نقش روحانیت در مشروطه چه بود؟ روحانیت به اعتبار سابقه نفوذ در جامعه و استقلالی که داشت، و در تنباکو هم مقابل استعمار و استبداد ایستادگی کرده بود، توانست در "مشروطه" نقش اول را بر عهده بگیرد. این نقش تحریک مردم و حرکت دادن آنها به سمت جلو بود. همه چیز خوب پیش رفت اما تغدیه فکری کامل نهضت، آن هم با توجه به مناسبات تازهای که بین ایران و اروپا و نفوذ افکار و اندیشههای جدید پیش آمده بود، برای روحانیت کار دشواری بود. درباره مشروطه بین روحانیت اختلاف نظر افتاد و هر کدام، از یک جناح دفاع کردند؛ و این مسأله، ضربهای اساسی به روحانیت و در نتیجه جنبش زد. در واقع، اتحاد و اتفاق بین روحانیت در مشروطه بر اثر نفوذ مخالفان روحانیت در امور، از بین رفت و کار را برای آنان سخت کرد. در تهران، روحانیت دو گروه شد: عدهای موافق روند جاری مشروطه و عدهای معتقد به انحراف آن شدند؛ و هر کدام در نوشتهها و رفتار خود راه جدایی را انتخاب کردند. اگر واقعا روحانیت اتحاد خود را در مشروطه حفظ کرده بود، با توجه به قدرت و نفوذی که داشت، امکان شکستش وجود نداشت. و اما بخشی از دلیل این اختلاف نظرها، در مسائل فکری بود. روحانیت از قبل برای چنین تحول بزرگی آمادگی کافی نداشت. قدرت فکر جدید و نفوذی که در طول شصت/ هفتاد سال پیدا شده بود، به یکباره خود را در صحنه سیاست نشان داد و این قدرت را به رخ روحانیت کشید. روحانیت باید قدرت تحلیل مسائل جدید را میداشت؛ در حالیکه حوزه علمیه وقت نجف، تنها به کارهای علمی و فقهی خود چسبیده بود! البته مرحوم نائینی وارد میدان شد. بسیاری دیگر هم تلاش کردند مشروطه را با قوانین اسلام تطبیق دهند.1 اما یکدستی در کار آنان نبود. اختلاف عمیق بود. نائینی مدافع مشروطه بود. مخالفان هم رسالههایی در نقض مشروطه نوشتند. مسائل سیاسی و توطئههای تفرقه افکنانه هم به میدان آمد و روحانیت را در این نهضت زمین گیر کرد. نقش روشنفکران در مشروطه چه بود؟ فکر غربی از زمان جنگهای ایران و روس، کم و بیش وارد ایران شد؛ اما هیچ وقت درست هضم نشد. در واقع اندیشههای جدیدی که میآمد بیشتر با ستایش و تملق از غرب همراه بود؛ اما کمتر کسی به عمق آنها پی برده بود. عدهای هم که عقب ماندگی ایران و فجایعی که در دوره قاجار بر سر ایران آمده بود، را میدیدند و برای فرار از آن وضعیت، به غرب متمایل میشدند! از زمانی که دارالفنون تأسیس شد و استادهای فرنگی به ایران آمدند، تا زمانی که تجار ایرانی پایشان به اروپا باز شد و بعد که سفرای ایرانی خاطرات خود را از غرب به ایران آوردند و... غرب در چشم برخی از ایرانیها بسیار بزرگ شد. وقتی مقایسه بین ایران و اروپا با آن تعریفها صورت میگرفت، خود به خود عدهای متمایل به غرب میشدند. پس اوضاع باید تغییر میکرد. دولت قاجار هم به دلیل مشکلات ساختاری و ایلی، قدرت حل و هضم مشکلات جاری ایران را نداشت. مشکل این بود و هست که اگر نیروهای خودی نتوانند راهی برای برونرفت از مشکلات بومی پیدا کنند، افرادی خارج از روال جاری به قدرت میرسند و در مشروطه افرادی که عاشق غرب بودند، میداندار شدند. موجی که به اسم غربزدگی در جامعه وارد شد، به سبب همین ستایشها و تعریفها از یک طرف، و بر اثر وضع خراب مملکت از طرف دیگر ایجاد شد. در مشروطه، ایران میخواست و باید تغییر میکرد؟ اما چه کسی تغذیه فکری را بر عهده گرفت؟ آیا یک انقلاب بدون فکر و اندیشه، توانایی تغییر وضعیت و سامان دهی دوباره به آن را دارد؟! متأسفانه نیروهایی که در انقلاب مشروطه بودند، نتوانستند این تغذیه فکری را به درستی پیش ببرند. چشمانداز روشنی در کار نبود. فکر بومی برای آن روز، اندیشهای مدوّن آماده نکرده بود. فیلسوفان خودی در اینباره درست نیندیشیده بودند. شیفتگان غرب هم فقط در فکر همسانسازی ایران با ظاهر غرب بودند و از افکار بومی دورتر میشدند. مشکل اصلی مشروطه از سوی رهبران آن، چه روحانی و چه روشنفکر، نداشتن یک فکر منسجم و یک اندیشه مرتب و سامانده، بود. چه چیزی از مشروطه باقی ماند؟ انقلاب مشروطه مراحل مختلفی را پشت سر گذاشت. باید دید در مشروطه مردم ما دنبال چه بودند و به چه چیزی رسیدند. البته همیشه خواستههای موجود در انقلاب، لایههای مختلفی دارد؛ از نان و آب گرفته، تا مبارزه با استبداد، و تقویت حکومت دینی، تا به دست آوردن آزادی و استقلال مملکت، تا مبارزه با استعمار، و مهمتر از، همه تجدد خواهی و نوگرایی که خاص مشروطه بود. باید این مطالبات را طبقه بندی کرد؛ تا مشخص شود: کدامش برای مردم و کدامش برای گروههای سیاسی و اجتماعی مهم بود؟ چه اندازه این خواستهها با موجهایی که در جامعه و میان مردم در جریان بود، تطبیق میکرد؟ نقش خارجیها در این میان چه اندازه بود؟ دولت قاجار چه تاثیری بر این خواستها و در مخالفت یا موافقت با آنها داشت؟ چون بالاخره انقلاب یک پروسه بسیار بزرگی است و با چند حرف و شعار، سامان پذیر نیست. اما در پاسخ به این پرسش که "حاصل مشروطه چه بود؟" باید گفت متأسفانه برای روحانیت چیزی باقی نماند؛ زیرا دین تضعیف شد. استبداد هم که روحانیت در پی براندازی آن بود در لباس تازه و زیر چتر مدرنیته اجباری باقی ماند! تجدّد هم که روشنفکران غربزده به دنبال آن بودند نیم بند آمد! پانزده سال بعد، همه چیز در رضاشاه خلاصه شد! این نتیجه تأسف باری است که بگوییم رضاشاه تنها محصول جنبش ناقص مشروطهگری در ایران است؛ اما متأسفانه در عمل این اتفاق افتاد. اگر نیروهای فعال فکری و اجتماعی بیشتر تلاش میکردند شاید به این روز نمیافتادند. یک مساله مهم این بود که از بس مداخلات خارجی و داخلی غیر معمول و غیر مسؤولانه وجود داشت، مکانیسم موجود در مشروطه و تحولات به صورت طبیعی و آزادیخواهانه پیش نرفت. شکل ایدهآل قصه این بود که: حکومت کاملا مشروطه شود؛ روحانیون با نو کردن ساختار خود و تقویت اندیشهها و به روز کردن حوزهها، نقش فعالتری را در جامعه بر عهده بگیرند؛ روشنفکرها چشم و گوش بسته از غرب پیروی نکنند و افکار بومی و سنتی را هم مد نظر داشته باشند؛ دولت قاجار هم با حفظ حرمت مردم و اعطای آزادی به مردم، و پذیرش مشروطه، موجودیت و احترام خود