اشعث بن قیس بن معدی کرب، مکنّی به ابو محمّد، در سال دهم هجرت همراه با گروهی از قبیله کنده که او ریاست آنها را بر عهده داشت بر به خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله وارد شد و اسلام آورد، بعدها در زمان خلافت ابوبکر مرتد شد. مسلمانان او را اسیر کردند پس ابوبکر خواهر خود، ام فروة را به ازدواج او در آورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابی وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانهای در کوفه در میان قبیله کنده بنا کرد و در آن سکونت نمود،[1] وی در زمان خلافت عثمان کارگزار او در آذربایجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او میبخشید.[2] امّا این که، چرا امیر المؤمنین علی علیه السّلام او را از حاکمیت آذربایجان عزل کرد، دو علت مهم و اساسی در کار او بود که علی علیه السّلام آنها را در کارگزاران خود نمیپسندید؛ 1 وقتی او از طرف عثمان والی آذربایجان گردید، در مصرف اموال مسلمین برای خود محدودیتی قائل نبود.[3] روشن است که علی علیه السّلام چنین کارهای افراطی را در کارگزاران خود نمیتواند تحمل کند و خود اشعث بن قیس نیز خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی علیه السّلام را میدانست و به همین دلیل وقتی مردم بعد از قتل عثمان با علی علیه السّلام بیعت کردند، وی رضایت و بیعت خود را از خلافت علی علیه السّلام اعلام نکرد، و حضرت چون از اعمال و افکار او اطلاع داشت، نامهای توسط زیاد بن مرحب حمدانی برای اشعث فرستاد که در آن چنین آمده است: (فلو لا هَناتْ کُنَّ منک کنت المقدم فی هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرک یُحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقیت الله ... و اعْلم انَّ عَمَلک لیس لک بطمعه و لکلّه فی عنقک امانة مسترعاً لمن فوقک لیس لک اَن تفتات فی رعیّه و لا تخاطر الّا بوثیقة و فی یدک مال الله و انت من خزانه حتی تسلّمه الیَّ[4]؛ اما بعد، اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد پیش از دیگران در این امر اقدام میکردی و شاید آخر کارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضی از آن بعضی دیگر را جبران کند اگر از خدا پروا داشته باشی ... و بدان که حکومت، طعمهای برای رزق و خوراک تو نیست بلکه آن امانت و سپردهای در گردن تو است، و تو نگهبانی نسبت به کسی که بالاتر از تو است تو را نمیرسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی و متوجه کار بزرگی شوی مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد و در دستهای توست مال و دارایی خداوند و تو خزانه دار اموال خدا هستی تا آنها را به من تسلیم نمایی.) 2 علت دیگر عزل اشعث از سوی امیر مؤمنان علی علیه السّلام ، این بود که وی شخصی خائن و منافق بود؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد: اشعث در زمان خلافت علی علیه السّلام جزو منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیر المؤمنین مانند نقش عبد الله بن اُبی در میان اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود، در زمان خلافت حضرت امیر علیه السّلام ، هر توطئه و اضطراب و خیانتی که به وجود میآمد منشاء آن اشعث بود.[5] خیانت و نفاق اشعث از اینجا ظاهر میشود که وقتی حضرت علی علیه السّلام نامهای از طریق زیاد بن مرحب به وی فرستاد، چون مرحب نامه علی علیه السّلام را قرائت نمود، اشعث بن قیس برخاست و پس از حمد و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا امیر مؤمنان عثمان مرا والی آذربایجان کرد و پس از آن کشته شد ولی آن سرزمین همچنان در دست من قرار دارد، مردم با علی علیه السّلام بیعت کردند و ما از او اطاعت میکنیم؛ همانگونه که از خلفای پیشین اطاعت کردیم، ماجرای او با طلحه و زبیر را میدانید و علی علیه السّلام بر آن چه که در این ماجرا بر ما و شما پنهان مانده، امین است. هنگامی که اشعث به منزل رسید، یاران خود را فراخواند و گفت: نامه علی علیه السّلام مرا بیمناک کرده است، او میخواهد اموال آذربایجان را از من بستاند و من میخواهم به معاویه بپیوندم، یارانش گفتند: مرگ برای تو زیبندهتر از رفتن به سوی معاویه است، آیا شهر و عشیرهات را رها میکنی و راهی شام میشوی؟ اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد.[6] وقتی این سخنان اشعث به کوفه رسید، امیر المؤمنین علی علیه السّلام طی نامهای که توسط حجر بن عدی از افراد قبیله اشعث فرستاد و او را توبیخ کرد و دستور داد که به کوفه بیاید متن نامه حضرت چنین است: امّا بعد فانَّما غرّک من نفسک و جرّأک علی اخرِکَ إملاءُ الله لَکَ إذ ما ذِلْت قدیماً تأکُلُ رِزْقَهُ و تُلْحدُ فی آیاته وتسْتَمتعُ بخلاقک و تَذهبَ بحسناتک الی یومک هذا، فاذا أتاک رسولی بکتابی هذا فأقبل و احْمل ما قَبِلکُ من مال المسلمین إن شاء الله؛[7] امّا بعد، تنها چیزی که تو را از جانب نفست مغرور ساخته و بر دیگران جرأت داده، مهلت خدا به تو است؛ زیرا تو از قدیم روزی خدا را میخوری، امّا نسبت به آیات و نشانههای او انکار و الحاد میورزی و از نصیب و بهره خود استفاده میکنی و تا به امروزت نیکیهای خود را از بین بردهای، پس هرگاه فرستاده من این نامه را به تو داد، به سوی ما بیا و آنچه نزد تو از اموال مسلمانان میباشد همراه خود بیاور، انشاء الله. آنچه از نامه حضرت علی علیه السّلام استفاده میشود این است که اشعث بن قیس خیانت کرده است. حجر اشعث را ملامت کرد و گفت: آیا تو قوم و مردم دیارت و امیر المؤمنین را رها میکنی و به اهل شام ملحق خواهی شد؟! حجر همراه اشعث بود تا اینکه او را به کوفه آورده چون اسباب او را نزد علی علیه السّلام آوردند در آن صد هزار درهم و بنا به روایتی چهارصد هزار درهم بود، حضرت آنها را گرفت، پس اشعث از امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و عبدالله بن جعفر شفاعت خواست، لذا حضرت سی هزار درهم را به او داد، اشعث گفت اینها کافی نیست، حضرت فرمود: یک درهم به آن اضافه نمیکنم، به خدا قسم اگر اینها را هم بر نمی داشتی برای تو بهتر بود و گمان نمیکنم برای تو حلال باشد و اگر بدانم که بر تو حلال است، آنها را نمیگرفتم، اشعث گفت: آنچه را عطا کردهای با خدعه بگیر.[8] بنابراین، اشعث بن قیس، شخصی خیانتکار و منافق و نیز والی بیلیاقت و بیکفایتی بود که نسبت به اموال مسلمین اهتمام نمیکرد، در کل او شخصی، منفی بود و حضرت او را از حاکمیت آذربایجان عزل نمود، وی نفرین شده حضرت علی علیه السّلام است.[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: - سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب، علی اکبر ذاکری، ج اول. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، درا النهضة، بی تا، ج 1، ص 133. [2] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 3، ص 145. [3] . محمّد ذهبی، سِیَر اعلام النبلاء، بیروت، موسسة الرساله، الطبعة التاسعه، 1413ه ، ج2، ص 41. [4] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، طبعة الثانیة، 1403ه ، ج32، ص361؛ و محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج4، ص85؛ و عبد الله بن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات رضی، ج1، ص 91. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق: محمد هارون، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ص20. [5] . ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 297. [6] . مزاحم منقری، واقعه صفین در تاریخ، ترجمه:کریم زمانی، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، ص 32. [7] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1382ش، ج2، ص110؛ جابر بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسة اعلمی، ج2، ص159؛ و محمودی، محمد باقر، پیشین، ج4، ص87. [8] . هاشمی خوئی، حبیب الله و حسنزاده آملی و ..، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج17، ص183. [9] . ر.ک: نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 19، ص 76.
اشعث بن قیس بن معدی کرب، مکنّی به ابو محمّد، در سال دهم هجرت همراه با گروهی از قبیله کنده که او ریاست آنها را بر عهده داشت بر به خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله وارد شد و اسلام آورد، بعدها در زمان خلافت ابوبکر مرتد شد. مسلمانان او را اسیر کردند پس ابوبکر خواهر خود، ام فروة را به ازدواج او در آورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابی وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانهای در کوفه در میان قبیله کنده بنا کرد و در آن سکونت نمود،[1] وی در زمان خلافت عثمان کارگزار او در آذربایجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او میبخشید.[2]
امّا این که، چرا امیر المؤمنین علی علیه السّلام او را از حاکمیت آذربایجان عزل کرد، دو علت مهم و اساسی در کار او بود که علی علیه السّلام آنها را در کارگزاران خود نمیپسندید؛
1 وقتی او از طرف عثمان والی آذربایجان گردید، در مصرف اموال مسلمین برای خود محدودیتی قائل نبود.[3]
روشن است که علی علیه السّلام چنین کارهای افراطی را در کارگزاران خود نمیتواند تحمل کند و خود اشعث بن قیس نیز خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی علیه السّلام را میدانست و به همین دلیل وقتی مردم بعد از قتل عثمان با علی علیه السّلام بیعت کردند، وی رضایت و بیعت خود را از خلافت علی علیه السّلام اعلام نکرد، و حضرت چون از اعمال و افکار او اطلاع داشت، نامهای توسط زیاد بن مرحب حمدانی برای اشعث فرستاد که در آن چنین آمده است:
(فلو لا هَناتْ کُنَّ منک کنت المقدم فی هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرک یُحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقیت الله ... و اعْلم انَّ عَمَلک لیس لک بطمعه و لکلّه فی عنقک امانة مسترعاً لمن فوقک لیس لک اَن تفتات فی رعیّه و لا تخاطر الّا بوثیقة و فی یدک مال الله و انت من خزانه حتی تسلّمه الیَّ[4]؛ اما بعد، اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد پیش از دیگران در این امر اقدام میکردی و شاید آخر کارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضی از آن بعضی دیگر را جبران کند اگر از خدا پروا داشته باشی ... و بدان که حکومت، طعمهای برای رزق و خوراک تو نیست بلکه آن امانت و سپردهای در گردن تو است، و تو نگهبانی نسبت به کسی که بالاتر از تو است تو را نمیرسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی و متوجه کار بزرگی شوی مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد و در دستهای توست مال و دارایی خداوند و تو خزانه دار اموال خدا هستی تا آنها را به من تسلیم نمایی.)
2 علت دیگر عزل اشعث از سوی امیر مؤمنان علی علیه السّلام ، این بود که وی شخصی خائن و منافق بود؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد: اشعث در زمان خلافت علی علیه السّلام جزو منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیر المؤمنین مانند نقش عبد الله بن اُبی در میان اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود، در زمان خلافت حضرت امیر علیه السّلام ، هر توطئه و اضطراب و خیانتی که به وجود میآمد منشاء آن اشعث بود.[5] خیانت و نفاق اشعث از اینجا ظاهر میشود که وقتی حضرت علی علیه السّلام نامهای از طریق زیاد بن مرحب به وی فرستاد، چون مرحب نامه علی علیه السّلام را قرائت نمود، اشعث بن قیس برخاست و پس از حمد و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا امیر مؤمنان عثمان مرا والی آذربایجان کرد و پس از آن کشته شد ولی آن سرزمین همچنان در دست من قرار دارد، مردم با علی علیه السّلام بیعت کردند و ما از او اطاعت میکنیم؛ همانگونه که از خلفای پیشین اطاعت کردیم، ماجرای او با طلحه و زبیر را میدانید و علی علیه السّلام بر آن چه که در این ماجرا بر ما و شما پنهان مانده، امین است. هنگامی که اشعث به منزل رسید، یاران خود را فراخواند و گفت: نامه علی علیه السّلام مرا بیمناک کرده است، او میخواهد اموال آذربایجان را از من بستاند و من میخواهم به معاویه بپیوندم، یارانش گفتند: مرگ برای تو زیبندهتر از رفتن به سوی معاویه است، آیا شهر و عشیرهات را رها میکنی و راهی شام میشوی؟ اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد.[6]
وقتی این سخنان اشعث به کوفه رسید، امیر المؤمنین علی علیه السّلام طی نامهای که توسط حجر بن عدی از افراد قبیله اشعث فرستاد و او را توبیخ کرد و دستور داد که به کوفه بیاید متن نامه حضرت چنین است: امّا بعد فانَّما غرّک من نفسک و جرّأک علی اخرِکَ إملاءُ الله لَکَ إذ ما ذِلْت قدیماً تأکُلُ رِزْقَهُ و تُلْحدُ فی آیاته وتسْتَمتعُ بخلاقک و تَذهبَ بحسناتک الی یومک هذا، فاذا أتاک رسولی بکتابی هذا فأقبل و احْمل ما قَبِلکُ من مال المسلمین إن شاء الله؛[7] امّا بعد، تنها چیزی که تو را از جانب نفست مغرور ساخته و بر دیگران جرأت داده، مهلت خدا به تو است؛ زیرا تو از قدیم روزی خدا را میخوری، امّا نسبت به آیات و نشانههای او انکار و الحاد میورزی و از نصیب و بهره خود استفاده میکنی و تا به امروزت نیکیهای خود را از بین بردهای، پس هرگاه فرستاده من این نامه را به تو داد، به سوی ما بیا و آنچه نزد تو از اموال مسلمانان میباشد همراه خود بیاور، انشاء الله.
آنچه از نامه حضرت علی علیه السّلام استفاده میشود این است که اشعث بن قیس خیانت کرده است. حجر اشعث را ملامت کرد و گفت: آیا تو قوم و مردم دیارت و امیر المؤمنین را رها میکنی و به اهل شام ملحق خواهی شد؟! حجر همراه اشعث بود تا اینکه او را به کوفه آورده چون اسباب او را نزد علی علیه السّلام آوردند در آن صد هزار درهم و بنا به روایتی چهارصد هزار درهم بود، حضرت آنها را گرفت، پس اشعث از امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و عبدالله بن جعفر شفاعت خواست، لذا حضرت سی هزار درهم را به او داد، اشعث گفت اینها کافی نیست، حضرت فرمود: یک درهم به آن اضافه نمیکنم، به خدا قسم اگر اینها را هم بر نمی داشتی برای تو بهتر بود و گمان نمیکنم برای تو حلال باشد و اگر بدانم که بر تو حلال است، آنها را نمیگرفتم، اشعث گفت: آنچه را عطا کردهای با خدعه بگیر.[8]
بنابراین، اشعث بن قیس، شخصی خیانتکار و منافق و نیز والی بیلیاقت و بیکفایتی بود که نسبت به اموال مسلمین اهتمام نمیکرد، در کل او شخصی، منفی بود و حضرت او را از حاکمیت آذربایجان عزل نمود، وی نفرین شده حضرت علی علیه السّلام است.[9]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
- سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب، علی اکبر ذاکری، ج اول.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، درا النهضة، بی تا، ج 1، ص 133.
[2] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 3، ص 145.
[3] . محمّد ذهبی، سِیَر اعلام النبلاء، بیروت، موسسة الرساله، الطبعة التاسعه، 1413ه ، ج2، ص 41.
[4] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، طبعة الثانیة، 1403ه ، ج32، ص361؛ و محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج4، ص85؛ و عبد الله بن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات رضی، ج1، ص 91.
نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق: محمد هارون، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ص20.
[5] . ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 297.
[6] . مزاحم منقری، واقعه صفین در تاریخ، ترجمه:کریم زمانی، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، ص 32.
[7] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1382ش، ج2، ص110؛ جابر بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسة اعلمی، ج2، ص159؛ و محمودی، محمد باقر، پیشین، ج4، ص87.
[8] . هاشمی خوئی، حبیب الله و حسنزاده آملی و ..، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج17، ص183.
[9] . ر.ک: نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 19، ص 76.
- [سایر] امام حسن(ع) چرا با دختر اشعث ازدواج کرد با وجود اینکه از نیات اشعث پدر زنش آگاه بود؟
- [سایر] چرا مدتی اشعث ابن قیس کندی و ابوموسی اشعری کارگزار حضرت علی روحی فداه بودند مگر اینان آدمهای بد و منافقی نبودند ؟
- [سایر] با سلام و ادب، اگر میشود توضیح بدهید که چه دلیلی داشته که جعده، دختر اشعث که از خوارج بود و از کسانی بود که ابن ملجم را تحریک به قتل امیرالمومنین کرده بود، با امام حسن(ع) ازدواج بکند؟ و اینکه جعده دختر اشعث بن قیس در نهایت چگونه و در چه تاریخی از دنیا رفت؟
- [سایر] لطفاً درباره زندگینامه اشعث بن قیس و تأثیرگذاری آن در حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت امام علی(ع) توضیح دهید.
- [سایر] چرا امام علی(ع) علیرغم عصمتی که داشتند، امثال اشعث و زیاد را بر برخی مکانها منصوب کردند تا بعد ناچار به عزل ایشان شوند؟ آیا نصب این گونه افراد خلاف درایت یک حاکم و از آن مهمتر عصمت ائمه(ع) نیست؟
- [سایر] آیا آنچه درباره ماجرا و علت صلح حسن بن علی(ع) و معاویه آمده است، دارای سند بوده و میتوان پذیرفت یا خیر؟ در تاریخ طبری چنین آمده: (اولین کسی که با حسن بیعت کرد قیس بن سعد بود. قیس بن سعد سردار سپاهی بود که علی با چهل هزار نفر برای نگهبانی از عربان در آذربایجان آماده کرده بود. سپس حسن با لشگر به سوی مدائن حرکت کرد و قیس بن سعد را به همراه دوازده هزار نفر به سمت مسکن جایی که معاویه با سپاه شام در آنجا اردو زده بود روانه کرد. در این میان که حسن در مدائن اردو زده بود در میان سپاه شایعه شد که قیس بن سعد کشته شده و لشگر حسن شروع به فرار کردند و سراپرده حسن را غارت نمودند آنچنانکه برای بردن فرشی که زیر پای خود داشت به وی ضربت زدند. چون حسن پراکندگی کار خود بدید پیک نزد معاویه فرستاد و طلب صلح کرد).
- [سایر] چرا با وجود اینکه قاضی شریح فتوا به قتل امام حسین(ع) داد، مختار پس از غلبه بر کفار دوباره از او استفاده کرد و او را عزل نکرد؟
- [سایر] امیر المؤمنین علی علیه السلام غلوکنندگان را چگونه مجازات نمودند؟
- [سایر] در چه منزلی از منازلی که امام حسین(ع) از مکه تا عراق طی نمودند خبر شهادت قیس را به امام حسین (ع)دادند؟
- [سایر] آیا شریح قاضی فتوا به قتل امام حسین (علیه السلام) داده بود یا نه؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.