شرح پرسش: چگونه می ‌توانید ثابت کنید که (ولی فقیه)، نایب و جانشین امام زمان علیه السلام، رهبر و ولیّ جامعه اسلامی است؟ وقتی که آن حضرت در غیبت طولانی مدت به سر می‌ برند، چه نیازی به نایب و نماینده دارند؟ پاسخ: دوران غیبت کبری را می‌ توان یکی از سخت‌ ترین و حساس ‌ترین دوره‌ های حیات سیاسی - دینی دانست. در عصر غیبت، مسئله زعامت و رهبری از دیدگاه اسلام، نادیده گرفته نشده است. شریعت که برای تنظیم حیات اجتماعی است، همواره به مسئول یا مسئولان اجرا نیاز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجرای صحیح عدالت اجتماعی باشند و نمی‌ توان آن را مخصوص دوران حضور دانست. بحث (ولایت فقیه) از گذشته مورد توجه بسیاری بود. شیخ مفید (م 413 ه .ق) می‌ گوید : (اجرای حدود اسلام به عهده ائمه هدی از آل محمد است که منصوب از سوی خدا هستند و دیگر حاکمان و امرایی که ائمه علیهم السلام نصب کردند و آنها این منصب را به فقهای شیعه تفویض کردند) المقنعه، ص 811.. شیخ طوسی (م 446 ه.ق) می ‌گوید: (قضاوت تنها برای کسی جایز است که امام معصوم علیه السلام به او اجازه داده باشد و ائمه علیهم السلام این منصب را به فقهای شیعه تفویض کردند) نهایه، ص 301 و 302. ابو الصلاح حلبی (م 447 ه .ق) می ‌نویسد : (... در واقع فقیه، نایب ولی‌ عصر علیه السلام در حکومت است و اهلیت آن را دارد) کافی، ص 435.. محقق کرکی (م 940 ه .ق) می ‌گوید : (فقهای شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامع شرایط - که از آن به مجتهد تعبیر می ‌شود - از سوی ائمه هدی علیهم السلام در همه مواردی که نیابت بردار است، نیابت دارد) رسائل المحقق الکرکی، (رسالة الصلاة الجمعه)، ج 1، ص 142.. محقق اردبیلی (م 993 ه .ق) گفته است : (فقیه در همه امور نایب امام است. مجمع الفائدة و البرهان، ج 9، ص 131.. فقیه خلیفه و جانشین امام معصوم است ؛ پس آنچه به او برسد، به امام معصوم تحویل داده شده است). صاحب جواهر (م 1266 ه .ق) گوید: (ظاهر روایات حاکی از آن است که فقیه، به طور کامل، اختیار دارد (ولایت) و تمام اختیاراتی که برای امام است، برای او هم می ‌باشد) جواهر، ج 40، ص 18 و 19.. حاج آقا رضا همدانی (م 1322 ه .ق) می‌ گوید: (در هر صورت، اشکالی در نیابت فقیه جامع شرایط فتوا از امام زمان علیه السلام در زمان غیبت امام نیست و...) مصباح الفقیه، ص 161 ؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک : تحلیلی نو و عملی از ولایت فقیه، ص 35 - 38 ؛ کتاب نقد، ش 7، (تابستان 77)، مقاله حکومت اسلامی (نوشته مهدی هادوی) و مقاله ولایت فقیه (نوشته محمد هادی معرفت).. مولا احمد نراقی(م 1435 ه .ق) تصریح می‌ کند: (آنچه برای پیامبر و امام که پیشوای مردم بودند - ثابت بود، برای فقیه نیز ثابت است ؛ مگر این که دلیلی، حقی را تنها به آنان اختصاص داده باشد) عوائد الایام، ص 187.. امام خمینی رحمت الله علیه به عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه پردازان ولایت فقیه می‌ فرماید : (...فقها از طرف ائمه علیهم السلام، در همه مواردی که امامان در آن دارای ولایت هستند، ولایت دارند...) کتاب البیع، ج 2، ص 488 و 489.. از نظر وی: (کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست - که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام مقرّر شده - در مورد فقیه عادل نیز مقرر است و عقلاً نمی ‌توان فرقی میان این دو قائل شد؛ زیرا حاکم اسلامی - هر کس که باشد - اجرا کننده احکام شریعت و برپا دارنده حدود و قوانین الهی و گیرنده مالیات‌های اسلامی و مصرف کننده آن در راه مصالح مسلمانان است) شئون ولایت فقیه، ص 35 ؛ ولایت فقیه، ص 172.. ایشان تأکید می‌ کند: (امر ولایت و سرپرستی امت، به (فقیه عادل) راجع است و او است که شایسته رهبری مسلمانان است ؛ چه، حاکم اسلامی باید متّصف به (فقه) و (عدالت) باشد. پس اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامی، بر فقیهان عادل، واجب کفایی است. بنابراین، اگر یکی از فقیهان زمان، به تشکیل حکومت، توفیق یافت، بر سایر فقها لازم است که از او پیروی کنند و چنانچه امر تشکیل دولت اسلامی، جز با هماهنگی و اجتماع همه آنان میسر نشد، بر همگی آنان واجب است که مجتمعاً بر این اهتمام ورزیده، در صدد تحقق آن برآیند...) شؤون ولایت فقیه، ص 33.. با نگرشی واقع بینانه در این دیدگاه‌ها، می ‌توان به روشنی دریافت که (ولایت فقیه) نظریه ‌ای مترقی و پیشینه دار بوده و تنها نظام مطلوب و شرعی جایگزین نظام امامت در عصر غیبت به شمار می ‌رود. البته ظهور و بروز کامل آن - به خصوص در عرصه سیاسی - در عصر حاضر است. ادله ولایت فقیه‌ در اثبات این نظریه، دلایل عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد که در این نوشتار مختصر، به بعضی از آنها اشاره می‌ شود. 1. دلایل عقلی‌ به نظر امام خمینی رحمت الله علیه دلیل عقلی در اثبات (ولایت برای فقیه) تام است و دلیل ‌های نقلی، مؤیّدی است برای آنچه که از عقل به دست می ‌آید: (به تحقیق، لزوم برقراری حکومت برای بسط عدالت و تعلیم و تربیت و رفع ظلم و حفظ مرزها و منع از تجاوز اجانب از واضح ترین داوری‌ های عقلی است... . مجری حکومت، باید شخصی آگاه به احکام و ملتزم به رعایت کامل وظایف دینی باشد. پس اگر معصوم در بین مردم بود، عقل حکم به لیاقت او برای این مقام می‌ کند و اکنون که معصوم حضور ندارد، افرادی باید عهده دار این امر شوند که از نظر علم به احکام اسلام و تقوا و عدالت، شبیه ‌ترین مردم به امام معصوم باشند و منظور از (ولی فقیه)، چنین کسی است ر.ک : جوادی آملی، ولایت فقیه (ولایت فقاهت و عدالت)، ص 168 - 178 ؛ فلسفه سیاست (سلسله دروس اندیشه ‌های بنیادین اسلامی 6)، ص 172.. صاحب جواهر نیز دلیل عقلی بر ولایت فقیه را با بیانی ذکر می ‌کند که از سه مقدمه، تشکیل می ‌شود: نخست؛ آن که شیعیان، در عصر غیبت امرشان، به هرج و مرج واگذار نشده است. جامعه باید انتظام داشته باشد و چنین نباشد که زورمندان بر جامعه غلبه یابند. دوم؛ علاوه بر آن که باید در جامعه نظم وجود داشته باشد، این نظم باید مبتنی بر قسط و عدل نیز باشد؛ چرا که ممکن است جامعه‌ ای منظم باشد، اما نظم آن بر اساس کفر مستقر گردد. سوم؛ این که قانون الهی را باید قانون شناسی که خود به قانون عمل می‌ کند، اجرا کند و چنین کسی تنها فقیه اهل بیت می ‌تواند باشد. وی در این رابطه می ‌نویسد : (گستردگی دستورات رسیده در زمینه اجرای احکام انتظامی و رسیدگی به مصالح امت، عصر غیبت را نیز فرا می‌ گیرد و تعطیل احکام اسلامی در این رابطه، مایه گسترش فساد در جامعه می‌ گردد که شرع مقدس هرگز به آن رضایت نمی‌ دهد و حکمت و مصلحت وضع و تشریع چنین احکامی، نمی‌ تواند مخصوص عصر حضور باشد؛ لذا بایستی حتماً اجرا گردد و این وظیفه فقها است که به جای امامان معصوم، مؤظف به اجرای آن می ‌باشند) جواهر الکلام، ج 31، ص 395.. 2. دلایل نقلی و روایی‌ در اثبات (ولایت فقیه) و این که طرح اصلی آن از سوی خود امامان معصوم علیهم السلام ارائه شده است، روایات فراوانی وجود دارد. بر اساس این احادیث، امامان معصوم علیه السلام مردم را جهت رفع نیازهای حکومتی - به ویژه مسایل قضایی و منازعات - به فقها ارجاع داده ‌اند و آنان را با تعابیری چون (امنا)، (خلفا)، (وارثان پیامبران) و (کسانی که مجاری امور به دست ایشان است)، معرفی کرده‌ اند. در این نوشتار به بیان چند روایت بسنده شده و درباره یکی از آنها توضیحاتی ارائه خواهد شد: 2-1. مقبوله عمر بن حنظله می گوید: امام صادق علیه السلام می ‌فرمایند : (من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا وحرامنا و عرف احکامنا، فلیرضوا به حکماً فانّی قد جعلته حاکماً علیکم فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا ردّ و الرادّ علینا کالرادّ علی الله وهو علی حد الشرک به)؛ کافی، ج 1، ص 67 ؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.؛ (هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد و او را به عنوان داور بپذیرد، همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه حکمی کرد و از او قبول نکردند، حکم ما را سبک شمرده و ما را رد کرده ‌اند و آن کس که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و رد کردن خدا، در حد شرک به خدای متعال است). 2-2. صحیحه ابی خدیجه (سالم بن مکرّم) می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: (ایّاکم ان یحاکم بعضکم بعضاً الی اهل الجور ولکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئاً من قضائنا (قضایانا)، فاجعلوه بینکم قاضیاً فانّی قد جعلته قاضیاً فتحاکموا الیه)؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 2 ؛ کافی، ج‌7، ص 412، ح 4 ؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 13 ؛ وسائل الشیعه،27، ص 13. ؛ (زنهار که مسائل اختلافی خود را نزد اهل جور (کسانی که جایگاه عدالت را به ناحق اشغال کرده ‌اند) نبرید؛ بلکه از میان خود کسی را که از روش حکومت و دادرسی ما آگاه باشد، برای قضاوت برگزینید. من چنین کسی را بدین مقام منصوب کرده ‌ام ؛ پس داوری را به نزد او برید). 2-3. امام حسینعلیه السلام می فرمایند:(... مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله و الامناء علی حلاله و حرامه)؛ تحف العقول، ص 169 ؛ مستدرک الوسائل، ص 35، ص 188.؛ (مجاری امور و احکام به دست علمای ربانی است که امین بر حلال و حرام خدا هستند). 2-4. روایت شیخ صدوق از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ وی از قول آن حضرت آورده است: (اللهم ارحم خلفائی. قیل : یا رسول الله و من خُلفائکَ؟ قال : الذین یأتون بعدی و یَروونَ منّی حدیثی و سنّتی...)؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420، ح 5919 ؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 65.؛ (خدایا ! بر جانشینان من رحمت فرست، پرسیدند: ای رسول خدا! جانشینان شما کیانند؟ فرمودند: آنان که بعد از من می ‌آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌ کنند). 2-5. توقیع شریف امام زمانعلیه السلام؛ حضرت ولی ‌عصر علیه السلام در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب این توقیع را صادر فرمودند: (امّا الحوادِثُ الواقعة فارجعوا فیها الی رُواةِ حدیثنا فَأِنَّهم حُجّتی علیکُم و انا حجّة الله علیهم)؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 483 و 484، ح 4.؛ (در رخدادهایی که اتفاق می‌ افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم). از آنجایی که این توقیع گرامی، مناسب با بحث ما و دارای اهمیت زیادی است، توضیحاتی چند درباره آن بیان می‌ شود : منظور از راویان حدیث در توقیع شریف حضرت ولی‌ عصر علیه السلام، قطعاً کسانی نیستند که الفاظ حدیث را بدون تفهّم و تفقّه در مفاد آن نقل می‌ کنند ؛ بلکه مقصود فقها و اهل نظراند که از ناحیه آن حضرت، حجّت بر مردم هستند. منظور از حوادثی که به وقوع می ‌پیوندد و مردم باید در آن حوادث به علما مراجعه کنند، یقیناً امور اجتماعی و حکومتی است؛ نه صرفاً بیان احکام و مسائل شرعی حلال و حرام. شیخ انصاری در کتاب مکاسب، با سه دلیل ثابت می‌ کند که منظور از (حوادث واقعه)، همه اموری است که عقلاً و شرعاً در مورد آن، باید به حاکم مراجعه کرد. از جمله این که امام، مردم را در اصل حوادث، به فقها (ارجاع داده است، نه در حکم حوادث). اگر می ‌فرمودند: در احکام حوادث به فقها مراجعه کنید، ممکن بود بگوییم: فقها در بیان حلال و حرام خدا و فتوا، حجت و نماینده امام زمان علیه السلام هستند، نه در امور سیاسی و اجتماعی؛ ولی در این توقیع خود حوادث، به فقها ارجاع داده است. از جمله (فانّهم حجّتی علیکم)؛ استفاده می ‌شود که از سوی حضرت مهدی علیه السلام، فقیهان در کارهایی منصوب هستند که از شئون امامت و امور اجتماع باشد. آنان در کارها و اموری حجت امام زمان علیه السلام هستند که اگر حضرت حضور می ‌داشت می ‌بایست، خود ایشان انجام دهند؛ ولی به دلیل عدم حضورشان، آنها را به فقیهان محوّل کرده و مردم را نیز به آنان ارجاع داده اند. نتیجه گیری‌ برآیند این بحث آن است که (ولی فقیه)، رهبر جامعه اسلامی در عصر غیبت و دارنده مقام قضاوت و حکومت است و بدون او جامعه دچار حاکمان غاصب و جائر و عدم رعایت موازین دینی می ‌شود. porseman.org
شرح پرسش:
چگونه می توانید ثابت کنید که (ولی فقیه)، نایب و جانشین امام زمان علیه السلام، رهبر و ولیّ جامعه اسلامی است؟ وقتی که آن حضرت در غیبت طولانی مدت به سر می برند، چه نیازی به نایب و نماینده دارند؟
پاسخ:
دوران غیبت کبری را می توان یکی از سخت ترین و حساس ترین دوره های حیات سیاسی - دینی دانست.
در عصر غیبت، مسئله زعامت و رهبری از دیدگاه اسلام، نادیده گرفته نشده است. شریعت که برای تنظیم حیات اجتماعی است، همواره به مسئول یا مسئولان اجرا نیاز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجرای صحیح عدالت اجتماعی باشند و نمی توان آن را مخصوص دوران حضور دانست.
بحث (ولایت فقیه) از گذشته مورد توجه بسیاری بود. شیخ مفید (م 413 ه .ق) می گوید : (اجرای حدود اسلام به عهده ائمه هدی از آل محمد است که منصوب از سوی خدا هستند و دیگر حاکمان و امرایی که ائمه علیهم السلام نصب کردند و آنها این منصب را به فقهای شیعه تفویض کردند) المقنعه، ص 811..
شیخ طوسی (م 446 ه.ق) می گوید: (قضاوت تنها برای کسی جایز است که امام معصوم علیه السلام به او اجازه داده باشد و ائمه علیهم السلام این منصب را به فقهای شیعه تفویض کردند) نهایه، ص 301 و 302.
ابو الصلاح حلبی (م 447 ه .ق) می نویسد : (... در واقع فقیه، نایب ولی عصر علیه السلام در حکومت است و اهلیت آن را دارد) کافی، ص 435..
محقق کرکی (م 940 ه .ق) می گوید : (فقهای شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامع شرایط - که از آن به مجتهد تعبیر می شود - از سوی ائمه هدی علیهم السلام در همه مواردی که نیابت بردار است، نیابت دارد) رسائل المحقق الکرکی، (رسالة الصلاة الجمعه)، ج 1، ص 142..
محقق اردبیلی (م 993 ه .ق) گفته است : (فقیه در همه امور نایب امام است. مجمع الفائدة و البرهان، ج 9، ص 131.. فقیه خلیفه و جانشین امام معصوم است ؛ پس آنچه به او برسد، به امام معصوم تحویل داده شده است).
صاحب جواهر (م 1266 ه .ق) گوید: (ظاهر روایات حاکی از آن است که فقیه، به طور کامل، اختیار دارد (ولایت) و تمام اختیاراتی که برای امام است، برای او هم می باشد) جواهر، ج 40، ص 18 و 19..
حاج آقا رضا همدانی (م 1322 ه .ق) می گوید: (در هر صورت، اشکالی در نیابت فقیه جامع شرایط فتوا از امام زمان علیه السلام در زمان غیبت امام نیست و...) مصباح الفقیه، ص 161 ؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک : تحلیلی نو و عملی از ولایت فقیه، ص 35 - 38 ؛ کتاب نقد، ش 7، (تابستان 77)، مقاله حکومت اسلامی (نوشته مهدی هادوی) و مقاله ولایت فقیه (نوشته محمد هادی معرفت)..
مولا احمد نراقی(م 1435 ه .ق) تصریح می کند: (آنچه برای پیامبر و امام که پیشوای مردم بودند - ثابت بود، برای فقیه نیز ثابت است ؛ مگر این که دلیلی، حقی را تنها به آنان اختصاص داده باشد) عوائد الایام، ص 187..
امام خمینی رحمت الله علیه به عنوان یکی از مهمترین نظریه پردازان ولایت فقیه می فرماید : (...فقها از طرف ائمه علیهم السلام، در همه مواردی که امامان در آن دارای ولایت هستند، ولایت دارند...) کتاب البیع، ج 2، ص 488 و 489..
از نظر وی: (کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست - که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام مقرّر شده - در مورد فقیه عادل نیز مقرر است و عقلاً نمی توان فرقی میان این دو قائل شد؛ زیرا حاکم اسلامی - هر کس که باشد - اجرا کننده احکام شریعت و برپا دارنده حدود و قوانین الهی و گیرنده مالیاتهای اسلامی و مصرف کننده آن در راه مصالح مسلمانان است) شئون ولایت فقیه، ص 35 ؛ ولایت فقیه، ص 172..
ایشان تأکید می کند: (امر ولایت و سرپرستی امت، به (فقیه عادل) راجع است و او است که شایسته رهبری مسلمانان است ؛ چه، حاکم اسلامی باید متّصف به (فقه) و (عدالت) باشد. پس اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامی، بر فقیهان عادل، واجب کفایی است. بنابراین، اگر یکی از فقیهان زمان، به تشکیل حکومت، توفیق یافت، بر سایر فقها لازم است که از او پیروی کنند و چنانچه امر تشکیل دولت اسلامی، جز با هماهنگی و اجتماع همه آنان میسر نشد، بر همگی آنان واجب است که مجتمعاً بر این اهتمام ورزیده، در صدد تحقق آن برآیند...) شؤون ولایت فقیه، ص 33..
با نگرشی واقع بینانه در این دیدگاهها، می توان به روشنی دریافت که (ولایت فقیه) نظریه ای مترقی و پیشینه دار بوده و تنها نظام مطلوب و شرعی جایگزین نظام امامت در عصر غیبت به شمار می رود. البته ظهور و بروز کامل آن - به خصوص در عرصه سیاسی - در عصر حاضر است.
ادله ولایت فقیه
در اثبات این نظریه، دلایل عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد که در این نوشتار مختصر، به بعضی از آنها اشاره می شود.
1. دلایل عقلی
به نظر امام خمینی رحمت الله علیه دلیل عقلی در اثبات (ولایت برای فقیه) تام است و دلیل های نقلی، مؤیّدی است برای آنچه که از عقل به دست می آید: (به تحقیق، لزوم برقراری حکومت برای بسط عدالت و تعلیم و تربیت و رفع ظلم و حفظ مرزها و منع از تجاوز اجانب از واضح ترین داوری های عقلی است... .
مجری حکومت، باید شخصی آگاه به احکام و ملتزم به رعایت کامل وظایف دینی باشد. پس اگر معصوم در بین مردم بود، عقل حکم به لیاقت او برای این مقام می کند و اکنون که معصوم حضور ندارد، افرادی باید عهده دار این امر شوند که از نظر علم به احکام اسلام و تقوا و عدالت، شبیه ترین مردم به امام معصوم باشند و منظور از (ولی فقیه)، چنین کسی است ر.ک : جوادی آملی، ولایت فقیه (ولایت فقاهت و عدالت)، ص 168 - 178 ؛ فلسفه سیاست (سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامی 6)، ص 172..
صاحب جواهر نیز دلیل عقلی بر ولایت فقیه را با بیانی ذکر می کند که از سه مقدمه، تشکیل می شود:
نخست؛ آن که شیعیان، در عصر غیبت امرشان، به هرج و مرج واگذار نشده است. جامعه باید انتظام داشته باشد و چنین نباشد که زورمندان بر جامعه غلبه یابند.
دوم؛ علاوه بر آن که باید در جامعه نظم وجود داشته باشد، این نظم باید مبتنی بر قسط و عدل نیز باشد؛ چرا که ممکن است جامعه ای منظم باشد، اما نظم آن بر اساس کفر مستقر گردد.
سوم؛ این که قانون الهی را باید قانون شناسی که خود به قانون عمل می کند، اجرا کند و چنین کسی تنها فقیه اهل بیت می تواند باشد.
وی در این رابطه می نویسد : (گستردگی دستورات رسیده در زمینه اجرای احکام انتظامی و رسیدگی به مصالح امت، عصر غیبت را نیز فرا می گیرد و تعطیل احکام اسلامی در این رابطه، مایه گسترش فساد در جامعه می گردد که شرع مقدس هرگز به آن رضایت نمی دهد و حکمت و مصلحت وضع و تشریع چنین احکامی، نمی تواند مخصوص عصر حضور باشد؛ لذا بایستی حتماً اجرا گردد و این وظیفه فقها است که به جای امامان معصوم، مؤظف به اجرای آن می باشند) جواهر الکلام، ج 31، ص 395..
2. دلایل نقلی و روایی
در اثبات (ولایت فقیه) و این که طرح اصلی آن از سوی خود امامان معصوم علیهم السلام ارائه شده است، روایات فراوانی وجود دارد. بر اساس این احادیث، امامان معصوم علیه السلام مردم را جهت رفع نیازهای حکومتی - به ویژه مسایل قضایی و منازعات - به فقها ارجاع داده اند و آنان را با تعابیری چون (امنا)، (خلفا)، (وارثان پیامبران) و (کسانی که مجاری امور به دست ایشان است)، معرفی کرده اند. در این نوشتار به بیان چند روایت بسنده شده و درباره یکی از آنها توضیحاتی ارائه خواهد شد:
2-1. مقبوله عمر بن حنظله می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمایند : (من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا وحرامنا و عرف احکامنا، فلیرضوا به حکماً فانّی قد جعلته حاکماً علیکم فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا ردّ و الرادّ علینا کالرادّ علی الله وهو علی حد الشرک به)؛ کافی، ج 1، ص 67 ؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.؛ (هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد و او را به عنوان داور بپذیرد، همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه حکمی کرد و از او قبول نکردند، حکم ما را سبک شمرده و ما را رد کرده اند و آن کس که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و رد کردن خدا، در حد شرک به خدای متعال است).
2-2. صحیحه ابی خدیجه (سالم بن مکرّم) می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: (ایّاکم ان یحاکم بعضکم بعضاً الی اهل الجور ولکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئاً من قضائنا (قضایانا)، فاجعلوه بینکم قاضیاً فانّی قد جعلته قاضیاً فتحاکموا الیه)؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 2 ؛ کافی، ج7، ص 412، ح 4 ؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 13 ؛ وسائل الشیعه،27، ص 13. ؛ (زنهار که مسائل اختلافی خود را نزد اهل جور (کسانی که جایگاه عدالت را به ناحق اشغال کرده اند) نبرید؛ بلکه از میان خود کسی را که از روش حکومت و دادرسی ما آگاه باشد، برای قضاوت برگزینید. من چنین کسی را بدین مقام منصوب کرده ام ؛ پس داوری را به نزد او برید).
2-3. امام حسینعلیه السلام می فرمایند:(... مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله و الامناء علی حلاله و حرامه)؛ تحف العقول، ص 169 ؛ مستدرک الوسائل، ص 35، ص 188.؛ (مجاری امور و احکام به دست علمای ربانی است که امین بر حلال و حرام خدا هستند).
2-4. روایت شیخ صدوق از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ وی از قول آن حضرت آورده است: (اللهم ارحم خلفائی. قیل : یا رسول الله و من خُلفائکَ؟ قال : الذین یأتون بعدی و یَروونَ منّی حدیثی و سنّتی...)؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420، ح 5919 ؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 65.؛ (خدایا ! بر جانشینان من رحمت فرست، پرسیدند: ای رسول خدا! جانشینان شما کیانند؟ فرمودند: آنان که بعد از من می آیند و حدیث و سنت مرا نقل می کنند).
2-5. توقیع شریف امام زمانعلیه السلام؛ حضرت ولی عصر علیه السلام در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب این توقیع را صادر فرمودند: (امّا الحوادِثُ الواقعة فارجعوا فیها الی رُواةِ حدیثنا فَأِنَّهم حُجّتی علیکُم و انا حجّة الله علیهم)؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 483 و 484، ح 4.؛ (در رخدادهایی که اتفاق می افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم).
از آنجایی که این توقیع گرامی، مناسب با بحث ما و دارای اهمیت زیادی است، توضیحاتی چند درباره آن بیان می شود :
منظور از راویان حدیث در توقیع شریف حضرت ولی عصر علیه السلام، قطعاً کسانی نیستند که الفاظ حدیث را بدون تفهّم و تفقّه در مفاد آن نقل می کنند ؛ بلکه مقصود فقها و اهل نظراند که از ناحیه آن حضرت، حجّت بر مردم هستند.
منظور از حوادثی که به وقوع می پیوندد و مردم باید در آن حوادث به علما مراجعه کنند، یقیناً امور اجتماعی و حکومتی است؛ نه صرفاً بیان احکام و مسائل شرعی حلال و حرام.
شیخ انصاری در کتاب مکاسب، با سه دلیل ثابت می کند که منظور از (حوادث واقعه)، همه اموری است که عقلاً و شرعاً در مورد آن، باید به حاکم مراجعه کرد. از جمله این که امام، مردم را در اصل حوادث، به فقها (ارجاع داده است، نه در حکم حوادث). اگر می فرمودند: در احکام حوادث به فقها مراجعه کنید، ممکن بود بگوییم: فقها در بیان حلال و حرام خدا و فتوا، حجت و نماینده امام زمان علیه السلام هستند، نه در امور سیاسی و اجتماعی؛ ولی در این توقیع خود حوادث، به فقها ارجاع داده است.
از جمله (فانّهم حجّتی علیکم)؛ استفاده می شود که از سوی حضرت مهدی علیه السلام، فقیهان در کارهایی منصوب هستند که از شئون امامت و امور اجتماع باشد. آنان در کارها و اموری حجت امام زمان علیه السلام هستند که اگر حضرت حضور می داشت می بایست، خود ایشان انجام دهند؛ ولی به دلیل عدم حضورشان، آنها را به فقیهان محوّل کرده و مردم را نیز به آنان ارجاع داده اند.
نتیجه گیری
برآیند این بحث آن است که (ولی فقیه)، رهبر جامعه اسلامی در عصر غیبت و دارنده مقام قضاوت و حکومت است و بدون او جامعه دچار حاکمان غاصب و جائر و عدم رعایت موازین دینی می شود.
porseman.org
- [سایر] آیا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ملزم به پیروی از ولی فقیه می باشد؟
- [سایر] چگونه میتوانید ثابت کنید که «ولی فقیه»، نایب و جانشین امام زمان (عج) است؟
- [سایر] نایبان عام امام زمان(عج) مانند سید رضی(ره)، امام خمینی(ره) چگونه انتخاب می شدند؟ و به آنها چه می گفتند؟ (مانند زمان حال که به نایب امام زمان(عج)، ولی فقیه گفته می شود.)
- [سایر] لطفا با استناد به نظر و سخن علمای اسلام اثبات بفرمایید که ولی فقیه نایب امام زمان هست یا خیر؟
- [سایر] لطفا با استناد به نظر و سخن علمای اسلام اثبات بفرمایید که ولی فقیه نایب امام زمان هست یا خیر؟
- [سایر] آیا ولی فقیه نایب امام زمان(عج) است، لطفا اگر در این مورد روایتی از ائمه(ع) وجود دارد، ذکر کنید؟
- [سایر] روایت امام زمان(عج) درمورد شرایط ولی فقیه را می خواستم؟
- [سایر] آیا شیخ مفید (رحمت الله علیه) از نواب عام امام مهدی (سلام الله علیه) و ولی فقیه بودند؟
- [سایر] چرا به حضرت مهدی علیه السلام، صاحب الزمان می گویند؟
- [سایر] چگونه میتوانید ثابت کنید که (ولی فقیه)، نایب و جانشین امام زمان(عج)، رهبر و ولیّ جامعه اسلامی است؟ وقتی که آن حضرت در غیبت طولانی مدت به سر میبرد، چه نیازی به نایب و نماینده دارد؟
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولّی عَصْر ( عج ) که نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست ، خرید و فروش و سایر معاملات ، پس از اذان جمعه حرام نیست .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مسلمانان باید در مورد اشخاص مجهول که ملبس به لباس علما و طلاب هستند تحقیق نمایند اگر به مقامی دیگر غیر از مقام علما و مجتهدین که نواب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشند ارتباط داشته باشند از آنها کناره گرفته و از ضلالت و اضلال آن ها بپرهیزند.
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولیّ عصر (عج ) نماز جمعه واجب تَخییری است ( یعنی مُکَلَّفْ می تواند روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه بخواند ) ولی جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتیاط بیشتر در آن است که هر دو را بجا آورند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در زمان غیبت ولی عصر (عج) نماز جمعه واجب تخییری است (یعنی مکلّف می تواند روز جمعه به جای نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولی جمعه افضل است و ظهر احوط و احتیاط بیشتر در آن است که هردو را بجا آورد.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.