این که می گویند انقلاب ما ماهیت ضد استعماری دارد این استعمار به خصوص استعمار فکری به چه معناست؟
کلمه استعمار(colonialism) در لغت به معنای(آبادانی خواستن) و (آباد کردن) و معنای دیگر آن که امروزه به کار می‌‌رود به معنای تسلط سیاسی، و یا نظامی و یا اقتصادی و یا فرهنگی ملتی قدرتمند بر یک ملت دیگر است[1]، به عبارتی در عمل به معنای تسلط جوامع و کشورهای قدرتمند (عمدتاً غربی) بر جوامع و سرزمین های دیگر به منظور استثمار و بهره کشی از آن کشور و گاه به جای کلمه استعمار از یک اصطلاح دیگر به نام امپریالیسم هم استفاده می‌‌شود[2]و مفهوم استعمار امروزه با مفهوم امپریالیسم پیوستگی کامل یافته و استعمار اساساً و درعمل با قدرت امپریالیستی شناخته می‌‌شود. یعنی قدرتی که می‌‌خواهد از مرزهای ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمین ها، ملت ها و اقوام دیگر را زیر تسلط خود در آورد.[3] از قرن شانزدهم میلادی به بعد استعمارگرانی چون دولت های بزرگ اروپایی برای دست یابی به سرزمین های دیگر به رقابت پرداختند، اروپائیان با لشکرکشی های خود به این سرزمین ها، آن کشورها را یکی پس از دیگری از دست بومیان خارج و به امپراطوری های خود ضمیمه کردند و تا پایان قرن نوزدهم میلادی تمامی بیش از صدو سی کشوری که امروزه در قاره های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام کشورهای جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، به زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی درآمده بودند و برخی هم به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی شدند و از تبعات آن فارغ نماندند.[4] قابل ذکر است که به طور کلی استعمار را به سه نوع تقسیم کرده اند، استعمار مستقیم و استعمار غیر مستقیم و استعمار نو. استعمار مستقیم: استعمار مستقیم آن است که کشور استعمارگر تحت عناوینی مانند کمک های نظامی، فنی و ... مستقیماً و آشکارا در نظام و اداره کشور مستعمره دخالت نماید و برای اداره آن جا افرادی از کشور استعمارگر بگمارد هم چون فرمانروایان سابق هند و یا برخی کشورهای آفریقایی که رسماً ملیّت دولت استعمارگر را داشته اند. استعمار غیر مستقیم: در استعمار غیر مستقیم دولت استعمارگر برای آن که افکار ملت استعمار زده را بیشتر تحدید کند اداره کشور آن ها را به افراد محلی و بومی همان منطقه می‌سپارد و با آن ها زدو بند می نماید؛ به هر حال چه با استعمار مستقیم و چه غیر مستقیم منافع ملت مستعمره به جیب استعمارگران خواهد رفت.[5] استعمار نو: کشورهای صنعتی، از راه صدور سرمایه و مکانیسم جهانی قیمت ها و داد و ستد مواد خام با کالاهای ساخته شده و فشارهای سیاسی و اقتصادی از کشورهای کم رشد بهره کشی می‌‌کنند و این رابطه عنوان(استعمار نو) (نئوکولونیالیسم) به خود گرفته است و بسیاری از ملت های کوچک و تازه آزاد شده را علیه این نوع رابطه سیاسی و اقتصادی برانگیخته است. روش نو استعماری سبب می‌‌شود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی، هم چنان در مراحل اولیه رشد اقتصادی بوده و در برابر آن، کشورهای پیشرفته از بهره برداری منابع آن ها سودهای کلان به دست می‌‌آورند.[6] بدین خاطر یکی از مهم ترین راه هایی که استعمارگران برای وصول به اهداف سیاسی، اقتصادی خود به آن متوسل می‌‌شوند راه نفوذ در فرهنگ ملت ها و بعد تسلط تمام عیار آنان می‌‌باشد و از جمله میراث مهم استعمار در کشورهای جهان سوم، تغییراتی است که در فرهنگ کشورهای مزبور اتفاق افتاده و به جای مانده است؛ منظور این است که یک ملت تحت سلطه در اثر تداوم سلطه قدرت های بیگانه بر حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن کشور دچار خصایصی نظیر خود کم بینی فرهنگی و تلاش برای تقلید از بیگانگان، سلب مسئولیّت از خود و ... شده و اهمیت اینگونه تاثیرات فرهنگی و فکری استعمار بر کشورهای جهان سوم تا اندازه ای است که برخی صاحب نظران پدیده استعمار را از این نظر بررسی و ارزیابی کرده و از آن به سلب شخصیت یاد می‌‌کنند.[7] شهید استاد مرتضی مطهری در این باره می‌‌نویسد: (مشرق زمین بطور کلی و مسلمانان به خصوص وقتی خود را در مقابل غربی ها دیدند، احساس کوچکی و حقارت کردند)[8] و انقلاب اسلامی ما توانست یک موفقیت بسیار بزرگی که در این باره کسب کند همین از بین بردن خود باختگی ملت ما در برابر غرب بود. نهضت ما توانست به مردم بگوید که شما خود یک مکتب و یک فکر مستقل دارید. خود می‌‌توانید بر روی پای خود بایستید و تنها به خود اتکا داشته باشید.