را حفظ کند؛ دستههای افراطی نیز که فکر میکردند با یک ترور یا اعدام میتوانند مشکل مملکت را حل کنند، دست از کارهای خود بردارند و ایران را با هم بسازند؛ و و و. اما باید گفت که هیچ کدام از این گروهها به اهداف خود نرسیدند و رضاشاه با استفاده از فرصت و اهرمهایی مانند تأمین امنیت و آوردن تجدّد، وارث تمام نابسامانیهای دوره مشروطه شد. البته در این میان روحانیت بیشترین آسیب را دید. از این آسیبها که بگذریم، همین که در مشروطه تجربه تازهای از مبارزه با استبداد سنّتی در ایران پدید آمد، همین که قدرت عامه مردم در صحنه سیاست تقویت شد، همین که مجلس شکل گرفت و پای قانون به میان آمد و همین که فضای فکری کشور آماده اندیشیدن و تحوّل شد، و بسیاری از دیگر مسائل متن و حاشیه مشروطه را، باید اصلاح کرد و نگاهبانی و پرورش داد. پینوشت: 1 . اشاره به نقش شیخ فضل الله نوری و طرح ایشان در تعیین شورایی برای تطبیق مصوبات مجلس با شرع. ( منبع :پرسمان مشروطه ، دکتر رسول جعفریان ، ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف ،شماره 79، مهر 1389 ، صص22-23)
نقش روحانیت در مشروطه چه بود؟
روحانیت به اعتبار سابقه نفوذ در جامعه و استقلالی که داشت، و در تنباکو هم مقابل استعمار و استبداد ایستادگی کرده بود، توانست در "مشروطه" نقش اول را بر عهده بگیرد. این نقش تحریک مردم و حرکت دادن آنها به سمت جلو بود. همه چیز خوب پیش رفت اما تغدیه فکری کامل نهضت، آن هم با توجه به مناسبات تازهای که بین ایران و اروپا و نفوذ افکار و اندیشههای جدید پیش آمده بود، برای روحانیت کار دشواری بود.
درباره مشروطه بین روحانیت اختلاف نظر افتاد و هر کدام، از یک جناح دفاع کردند؛ و این مسأله، ضربهای اساسی به روحانیت و در نتیجه جنبش زد. در واقع، اتحاد و اتفاق بین روحانیت در مشروطه بر اثر نفوذ مخالفان روحانیت در امور، از بین رفت و کار را برای آنان سخت کرد. در تهران، روحانیت دو گروه شد: عدهای موافق روند جاری مشروطه و عدهای معتقد به انحراف آن شدند؛ و هر کدام در نوشتهها و رفتار خود راه جدایی را انتخاب کردند.
اگر واقعا روحانیت اتحاد خود را در مشروطه حفظ کرده بود، با توجه به قدرت و نفوذی که داشت، امکان شکستش وجود نداشت.
و اما بخشی از دلیل این اختلاف نظرها، در مسائل فکری بود. روحانیت از قبل برای چنین تحول بزرگی آمادگی کافی نداشت. قدرت فکر جدید و نفوذی که در طول شصت/ هفتاد سال پیدا شده بود، به یکباره خود را در صحنه سیاست نشان داد و این قدرت را به رخ روحانیت کشید. روحانیت باید قدرت تحلیل مسائل جدید را میداشت؛ در حالیکه حوزه علمیه وقت نجف، تنها به کارهای علمی و فقهی خود چسبیده بود! البته مرحوم نائینی وارد میدان شد. بسیاری دیگر هم تلاش کردند مشروطه را با قوانین اسلام تطبیق دهند.1 اما یکدستی در کار آنان نبود. اختلاف عمیق بود. نائینی مدافع مشروطه بود. مخالفان هم رسالههایی در نقض مشروطه نوشتند. مسائل سیاسی و توطئههای تفرقه افکنانه هم به میدان آمد و روحانیت را در این نهضت زمین گیر کرد.
نقش روشنفکران در مشروطه چه بود؟
فکر غربی از زمان جنگهای ایران و روس، کم و بیش وارد ایران شد؛ اما هیچ وقت درست هضم نشد. در واقع اندیشههای جدیدی که میآمد بیشتر با ستایش و تملق از غرب همراه بود؛ اما کمتر کسی به عمق آنها پی برده بود. عدهای هم که عقب ماندگی ایران و فجایعی که در دوره قاجار بر سر ایران آمده بود، را میدیدند و برای فرار از آن وضعیت، به غرب متمایل میشدند! از زمانی که دارالفنون تأسیس شد و استادهای فرنگی به ایران آمدند، تا زمانی که تجار ایرانی پایشان به اروپا باز شد و بعد که سفرای ایرانی خاطرات خود را از غرب به ایران آوردند و... غرب در چشم برخی از ایرانیها بسیار بزرگ شد.
وقتی مقایسه بین ایران و اروپا با آن تعریفها صورت میگرفت، خود به خود عدهای متمایل به غرب میشدند. پس اوضاع باید تغییر میکرد. دولت قاجار هم به دلیل مشکلات ساختاری و ایلی، قدرت حل و هضم مشکلات جاری ایران را نداشت. مشکل این بود و هست که اگر نیروهای خودی نتوانند راهی برای برونرفت از مشکلات بومی پیدا کنند، افرادی خارج از روال جاری به قدرت میرسند و در مشروطه افرادی که عاشق غرب بودند، میداندار شدند. موجی که به اسم غربزدگی در جامعه وارد شد، به سبب همین ستایشها و تعریفها از یک طرف، و بر اثر وضع خراب مملکت از طرف دیگر ایجاد شد. در مشروطه، ایران میخواست و باید تغییر میکرد؟ اما چه کسی تغذیه فکری را بر عهده گرفت؟ آیا یک انقلاب بدون فکر و اندیشه، توانایی تغییر وضعیت و سامان دهی دوباره به آن را دارد؟!
متأسفانه نیروهایی که در انقلاب مشروطه بودند، نتوانستند این تغذیه فکری را به درستی پیش ببرند. چشمانداز روشنی در کار نبود. فکر بومی برای آن روز، اندیشهای مدوّن آماده نکرده بود. فیلسوفان خودی در اینباره درست نیندیشیده بودند. شیفتگان غرب هم فقط در فکر همسانسازی ایران با ظاهر غرب بودند و از افکار بومی دورتر میشدند. مشکل اصلی مشروطه از سوی رهبران آن، چه روحانی و چه روشنفکر، نداشتن یک فکر منسجم و یک اندیشه مرتب و سامانده، بود.
چه چیزی از مشروطه باقی ماند؟
انقلاب مشروطه مراحل مختلفی را پشت سر گذاشت. باید دید در مشروطه مردم ما دنبال چه بودند و به چه چیزی رسیدند. البته همیشه خواستههای موجود در انقلاب، لایههای مختلفی دارد؛ از نان و آب گرفته، تا مبارزه با استبداد، و تقویت حکومت دینی، تا به دست آوردن آزادی و استقلال مملکت، تا مبارزه با استعمار، و مهمتر از، همه تجدد خواهی و نوگرایی که خاص مشروطه بود. باید این مطالبات را طبقه بندی کرد؛ تا مشخص شود: کدامش برای مردم و کدامش برای گروههای سیاسی و اجتماعی مهم بود؟ چه اندازه این خواستهها با موجهایی که در جامعه و میان مردم در جریان بود، تطبیق میکرد؟ نقش خارجیها در این میان چه اندازه بود؟ دولت قاجار چه تاثیری بر این خواستها و در مخالفت یا موافقت با آنها داشت؟ چون بالاخره انقلاب یک پروسه بسیار بزرگی است و با چند حرف و شعار، سامان پذیر نیست.
اما در پاسخ به این پرسش که "حاصل مشروطه چه بود؟" باید گفت متأسفانه برای روحانیت چیزی باقی نماند؛ زیرا دین تضعیف شد. استبداد هم که روحانیت در پی براندازی آن بود در لباس تازه و زیر چتر مدرنیته اجباری باقی ماند! تجدّد هم که روشنفکران غربزده به دنبال آن بودند نیم بند آمد! پانزده سال بعد، همه چیز در رضاشاه خلاصه شد! این نتیجه تأسف باری است که بگوییم رضاشاه تنها محصول جنبش ناقص مشروطهگری در ایران است؛ اما متأسفانه در عمل این اتفاق افتاد. اگر نیروهای فعال فکری و اجتماعی بیشتر تلاش میکردند شاید به این روز نمیافتادند.
یک مساله مهم این بود که از بس مداخلات خارجی و داخلی غیر معمول و غیر مسؤولانه وجود داشت، مکانیسم موجود در مشروطه و تحولات به صورت طبیعی و آزادیخواهانه پیش نرفت.
شکل ایدهآل قصه این بود که: حکومت کاملا مشروطه شود؛ روحانیون با نو کردن ساختار خود و تقویت اندیشهها و به روز کردن حوزهها، نقش فعالتری را در جامعه بر عهده بگیرند؛ روشنفکرها چشم و گوش بسته از غرب پیروی نکنند و افکار بومی و سنتی را هم مد نظر داشته باشند؛ دولت قاجار هم با حفظ حرمت مردم و اعطای آزادی به مردم، و پذیرش مشروطه، موجودیت و احترام خود را حفظ کند؛ دستههای افراطی نیز که فکر میکردند با یک ترور یا اعدام میتوانند مشکل مملکت را حل کنند، دست از کارهای خود بردارند و ایران را با هم بسازند؛ و و و. اما باید گفت که هیچ کدام از این گروهها به اهداف خود نرسیدند و رضاشاه با استفاده از فرصت و اهرمهایی مانند تأمین امنیت و آوردن تجدّد، وارث تمام نابسامانیهای دوره مشروطه شد. البته در این میان روحانیت بیشترین آسیب را دید.
از این آسیبها که بگذریم، همین که در مشروطه تجربه تازهای از مبارزه با استبداد سنّتی در ایران پدید آمد، همین که قدرت عامه مردم در صحنه سیاست تقویت شد، همین که مجلس شکل گرفت و پای قانون به میان آمد و همین که فضای فکری کشور آماده اندیشیدن و تحوّل شد، و بسیاری از دیگر مسائل متن و حاشیه مشروطه را، باید اصلاح کرد و نگاهبانی و پرورش داد.
پینوشت:
1 . اشاره به نقش شیخ فضل الله نوری و طرح ایشان در تعیین شورایی برای تطبیق مصوبات مجلس با شرع.
( منبع :پرسمان مشروطه ، دکتر رسول جعفریان ، ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف ،شماره 79، مهر 1389 ، صص22-23)
- [سایر] صنیع الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] مستشار الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] سیدحسن تقی زاده که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] میرزا عبدالرحیم طالبوف که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] میرزا فتحعلی آخوندزاده که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] ورود تشکیلات فراماسونری در ایران چگونه بوده و چه نقشی در انقلاب مشروطه ایفا نموده است؟
- [سایر] میرزا آقا خان کرمانی که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] میرزا ملکم خان ناظم الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] آیا روشنفکران در شروع و پیروزی انقلاب اسلامی نقش آفرین بودند ؟
- [سایر] ملت و رهبران مشروطه در نخستین گام نهضت، خواستار مشروطه بودند، یا عدالت خانه؟