی(رحمت الله علیه)
آئین مقدس اسلام دعوت خود را روی سه اصل اساسی و بسیار ساده و روشن بنا نهاده است. اصل اول: ضروری ترین امور برای انسان در زندگیش تحصیل سعادت و رستگاری است هرگزنمی توان انسانی تصور کرد که در این اصل تردید داشته باشد یا امری ضروری تر ازآن تصور کند زیرا هر انسانی مانند هر موجود دیگر آرزوئی جز این ندارد که به واسطه رفع نیازمندیها تکمیل نواقص زندگی رستگار شده خود را آسوده و آرامش بخشد. حتی کسانیکه آسایش خود را فدای آسایش دیگران می کنند یا برای راحتی مردم خود را گرفتار رنج می سازند در حقیقت با این کار اندوه و رنج نهایی خود را که ازمشاهده حال بیچارگان حاصل شده رفع نموده یکنوع آسایش و خوشی و رستگاری برای خودتحصیل مینمایند. و حتی کسیکه اتفاقا از زندگی دلسرد شده سعادت خود را در مرگ می داند یا نیکبختی خود را در رنج تشخیص می دهد بی اینکه تردیدی بخود راه دهد، خود را در کام مرگ یادر آغوش رنج و محنت می اندازد و آنرا بر هر نعمت و آسایش ترجیح می دهد. همین سعادت و رستگاری است که پیغمبر اکرم (ص) در اولین جمله ای که دعوت خود رابه آن افتتاح کرد بیاد آوری آن پرداخته فرمود: ای مردم به یگانگی خدا اعتراف کنید تا رستگار شوید: قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا.
اصل دوم: انسان سعادت خود را در شعاع واقع بینی می خواهد یعنی بشر پیوسته برای خود سعادتی را می جوید که براستی و از روی حقیقت سعادت باشد نه از راه پندار وگمراهی. این اصل را با کمترین توجهی می توان درک کرد کسیکه گرسنه است پی نان می گردد و یا تشنه است دنبال آب می رود یا نیازمندی دیگری دارد و برای رفع آن می کوشد نان و آبی را می خواهد که براستی نان و آب باشد نه نان و آب پنداری ومطلوبی را می جوید که واقعا مطلوب و رفع کننده نیاز او است نه چیزی را که اشتباها نام مطلوب را به آن داده باشد. اگر انسان برای خویش دوگونه زندگی فرض کند یکی زندگی شاهانه و با شکوه که سراسرکامروائی و لذت باشد ولی پنداری و اشتباهی و دیگر زندگی ساده و مختصر ولی درمحیط واقع بینی. وقتیکه این گونه زندگی را بوجدان خود عرضه داشته و آنرا درانتخاب یکی از آنها مخیر سازد وجدان وی بیدرنگ زندگی دومی را که واقع بینی است بر زندگی اولی که پنداری است ترجیح خواهد داد. نتیجه واقع بینی انسان: کسیکه بمدارک حقیقی آئین مقدس اسلام که کتاب و سنت (قرآن و حدیث) می باشد مراجعه کند تردید نخواهد داشت که جمله بجمله بر اساس واقع بینی انسان استوار است، اسلام از این اصل واقع بینی یک حکم وجدانی دیگری را استنتاج می کند آن این است که انسان باید در هر حال از حق پیروی نماید یعنی اگر از راه نظر حقیقتی برای وی مکشوف شد بی اینکه چشم پوشی نماید خود را تسلیم آن قرار دهد، و در مرحله عمل نیز انسان باید کاری را انجام دهد که بحسب واقع موافق مصلحت او است اگر چه مخالف دلخواه وی باشد. مانند بیماری که نواقص بهداشتی خود را با اجراء دستور پزشک تکمیل می کند اگرچه گاهی هم تلخ و ناگوار باشد. و همچنین در جامعه انسانی قوانین و مقرراتی باید اجراء شود که حقا و بحسب واقع لازم الاجرا است اگرچه مخالف خواست اکثریت یا اتفاق مردم باشد. بهر حال در نظراسلام حق مطاع علی الاطلاق است و محکوم هیچ خواسته و آرمان دیگری نمی شود (فماذابعد الحق الا الضلال)) 1 (خدای متعال در کتاب آسمانی خود می فرماید: از حق که بگذری غیر گمراهی چیزی نیست. و نیز می فرماید: اگر حق مانع دلخواه مردم شودنظام آفرینش جهان بهم میخورد (و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن)) 2 (این حقیقت که در اسلام محترم و بدون چون و چرا لازم الاتباع می باشد مطابق قضاوت وجدانی انسان است و بی تردید نمی توان انسانی پیدا کرد که وجدان او لزوم پیروی حق را تصویب نکند یا حق کشی را بد نشمارد. آری در جامعه بشری مخالف حق در مقام عمل بسیار است و حق کشی مصادیق زیاد داردولی اغلب کسانی که از حق سرپیچی می کنند گاهی که برای کار نادرست خود نکوهش وسرزنش می شوند در مقام توجیه عذری
پیش می کشند و در حقیقت می خواهند با آن عذر کارخود را بحق تطبیق نمایند پس در هر حال مسئله (لزوم پیروی حق) اصلی است عقلائی و مسلم. اصل سوم: انسان در شاهراه زندگی باید روش تعقل را پیش گیرد نه روش احساس وعاطفه را زیرا تنها خصیصه ای که انسان را از سایر حیوانات جدا می سازد و او رانوعی مشخص و مستقل قرار می دهد این است که با نیروی خرد مجزاست و درباره هر کاری که می خواهد انجام دهد تصمیم می گیرد، می تواند با همان نیروی خرد خیر و شر و نفع و ضرر واقعی آنرا بسنجد و در صورتیکه مطابق مصلحت واقعی اش باشد تصمیم بانجام آن بگیرد در غیر آن صورت احساسات و عواطف خود را مهار کرده از انجام دادن آن کارخودداری کند ولی سایر حیوانات چنانچه مشهود است با غرائز کار می کنند نه با خردو عقل و روشن است که سعادت و رستگاری انسان با نیروی اختصاصی خودش تامین خواهدشد نه با نیروئی که میان او و سایر حیوانات مشترک است. انسان باید در زندگی فردی و اجتماعی خود منطق انسانرا بکار بندد نه منطق حیوانات چرنده و درنده را این اصل و مرجعیت عقل و وسائل زندگی در حقیقت زائیده اصل دوم است و از آن سرچشمه می گیرد و اعتبار و احترام آن در اسلام به اندازه ای روشن است که با هیچ پرده پوشیده نمی شود حتی انواع کارهائی که مستلزم از کارافتادن یا گمراهی نیروی تعقل می باشد مانند استعمال مسکرات، و دروغ، و غش درمعاملات، دو روئی، فریب دادن، ترور، غافلگیری در آئین مقدس اسلام تحریم شده است. اعتبار این اصل نیز در جهان انسانی قابل تشکیک نیست، نمی توان کسی را پیدا کردکه وجدان او خرد را نکوهش کند یا از بیخردی بدش نیاید اگر چه این اصل نیز ماننداصل دوم است و در مقام عمل بواسطه اعذاری که تراشیده می شود از آن مخالفت بسیار بعمل می آید. نتیجه سه اصل نامبرده- از مجموع اصلهای سه گانه نتیجه گرفته می شود که انسان باید سعادت واقعی خود را از راه تعقل بدست می آورد. توضیح مکرر مطلب: ما عینا مشاهده می کنیم که گاهی گرسنه میشویم و غذا می خواهیم و گاهی تشنه میشویم و آب می جوئیم و گاهی برهنه ایم پوشاک طلب می کنیم و گاهی خسته هستیم پی استراحت میگردیم و گاهی 0000 و گاهی در همه این احوال در حقیقت درخودمان نواقصی درک می کنیم عینا درک می کنیم که در داخل وجودمان چیزی است که رفع کننده آن نیاز را به ما نشان می دهد و ما را بسوی آن رانده و رهبری مینماید نقیصه ای که در خود درک می کنیم و حاجت و نیاز نامیده می شود و عامل درونی که مارا بسوی رفع نیازمندی هدایت می کند قوه و نیروی درونی می گوئیم و چیزی را که رفع نیازمندی می کند و پیش همان نیرو شیرین و لذیذ است سعادت همان قوه می نامیم. انسان در زندگی خود بموارد بسیاری برمیخورد که بر آوردن خواسته یکی از قوا اگرچه در کام خود آن قوه شیرین است و برای آن سعادت محسوب می شود ولی بضرر بقیه قوی (که مجموعا سازمان وجود را تشکیل می دهند) تمام می شود و همچنین آزادی مطلق هریک از قوا در فعالیت خودش موجب تعطیل بقیه قوا و موجب تضرر سازمان وجود بالتبع خود همان قوه می باشد مثلا استراحت نامتناهی یا خوردن و آشامیدن نامحدود جزنابودی انسان نتیجه در برندارد. انسان با این تجارب بخوبی میفهمد که سعادت وی غیر از سعادت هر یک از قوا ونیروهای وجودی می باشد و میفهمد که ناگزیر است در هر یک از خواسته های خود که طبعا از یکی از قوای درونی اش سرچشمه می گیرد از روی تجاربی که بدست آورده، و به محاسبه بپردازد و خیر و شر و نفع و ضرر کار را بسنجد در صورتیکه با مصلحت وی توافق نمود به انجام آن اقدام کند. و این همان نیروی تعقل است که بخواسته های گوناگون انسان رسیدگی کرده برخی را پسندیده و روا و برخی را ناپسند و ناروا اعلام می کند. از بیان گذشته روشن می شود که نمی توان انسانی فرض نمود که برای خود سعادت نخواهدیا اگر بخواهد سعادت واقعی را نخواهد و اگر انسانی پیدا شود که وسیله تعقل رابکار نبندد و مانند نوزاد،
انسانی یا انسان بی خرد در انسانیت خود ناقص خواهدبود. آشنائی انسان با جهان بیرون: چنانچه معلوم شد هرگز تصور ندارد بین انسان با درک و شعور و بین درک یک رشته حوائج و نیازمندیهای وجودیش خلائی وجود داشته باشد بلکه انسان خود را پیوسته بایک رشته احتیاجات درک می کند که همراه هر یک از آنها خواسته هائی دارد: گرسنه است خوراک می خواهد تشنه است آب می خواهد. برهنه است پناهگاه می خواهد. تنها است و نیازمندیهای بیشمار دارد یار و یاور می خواهد. بهمین ترتیب درک همین احتیاجات در وجود همین خواسته ها است که انسان را با جهان بیرون از خود آشنا می سازد و دراثر پیدایش همین شعور و اراده ها براه افتاده برای تحصیل مایحتاج (درک سعادت) خود به تکاپو میافتد و از روز نخستین تا آخرین لحظات زندگی دمی آرام نمی گیرد. درک روابط و اسباب: مهمترین چیزیکه انسان در تماس خود با جهان بیرون با آن دلگرم است رابطه ای است که میان خواسته های خود و میان اجزاء جهان می باشد. انسان می بیند که میان نان و گوشت و میان سیری رابطه است که در اثر آن هر وقت نان وگوشت بخورد گرسنگی وی تبدیل به سیری خواهد شد، می بیند پیوسته نوشیدن آب گوارا تشنگی را رفع می کند پوشیدن رخت تن را از سرما و گرما نگه میدارد و دیری نمی گذرد که میان همه اجزاء جهان رابطه و پیوستگی وجودی اجمالا درک می کند و هر چه در بررسی و کنجکاوی خود جلوتر برود به تفصیل روابط بهتر آشنا می گردد. این همان داستان علیت و معلولیت عمومی است که جهان آفرینش و نظام شگفت انگیز آن روی آن استوار است و معنی همان جمله ساده ایست که پیوسته ورد زبان ما است هیچ حادثه بی علت تحقق نمی پذیرد. آری درک و شعور ما گروه بشر پر از اذعان و ایمان برابطه سبب و مسبب است و نه تنها ما بشر همین اعتقاد را داریم بلکه حیوانات زبان بسته نیز با شعور فطری که دارند همین ایمان را واجدند و پیوسته بسوی مقاصد زندگی خود از اسباب و وسائل مناسب آن پیش می روند: هنگامی که گرسنه می شوند پی خوردن غذا می روند، گاهی که تشنه می شوند آب می جویند برای رفع خستگی به لانه و آشیانه و پناهگاه خود می روند، همینکه به فکر بچه می افتند جفت می گیرند، در دفع دشمن بدندان و چنگال و نیش شاخ و منقار یا بفرار متوسل می شوند. نه تنها این موجودات با درک و شعور این حال را دارند بلکه موجودات دیگری مانند نباتات و جمادات مرکب یا بسیط که در آنها درک و شعور سراغ نداریم همین راه رامی پیمایند و چنانکه یکفرد حیوان در موقع گرسنگی با جهاز ویژه خود غذا تناول می کند همچنین یک نهال یا سبزه در موقع نیازمندی بوسیله ریشه های خود فعالیت کرده مواد غذائی مناسب بسوی خود، جذب می کند، و یک جماد در اثر فعالیت اثرمخصوص خود را بروز می دهد و چنانکه در هر موجود زنده آرمانی از کمال وجود دارد که از اول پیدایش حیات خود بی آنکه لحظه ای آرام گیرد متوجه همان آرمان مخصوص خودمی باشد (نوزاد انسانی می خواهد، مرد یا زنی کامل شود) همچنین یک هسته و یادانه از لحظه ای که نوکی سبز از خود بیرون می دهد متوجه مرحله ایست که در آن درختی کامل یا بوته های کامل خواهد بود و مواد عنصری که با نسبت ویژه ای آمیخته می شود متوجه مرکب خاصی می باشد. تکیه گاه برنامه زندگی یا پایه اساس دین: ممکن است انسانی فرض کنیم که برنامه زندگی خود را همان دلخواه خود قرار دهد وپیوسته در زندگی خود بدون قید و شرط بدنبال دلخواه برود و تا اندازه ای که محیط زندگیش اجازه می دهد با خوشی و کامرانی بگذراند و در صورتیکه نیرومندتر از سایرافراد جامعه باشد خوسته های خود را بر دیگران تحمیل کرده همه را بردگان و بندگان خود سازد و البته باین فرض در جامعه نامبرده روش استبداد و دیکتاتوری اجراءخواهد شد. و همچنین ممکن است افراد جامعه برای رهائی از بردگی استبداد و حفظ آزادی زمام امور خود را خودشان بدست گیرند و برای جلوگیری از هرج و مرج خود آنها اکثریت یااتفاق را برنامه عمل قرار دهند و بنابر این فرض در جامعه نامبرده روش
اجتماعی اجراء خواهد شد. چنانچه می دانیم جهان بشریت روزگاران درازی با هر یک از این روشها را گذرانیده و مزه تلخ یا شیرین آنها را چشیده است و در حال حاظر نیزمی چشد ولی اسلام نظر به اصول سه گانه که ذکر شد هیچیک از این روشها رانمی پسندد زیرا سپردن زمام امور زندگی بدست خواستهای فرد یا اکثریت افراد یعنی پایه گذاری زندگی روی عواطف و احساسات مخالف امتیازی است که آفرینش بانسان داده و بدینوسیله او را از سایر حیوانات جدا کرده. انسان با نیروی عقل و خرد مجهز است و به وسیله آن خوبی و بدی و نفع و ضرر و خیر و شر خواسته های خودرا می سنجد و پس از روادید خرد و عقل اقدام به عمل مینماید، بخلاف سایر حیواناتی که از روی قریحه کار می کنند و در صورتیکه حکومت و نفوذ از آن عواطف و احساسات می باشد و از هر خواسته ها خواه با حق و صواب توافق داشته باشد یا نه فرمانبرداری شود نیروی تعقل الغاء خواهد شد و چنانکه قرآن کریم می فرماید منطق چهار پایان جای منطق انسانی را خواهد گرفت قوله تعالی الذین کفروا یتمتعون و یاکلون کمایاکل الانعام).) 2) 3- انسان نباید بهر یک از روشهای جهان بشریت که جزء لاینفک و سر سپرده جهان آفرینش می باشد استقلال پیدا کرده که از جهان بزرگ که محیط زندگی او است بکلی جداگردد و حال آنکه در جهان آفرینش نمی توان چیزی را پیدا کرد که محیط هستی آن در وظایفی که انجام می دهد تاثیر و دخالت نداشته باشد. هر نوع از انواع موجودات را بررسی کنیم خواهیم دید در هستی خود هدفی دارد و طبق هدف خاص خود از ناحیه آفرینش با وسائل و ابزارهائی تجهیز شده بسوی مقصد خود هدایت می شود. و این قانون کلی در همه آفریده ها از ساده ترین بسائط گرفته تا پیچیده ترین مرکبات جاری است. جهان انسانی نیز جزء ناچیزی از جهان بزرگ است و حتی در کوچکترین شون هستی خود نمی تواند از نظام عمومی جهان سرپیچی نماید و از ناحیه آفرینش با قوا وابزاری که با هدف زندگیش مناسب است تجهیز شده و هدایت می شود و ناگزیر بایدآفرینش ویژه و محیط آفرینش خود (جهان بزرگ) را در نظر گرفته فراموش نکند یعنی وظایفی را برنامه زندگی قرار دهد که آفرینش برای وی می خواهد نه آنچه را که عواطف و امیال بیقید و شرط. در نتیجه باید انسان در زندگی خود روشی را دنبال کند که از آفرینش سرچشمه می گیرد نه روشی را که خوش آیند امیال و عواطفش می باشد و بعبارت دیگر دین بایدفطری باشد. قوله تعالی (فاقم وجهک للدین حنیفا فطره اللّه التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم).) 4 (نه پیروی هوای نفس مثلا چون انسان با جهازتغذی مجهز شده باید بخورد و بنوشد و چون با وسائل تناسل مجهز است باید جفتی برای خود بگیرد و چون ظاهر بشره اش لخت است و مانند چهارپایان و مرغان پشم یا پرندارد باید رخت بپوشد و چون سراپا با ابزار دفع خطر مسلح شده باید در حفظ بقاء خود بکوشد و هرگز آزاد نیست که خوردن و نوشیدن و نکاح را ترک گوید یا خودکشی نماید. از این جا است که در اسلام حتی به ضروریات زندگی مانند خوردن و نوشیدن ورخت پوشیدن امر شده است. توضیح مطلب با بیان دیگر انسان بدون استثناء در هر کاری که انجام می دهد چنگ بدامن اسباب و وسائلی میزند که مخصوص آن کار می باشد مثلا برای دیدن چیزی از نورچشم و برای شنیدن آوازی از گوش و برای گرفتن یا برداشتن چیزی از دست استفاده می کند و هرگز در انجام یافتن کاری بانتظار اتفاق نمی نشیند. و همچنین راز پیدایش هر حادثه ای را از حوادث مربوطه سابقه جستجو مینماید و هرگزرابطه یک حادثه را از همه حوادث قطع نمی کند و نیر درک می کند که سازمان جهانی علت و معلول هر آفریده ای را طوری ساخته و در محیطی قرار داده است که برنامه زندگی و خط مشی او را تعیین می کند و هر آفریده ای خط مشی تکوینی خود را ترک نماید سعادت هستی خود را از دست داده گرفتار هلاکت خواهد شد مثلا اگر درختی ازخوردن آب، یا حیوانی از تنفس خودداری کند حیات نباتی یا حیوانی خود را از دست داده جزء جماد
خواهد شد. از این رو هر آفریده ای از فرمانبرداری علل و اسباب آفرینش خود و پیمودن راهی که برای وی رسم کرده اند ناگزیر است انسان نیز اگرچه بواسطه شعور و اراده ای که داردآزاد است ولی آزادی وی در برابر همنوعان خودش می باشد که شعور و اراده ای همانندهم دارند و هرگز نمی تواند آزادی خود را برخ علل و اسبابی که او را بوجود آورده اند یا در اعمالش دخالت دارند بکشد. و اگر احیانا از تاثیر سببی فرار می کند مثلا از آفتاب بسایه یا از باران بزیرسنگی میگراید در حقیقت از سببی بسببی دیگر پناه می برد. پس باید انسان با واقع بینی خدادادی خود پیوسته خود را در حال عدم استقلال وسرسپردگی مشاهده نموده وظائف و برنامه زندگی خود را از دستگاه آفرینش و محیطهستی فرا گیرد و راهی را که بدست آفرینش برای وی هموار شده پیموده و فرمان برداری نماید و چون همه افراد جهان آفرینش و نظامی که در آن حکومت می کند مانند خودانسان غیر مستقل و همه از همه جهت نیازمند و مستمند آفرینش و پرورش خدای جهان می باشد باید خود را بنده وی دانست و از آنچه برای انسان می خواهد پیروی و فرمانبرداری نمود و مظهر اراده خدایمتعال جهان آفرینش و انسان می باشد و شناختن خواسته های خداوند همان شناختن وظائف و احکامی است که آفرینش انسان و جهان بوی دلالت دارد. از بحث گذشته روشن شد که روشهائی که بر اساس خواسته های فردی یا اکثریت افرادبنا شده اند بی پایه می باشد و تنها روشی که پایه واقعی استوار دارد همانا روش اسلام است. چنانچه خداوند متعال در کلام آسمانی خود می فرماید: (افرایت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعداللّه)) 5 (کسی که از خواسته های خود اطاعت و فرمانبرداری می کند و دانسته و فهمیده گمراه می شود خداوند او را پس از اتمام حجت گمراه ساخته و مهر بر گوش و دل او نهاده وبر چشم او پرده ظلمت کشیده لذا سخن خدا را نمی شنود پس او را بعد از خدا دیگر که هدایتش خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی شود که جز راه خدا پرستی دیگر همه گمراهی است.
1- سوره یونس آیه 32
2- سوره مومنون آیه71
3- سوره محمد آیه12
4- سوره روم آیه 530- سوره جاثیه آیه 23
منبع: بررسی های اسلامی، علامه سید محمد حسین طباطبائی(رحمت الله علیه)
- [سایر] دعوت خویشاوندان به اسلام توسط پیامبراسلام(ص)چگونه بود؟
- [سایر] درآغاز دعوت اسلام مردم یثرب از چه گروه هایی تشکیل شده بودند؟
- [سایر] دعوت سری (پنهانی) پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - در صدر اسلام چگونه بوده است؟
- [سایر] بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟
- [سایر] بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟
- [سایر] از طریق عرفان اسلامی چگونه می شود یک مسیحی را به اسلام دعوت کرد؟
- [سایر] هنگام آغاز دعوت اسلام قدرت سیاسی واقتصادی مکه در دست چه کسانی بود؟
- [سایر] از طریق عرفان اسلامی چگونه می شود یک مسیحی را به اسلام دعوت کرد؟
- [سایر] خصوصیات دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام در طول سیزده سال اقامت در مکه چه بود؟
- [سایر] رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – درباره ی پذیرفتن دعوت برادر مسلمان چه سفارشی فرمودند؟
- [آیت الله جوادی آملی] .غنائمی که در قتال با کفّار ب رای دعوت به اسلام و به اذن امام(ع) به دست میآید, خمس دارد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در کشور غیر اسلامی اقامت دارد، واجب است در حدّ قدرت و توان، با مراعات شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر، از اسلام دفاع نماید. همچنین واجب است با مراعات شرایط زیر کفّار را به اسلام دعوت نماید: اوّل:حکومت اسلامی به خاطر مصالح مهمتری، دعوت و تبلیغ به اسلام را در بلاد کفر موقتا ممنوع نکرده باشد. دوم:صلاحیّت و اهلیّت و نیز قدرت بر تبلیغ اسلام در مناطق کفر را داشته باشد. سوم:مفسده مهمّی پیش نیاید. و چنانچه تبلیغ اسلام مستلزم دادن قرآن به دست کفّار باشد و امید هدایت آنان وجود داشته باشد، در صورتی که در معرض نجس شدن و هتک و اهانت نباشد و واقعا بخواهند از آن استفاده کنند، مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی روزه مستحبّی بگیرد واجب نیست آن را به آخر رساند، بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند مستحب است دعوت او را قبول کند و در بین روز افطار نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . بر مسلمانان واجب است در صورتی که در مدارس و دانشگاه ها و دانشکده های علوم و صنایع مورد احتیاج عموم، طبق آداب و سنن و رعایت احکام اسلام به تعداد کافی نباشد، خودشان مستقیماً به تأسیس این گونه مدارس و دانشگاه ها بر اساس تعالیم مقدسه اسلام و اجرای برنامه های دینی، اقدام نمایند و مهما امکن طوری ترتیب بدهند که از تمام طبقات هر کس استعدادش بیشتر است بتواند به تحصیل ادامه دهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی روزه مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند و هر موقع بخواهد می تواند روزه خود را بخورد، بلکه اگر برادر مؤمنی او را به غذا دعوت کند مستحب است دعوت او را قبول کرده در اثناء روز افطار نماید.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در کشور غیر اسلامی اقامت دارد، جایز است با کفّار بر اساس مَنِش انسانی معاشرت داشته باشد و میتواند برای کفّار به شکل اجاره، وکالت و امثال آن کار کند، به شرط آن که عمل او مستلزم انجام حرام یا موجب ضرری یا ذلّتی برای خود او یا سایر مسلمانان و یا کشورهای اسلامی نباشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود مگر انسان بداند که تلگراف بر اساس حجت شرعیه بوده است
- [امام خمینی] کسانی که با لباس اهل علم، در این مؤسسات که به اشاره دولت جائر تأسیس شده است وارد شوند، لازم است مسلمانان و متدینین از آنها اعراض کنند و با آنها معاشرت نکنند، و آنها محکوم به عدم عدالت هستند و نماز جماعت با آنها جایز نیست، و طلاق در محضر آنها باطل است، و سهم مبارک امام علیه السلام و سهم سادات عظام را نباید به آنها بدهند، و اگر دادند از ذمّه آنها ساقط نمیشود، و اگر اهل منبر هستند لازم است آنها را دعوت برای منبر نکنند، و در مجالسی که این قبیل اشخاص از طرف دولت جائر برای ترویج باطل و تشریح برنامههای خلاف اسلام منبر میروند شرکت نکنند.
- [آیت الله سبحانی] فطره مهمانی که بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحبخانه واجب نیست، اگرچه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانه او هم افطار کند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . فطره مهمانی که بعد از مغرب شب عید فطر وارد می شود، بر صاحب خانه واجب نیست، اگر چه پیش از مغرب او را دعوت کرده باشد و در خانه او هم افطار کند.