[9] امام خمینی(ره) درباره اثرات این استعمار فکری فرمودند: (بالاتر فاجعه ای که برای این ملت اتفاق افتاده است در این ظرف های طولانی، این است که فکرشان عوض شده است ... فکر غربی شده، فکرشان، توجهشان همه به این است که ما خودمان چیزی نداریم از خارج باید بیاید)[10] او هم چنین می‌‌فرمایند: (بزرگترین وابستگی ملت های مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی ها از آن سرچشمه می‌‌گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد.[11] اما متأسفانه امروزه در برخی محافل باالقائاتی چون توهم دانستن توطئه های استکبار جهانی و موهوم بودن استعمار، ایفای نقش در دهکده جهانی و جهانی شدن روحیه تسلیم را در اذهان جای می‌‌دهند، امام خمینی(ره) در این باره هم چنین هشدار می‌‌دهند که؛ (مبادا اساتید و معلمین که به وسیله معاشرت ها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن جوانان ما را که تازه از اسارت و استعمار رهیده اند تحقیر و سرزنش نمایند و خدای ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجی ها بت بتراشند و روحیه پیروی، تقلید و گدا صفتی را در ضمیر جوانان ترزیق نمایند و به جای این که گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم، به هویت انسانی خود توجه کنند و روح توانایی و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند.)[12] علی رغم این هشدار بیم آن می‌‌رود که برخی با فراموشی غرب، مسئله استعمار را نیز از بحث ها خارج نموده و استعمار فکری را به گونه های دیگر بر ملت عزیز ما تحمیل نمایند. معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر: 1. فرهنگ استقلال، نوشتة جواد منصوری، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل پاورقی ها: [1]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، ص 26. [2]. ساعی، احمد، مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، تهران، انتشارات سمت، 1377، ص 46. [3]. دانشنامه سیاسی، همان، ص 27. [4]. مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، همان، ص 45. [5]. اصفهانی، رضا، بردگی فکری، چاپ و نشر دفتر فرهنگ اسلامی، ص 47 و 48. [6]. دانشنامه سیاسی، همان، ص 30. [7]. مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، همان، ص 76. [8]. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص 45 و 46. [9]. همان. [10]. موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه نور ج 9 ص 174. [11]. همان، ص 185. [12]. همان، ج 20، ص 242.
عنوان سوال:

این که می گویند انقلاب ما ماهیت ضد استعماری دارد این استعمار به خصوص استعمار فکری به چه معناست؟


پاسخ:

کلمه استعمار(colonialism) در لغت به معنای(آبادانی خواستن) و (آباد کردن) و معنای دیگر آن که امروزه به کار می‌‌رود به معنای تسلط سیاسی، و یا نظامی و یا اقتصادی و یا فرهنگی ملتی قدرتمند بر یک ملت دیگر است[1]، به عبارتی در عمل به معنای تسلط جوامع و کشورهای قدرتمند (عمدتاً غربی) بر جوامع و سرزمین های دیگر به منظور استثمار و بهره کشی از آن کشور و گاه به جای کلمه استعمار از یک اصطلاح دیگر به نام امپریالیسم هم استفاده می‌‌شود[2]و مفهوم استعمار امروزه با مفهوم امپریالیسم پیوستگی کامل یافته و استعمار اساساً و درعمل با قدرت امپریالیستی شناخته می‌‌شود. یعنی قدرتی که می‌‌خواهد از مرزهای ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمین ها، ملت ها و اقوام دیگر را زیر تسلط خود در آورد.[3] از قرن شانزدهم میلادی به بعد استعمارگرانی چون دولت های بزرگ اروپایی برای دست یابی به سرزمین های دیگر به رقابت پرداختند، اروپائیان با لشکرکشی های خود به این سرزمین ها، آن کشورها را یکی پس از دیگری از دست بومیان خارج و به امپراطوری های خود ضمیمه کردند و تا پایان قرن نوزدهم میلادی تمامی بیش از صدو سی کشوری که امروزه در قاره های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام کشورهای جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، به زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی درآمده بودند و برخی هم به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی شدند و از تبعات آن فارغ نماندند.[4]
قابل ذکر است که به طور کلی استعمار را به سه نوع تقسیم کرده اند، استعمار مستقیم و استعمار غیر مستقیم و استعمار نو.
استعمار مستقیم: استعمار مستقیم آن است که کشور استعمارگر تحت عناوینی مانند کمک های نظامی، فنی و ... مستقیماً و آشکارا در نظام و اداره کشور مستعمره دخالت نماید و برای اداره آن جا افرادی از کشور استعمارگر بگمارد هم چون فرمانروایان سابق هند و یا برخی کشورهای آفریقایی که رسماً ملیّت دولت استعمارگر را داشته اند.
استعمار غیر مستقیم: در استعمار غیر مستقیم دولت استعمارگر برای آن که افکار ملت استعمار زده را بیشتر تحدید کند اداره کشور آن ها را به افراد محلی و بومی همان منطقه می‌سپارد و با آن ها زدو بند می نماید؛ به هر حال چه با استعمار مستقیم و چه غیر مستقیم منافع ملت مستعمره به جیب استعمارگران خواهد رفت.[5]
استعمار نو:
کشورهای صنعتی، از راه صدور سرمایه و مکانیسم جهانی قیمت ها و داد و ستد مواد خام با کالاهای ساخته شده و فشارهای سیاسی و اقتصادی از کشورهای کم رشد بهره کشی می‌‌کنند و این رابطه عنوان(استعمار نو) (نئوکولونیالیسم) به خود گرفته است و بسیاری از ملت های کوچک و تازه آزاد شده را علیه این نوع رابطه سیاسی و اقتصادی برانگیخته است.
روش نو استعماری سبب می‌‌شود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی، هم چنان در مراحل اولیه رشد اقتصادی بوده و در برابر آن، کشورهای پیشرفته از بهره برداری منابع آن ها سودهای کلان به دست می‌‌آورند.[6]
بدین خاطر یکی از مهم ترین راه هایی که استعمارگران برای وصول به اهداف سیاسی، اقتصادی خود به آن متوسل می‌‌شوند راه نفوذ در فرهنگ ملت ها و بعد تسلط تمام عیار آنان می‌‌باشد و از جمله میراث مهم استعمار در کشورهای جهان سوم، تغییراتی است که در فرهنگ کشورهای مزبور اتفاق افتاده و به جای مانده است؛ منظور این است که یک ملت تحت سلطه در اثر تداوم سلطه قدرت های بیگانه بر حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن کشور دچار خصایصی نظیر خود کم بینی فرهنگی و تلاش برای تقلید از بیگانگان، سلب مسئولیّت از خود و ... شده و اهمیت اینگونه تاثیرات فرهنگی و فکری استعمار بر کشورهای جهان سوم تا اندازه ای است که برخی صاحب نظران پدیده استعمار را از این نظر بررسی و ارزیابی کرده و از آن به سلب شخصیت یاد می‌‌کنند.[7]
شهید استاد مرتضی مطهری در این باره می‌‌نویسد: (مشرق زمین بطور کلی و مسلمانان به خصوص وقتی خود را در مقابل غربی ها دیدند، احساس کوچکی و حقارت کردند)[8] و انقلاب اسلامی ما توانست یک موفقیت بسیار بزرگی که در این باره کسب کند همین از بین بردن خود باختگی ملت ما در برابر غرب بود. نهضت ما توانست به مردم بگوید که شما خود یک مکتب و یک فکر مستقل دارید. خود می‌‌توانید بر روی پای خود بایستید و تنها به خود اتکا داشته باشید.[9]
امام خمینی(ره) درباره اثرات این استعمار فکری فرمودند: (بالاتر فاجعه ای که برای این ملت اتفاق افتاده است در این ظرف های طولانی، این است که فکرشان عوض شده است ... فکر غربی شده، فکرشان، توجهشان همه به این است که ما خودمان چیزی نداریم از خارج باید بیاید)[10] او هم چنین می‌‌فرمایند: (بزرگترین وابستگی ملت های مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی ها از آن سرچشمه می‌‌گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد.[11]
اما متأسفانه امروزه در برخی محافل باالقائاتی چون توهم دانستن توطئه های استکبار جهانی و موهوم بودن استعمار، ایفای نقش در دهکده جهانی و جهانی شدن روحیه تسلیم را در اذهان جای می‌‌دهند، امام خمینی(ره) در این باره هم چنین هشدار می‌‌دهند که؛ (مبادا اساتید و معلمین که به وسیله معاشرت ها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن جوانان ما را که تازه از اسارت و استعمار رهیده اند تحقیر و سرزنش نمایند و خدای ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجی ها بت بتراشند و روحیه پیروی، تقلید و گدا صفتی را در ضمیر جوانان ترزیق نمایند و به جای این که گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم، به هویت انسانی خود توجه کنند و روح توانایی و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند.)[12]
علی رغم این هشدار بیم آن می‌‌رود که برخی با فراموشی غرب، مسئله استعمار را نیز از بحث ها خارج نموده و استعمار فکری را به گونه های دیگر بر ملت عزیز ما تحمیل نمایند.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. فرهنگ استقلال، نوشتة جواد منصوری، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل
پاورقی ها:
[1]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، ص 26.
[2]. ساعی، احمد، مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، تهران، انتشارات سمت، 1377، ص 46.
[3]. دانشنامه سیاسی، همان، ص 27.
[4]. مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، همان، ص 45.
[5]. اصفهانی، رضا، بردگی فکری، چاپ و نشر دفتر فرهنگ اسلامی، ص 47 و 48.
[6]. دانشنامه سیاسی، همان، ص 30.
[7]. مسائل سیاسی، اقتصادی جهان سوم، همان، ص 76.
[8]. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص 45 و 46.
[9]. همان.
[10]. موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه نور ج 9 ص 174.
[11]. همان، ص 185.
[12]. همان، ج 20، ص 242.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین