امام علی(علیه السلام) چگونه پاسخ توجیه زبیر برای پیمان شکنی اش را دادند؟
(طلحه و زبیر) به میل و اختیار خود با امام (علیه السلام) بیعت کردند و حتّی هنگامی که خدمتش رسیدند و اجازه رفتن به (عمره) را خواستند، امام(علیه السلام) فرمود: شما قصد (عمره) ندارید. سوگند یاد کردند که هدفی جز این ندارند! امام(علیه السلام) به آنها پیشنهاد کرد که بار دیگر بیعت خود را تجدید کنید، آنها نیز با تعبیرات مؤکّد، بیعت را تجدید کردند. امام(علیه السلام) به آنها اجازه داد که برای (عمره) بروند؛ هنگامی که خارج شدند، به حاضران فرمود: (به خدا سوگند آنها را در فتنه ای مشاهده خواهید کرد که (جنگ و خونریزی به راه می اندازند و خودشان) در آن کشته می شوند). (زبیر) برای توجیه پیمان شکنی خود بهانه ای درست کرد؛ و آن این که تنها با دستش بیعت کرده و مجبور بوده و با قلب بیعت نکرده است! امام(علیه السلام) در پاسخ او " خطبه هشتم نهج البلاغه" را ایراد فرمود که در آن پاسخ دندان شکنی به او می دهد پاسخی که در تمام محافل حقوقی دنیای دیروز و امروز مورد قبول است و یک اصل اساسی در مسائل قضایی محسوب می شود؛ می فرماید: (او ادّعا می کند که با دست خود بیعت کرد و هرگز با قلبش بیعت ننموده است) (یَزْعُمُ اَنَّهُ قَدْ بایَعَ بِیَدِهِ، وَلَمْ یُبایِعُ بِقَلْبِهِ). سپس می افزاید: (او با این سخنش اقرار به بیعت می کند و ادّعای یک امر باطنی برخلاف ظاهر بیعت دارد) (فَقَدْ اَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ، وَ ادَّعَی الْوَلیجَةِ). در واقع این سخن او ترکیبی است از اقرار و ادّعا؛ اقرارش مسموع و مقبول است و امّا در مورد ادّعا باید اقامه دلیل کند. لذا به دنبال آن امام(علیه السلام) می فرماید: (او باید قرینه قابل قبولی که بر این امر گواهی دهد اقامه کند (و اثبات نماید در شرایطی بوده که از روی اجبار و اکراه، این بیعت انجام شده و قلب او با دست و زبانش هماهنگی نداشته) در غیر این صورت باید دوباره به آنچه از آن خارج شده باز گردد و نسبت به بیعتش وفادار باشد) (فَلْیَأتِ عَلَیْها بِاَمْر یُعْرَفُ، وَ اِلاّ فَلْیَدْخُلْ فیما خَرَجَ مِنْهُ). بسیاری از مردم دیده بودند که (طلحه) و (زبیر) با میل خود نزد امام آمدند و بیعت کردند؛ آنها جزء نخستین افراد بودند و این امر در مسجد انجام گرفت؛ این بیعت از هر نظر قابل قبول است و اگر کسی می خواهد غیر آن را ادّعا کند باید دلیل محکم و قرینه آشکاری بر ادّعای خود بیاورد. علاوه بر این همه می دانستند که در مورد بیعت با علی(علیه السلام) اکراه و اجباری وجود نداشت؛ گروه اندکی از سرشناسان بیعت نکردند، امام هم مزاحمتی برای آنها ایجاد نکرد. با توجّه به این، ادّعای عدم هماهنگی باطن و ظاهر چیزی نبود که به این سادگی قابل پذیرش باشد. همان گونه که گفته شد این یک اصل اساسی در تمام محافل حقوقی و قضایی است که هرکس ظاهراً با میل خود قراردادی را ببندد، باید به آن وفادار باشد و ادّعای اکراه و اجبار و جدایی دل از زبان، و باطن از ظاهر پذیرفته نیست و الاّ هر کس می تواند قرارداد خود را با دیگران به راحتی به هم بزند. خریدار و فروشنده و ازدواج کننده و واقف و... هر وقت قرارداد را به مصلحت خود ندیدند، بگویند ما تنها با زبان یا دست، قرارداد بستیم و قلب ما همراه نبود! در این صورت به اصطلاح، سنگ روی سنگ بند نمی شود و تمام قراردادهای افراد و دولتها و ملّتها از ارزش و اعتبار سقوط می کند و این چیزی است که هیچ عاقلی نمی پذیرد؛ حتّی به یقین (زبیر) هم این معنا را می دانست ولی برای اغفال عوام که سیل اعتراض را به روی او گشوده بودند که چرا بیعت خود را شکسته؟ تشبّث به این حشیش و توسّل به این دلیل واهی جست. اینها همه به خاطر آن است که مردم آن زمان مخصوصاً عرب برای بیعت اهمیّت فوق العاده ای قائل بودند و شکستن آن را گناه بزرگ و تخلّف غیر قابل قبولی می دانستند. منبع: پیام امام علی(علیه السلام)، جلد1، ص 469.
عنوان سوال:

امام علی(علیه السلام) چگونه پاسخ توجیه زبیر برای پیمان شکنی اش را دادند؟


پاسخ:

(طلحه و زبیر) به میل و اختیار خود با امام (علیه السلام) بیعت کردند و حتّی هنگامی که خدمتش رسیدند و اجازه رفتن به (عمره) را خواستند، امام(علیه السلام) فرمود: شما قصد (عمره) ندارید. سوگند یاد کردند که هدفی جز این ندارند! امام(علیه السلام) به آنها پیشنهاد کرد که بار دیگر بیعت خود را تجدید کنید، آنها نیز با تعبیرات مؤکّد، بیعت را تجدید کردند. امام(علیه السلام) به آنها اجازه داد که برای (عمره) بروند؛ هنگامی که خارج شدند، به حاضران فرمود: (به خدا سوگند آنها را در فتنه ای مشاهده خواهید کرد که (جنگ و خونریزی به راه می اندازند و خودشان) در آن کشته می شوند).
(زبیر) برای توجیه پیمان شکنی خود بهانه ای درست کرد؛ و آن این که تنها با دستش بیعت کرده و مجبور بوده و با قلب بیعت نکرده است! امام(علیه السلام) در پاسخ او " خطبه هشتم نهج البلاغه" را ایراد فرمود که در آن پاسخ دندان شکنی به او می دهد پاسخی که در تمام محافل حقوقی دنیای دیروز و امروز مورد قبول است و یک اصل اساسی در مسائل قضایی محسوب می شود؛ می فرماید: (او ادّعا می کند که با دست خود بیعت کرد و هرگز با قلبش بیعت ننموده است) (یَزْعُمُ اَنَّهُ قَدْ بایَعَ بِیَدِهِ، وَلَمْ یُبایِعُ بِقَلْبِهِ).
سپس می افزاید: (او با این سخنش اقرار به بیعت می کند و ادّعای یک امر باطنی برخلاف ظاهر بیعت دارد) (فَقَدْ اَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ، وَ ادَّعَی الْوَلیجَةِ).
در واقع این سخن او ترکیبی است از اقرار و ادّعا؛ اقرارش مسموع و مقبول است و امّا در مورد ادّعا باید اقامه دلیل کند.
لذا به دنبال آن امام(علیه السلام) می فرماید: (او باید قرینه قابل قبولی که بر این امر گواهی دهد اقامه کند (و اثبات نماید در شرایطی بوده که از روی اجبار و اکراه، این بیعت انجام شده و قلب او با دست و زبانش هماهنگی نداشته) در غیر این صورت باید دوباره به آنچه از آن خارج شده باز گردد و نسبت به بیعتش وفادار باشد) (فَلْیَأتِ عَلَیْها بِاَمْر یُعْرَفُ، وَ اِلاّ فَلْیَدْخُلْ فیما خَرَجَ مِنْهُ).
بسیاری از مردم دیده بودند که (طلحه) و (زبیر) با میل خود نزد امام آمدند و بیعت کردند؛ آنها جزء نخستین افراد بودند و این امر در مسجد انجام گرفت؛ این بیعت از هر نظر قابل قبول است و اگر کسی می خواهد غیر آن را ادّعا کند باید دلیل محکم و قرینه آشکاری بر ادّعای خود بیاورد. علاوه بر این همه می دانستند که در مورد بیعت با علی(علیه السلام) اکراه و اجباری وجود نداشت؛ گروه اندکی از سرشناسان بیعت نکردند، امام هم مزاحمتی برای آنها ایجاد نکرد. با توجّه به این، ادّعای عدم هماهنگی باطن و ظاهر چیزی نبود که به این سادگی قابل پذیرش باشد.
همان گونه که گفته شد این یک اصل اساسی در تمام محافل حقوقی و قضایی است که هرکس ظاهراً با میل خود قراردادی را ببندد، باید به آن وفادار باشد و ادّعای اکراه و اجبار و جدایی دل از زبان، و باطن از ظاهر پذیرفته نیست و الاّ هر کس می تواند قرارداد خود را با دیگران به راحتی به هم بزند. خریدار و فروشنده و ازدواج کننده و واقف و... هر وقت قرارداد را به مصلحت خود ندیدند، بگویند ما تنها با زبان یا دست، قرارداد بستیم و قلب ما همراه نبود!
در این صورت به اصطلاح، سنگ روی سنگ بند نمی شود و تمام قراردادهای افراد و دولتها و ملّتها از ارزش و اعتبار سقوط می کند و این چیزی است که هیچ عاقلی نمی پذیرد؛ حتّی به یقین (زبیر) هم این معنا را می دانست ولی برای اغفال عوام که سیل اعتراض را به روی او گشوده بودند که چرا بیعت خود را شکسته؟ تشبّث به این حشیش و توسّل به این دلیل واهی جست.
اینها همه به خاطر آن است که مردم آن زمان مخصوصاً عرب برای بیعت اهمیّت فوق العاده ای قائل بودند و شکستن آن را گناه بزرگ و تخلّف غیر قابل قبولی می دانستند.

منبع: پیام امام علی(علیه السلام)، جلد1، ص 469.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین