بداء یعنی چه؟ آیا ممکن است در علائم حتمی ظهور امام زمان (عج) بداء حاصل شود؟
بداء (به فتح باء) از نظر لغوی یعنی ظاهر شدن، هویدا شدن و پدید آمدن رأی دیگری در کاری یا امری، (ثمّ بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجنّنه حتی حین؛ سپس بعد از این که نشانه‌های برائت ساحت یوسف(ع) از آن بهتان بر آنان آشکار گردید، رأی‌شان براین برگشت که او را برای مدتی به زندان افکنند.)(یوسف:35) چنین امری (تبدل رأی) در مورد خداوند که علمش ازلی و تغییر ناپذیر است محال باشد. چنان که حضرت صادق(ع) فرمود: (هر که بر این عقیده باشد که خداوند تبارک و تعالی تغییر رأی دهد در چیزی که از پیش بدان آگاه نبوده از او بیزاری جویید.)(بحارالانوار، ج 111، ص 4) و از سویی آیات و روایاتی در ثبوت آن آمده که دانشمندان اسلامی در توجیه آنها مفصلاً بیاناتی دارند و خلاصه بخشی از آنها بدین قرار است: خداوند را جز لوح محفوظ که آنچه در آن است تغییر ناپذیر است لوحی است به نام لوح محو و اثبات که مقدرات اشخاص و اشیاء و جوامع و ملل و غیره در آن ثبت است و مثبتات آن بدین گونه است که چیزی در آن ثبت گشته و سپس محو می گردد، مثلا نوشته می شود که عمر زید پنجاه سال است بدین معنی که اگر کاری که موجب درازی یا کوتاهی عمر می شود نکند، مقتضای حکمت آن است که عمر او بدین مقدار باشد، مثلاً اگر صله رحم کرد پنجاه محو گشته و به جای آن شصت نوشته می شود و اگر قطع رحم کند چهل ثبت می گردد. چنان که اگر طبیب حاذقی مزاج کسی را بررسی کند می‌ تواند بگوید: این مزاج استعداد شصت سال عمر را دارد ولی اگر غذای ضعف آور یا مضر بخورد کمتر می شود و چون دارو یا غذایی مقوّی مصرف کند و در هوای سالم‌تر زندگی کند بیشتر می شود. این تغییرات را بداء گویند و چنین تعبیری یا به نحو استعمال مجازی است همچون استعمال استهزاء و سخریه و مکر در مورد خدا که در قرآن آمده یعنی خداوند کاری کند که نتیجه این امور را داشته باشد. و یا بدین جهت که چون ملائکه و اولیای خدا هنگامی که به مثبتات نخست اطلاع پیدا کنند و سپس به نوشته بعدی بنگرند در آغاز امر آن را تغییر رأی پندارند. و بداء بدین معنی نه تنها درباره خدا محال نیست بلکه حکمت ها و مصالح زیادی نیز دربر دارد که از آن جمله توجه مردم است به کار خیر و اجتناب از کار بد زیرا چون انبیا به آنان خبر دادند که فلان کار نیک آن چنان در سرنوشت شما اثر مثبت دارد که عمرتان یا مالتان را افزایش می دهد و فلان کار بد آن چنان اثری منفی دارد که از عمر و مالتان می کاهد و حتی آن عمل در لوح خدا تغییر ایجاد می کند و عمر پنجاه را به شصت می افزاید یا به چهل می کاهد. انگیزه ای قوی در او پدید می آورد که به اعمال نیک رغبت فراوان کند و از بدی روی بگرداند. آیات مربوطه در این زمینه عبارتند از: 1 (لکلّ اجل کتاب یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ دوران عمر هر کس یا هر چیز یا هر گروه را کتابی است (که درآن نوشته شده) خداوند آن چه را که بخواهد محو و آنچه را بخواهد ثابت می دارد و کتاب ما در (لوح محفوظ) نزد او است .)(رعد:39) 2 ( و ما یعمّر من معمّر و لا ینقص من عمره الاّ فی کتاب؛ هیچ عمرداری عمر خود را به پایان نرساند و (یا) از عمرش نکاهد جز آن که در کتابی ثبت است.)(فاطر:11) و اما روایاتی که در این باره آمده فراوان است که به ذکر تعدادی ازآنها بسنده می شود: 1 ازحضرت رضا(ع) روایت است که فرمود: (خداوند را دو نوع علم است که یک نوع آن را برای خود محفوظ دارد و جز او کسی بدان آگاه نشود و بداء از همان علم برمی خیزد. و نوع دیگرآن علمی است که خود به ملائکه و پیامبران آموخته و به ما رسیده است. راوی حدیث سلیمان مروزی گوید عرض کردم: دوست دارم از کتاب خدا شاهدی دراین باره بیان فرمایید. حضرت فرمود: آنجا که خداوند به پیغمبرش می فرماید: (فتولّ عنهم فماانت بملوم؛ از آنها که تسلیم حق نمی شوند روی گردان که تو را در این باره سرزنش نکنیم.) که مراد خداوند از این جمله تهدید به فرستادن غضب و هلاکت آنان است ولی بعداً بداء حاصل شد و فرمود:(و ذکّر فان الذکری تنفع المؤمنین؛ آنان را پند و اندرز ده که پند مؤمنان را سود بخشد.) سلیمان گوید: عرض کردم بیشتر بفرمایید. حضرت فرمود: خداوند به یکی از پیامبرانش فرمود که فلان سلطان را بگوی فلان روز خواهی مرد، چون پیغمبر به وی خبر داد وی در حالی که بر تخت نشسته بود از وحشت از تخت به زمین افتاد و گفت: پروردگارا! مرا مهلت ده تا فرزندم به حد رشد رسد و کارهایم را سامان دهم و دیونم را بپردازم وسپس مرا بمیران.(ازحسن نیت و دعای او) خداوند به آن پیغمبر وحی نمود: که به وی خبر ده که پانزده سال بر عمرت افزودم. پیغمبر گفت: خدایا تو می دانی من تا کنون دروغ نگفته ام (و از این که سخنم تغییر کرده شرمنده ام)، خداوند فرمود: تو بنده فرمان مرا ابلاغ کن، کس را نرسد که در کار من چون و چرا کند.) 2 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: (اگر یک آیه از کتاب خدا نبود همانا به شما خبر می دادم از آن چه بوده و آنچه هست و آنچه که تا قیامت پدید آید و آن این آیه است: (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.) 3 امام صادق(ع) در تفسیر آیه (هوالذی خلقکم من طین ثم قضی اجلا و اجل مسمّی عنده) فرمود: (اجل مقضیّ همان حتمی است که در قضای الهی گذشته و اجل مسمّی اجلی است که بداء در آن است، اگرخداوند بخواهد آن را پیش اندازد و اگر بخواهد تأخیر کند.) 4 ازامام صادق(ع) نقل است که: روزی مردی یهودی از کنار پیغمبر(ص) گذشت و گفت: (السام علیک) یعنی: مرگ بر تو باد. حضرت در پاسخ فرمود: (و علیک) یعنی: بر تو باد. یاران گفتند: او سلام نکرد بلکه جسارت نمود! حضرت فرمود: ما نیز همان را به وی برگرداندیم. سپس فرمود: این یهودی را ماری سیاه بگزد و او را بکشد. یهودی رفت و او هیزم کشی می کرد هیزم گردآورد و به دوش کشیده بازگشت. پیغمبر(ص) که در راه او بود فرمود: هیزمت را به زمین بگذار، چون بار خود بنهاد دید ماری سیاه در میان هیزم ها چوبی به دندان گرفته و آن را محکم می جود. فرمود: ای یهودی امروز چه کار نیکی کرده ای که بلا از تو دفع شده؟ گفت: جز هیزم کشی کاری نکرده ام جز این که هنگام رفتن برای هیزم دو گرده نان داشتم یکی را خوردم و دیگری را صدقه دادم. حضرت فرمود: همان صدقه این بلا را از تو دفع نموده که صدقه مرگ های بد را دفع سازد.)(بحارالانوار، ج 95، ص4 به نقل از کتاب معارف و معاریف) علائم حتمی ظهور چه می‌شود؟ در بحث از ناگهانی بودن ظهور، ممکن است این اشکال به نظر برسد که با وجود علائم حتمی برای ظهور، چگونه می‌توانیم به دفعی بودن آن قائل شویم؟ اگر آن علامت‌ها قطعاً واقع می‌شوند، پس ظهور نمی‌تواند ناگهانی باشد؛ بلکه ابتدا باید نشانه‌های آن ظاهر شود و تا وقتی آن نشانه‌ها واقع نشده‌اند، امید به ظهور نمی‌توان داشت. اگر هم نشانه‌های حتمی آشکار شوند، خود مقدّمه‌ای برای ظهور خواهند بود و دیگر نمی‌توان ظهور را یک امر ناگهانی دانست. این اشکال را نویسنده بزرگوار کتاب ارزشمند (مکیال المکارم) مطرح فرموده‌اند و در پاسخ به آن دو جواب داده‌اند.(مکیال المکارم، ج 2، ص 160 و 161) ما با الهام از فرمایش‌های ایشان و با استفاده از بحث بداءپذیری علائم ظهور به پاسخ از اشکال می‌پردازیم. در این مورد دو احتمال می‌توان داد: احتمال اوّل: چه بسا در وقوع این علائم، بداء صورت پذیرد و محتوم نامیدن آنها، منافاتی با ظهور بداء در مورد آنها نداشته باشد. احتمال دوم: بدون قائل شدن به بداء، در مورد آن علائم نیز می‌توانیم ناگهانی بودن ظهور حضرت را بپذیریم. راه‌حلّ مسئله این است که ظهور حضرت را همراه با وقوع علائم آن، دفعی و ناگهانی بدانیم؛ این احتمال را حتّی اگر قائل به بداء در مورد علائم ظهور بشویم، نمی‌توانیم مردود بداینم؛ زیرا وقتی چیزی بداءپذیر باشد، نمی‌توان گفت که لزوماً واقع نمی‌شود. امکان بداء غیر از وقوع بداء است. ما در بحث از علائم ظهور، امکان بداء را در مورد آن اثبات می‌کنیم نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین چه بسا در برخی از علائم چه حتمی و چه غیرحتمی بداء صورت نگیرد؛ ولی در عین حال، ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد. رمز مطلب این است که نشانه‌های ظهور را بسیار نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. در این‌صورت هم می‌توانیم قائل به وقوع بعضی از علائم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم. ممکن است گفته شود که: در روایت‌ها برای بعضی علائم ظهور مدّت زمانی معیّن شده است که با وجود آن زمان، نمی‌توانیم وقوعش را نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. مثلاً در مورد خروج سفیانی، مدّتی که در بعضی روایت‌ها معیّن شده است، پانزده ماه می‌باشد و این زمان با نزدیکی و مقارنت آن با اصل ظهور سازگاری ندارد. به این سؤال می‌توان چنین پاسخ داد: بنا بر احتمالی که از مرحوم علّامه مجلسی در نقل شده است، چه بسا در اصل خروج سفیانی بداء نشود، ولی در مدّت زمان خروجش، بداء صورت بگیرد و اینکه در حدیث فرموده‌اند: در امر محتوم هم امکان بداء وجود دارد، می‌تواند اشاره به بداء در خصوصیات نشانه‌ای، مانند خروج سفیانی باشد. به هر حال اگر وقوع علامتی از علائم بسیار نزدیک به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمی‌سازد. مثلاً درباره کشته شدن (نفس زکیّه) که جزو علائم حتمی ظهور دانسته شده است. (اثبات الهداه، ج 7، ص 422، ح 99، از امام صادق(ع): و النداء من المحتوم... و قتل النفس الزکیه من المحتوم.) از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: (لَیس بینَ قیامِ قائم آل محمّدٍ(ص) و بینَ قَتْلِ النّفْسِ الزَّکیَّةِ اِلّا خَمْسَةَ عَشَرَ لَیْلَةً؛ فاصله میان قیام قائم آل‌ محمّد(ص) و کشته شدن نفس زکیّه فقط پانزده شب است.)(کمال الدین باب 57، ح 2) این مقدار فاصله زمانی با ظهور حضرت، لطمه‌ای به ناگهانی بودن آن نمی‌زند. اگر واقعاً چنین شود، عرفاً این دو حادثه را مقارن یکدیگر می‌شمارند. علاوه بر این که چه بسا درباره این پانزده شب هم بداء صورت بگیرد، بدون آن که در اصل کشته شدن نفس زکیّه بداء شود. همچنین است در مورد (ندا) یا (صیحه) که آن هم از علائم حتمی به شمار آمده است(کمال الدین باب 57، ح 2)، ولی ممکن است در زمان وقوعش بداء شود. مثلاً این که فرموده‌اند ندا در شب بیست و سوم ماه رمضان است و قیام حضرت در روز عاشورا، که فاصله این دو با یکدیگر بیش از سه ماه می‌باشد، چه بسا در اصل، ندا و صیحه آسمانی بدایی صورت نگیرد؛ ولی در فاصله آن با ظهور بداء حاصل شود. پس می‌توان گفت: همه اینها امکان‌پذیر است و وقوع همه علائم یا بعضی از آنها با ناگهانی بودن ظهور قابل جمع می‌باشد. آنچه در این بحث باید به عنوان یک اصل مسلّم و قطعی تلقّی گردد، همین است که انتظار فرج امام زمان(عج) در هر سال و هر ماه و هر هفته و هر روز و بلکه هر ساعت و هر لحظه در دل و ذهن مؤمن زنده بماند؛ این اصلی است که به هیچ وجه نباید مخدوش گردد. یأس از ظهور یک لحظه هم پذیرفته نیست نتیجه بسیار مهمّی که از اعتقاد به بداءپذیر بودن وقت ظهور و ناگهانی بودن آن به دست می‌آید این است که: امر فرج امام زمان(عج) متوقّف بر حصول زمینه و مقدّمه‌ای که با دفعی بودن آن منافات داشته باشد، نیست. بنابراین ناامیدی از امر فرج در هیچ مدّت زمانی، هر چند کوتاه روا نیست؛ بلکه حال انتظار فرج همیشه و در هر لحظه باید در مؤمن وجود داشته باشد. این معنا با تعابیر مختلف در احادیث ذکر شده است. امام هادی(ع) چنین فرموده‌اند: (اِذا رُفِعَ عَلَمُکُم مِن بَینِ اَظْهُرِکم، فَتَوقَّعُوا الفَرَجَ مِنْ تَحتِ اَقدامِکم؛هرگاه نشانه شما از میان شما برداشته شود، از زیر پاهایتان منتظر فرج باشید.)(اصول کافی، کتاب الحجه، بابٌ فی الغیبه، ح 24) "عَلَم" به معنای نشانه و پرچم است. و به امام(ع) عَلَم اطلاق می‌شود چون ایشان نشانه ایمان، توحید، تقوا و... هستند. (اَعْلامُ التُّقی)(زیارت جامعه کبیره (بحارالأنوار، ج 102، ص 128) و مسیر هدایت به وسیله ایشان و تنها به وسیله ایشان شناخته می‌شود. برداشته شدن این عَلَم از میان مردم، می‌تواند به معنای پنهان شدن ایشان از دیدگان مردم باشد؛ البتّه با غیبت امام(ع) همه جنبه‌های نشانه بودن ایشان رفع نمی‌شود و تنها بخشی از آن برداشته می‌شود. انتظار فرج از زیر پا مطابق توضیح مرحوم علّامه مجلسی ممکن است کنایه از ظهور ناگهانی باشد. چون وقتی می‌گویند از زیر پاها، یعنی همانجا که ایستاده‌ای منتظر فرج باش نه اینکه از آنجا بگذری تا فرج فرا برسد، همانجا که هستی بدون آنکه قدم برداری آماده ظهور باش. پس این حدیث شریف دلالت بر وجوب انتظار فرج در هر زمان و هر مکان می‌کند. حدیث دیگر از حضرت باقرالعلوم(ع) است که می‌فرماید: (اِذا اشْتَدَّت الحاجَةُ و الفاقَةُ و اَنکَرَ الناسُ بعضُهم بعضاً فَعِندَ ذلکَ تَوقَّعُوا هذا الاَمرَ صَباحاً و مَساءً؛ وقتی که فقر و نیازمندی شدّت یابد و مردم یکدیگر را انکار کنند، در آن زمان صبح و شام منتظر ظهور باشید.) انتظار شب و روز به این معناست که اگر در یک شب حضرت ظهور نفرمودند، فردای آن شب در روز باید منتظر بود، و اگر در روز ظهور نکردند، همان شب احتمال فرج وجود دارد. این‌طور نیست که اگر شبی ظهور واقع نشد، دیگر تا شب بعد بتوان از آن ناامید بود و نیز اگر در روزی ظهور واقع نشد، نمی‌توان گفت که همان شب یعنی قبل از آنکه روز بعد بیاید احتمال فرج وجود ندارد. راوی می‌گوید: فقر و نیازمندی را فهمیدیم که چیست. اینکه مردم یکدیگر را انکار کنند، یعنی چه؟ حضرت فرمودند: (یَأتِی الرجُلُ أخاه فی حاجةٍ فَیَلقاهُ بِغَیرِ الوَجْهِ الذی کانَ یَلْقاه فیه و یُکَلِّمُهُ بِغَیرِ الکَلامِ الذی کانَ یُکَلِّمُهُ؛ کسی برای رفع نیازی به برادر دینی‌اش مراجعه می‌کند ولی او آن‌طور که قبلاً با او برخورد می‌کرد (وقتی حاجتی نداشت) با او برخورد نمی‌کند و آن‌طور که قبلاً با او حرف می‌زد، حرف نمی‌زند.)(بحارالأنوار، ج 52، ص 185، ح 9) منظور این است که روابط بین مؤمنان طوری سرد می‌شود که وقتی یکی از آنها احتیاجی به دیگری پیدا می‌کند، او برخورد خوبی از خود نشان نمی‌دهد و آن‌طور که قبلاً او را تحویل می‌گرفت، تحویل نمی‌گیرد. این نشان می‌دهد که مسائل مادّی ارزش بیشتری از رابطه دینی و ایمانی پیدا می‌کند. در چنین شرایطی باید صبح و شام منتظر فرج بود. تعبیر صبح و شام هم نظیر تعبیر شب و روز، همیشگی بودن انتظار فرج را می‌رساند. خلاصه اینکه یأس از فرج الهی و ظهور امام زمان(عج) از بزرگترین گناهان کبیره است که نه به صورت دائمی و کلّی و نه به شکل موقّت و جزیی، حتّی برای یک ساعت و لحظه هم از مؤمن پذیرفته نیست. علاوه بر این ادلّه، احادیثی که تعیین کردنِ وقت برای ظهور را حرام دانسته‌اند نیز بر این مقصود دلالت می‌کنند؛ زیرا به تعبیر مرحوم صاحب مکیال: اگر کسی ظهور حضرت را در مدّت زمان معیّنی نفی کند، مثلاً بگوید تا چند سال آینده یا چند ماه بعد، ظهور واقع نمی‌شود، در حقیقت به همین مقدار برای آن تعیین وقت کرده است و مقتضای ناامیدی از ظهور حضرت در یک زمان خاص، همین است.(مکیال المکارم، ج 2، ص 158)
عنوان سوال:

بداء یعنی چه؟ آیا ممکن است در علائم حتمی ظهور امام زمان (عج) بداء حاصل شود؟


پاسخ:

بداء (به فتح باء) از نظر لغوی یعنی ظاهر شدن، هویدا شدن و پدید آمدن رأی دیگری در کاری یا امری، (ثمّ بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجنّنه حتی حین؛ سپس بعد از این که نشانه‌های برائت ساحت یوسف(ع) از آن بهتان بر آنان آشکار گردید، رأی‌شان براین برگشت که او را برای مدتی به زندان افکنند.)(یوسف:35) چنین امری (تبدل رأی) در مورد خداوند که علمش ازلی و تغییر ناپذیر است محال باشد. چنان که حضرت صادق(ع) فرمود: (هر که بر این عقیده باشد که خداوند تبارک و تعالی تغییر رأی دهد در چیزی که از پیش بدان آگاه نبوده از او بیزاری جویید.)(بحارالانوار، ج 111، ص 4) و از سویی آیات و روایاتی در ثبوت آن آمده که دانشمندان اسلامی در توجیه آنها مفصلاً بیاناتی دارند و خلاصه بخشی از آنها بدین قرار است:
