روزی که پیامبر عالیقدر اسلام درگذشت، دشمنان سهگانهای از خارج و داخل موجودیت اسلام جوان را تهدید میکردند و هر دم بیم آن میرفت که دست به دست هم بدهند و قدرتهای کوچک و بزرگ خود را به سان اضلاع مختلف یک مثلث روی هم بریزند و بر محیط اسلامی بتازند. ضلع نخستین مثلث خطر داخلی، وجود منافقان مدینه و اطراف آن بود که کراراً قصد جان پیامبر را کرده بودند و در بازگشت از جنگ تبوک با نقشة خاصی که کاملاً در تاریخ منعکس است میخواستند شتر پیامبر را رم دهند و به زندگی وی در آنجا خاتمه بخشند. چیزی که هست آگاهی پیامبر از سوء نیت آنان، آن حضرت را بر آن داشت تدابیری اتخاذ کند که نقشه آنان نقش بر آب گردد و ضمناً برای حفظ مصالح عمومی اسلام، در دوران حیات خود از معرفی آنها جز به معدودی از افراد چون (حذیفه) خودداری نمود. گروهی از دشمنان اسلام که در ظاهر به لباس دوست در آمده بودند انتظار مرگ رسول خدا را میکشیدند و در حقیقت زمزمه کنندة مضمون این آیه بودند که قرآن از کافران دوران رسالت نقل میکند که میگویند: (إِنَّما نَتَربَصُّ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ) طور/30 [ما در انتظار مرگ وی هستیم که بمیرد و آوازة او سپری گردد.] گروهی تصور میکردند که با مرگ رسول خدا اسلام از گسترش باز میماند، و برخی دیگر میاندیشیدند که با رحلت وی اسلام به ضعف میگراید و آنان میتوانند مجدداً به عقاید سخیف دوران جاهلی باز گردند. پس از درگذشت پیامبر اسلام، (ابو سفیان) خواست از طریق ایجاد اختلاف و دودستگی و صفآرایی میان قریش و بنی هاشم ضربت شکنندهای بر پیکر اسلام وارد سازد، و به همین منظور با قیافة دلسوزی و علاقمندی وارد خانه علی(ع) شد و به او گفت: دستت را به من ده با تو بیعت کنم، تا پس از بیعت من، فرزندان تیم و عدی نتوانند با تو از درِ مخالفت وارد شوند. امام(ع) با هوشیاری کاملی دریافت که هدف وی جز ایجاد اختلاف و تجدید صف آرایی دوران جاهلی و ریخته شدن خون مسلمانان چیز دیگری نیست، لذا فوراً دست رد بر سینه او زد و به مراسم غسل و تدفین پیامبر مشغول گشت. (الدرجات الرفیعه/77) مسجد ضرار، که در سال نهم هجرت ساخته شد و سپس به فرمان پیامبر و کلنگ عمار درهم کوبیده گردید، حاکی از فعالیت زیر زمینی منافقان در اواخر حیاj رسول خدا و ارتباط شدید آنان با (ابن عامر) دشمن خدا بوده است. ابن عامر مردی است که پس از فتح مکه به روم گریخت و از همانجا دستورات لازم را برای پیروان حزب خود صادر میکرد. در سال نهم، پیامبر مدینه را به عزم تبوک ترک گفت در حالی که از خطر اغتشاش داخلی و کودتای منافقان سخت بیمناک بود، لذا علی(ع) را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین نمود و سخن تاریخی خود را درباره او گفت: (أَنتَ منّی بمنرلة هارون من موسی) (این حدیث به طور تواتر نقل شده است.) [یعنی، تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسی را داری.] سپس یادآور شد که برای حفظ نظم و آرامش و امنیت داخلی باید در مدینه بمانی تا جلو آشوبگران و اخلالگران را بگیری. آیات مربوط به منافقان و نقشههای ویرانگر آنان در سورههای مختلف قرآن فراوان بوده و همگی حاکی از عداوت ریشه دار آنان نسبت به اسلام است. هنوز عناصر اخلالگر در مدینه بودند که رحلت پیامبر گرامی پیش آمد. پس از درگذشت پیامبر گروهی از قبایل عرب راه ارتداد را در پیش گرفتند و با اخراج مأموران زکات، پرچم مخالفت برافراشتند. آنان اگر چه منافق نبودند ولی از نظر ایمان، افراد ناتوانی بودند که به هر بادی میلرزیدند، اگر محیط با کفر و شرک مناسب بود از آیین توحید دست برداشته و به آن میگراییدند و از اسلام جوان دوری میگزیدند. آیا با وجود چنین دشمنان خونخوار، که در کمینگاه اسلام نشسته و در صدد شورش و انقلاب و دگرگونی بر ضد اسلام بودند، ممکن بود پیامبر عاقل و خردمند و دور اندیش برای جلوگیری از حوادث بد و ناگوار، جانشینی برای خود تعیین نکند و امت را در میان دشمنان آنچنان سرگردان بگذارد که هر گروهی بگوید (منّا أمیر)، (منّا أمیر). دوضلع دیگر مثلث دو ضلع دیگر از این دشمن مثلث ، دو امپراتوری بزرگ جهان روم و ایران بود. نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش نظامی روم، سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد که سرانجام به قتل فرماندهان دلیر ارتش اسلام (جعفر طیّار)، (زید بن حارث) و (عبد الله رواحه) و شکست سخت ارتش اسلام و بازگشت آنان به مدینه تحت رهبری خالد بن ولید منجر گردید. یک چنین عقبنشینی روشن در برابر سپاه کفر، مایة جرأت ارتش قیصر بود و هر لحظه بیم آن میرفت که آنان مرکز اسلام جوان را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند. از این روی پیامبر اکرم(ص) در سال نهم هجرت با ارتشی گران و سنگین که در حدود سی هزار نفر بودند به سوی کرانههای شام حرکت کرد تا علاوه بر مانورهای جنگی و دفع حملات احتمالی نظامی دشمن، با برخی از قبایل، پیمان عدم تعرض یا همکاری ببندد. در این مسافرت که سراسر رنج و زحمت بود، رسول خدا بدون برخورد نظامی با رومیان به مدینه بازگشت. این نوع پیروزی پیامبر را قانع نساخت، و آنی از فکر جبران شکست بیرون نمیرفت و لذا چند روز پیش از بیماری خود پرچمی برای اُسامة بن زید بست و به یاران خود دستور داد که تحت سرپرستی و فرماندهی او رهسپار کرانههای شام گردند و پیش از آنکه دشمن، آنان را غافلگیر کند آنان آمادة نبرد و دفاع شوند. همة این جریانها حاکی است که پیامبر از جانب شمال سخت نگران بود و پیشبینی میکرد که ممکن است از طرف دستنشاندگان قیصر، حملات سنگینی متوجه اسلام گردد. ضلع دیگر این عداوت رژیم شاهنشاهی ایران ساسانی بود تا آنجا که خسرو پرویز از شدت ناراحتی نامة پیامبر را پاره کرد، سفیر رسول خدا را کشت و به فرماندار خود در یمن نوشت که پیامبر نوظهور را بکشد و سر او را به دربار مدائن بفرستد! سرزمین حجاز و یمن مدتها مستعمره دولت ایران بود، ولی اکنون در پرتو آیین اسلام نه تنها به استقلال رسیده و بر سرنوشت خود حاکم گشته است و حتی بیم آن میرود که ورق برگردد و ملّت محروم و زجر کشیده بر سراسر ایران مسلط گردند. هرچند خسروپرویز در همان زمان رسول خدا درگذشت امّا موضوع جدایی ناحیة یمن و حجاز و کرانههای آنها چیزی نبود که از افق فکر جانشینان وی دور بماند و وجود چنین قدرت روبهرشدی که افراد آن به قدرت ایمان و اخلاص و فداکاری مجهز بودند برای آنان قابل تحمّل باشد. آیا با وجود چنین دشمنان نیرومند و کمینگیر، صلاح بود که پیامبر(ص) درگذرد ولی برای ملّت اسلام جانشین و رهبری فکری و سیاسی تعیین نکند؟! بدیهی است که عقل و وجدان و محاسبات اجتماعی هرگز اجازه نمیدهد که چنین مسامحهای را به ساحت پیامبر گرامی نسبت دهیم و بگوییم او همة این مسائل را نادیده گرفته و بدون پدیدآوردن یک خطّ دفاعی تحت زعامت مدیری آگاه و مدبّر از این جهان دیده پوشیده است. آیت الله جعفر سبحانی،رهبری امّت www.payambarazam.ir
وجود دشمنان داخلی و خارجی اسلام در زمان حیات رسول خدا(ص)، چگونه ضرورت پرداختن ایشان به مسأله خلافت و امامت را ایجاب میکرد؟
روزی که پیامبر عالیقدر اسلام درگذشت، دشمنان سهگانهای از خارج و داخل موجودیت اسلام جوان را تهدید میکردند و هر دم بیم آن میرفت که دست به دست هم بدهند و قدرتهای کوچک و بزرگ خود را به سان اضلاع مختلف یک مثلث روی هم بریزند و بر محیط اسلامی بتازند.
ضلع نخستین مثلث
خطر داخلی، وجود منافقان مدینه و اطراف آن بود که کراراً قصد جان پیامبر را کرده بودند و در بازگشت از جنگ تبوک با نقشة خاصی که کاملاً در تاریخ منعکس است میخواستند شتر پیامبر را رم دهند و به زندگی وی در آنجا خاتمه بخشند.
چیزی که هست آگاهی پیامبر از سوء نیت آنان، آن حضرت را بر آن داشت تدابیری اتخاذ کند که نقشه آنان نقش بر آب گردد و ضمناً برای حفظ مصالح عمومی اسلام، در دوران حیات خود از معرفی آنها جز به معدودی از افراد چون (حذیفه) خودداری نمود.
گروهی از دشمنان اسلام که در ظاهر به لباس دوست در آمده بودند انتظار مرگ رسول خدا را میکشیدند و در حقیقت زمزمه کنندة مضمون این آیه بودند که قرآن از کافران دوران رسالت نقل میکند که میگویند: (إِنَّما نَتَربَصُّ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ) طور/30 [ما در انتظار مرگ وی هستیم که بمیرد و آوازة او سپری گردد.]
گروهی تصور میکردند که با مرگ رسول خدا اسلام از گسترش باز میماند، و برخی دیگر میاندیشیدند که با رحلت وی اسلام به ضعف میگراید و آنان میتوانند مجدداً به عقاید سخیف دوران جاهلی باز گردند.
پس از درگذشت پیامبر اسلام، (ابو سفیان) خواست از طریق ایجاد اختلاف و دودستگی و صفآرایی میان قریش و بنی هاشم ضربت شکنندهای بر پیکر اسلام وارد سازد، و به همین منظور با قیافة دلسوزی و علاقمندی وارد خانه علی(ع) شد و به او گفت: دستت را به من ده با تو بیعت کنم، تا پس از بیعت من، فرزندان تیم و عدی نتوانند با تو از درِ مخالفت وارد شوند. امام(ع) با هوشیاری کاملی دریافت که هدف وی جز ایجاد اختلاف و تجدید صف آرایی دوران جاهلی و ریخته شدن خون مسلمانان چیز دیگری نیست، لذا فوراً دست رد بر سینه او زد و به مراسم غسل و تدفین پیامبر مشغول گشت. (الدرجات الرفیعه/77)
مسجد ضرار، که در سال نهم هجرت ساخته شد و سپس به فرمان پیامبر و کلنگ عمار درهم کوبیده گردید، حاکی از فعالیت زیر زمینی منافقان در اواخر حیاj رسول خدا و ارتباط شدید آنان با (ابن عامر) دشمن خدا بوده است. ابن عامر مردی است که پس از فتح مکه به روم گریخت و از همانجا دستورات لازم را برای پیروان حزب خود صادر میکرد.
در سال نهم، پیامبر مدینه را به عزم تبوک ترک گفت در حالی که از خطر اغتشاش داخلی و کودتای منافقان سخت بیمناک بود، لذا علی(ع) را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین نمود و سخن تاریخی خود را درباره او گفت: (أَنتَ منّی بمنرلة هارون من موسی) (این حدیث به طور تواتر نقل شده است.) [یعنی، تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسی را داری.] سپس یادآور شد که برای حفظ نظم و آرامش و امنیت داخلی باید در مدینه بمانی تا جلو آشوبگران و اخلالگران را بگیری.
آیات مربوط به منافقان و نقشههای ویرانگر آنان در سورههای مختلف قرآن فراوان بوده و همگی حاکی از عداوت ریشه دار آنان نسبت به اسلام است. هنوز عناصر اخلالگر در مدینه بودند که رحلت پیامبر گرامی پیش آمد.
پس از درگذشت پیامبر گروهی از قبایل عرب راه ارتداد را در پیش گرفتند و با اخراج مأموران زکات، پرچم مخالفت برافراشتند. آنان اگر چه منافق نبودند ولی از نظر ایمان، افراد ناتوانی بودند که به هر بادی میلرزیدند، اگر محیط با کفر و شرک مناسب بود از آیین توحید دست برداشته و به آن میگراییدند و از اسلام جوان دوری میگزیدند.
آیا با وجود چنین دشمنان خونخوار، که در کمینگاه اسلام نشسته و در صدد شورش و انقلاب و دگرگونی بر ضد اسلام بودند، ممکن بود پیامبر عاقل و خردمند و دور اندیش برای جلوگیری از حوادث بد و ناگوار، جانشینی برای خود تعیین نکند و امت را در میان دشمنان آنچنان سرگردان بگذارد که هر گروهی بگوید (منّا أمیر)، (منّا أمیر).
دوضلع دیگر مثلث
دو ضلع دیگر از این دشمن مثلث ، دو امپراتوری بزرگ جهان روم و ایران بود. نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش نظامی روم، سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد که سرانجام به قتل فرماندهان دلیر ارتش اسلام (جعفر طیّار)، (زید بن حارث) و (عبد الله رواحه) و شکست سخت ارتش اسلام و بازگشت آنان به مدینه تحت رهبری خالد بن ولید منجر گردید. یک چنین عقبنشینی روشن در برابر سپاه کفر، مایة جرأت ارتش قیصر بود و هر لحظه بیم آن میرفت که آنان مرکز اسلام جوان را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند. از این روی پیامبر اکرم(ص) در سال نهم هجرت با ارتشی گران و سنگین که در حدود سی هزار نفر بودند به سوی کرانههای شام حرکت کرد تا علاوه بر مانورهای جنگی و دفع حملات احتمالی نظامی دشمن، با برخی از قبایل، پیمان عدم تعرض یا همکاری ببندد. در این مسافرت که سراسر رنج و زحمت بود، رسول خدا بدون برخورد نظامی با رومیان به مدینه بازگشت.
این نوع پیروزی پیامبر را قانع نساخت، و آنی از فکر جبران شکست بیرون نمیرفت و لذا چند روز پیش از بیماری خود پرچمی برای اُسامة بن زید بست و به یاران خود دستور داد که تحت سرپرستی و فرماندهی او رهسپار کرانههای شام گردند و پیش از آنکه دشمن، آنان را غافلگیر کند آنان آمادة نبرد و دفاع شوند.
همة این جریانها حاکی است که پیامبر از جانب شمال سخت نگران بود و پیشبینی میکرد که ممکن است از طرف دستنشاندگان قیصر، حملات سنگینی متوجه اسلام گردد.
ضلع دیگر این عداوت رژیم شاهنشاهی ایران ساسانی بود تا آنجا که خسرو پرویز از شدت ناراحتی نامة پیامبر را پاره کرد، سفیر رسول خدا را کشت و به فرماندار خود در یمن نوشت که پیامبر نوظهور را بکشد و سر او را به دربار مدائن بفرستد!
سرزمین حجاز و یمن مدتها مستعمره دولت ایران بود، ولی اکنون در پرتو آیین اسلام نه تنها به استقلال رسیده و بر سرنوشت خود حاکم گشته است و حتی بیم آن میرود که ورق برگردد و ملّت محروم و زجر کشیده بر سراسر ایران مسلط گردند.
هرچند خسروپرویز در همان زمان رسول خدا درگذشت امّا موضوع جدایی ناحیة یمن و حجاز و کرانههای آنها چیزی نبود که از افق فکر جانشینان وی دور بماند و وجود چنین قدرت روبهرشدی که افراد آن به قدرت ایمان و اخلاص و فداکاری مجهز بودند برای آنان قابل تحمّل باشد.
آیا با وجود چنین دشمنان نیرومند و کمینگیر، صلاح بود که پیامبر(ص) درگذرد ولی برای ملّت اسلام جانشین و رهبری فکری و سیاسی تعیین نکند؟! بدیهی است که عقل و وجدان و محاسبات اجتماعی هرگز اجازه نمیدهد که چنین مسامحهای را به ساحت پیامبر گرامی نسبت دهیم و بگوییم او همة این مسائل را نادیده گرفته و بدون پدیدآوردن یک خطّ دفاعی تحت زعامت مدیری آگاه و مدبّر از این جهان دیده پوشیده است.
آیت الله جعفر سبحانی،رهبری امّت
www.payambarazam.ir
- [سایر] نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پیامبراکرم(ص) به مسأله امامت در زمان حیاتش و نقد آن چیست ؟
- [سایر] بعضی از دشمنان سرسخت پیامبراکرم(ص) و اسلام را نام ببرید؟
- [سایر] نمونهای از اعجاز پیامبراکرم(ص) به هنگام ضرورت چگونه بود؟
- [سایر] چرا اسامه در محضر پیامبراکرم(ص) شفاعت بعضی افراد را میکرد؟
- [سایر] چرا معاویه برخی سنّت های رسول خدا(ص) را ترک میکرد؟!
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(ص) برای خلافت امام علی (ع) اقدامی صریح و واضح نکرد؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) درباره خلافت پس از خود وصیت کرد؟
- [سایر] چرا زنان پیامبر اسلام (ص ) بعد از وفات پیامبر اکرم(ص ), نمی توانستند ازدواج کنند؟
- [سایر] آیا در دو قرن اول اسلام و به ویژه در زمان رسول الله(ص) و امیر المومنین(ع) دشمنان با سخنرانی و جلسه گفتگو توطئه می کردند؟
- [سایر] آیا دوران حیات پیامبر اکرم(ص) نیز جبرئیل یا فرشتگان دیگری به حضور حضرت فاطمه(س) می آمدند؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است بعد از تکبیرْ الاحرام بگوید: )یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ المُسِئُ وَقَدْ أمَرْتَ المُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِئ أنْتَ المُحْسِنُ وَأنَا المُسِئُ بِحَقِّ مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً وَتَجاوَز عَنْ قَبیحِ ماتَعْلَمُ مِنّی(، یعنیای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار بدر خانه تو آمده وتو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، بحقّ محمّد وآل محمّد رحمت خود را بر محمّد وآل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است بعد از تکبیرةالاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ الْمُسیءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسیءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی: (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حقّ محمّد و آل محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده درگذر.)