خداوند را جز لوح محفوظ که آنچه در آن است تغییر ناپذیر است لوحی است به نام لوح محو و اثبات که مقدرات اشخاص و اشیاء و جوامع و ملل و غیره در آن ثبت است و مثبتات آن بدین گونه است که چیزی در آن ثبت گشته و سپس محو می گردد، مثلا نوشته می شود که عمر زید پنجاه سال است بدین معنی که اگر کاری که موجب درازی یا کوتاهی عمر می شود نکند، مقتضای حکمت آن است که عمر او بدین مقدار باشد، مثلاً اگر صله رحم کرد پنجاه محو گشته و به جای آن شصت نوشته می شود و اگر قطع رحم کند چهل ثبت می گردد. چنان که اگر طبیب حاذقی مزاج کسی را بررسی کند می‌ تواند بگوید: این مزاج استعداد شصت سال عمر را دارد ولی اگر غذای ضعف آور یا مضر بخورد کمتر می شود و چون دارو یا غذایی مقوّی مصرف کند و در هوای سالم‌تر زندگی کند بیشتر می شود. این تغییرات را بداء گویند و چنین تعبیری یا به نحو استعمال مجازی است همچون استعمال استهزاء و سخریه و مکر در مورد خدا که در قرآن آمده یعنی خداوند کاری کند که نتیجه این امور را داشته باشد. و یا بدین جهت که چون ملائکه و اولیای خدا هنگامی که به مثبتات نخست اطلاع پیدا کنند و سپس به نوشته بعدی بنگرند در آغاز امر آن را تغییر رأی پندارند. و بداء بدین معنی نه تنها درباره خدا محال نیست بلکه حکمت ها و مصالح زیادی نیز دربر دارد که از آن جمله توجه مردم است به کار خیر و اجتناب از کار بد زیرا چون انبیا به آنان خبر دادند که فلان کار نیک آن چنان در سرنوشت شما اثر مثبت دارد که عمرتان یا مالتان را افزایش می دهد و فلان کار بد آن چنان اثری منفی دارد که از عمر و مالتان می کاهد و حتی آن عمل در لوح خدا تغییر ایجاد می کند و عمر پنجاه را به شصت می افزاید یا به چهل می کاهد. انگیزه ای قوی در او پدید می آورد که به اعمال نیک رغبت فراوان کند و از بدی روی بگرداند.

آیات مربوطه در این زمینه عبارتند از:
1 (لکلّ اجل کتاب یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ دوران عمر هر کس یا هر چیز یا هر گروه را کتابی است (که درآن نوشته شده) خداوند آن چه را که بخواهد محو و آنچه را بخواهد ثابت می دارد و کتاب ما در (لوح محفوظ) نزد او است .)(رعد:39)
2 ( و ما یعمّر من معمّر و لا ینقص من عمره الاّ فی کتاب؛ هیچ عمرداری عمر خود را به پایان نرساند و (یا) از عمرش نکاهد جز آن که در کتابی ثبت است.)(فاطر:11)

و اما روایاتی که در این باره آمده فراوان است که به ذکر تعدادی ازآنها بسنده می شود:
1 ازحضرت رضا(ع) روایت است که فرمود: (خداوند را دو نوع علم است که یک نوع آن را برای خود محفوظ دارد و جز او کسی بدان آگاه نشود و بداء از همان علم برمی خیزد. و نوع دیگرآن علمی است که خود به ملائکه و پیامبران آموخته و به ما رسیده است. راوی حدیث سلیمان مروزی گوید عرض کردم: دوست دارم از کتاب خدا شاهدی دراین باره بیان فرمایید. حضرت فرمود: آنجا که خداوند به پیغمبرش می فرماید: (فتولّ عنهم فماانت بملوم؛ از آنها که تسلیم حق نمی شوند روی گردان که تو را در این باره سرزنش نکنیم.) که مراد خداوند از این جمله تهدید به فرستادن غضب و هلاکت آنان است ولی بعداً بداء حاصل شد و فرمود:(و ذکّر فان الذکری تنفع المؤمنین؛ آنان را پند و اندرز ده که پند مؤمنان را سود بخشد.) سلیمان گوید: عرض کردم بیشتر بفرمایید. حضرت فرمود: خداوند به یکی از پیامبرانش فرمود که فلان سلطان را بگوی فلان روز خواهی مرد، چون پیغمبر به وی خبر داد وی در حالی که بر تخت نشسته بود از وحشت از تخت به زمین افتاد و گفت: پروردگارا! مرا مهلت ده تا فرزندم به حد رشد رسد و کارهایم را سامان دهم و دیونم را بپردازم وسپس مرا بمیران.(ازحسن نیت و دعای او) خداوند به آن پیغمبر وحی نمود: که به وی خبر ده که پانزده سال بر عمرت افزودم. پیغمبر گفت: خدایا تو می دانی من تا کنون دروغ نگفته ام (و از این که سخنم تغییر کرده شرمنده ام)، خداوند فرمود: تو بنده فرمان مرا ابلاغ کن، کس را نرسد که در کار من چون و چرا کند.)
2 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: (اگر یک آیه از کتاب خدا نبود همانا به شما خبر می دادم از آن چه بوده و آنچه هست و آنچه که تا قیامت پدید آید و آن این آیه است: (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.)
3 امام صادق(ع) در تفسیر آیه (هوالذی خلقکم من طین ثم قضی اجلا و اجل مسمّی عنده) فرمود: (اجل مقضیّ همان حتمی است که در قضای الهی گذشته و اجل مسمّی اجلی است که بداء در آن است، اگرخداوند بخواهد آن را پیش اندازد و اگر بخواهد تأخیر کند.)
4 ازامام صادق(ع) نقل است که: روزی مردی یهودی از کنار پیغمبر(ص) گذشت و گفت: (السام علیک) یعنی: مرگ بر تو باد. حضرت در پاسخ فرمود: (و علیک) یعنی: بر تو باد. یاران گفتند: او سلام نکرد بلکه جسارت نمود! حضرت فرمود: ما نیز همان را به وی برگرداندیم. سپس فرمود: این یهودی را ماری سیاه بگزد و او را بکشد. یهودی رفت و او هیزم کشی می کرد هیزم گردآورد و به دوش کشیده بازگشت. پیغمبر(ص) که در راه او بود فرمود: هیزمت را به زمین بگذار، چون بار خود بنهاد دید ماری سیاه در میان هیزم ها چوبی به دندان گرفته و آن را محکم می جود. فرمود: ای یهودی امروز چه کار نیکی کرده ای که بلا از تو دفع شده؟ گفت: جز هیزم کشی کاری نکرده ام جز این که هنگام رفتن برای هیزم دو گرده نان داشتم یکی را خوردم و دیگری را صدقه دادم. حضرت فرمود: همان صدقه این بلا را از تو دفع نموده که صدقه مرگ های بد را دفع سازد.)(بحارالانوار، ج 95، ص4 به نقل از کتاب معارف و معاریف)

علائم حتمی ظهور چه می‌شود؟
در بحث از ناگهانی بودن ظهور، ممکن است این اشکال به نظر برسد که با وجود علائم حتمی برای ظهور، چگونه می‌توانیم به دفعی بودن آن قائل شویم؟ اگر آن علامت‌ها قطعاً واقع می‌شوند، پس ظهور نمی‌تواند ناگهانی باشد؛ بلکه ابتدا باید نشانه‌های آن ظاهر شود و تا وقتی آن نشانه‌ها واقع نشده‌اند، امید به ظهور نمی‌توان داشت. اگر هم نشانه‌های حتمی آشکار شوند، خود مقدّمه‌ای برای ظهور خواهند بود و دیگر نمی‌توان ظهور را یک امر ناگهانی دانست. این اشکال را نویسنده بزرگوار کتاب ارزشمند (مکیال المکارم) مطرح فرموده‌اند و در پاسخ به آن دو جواب داده‌اند.(مکیال المکارم، ج 2، ص 160 و 161)
ما با الهام از فرمایش‌های ایشان و با استفاده از بحث بداءپذیری علائم ظهور به پاسخ از اشکال می‌پردازیم. در این مورد دو احتمال می‌توان داد:
احتمال اوّل: چه بسا در وقوع این علائم، بداء صورت پذیرد و محتوم نامیدن آنها، منافاتی با ظهور بداء در مورد آنها نداشته باشد.
احتمال دوم: بدون قائل شدن به بداء، در مورد آن علائم نیز می‌توانیم ناگهانی بودن ظهور حضرت را بپذیریم. راه‌حلّ مسئله این است که ظهور حضرت را همراه با وقوع علائم آن، دفعی و ناگهانی بدانیم؛ این احتمال را حتّی اگر قائل به بداء در مورد علائم ظهور بشویم، نمی‌توانیم مردود بداینم؛ زیرا وقتی چیزی بداءپذیر باشد، نمی‌توان گفت که لزوماً واقع نمی‌شود. امکان بداء غیر از وقوع بداء است. ما در بحث از علائم ظهور، امکان بداء را در مورد آن اثبات می‌کنیم نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین چه بسا در برخی از علائم چه حتمی و چه غیرحتمی بداء صورت نگیرد؛ ولی در عین حال، ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد.
رمز مطلب این است که نشانه‌های ظهور را بسیار نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. در این‌صورت هم می‌توانیم قائل به وقوع بعضی از علائم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم. ممکن است گفته شود که: در روایت‌ها برای بعضی علائم ظهور مدّت زمانی معیّن شده است که با وجود آن زمان، نمی‌توانیم وقوعش را نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. مثلاً در مورد خروج سفیانی، مدّتی که در بعضی روایت‌ها معیّن شده است، پانزده ماه می‌باشد و این زمان با نزدیکی و مقارنت آن با اصل ظهور سازگاری ندارد. به این سؤال می‌توان چنین پاسخ داد: بنا بر احتمالی که از مرحوم علّامه مجلسی در نقل شده است، چه بسا در اصل خروج سفیانی بداء نشود، ولی در مدّت زمان خروجش، بداء صورت بگیرد و اینکه در حدیث فرموده‌اند: در امر محتوم هم امکان بداء وجود دارد، می‌تواند اشاره به بداء در خصوصیات نشانه‌ای، مانند خروج سفیانی باشد. به هر حال اگر وقوع علامتی از علائم بسیار نزدیک به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمی‌سازد. مثلاً درباره کشته شدن (نفس زکیّه) که جزو علائم حتمی ظهور دانسته شده است. (اثبات الهداه، ج 7، ص 422، ح 99، از امام صادق(ع): و النداء من المحتوم... و قتل النفس الزکیه من المحتوم.) از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: (لَیس بینَ قیامِ قائم آل محمّدٍ(ص) و بینَ قَتْلِ النّفْسِ الزَّکیَّةِ اِلّا خَمْسَةَ عَشَرَ لَیْلَةً؛ فاصله میان قیام قائم آل‌ محمّد(ص) و کشته شدن نفس زکیّه فقط پانزده شب است.)(کمال الدین باب 57، ح 2)
این مقدار فاصله زمانی با ظهور حضرت، لطمه‌ای به ناگهانی بودن آن نمی‌زند. اگر واقعاً چنین شود، عرفاً این دو حادثه را مقارن یکدیگر می‌شمارند. علاوه بر این که چه بسا درباره این پانزده شب هم بداء صورت بگیرد، بدون آن که در اصل کشته شدن نفس زکیّه بداء شود. همچنین است در مورد (ندا) یا (صیحه) که آن هم از علائم حتمی به شمار آمده است(کمال الدین باب 57، ح 2)، ولی ممکن است در زمان وقوعش بداء شود. مثلاً این که فرموده‌اند ندا در شب بیست و سوم ماه رمضان است و قیام حضرت در روز عاشورا، که فاصله این دو با یکدیگر بیش از سه ماه می‌باشد، چه بسا در اصل، ندا و صیحه آسمانی بدایی صورت نگیرد؛ ولی در فاصله آن با ظهور بداء حاصل شود. پس می‌توان گفت: همه اینها امکان‌پذیر است و وقوع همه علائم یا بعضی از آنها با ناگهانی بودن ظهور قابل جمع می‌باشد. آنچه در این بحث باید به عنوان یک اصل مسلّم و قطعی تلقّی گردد، همین است که انتظار فرج امام زمان(عج) در هر سال و هر ماه و هر هفته و هر روز و بلکه هر ساعت و هر لحظه در دل و ذهن مؤمن زنده بماند؛ این اصلی است که به هیچ وجه نباید مخدوش گردد.

یأس از ظهور یک لحظه هم پذیرفته نیست
نتیجه بسیار مهمّی که از اعتقاد به بداءپذیر بودن وقت ظهور و ناگهانی بودن آن به دست می‌آید این است که: امر فرج امام زمان(عج) متوقّف بر حصول زمینه و مقدّمه‌ای که با دفعی بودن آن منافات داشته باشد، نیست. بنابراین ناامیدی از امر فرج در هیچ مدّت زمانی، هر چند کوتاه روا نیست؛ بلکه حال انتظار فرج همیشه و در هر لحظه باید در مؤمن وجود داشته باشد. این معنا با تعابیر مختلف در احادیث ذکر شده است. امام هادی(ع) چنین فرموده‌اند: (اِذا رُفِعَ عَلَمُکُم مِن بَینِ اَظْهُرِکم، فَتَوقَّعُوا الفَرَجَ مِنْ تَحتِ اَقدامِکم؛هرگاه نشانه شما از میان شما برداشته شود، از زیر پاهایتان منتظر فرج باشید.)(اصول کافی، کتاب الحجه، بابٌ فی الغیبه، ح 24)
"عَلَم" به معنای نشانه و پرچم است. و به امام(ع) عَلَم اطلاق می‌شود چون ایشان نشانه ایمان، توحید، تقوا و... هستند. (اَعْلامُ التُّقی)(زیارت جامعه کبیره (بحارالأنوار، ج 102، ص 128) و مسیر هدایت به وسیله ایشان و تنها به وسیله ایشان شناخته می‌شود. برداشته شدن این عَلَم از میان مردم، می‌تواند به معنای پنهان شدن ایشان از دیدگان مردم باشد؛ البتّه با غیبت امام(ع) همه جنبه‌های نشانه بودن ایشان رفع نمی‌شود و تنها بخشی از آن برداشته می‌شود. انتظار فرج از زیر پا مطابق توضیح مرحوم علّامه مجلسی ممکن است کنایه از ظهور ناگهانی باشد. چون وقتی می‌گویند از زیر پاها، یعنی همانجا که ایستاده‌ای منتظر فرج باش نه اینکه از آنجا بگذری تا فرج فرا برسد، همانجا که هستی بدون آنکه قدم برداری آماده ظهور باش. پس این حدیث شریف دلالت بر وجوب انتظار فرج در هر زمان و هر مکان می‌کند. حدیث دیگر از حضرت باقرالعلوم(ع) است که می‌فرماید: (اِذا اشْتَدَّت الحاجَةُ و الفاقَةُ و اَنکَرَ الناسُ بعضُهم بعضاً فَعِندَ ذلکَ تَوقَّعُوا هذا الاَمرَ صَباحاً و مَساءً؛ وقتی که فقر و نیازمندی شدّت یابد و مردم یکدیگر را انکار کنند، در آن زمان صبح و شام منتظر ظهور باشید.)
انتظار شب و روز به این معناست که اگر در یک شب حضرت ظهور نفرمودند، فردای آن شب در روز باید منتظر بود، و اگر در روز ظهور نکردند، همان شب احتمال فرج وجود دارد. این‌طور نیست که اگر شبی ظهور واقع نشد، دیگر تا شب بعد بتوان از آن ناامید بود و نیز اگر در روزی ظهور واقع نشد، نمی‌توان گفت که همان شب یعنی قبل از آنکه روز بعد بیاید احتمال فرج وجود ندارد. راوی می‌گوید: فقر و نیازمندی را فهمیدیم که چیست. اینکه مردم یکدیگر را انکار کنند، یعنی چه؟ حضرت فرمودند: (یَأتِی الرجُلُ أخاه فی حاجةٍ فَیَلقاهُ بِغَیرِ الوَجْهِ الذی کانَ یَلْقاه فیه و یُکَلِّمُهُ بِغَیرِ الکَلامِ الذی کانَ یُکَلِّمُهُ؛ کسی برای رفع نیازی به برادر دینی‌اش مراجعه می‌کند ولی او آن‌طور که قبلاً با او برخورد می‌کرد (وقتی حاجتی نداشت) با او برخورد نمی‌کند و آن‌طور که قبلاً با او حرف می‌زد، حرف نمی‌زند.)(بحارالأنوار، ج 52، ص 185، ح 9)
منظور این است که روابط بین مؤمنان طوری سرد می‌شود که وقتی یکی از آنها احتیاجی به دیگری پیدا می‌کند، او برخورد خوبی از خود نشان نمی‌دهد و آن‌طور که قبلاً او را تحویل می‌گرفت، تحویل نمی‌گیرد. این نشان می‌دهد که مسائل مادّی ارزش بیشتری از رابطه دینی و ایمانی پیدا می‌کند. در چنین شرایطی باید صبح و شام منتظر فرج بود. تعبیر صبح و شام هم نظیر تعبیر شب و روز، همیشگی بودن انتظار فرج را می‌رساند. خلاصه اینکه یأس از فرج الهی و ظهور امام زمان(عج) از بزرگترین گناهان کبیره است که نه به صورت دائمی و کلّی و نه به شکل موقّت و جزیی، حتّی برای یک ساعت و لحظه هم از مؤمن پذیرفته نیست. علاوه بر این ادلّه، احادیثی که تعیین کردنِ وقت برای ظهور را حرام دانسته‌اند نیز بر این مقصود دلالت می‌کنند؛ زیرا به تعبیر مرحوم صاحب مکیال: اگر کسی ظهور حضرت را در مدّت زمان معیّنی نفی کند، مثلاً بگوید تا چند سال آینده یا چند ماه بعد، ظهور واقع نمی‌شود، در حقیقت به همین مقدار برای آن تعیین وقت کرده است و مقتضای ناامیدی از ظهور حضرت در یک زمان خاص، همین است.(مکیال المکارم، ج 2، ص 158)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین