آیا رفتار مسیحیان آن گونه که در انجیل آمده صلح طلبانه بوده است؟
سراسر کتاب انجیل از رفتار محبّت‌آمیز، حتّی نسبت به دشمنان، موج می‌زند و از نظر حضرت مسیح -علیه السلام- ، احسان باید شامل دشمنان نیز بشود. (عیسی-علیه السلام- گفت: شنیده‌اید که به اولین گفته‌اند: همسایة خود را محبّت نما و با دشمن خود عداوت مکن. امّا من به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبّت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنان که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را، که در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان می‌بارد ... پس کامل باشید چنان که پدر شما، که در آسمان است، کامل است.)[1] همچنین در فراز دیگری از انجیل می‌خوانیم: (شنیده‌اید که گفته شده چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می‌گویم: با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخسارة تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هر گاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.)[2] جان ناس تعالیم حضرت عیسی -علیه السلام- را این گونه خلاصه می‌نماید: (دستور عیسی این چنین خلاصه می‌شود که نیکی به هر صورت که باشد، دارای یک نیروی قاهره‌ای است در برابر بدی که اثر نیک و نتیجه مطوب به بار می‌آورد ... مع ذلک، در یک جا دستور روشن و صریح، ولی مشکل و دشوار داده است. این دستور سخت آن است که دشمن هرگز نباید بدی را با بدی مقابله کند.)[3] بین کتاب تورات و کتاب انجیل یک هماهنگی صورت گرفت، از آن نظر که معمولاً این دو کتاب به عنوان عهد قدیم و عهد جدید در یک مجلد به چاپ می‌رسد. از قرن چهارم میلادی، به کوشش سن ژرم، کتاب تورات به عنوان یکی از کتب مقدس مذهب مسیح-علیه السلام- شناخته شد؛ زیرا مسیحیّت، نژاد و نتیجة مذهب یهود است. بدین لحاظ، مندرجات تورات در سراسر عالم مسیحیّت مشهور شده و در وجود شعرا و هنرمندان همیشه مصدر الهام بوده است.[4] با این وجود، نژادپرستی د قوم مسیحیّت نیز همانند قوم یهود دیده می‌شود. آنان مخالف سرسخت غیر مسیحیان هستند، با این تفاوت که از نظر قرآن کریم، عداوت و دشمنی یهودیان، بسیار بیشتر از مسیحیان بوده است: (به طور مسلّم، دشمن‌ترین مردم را نسبت به مؤمنان یهود و مشکران خواهی یافت و نزدیک‌ترین دوستان را به مؤمنان، کسانی می‌یابی که می‌گویند: ما نصارا هستیم. این به دلیل آن است که در میان آن‌ها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آن‌ها (در برابر حق) تکبر نمی‌ورزند.)[5] اعمال مسیحیان نسبت به دشمنان خود حوادث تاریخی مسیحیّت بیانگر این نکته است که آنان هیچگاه به دستور حضرت مسیح -علیه السلام- مبنی بر محبّت و دوستی نسبت به همه، حتی دشمنان، عمل نکرده‌اند. (در سال 1415 میلادی، پاپ نیکلای پنجم فرمان داد که هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود، به محکمة انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب، 300 هزار یهودی قتل عام شدند و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به ترکیه شدند.[6] در کتاب تاریخ یهود آمده است: با به قدرت رسیدن اولین امپراتور مسیحی، کنستانتین، فشار به یهودیان شروع شد. یهودیت، که هنوز از مخاطرات و مظالم بت‌پرستان بابل نفس راحتی نکشیده بود، بار دیگر گرفتار همان بت‌پرستان، که به لباس جدید در آمده بودند، شد. آری، مذهب آنان عوض شده بود، ولی معتقدات ملّی و رسوم اجدادی آن‌ها، که یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می‌نگریست، باقی مانده بود. بدین سان، قدرت حدید در مسیحیّت کوشش کرد تا آثار باقی ماندة فرهنگ یهود در یهودیه را نابود سازد.[7] در جوامع مسیحی، همیشه احساسات ضد یهود وجود داشته است. از این رو، هیچ گاه یک پارچگی و تفاهم و محبّت بین آن دو پدید نیامد. جولیوس کرنیستون در این باره می‌گوید، (یهودیان، که در ابتدا دوست داشتند به بهای انکار ملّیت خویش با همسایگان خود یکی شوند، به تدریج، دریافتند که از خود گذشتگی ایشان بیهوده است؛ زیرا یگانگی از یک طرف معنا ندارد، بلکه طرف مقابل نیز باید به آن راغب باشد.)[8] در سال 1521 م، مارتین لوتر توانست جوامع مسیحی را از یوغ پاپ نجات دهد، ولی همچنان احساسات ضد یهودی موج می‌زد بار بعد از مارتین لوتر تلاش کرد عواطف مذهبی را به نفع یهودیان تحریک نماید. وی می‌گوید: (آنان از نژاد خداوندگار ما هستند. بنابراین اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی که طرفدار پاپ هستند، خواهش می‌کنم که اگر از بدگویی دربارة من به عنوان یک بدعت‌گذار خسته شده‌اند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند. توصیة من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم. اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید بر شریعت پاپ، بلکه به شریعت محبّت مسیحی عمل کنیم، به آنان روح دوستی نشان دهیم؛ بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند.[9] مسیحیان همین رفتار کینه‌توزانه و بلکه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می‌نمودند که مهم‌ترین آن، جنگهای صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب (بیت المقدس) بود. عامل اصلی این جنگهای خونین، اربابان کلیسا و رهبران مسیحی بودند که می‌خواستند ضربة مهلک خود را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازند. این مطلب را، حتّی نویسندگان غربی، معترف هستند. آبر ماله می‌گوید: (فرو آدو بویون، فرماندة صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می‌کند: (اگر می‌خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) که در بیت‌المقدس به دست ما افتادند، چه معامله‌ای شد، همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجّه‌ای از خون مسلمانان، می‌تاختند و خون تا زانوی مرکب می‌رسید!) تقریباً ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر کس در آنجا راه می‌رفت، تا بند پایش را خون می‌گرفت. از کفّار (مسلمانان)،هیچ کسانی جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.[10] ویل دورانت، از کسانی که شاهد ماجرای اسف انگیز جنگهای صلیبی بوده است، نقل می‌کند: در کوچه‌ها، توده‌هایی از کلّه، دست و پاهای مقتولان دیده می‌شد؛ هر طرف انسان، مرکب را هی می‌کرد، در میان اجساد مقتولان و لاشة اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می‌کشتند. ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آن‌ها را از پستان مادرشان، جدا می‌ساختند و به بالای دیوار پرتاب می‌کردند و یا با کوفتن آن‌ها بر ستون‌ها، گردنشان را می‌شکستند. در نتیجه، هفتارهزار نفر مسلمان را، که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند.[11] گوستاو لوبون، مستشرق مسیحی، دربارة اعمال وحشتناک سپاه صلیب چنین می‌گوید: (در گذرها و میدان‌های بیت‌المقدس، از سرها و دست‌ها و پاها، تل‌هایی تشکیل یافته، از روی آن‌ها عبور می‌کردند. مجروحین را در آتش می‌سوزانیدند. ده هزار نفوسی که به (مسجد عمر) پناه برده بودند. تمام آن‌ها را طعمة شمشیر قرار دادند. در هیکل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود که لاشه‌های مقتولین، در آن غوطه‌ور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن‌های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند که هیچ نمی‌شد آن‌ها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی که مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق‌العاده در زحمت بودند.)[12] اعمال مسیحیان نسبت به همنوعان خود: طی هفت قرن یعنی از سال 1134 1834 م که تاریخ آغاز و پایان رسمی محاکم تفتیش عقاید در اسپانیاست، ده‌ها هزار نفر صرفاً به اتهام ارتداد و تخطّی از دین رسمی، در آتش سوزانده شدند و یا پس از شکنجه‌های هولناک به قتل رسیدند و اموالشان مصادره گردید. در این دوره، تعصبات خشک و کور مذهبی، به شدت اعمال می‌شد. افراد ملزم می‌شدند که عقیده و مذهب خاص داشته باشند. دوران قرون وسطا، با تفتیش عقاید، قتل و شکنجه شناخته می‌شود؛ کسی که به داشتن عقیدة خلاف مظنون بود، به قتل می‌رسید. نتیجة طبیعی این سخت‌گیری‌های مذهبی، این بود که به محض دمیدن فجر آزادی و گشایش روزنه‌ای، علیه این طرز تفکّر قیام شد و آزادی مذهبی به عنوان مهم‌ترین دستاورد مبارزه برای حقوق انسان در اعلامیة حقوق بشر و شهروند فرانسه (1789) مطرح گردید. از آن پس نیز در سایر اسناد بین‌المللی، به عنوان یک حق اساسی ذکر شده است. کلیسا ابتدا سخت با آزادی مذهب مخالف بود. پاپ ششم طی پیامی در 10 مارس 1791، آزادی مذهبی را به (حقوق وحشتناک) توصیف کرد. کاردینال پی اسقف پواتیه در سال 1853 م . به ناپلئون سوّم نوشت: (متأسفم که دولت شما همچنان از اعلامیة حقوق بشر الهام می‌گیرد که چیزی جز نفی حقوق خدا را در بر ندارد.) به هر حال در نهایت، کلیسا اعلامیة جهانی حق بشر و حقوق آزادی مذهب را پذیرفت. این امر در سال 1963 م. طی اعلامیه‌ای از سوی ژان پل بیست و سوّم اعلام شد. انجمن روحانیون واتیکان نیز این امر را به رسمیت شناخت که (انسان حق آزادی مذهبی دارد..، به طوری که در امر مذهب، هیچ کس نباید برخلاف وجدانش وادار به انجام کاری گردد و یا از انجام کاری بازداشته شود. در اجلاس چهل و نهم مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز موضوع سخنرانی نمایندة واتیکان در مباحث حقوق بشر کمیتة سوّم، آزادی مذهبی و تأکید بر لزوم آزادی بیان، عقیده و مذهب و تبلیغ آن بود.)[13] آلبر ماله دربارة تفتیش عقاید در کشور فرانسه می‌نویسد: (مدت هجده سال جنوب فرانسه به آتش و خون کشیده شد، ولی بدعت از آن جا بر نیفتاد. مأموران هر چه می‌خواستند، می‌کردند و به همه کس به مجرّد سوء ظن یا مکاتیب بی‌امضا، امر به توقیف می‌دادند. محاکمات، که در بدو امر علنی بود، مخفی شد. متهم با متهم کننده مواجه نمی‌گردید و حتی نام او را نمی‌دانست و وکیل مدافع هم نداشت و اگر انکار می‌کرد، به شکنجه از او اقرار می‌گرفتند. در صورتی که تا آن زمان، روحانیان در امر قضاء به شکنجه متوسل نشده بودند. هرگاه متهم به میل یا به زور، به ارتداد خود مقر می‌آمد و توبه می‌کرد، به عقوبتی محکوم می‌شد، امّا اگر زیر بار توبه نمی‌رفت یا این که سابقاً‌ از ارتداد توبه کرده و توبة خود را شکسته بود، حکمش آن بود که زنده طعمة آتش شود و این عقوبت را به دست (حکّام عرف) یعنی مأموران شاه و سرکردگان می‌چشید. در عهد سِن لویی یکی از کسانی که در شامپانی مأمور تفتیش عقاید بود،‌یک بار امر داد که 183 نفر مرتد را زنده سوزانیدند. (1239 م.) دیوان تفتیش عقاید مدت‌های متمادی در جنوب فرانسه برقرار بود تا ریشة ارتداد آلبی را برآورد و در ایتالیا نیز مدت‌ها دوام داشت، امّا در آلمان هر چند وقت یک بار ایجاد می‌شد و باز متوقّف می‌گردید.[14] به دلایل متعددی، در قرن شانزدهم میلادی، اصلاحات در دین مسیحیّت به قوع پیوست و براساس آن، قدرت پاپ کاسته شد. از جملة این دلایل، حرص و آز و فساد اخلاق روحانیان مسیحی بود. این گروه توانسته بودند املاک و اموال فراوانی را در انحصار خود درآورند، پاپ، که می‌بایست از آلودگی‌ها برکنار باشد، خود سرچشمة عیب‌ها و بدی‌ها شده بود. برای مثال، در فرانسه، به واسطة عهدنامه‌ای که بین فرانسوای اوّل و پاپ لئون دهم در سال 1516 م. بسته شد، شاه فرانسه به پاپ پول فراوانی داد و براساس آن، شاه حق اعطای شغل‌های مذهبی را دارا بود. تمام مشاغل و مناصب کلیسا به کسانی که روحانی نبودند و همچنین به نظامیان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده می‌شد. دلیل دیگر ظهور جنبش مذهبی اختراع صنعت چاپ بود. از سال 1457 1517 م. چهارصد جلد کتاب مقدس به چاپ رسید تا پیش از صنعت چاپ، مسحیان فقط مقدار کمی از دستورات انجیل را می‌دانستند، ولی از این پس، تمام انجیل در اختیار مسیحیان قرار گرفت. از جمله دستورات مهم حضرت عیسی -علیه السلام- چشم‌پوشی از علایق دنیوی، فقر، مسکنت و نرم‌خویی بود، در حالی که اعمال روحانیان مذهبی چیزی جز کبر، نخوت، تجمّل و ثروت‌اندوزی نبود و این عمل آن‌ها نزد مردم، بیشتر ناپسند وزشت می‌نمود. بنابراین، به واسطة کلمات معنوی حضرت عیسی -علیه السلام- ، اصلاح مذهب، خواستة عموم مردم گردید.[15] همچنین برخوردهای ناشایست اربابان کلیسا و مخالفت و آزار دانشمندان از دیگر دلایل بود. هر عقیدة علمی و جدیدی به اتهام این که مخالف دین مسیحیّت است، محکوم می‌شد. محکمة تفتیش عقاید یا (انگیزیسیون) لطمات و صدمات جبران ناپذیری بر هواخواهان علم وارد ساخت. عده‌ای از دانشمندان مجبور شدند نظریات علمی خود را پس بگیرند. (تخمیناً در بین سال 1481 و 1801، دادگاه روحانی به وضع سیصد و چهل هزار نفر رسیدگی نمود و سپس آن‌ها را مجازات کرد و تقریباً سی و دو هزار نفر از آن‌ها را زنده زنده سوزانید؛ از جمله، دانشمند بزرگ برونو که تنها گناهش اعتقاد به تعدد جان‌ها بود و آن را به مردم تعلیم می‌داد. وی به اتهام تألیفات غیر مذهبی محاکمه شد و پس از محکوم شدن، بنا شد که به شدیدترین و بی‌رحمانه‌ترین وضع ممکن و بدون این که خونش ریخته شود، مجازات گردد و این موضوع در حقیقت، بهانة خوبی برای سوزانیدن یک زندانی بود. گالیله، دانشمند باارزش دیگر، بی‌رحمانه مجازات شد تا این که در زندان جان سپرد؛ برای این که برخلاف نصّ مقدس (انجیل)، عقیده داشت که زمین به دور خورشید می‌چرخد.)[16] [1] - متی/5: 44. [2] - همان/ 5: 38. [3] - جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، پیروز، چ سوّم، 1354، ص 399. [4] - ر. ک: به آلبر ماله و ژول ایزاک، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمة عبدالحسین هژیر، تهران، دنیای کتاب، 1362، ص 93 94. [5] - مائده/82. [6] - دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین‌الملل عمومی، تهران، سمت، 1377، ج 2، ص 51، به نقل از: محمد باقرعطیّه، پناهندگی سیاسی، ص 38. [7] - همان، ص 51، به نقل از: تاریخ یهود. [8] - جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمة حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 167. [9] - همان، ص 130 [10] - زین العابدین قربانی، اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چ پنجم، 1375، ص373،‌ به نقل از: آلبر ماله، تاریخ عمومی. [11] - همان، ص 374، ویل دورانت، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 13، ص 15. [12] - رک: به: آلبر ماله و ژاک ایزاک، تاریخ قرون وسطی تا جنگ صد ساله، ترجمة میرزا عبدالحسین خان هژیر، تهران؛ کمیسیون معارف، 1311 ش، ص 220 218. [13] - تاریخ قرن وسطی تا جنگ صدساله، ص 292. [14] - ر. ک: تاریخ قرون جدید، ص 108 106. [15] - دارالتبلیغ اسلامی، غذای فکری برای مسیحیان، قم، دارالتبلیغ اسلامی، چ سوّم، 1347، ص 7. [16] - انجیل متی/ 5: ‌22. ( اندیشه قم )
عنوان سوال:

آیا رفتار مسیحیان آن گونه که در انجیل آمده صلح طلبانه بوده است؟


پاسخ:

سراسر کتاب انجیل از رفتار محبّت‌آمیز، حتّی نسبت به دشمنان، موج می‌زند و از نظر حضرت مسیح -علیه السلام- ، احسان باید شامل دشمنان نیز بشود. (عیسی-علیه السلام- گفت: شنیده‌اید که به اولین گفته‌اند: همسایة خود را محبّت نما و با دشمن خود عداوت مکن. امّا من به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبّت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنان که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را، که در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان می‌بارد ... پس کامل باشید چنان که پدر شما، که در آسمان است، کامل است.)[1]
همچنین در فراز دیگری از انجیل می‌خوانیم: (شنیده‌اید که گفته شده چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می‌گویم: با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخسارة تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هر گاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.)[2] جان ناس تعالیم حضرت عیسی -علیه السلام- را این گونه خلاصه می‌نماید: (دستور عیسی این چنین خلاصه می‌شود که نیکی به هر صورت که باشد، دارای یک نیروی قاهره‌ای است در برابر بدی که اثر نیک و نتیجه مطوب به بار می‌آورد ... مع ذلک، در یک جا دستور روشن و صریح، ولی مشکل و دشوار داده است. این دستور سخت آن است که دشمن هرگز نباید بدی را با بدی مقابله کند.)[3]
بین کتاب تورات و کتاب انجیل یک هماهنگی صورت گرفت، از آن نظر که معمولاً این دو کتاب به عنوان عهد قدیم و عهد جدید در یک مجلد به چاپ می‌رسد. از قرن چهارم میلادی، به کوشش سن ژرم، کتاب تورات به عنوان یکی از کتب مقدس مذهب مسیح-علیه السلام- شناخته شد؛ زیرا مسیحیّت، نژاد و نتیجة مذهب یهود است. بدین لحاظ، مندرجات تورات در سراسر عالم مسیحیّت مشهور شده و در وجود شعرا و هنرمندان همیشه مصدر الهام بوده است.[4] با این وجود، نژادپرستی د قوم مسیحیّت نیز همانند قوم یهود دیده می‌شود. آنان مخالف سرسخت غیر مسیحیان هستند، با این تفاوت که از نظر قرآن کریم، عداوت و دشمنی یهودیان، بسیار بیشتر از مسیحیان بوده است: (به طور مسلّم، دشمن‌ترین مردم را نسبت به مؤمنان یهود و مشکران خواهی یافت و نزدیک‌ترین دوستان را به مؤمنان، کسانی می‌یابی که می‌گویند: ما نصارا هستیم. این به دلیل آن است که در میان آن‌ها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آن‌ها (در برابر حق) تکبر نمی‌ورزند.)[5]
اعمال مسیحیان نسبت به دشمنان خود
حوادث تاریخی مسیحیّت بیانگر این نکته است که آنان هیچگاه به دستور حضرت مسیح -علیه السلام- مبنی بر محبّت و دوستی نسبت به همه، حتی دشمنان، عمل نکرده‌اند. (در سال 1415 میلادی، پاپ نیکلای پنجم فرمان داد که هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود، به محکمة انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب، 300 هزار یهودی قتل عام شدند و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به ترکیه شدند.[6]
در کتاب تاریخ یهود آمده است: با به قدرت رسیدن اولین امپراتور مسیحی، کنستانتین، فشار به یهودیان شروع شد. یهودیت، که هنوز از مخاطرات و مظالم بت‌پرستان بابل نفس راحتی نکشیده بود، بار دیگر گرفتار همان بت‌پرستان، که به لباس جدید در آمده بودند، شد. آری، مذهب آنان عوض شده بود، ولی معتقدات ملّی و رسوم اجدادی آن‌ها، که یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می‌نگریست، باقی مانده بود. بدین سان، قدرت حدید در مسیحیّت کوشش کرد تا آثار باقی ماندة فرهنگ یهود در یهودیه را نابود سازد.[7] در جوامع مسیحی، همیشه احساسات ضد یهود وجود داشته است. از این رو، هیچ گاه یک پارچگی و تفاهم و محبّت بین آن دو پدید نیامد. جولیوس کرنیستون در این باره می‌گوید، (یهودیان، که در ابتدا دوست داشتند به بهای انکار ملّیت خویش با همسایگان خود یکی شوند، به تدریج، دریافتند که از خود گذشتگی ایشان بیهوده است؛ زیرا یگانگی از یک طرف معنا ندارد، بلکه طرف مقابل نیز باید به آن راغب باشد.)[8]
در سال 1521 م، مارتین لوتر توانست جوامع مسیحی را از یوغ پاپ نجات دهد، ولی همچنان احساسات ضد یهودی موج می‌زد بار بعد از مارتین لوتر تلاش کرد عواطف مذهبی را به نفع یهودیان تحریک نماید. وی می‌گوید: (آنان از نژاد خداوندگار ما هستند. بنابراین اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی که طرفدار پاپ هستند، خواهش می‌کنم که اگر از بدگویی دربارة من به عنوان یک بدعت‌گذار خسته شده‌اند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند. توصیة من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم. اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید بر شریعت پاپ، بلکه به شریعت محبّت مسیحی عمل کنیم، به آنان روح دوستی نشان دهیم؛ بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند.[9]
مسیحیان همین رفتار کینه‌توزانه و بلکه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می‌نمودند که مهم‌ترین آن، جنگهای صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب (بیت المقدس) بود. عامل اصلی این جنگهای خونین، اربابان کلیسا و رهبران مسیحی بودند که می‌خواستند ضربة مهلک خود را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازند.
این مطلب را، حتّی نویسندگان غربی، معترف هستند. آبر ماله می‌گوید: (فرو آدو بویون، فرماندة صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می‌کند: (اگر می‌خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) که در بیت‌المقدس به دست ما افتادند، چه معامله‌ای شد، همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجّه‌ای از خون مسلمانان، می‌تاختند و خون تا زانوی مرکب می‌رسید!) تقریباً ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر کس در آنجا راه می‌رفت، تا بند پایش را خون می‌گرفت. از کفّار (مسلمانان)،هیچ کسانی جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.[10] ویل دورانت، از کسانی که شاهد ماجرای اسف انگیز جنگهای صلیبی بوده است، نقل می‌کند: در کوچه‌ها، توده‌هایی از کلّه، دست و پاهای مقتولان دیده می‌شد؛ هر طرف انسان، مرکب را هی می‌کرد، در میان اجساد مقتولان و لاشة اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می‌کشتند. ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آن‌ها را از پستان مادرشان، جدا می‌ساختند و به بالای دیوار پرتاب می‌کردند و یا با کوفتن آن‌ها بر ستون‌ها، گردنشان را می‌شکستند. در نتیجه، هفتارهزار نفر مسلمان را، که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند.[11] گوستاو لوبون، مستشرق مسیحی، دربارة اعمال وحشتناک سپاه صلیب چنین می‌گوید: (در گذرها و میدان‌های بیت‌المقدس، از سرها و دست‌ها و پاها، تل‌هایی تشکیل یافته، از روی آن‌ها عبور می‌کردند. مجروحین را در آتش می‌سوزانیدند. ده هزار نفوسی که به (مسجد عمر) پناه برده بودند. تمام آن‌ها را طعمة شمشیر قرار دادند. در هیکل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود که لاشه‌های مقتولین، در آن غوطه‌ور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن‌های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند که هیچ نمی‌شد آن‌ها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی که مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق‌العاده در زحمت بودند.)[12]
اعمال مسیحیان نسبت به همنوعان خود: طی هفت قرن یعنی از سال 1134 1834 م که تاریخ آغاز و پایان رسمی محاکم تفتیش عقاید در اسپانیاست، ده‌ها هزار نفر صرفاً به اتهام ارتداد و تخطّی از دین رسمی، در آتش سوزانده شدند و یا پس از شکنجه‌های هولناک به قتل رسیدند و اموالشان مصادره گردید. در این دوره، تعصبات خشک و کور مذهبی، به شدت اعمال می‌شد. افراد ملزم می‌شدند که عقیده و مذهب خاص داشته باشند. دوران قرون وسطا، با تفتیش عقاید، قتل و شکنجه شناخته می‌شود؛ کسی که به داشتن عقیدة خلاف مظنون بود، به قتل می‌رسید. نتیجة طبیعی این سخت‌گیری‌های مذهبی، این بود که به محض دمیدن فجر آزادی و گشایش روزنه‌ای، علیه این طرز تفکّر قیام شد و آزادی مذهبی به عنوان مهم‌ترین دستاورد مبارزه برای حقوق انسان در اعلامیة حقوق بشر و شهروند فرانسه (1789) مطرح گردید. از آن پس نیز در سایر اسناد بین‌المللی، به عنوان یک حق اساسی ذکر شده است. کلیسا ابتدا سخت با آزادی مذهب مخالف بود. پاپ ششم طی پیامی در 10 مارس 1791، آزادی مذهبی را به (حقوق وحشتناک) توصیف کرد. کاردینال پی اسقف پواتیه در سال 1853 م . به ناپلئون سوّم نوشت: (متأسفم که دولت شما همچنان از اعلامیة حقوق بشر الهام می‌گیرد که چیزی جز نفی حقوق خدا را در بر ندارد.)
به هر حال در نهایت، کلیسا اعلامیة جهانی حق بشر و حقوق آزادی مذهب را پذیرفت. این امر در سال 1963 م. طی اعلامیه‌ای از سوی ژان پل بیست و سوّم اعلام شد. انجمن روحانیون واتیکان نیز این امر را به رسمیت شناخت که (انسان حق آزادی مذهبی دارد..، به طوری که در امر مذهب، هیچ کس نباید برخلاف وجدانش وادار به انجام کاری گردد و یا از انجام کاری بازداشته شود. در اجلاس چهل و نهم مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز موضوع سخنرانی نمایندة واتیکان در مباحث حقوق بشر کمیتة سوّم، آزادی مذهبی و تأکید بر لزوم آزادی بیان، عقیده و مذهب و تبلیغ آن بود.)[13] آلبر ماله دربارة تفتیش عقاید در کشور فرانسه می‌نویسد: (مدت هجده سال جنوب فرانسه به آتش و خون کشیده شد، ولی بدعت از آن جا بر نیفتاد. مأموران هر چه می‌خواستند، می‌کردند و به همه کس به مجرّد سوء ظن یا مکاتیب بی‌امضا، امر به توقیف می‌دادند. محاکمات، که در بدو امر علنی بود، مخفی شد. متهم با متهم کننده مواجه نمی‌گردید و حتی نام او را نمی‌دانست و وکیل مدافع هم نداشت و اگر انکار می‌کرد، به شکنجه از او اقرار می‌گرفتند. در صورتی که تا آن زمان، روحانیان در امر قضاء به شکنجه متوسل نشده بودند. هرگاه متهم به میل یا به زور، به ارتداد خود مقر می‌آمد و توبه می‌کرد، به عقوبتی محکوم می‌شد، امّا اگر زیر بار توبه نمی‌رفت یا این که سابقاً‌ از ارتداد توبه کرده و توبة خود را شکسته بود، حکمش آن بود که زنده طعمة آتش شود و این عقوبت را به دست (حکّام عرف) یعنی مأموران شاه و سرکردگان می‌چشید. در عهد سِن لویی یکی از کسانی که در شامپانی مأمور تفتیش عقاید بود،‌یک بار امر داد که 183 نفر مرتد را زنده سوزانیدند. (1239 م.)
دیوان تفتیش عقاید مدت‌های متمادی در جنوب فرانسه برقرار بود تا ریشة ارتداد آلبی را برآورد و در ایتالیا نیز مدت‌ها دوام داشت، امّا در آلمان هر چند وقت یک بار ایجاد می‌شد و باز متوقّف می‌گردید.[14] به دلایل متعددی، در قرن شانزدهم میلادی، اصلاحات در دین مسیحیّت به قوع پیوست و براساس آن، قدرت پاپ کاسته شد. از جملة این دلایل، حرص و آز و فساد اخلاق روحانیان مسیحی بود. این گروه توانسته بودند املاک و اموال فراوانی را در انحصار خود درآورند، پاپ، که می‌بایست از آلودگی‌ها برکنار باشد، خود سرچشمة عیب‌ها و بدی‌ها شده بود. برای مثال، در فرانسه، به واسطة عهدنامه‌ای که بین فرانسوای اوّل و پاپ لئون دهم در سال 1516 م. بسته شد، شاه فرانسه به پاپ پول فراوانی داد و براساس آن، شاه حق اعطای شغل‌های مذهبی را دارا بود. تمام مشاغل و مناصب کلیسا به کسانی که روحانی نبودند و همچنین به نظامیان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده می‌شد. دلیل دیگر ظهور جنبش مذهبی اختراع صنعت چاپ بود. از سال 1457 1517 م. چهارصد جلد کتاب مقدس به چاپ رسید تا پیش از صنعت چاپ، مسحیان فقط مقدار کمی از دستورات انجیل را می‌دانستند، ولی از این پس، تمام انجیل در اختیار مسیحیان قرار گرفت. از جمله دستورات مهم حضرت عیسی -علیه السلام- چشم‌پوشی از علایق دنیوی، فقر، مسکنت و نرم‌خویی بود، در حالی که اعمال روحانیان مذهبی چیزی جز کبر، نخوت، تجمّل و ثروت‌اندوزی نبود و این عمل آن‌ها نزد مردم، بیشتر ناپسند وزشت می‌نمود. بنابراین، به واسطة کلمات معنوی حضرت عیسی -علیه السلام- ، اصلاح مذهب، خواستة عموم مردم گردید.[15] همچنین برخوردهای ناشایست اربابان کلیسا و مخالفت و آزار دانشمندان از دیگر دلایل بود. هر عقیدة علمی و جدیدی به اتهام این که مخالف دین مسیحیّت است، محکوم می‌شد. محکمة تفتیش عقاید یا (انگیزیسیون) لطمات و صدمات جبران ناپذیری بر هواخواهان علم وارد ساخت. عده‌ای از دانشمندان مجبور شدند نظریات علمی خود را پس بگیرند. (تخمیناً در بین سال 1481 و 1801، دادگاه روحانی به وضع سیصد و چهل هزار نفر رسیدگی نمود و سپس آن‌ها را مجازات کرد و تقریباً سی و دو هزار نفر از آن‌ها را زنده زنده سوزانید؛ از جمله، دانشمند بزرگ برونو که تنها گناهش اعتقاد به تعدد جان‌ها بود و آن را به مردم تعلیم می‌داد. وی به اتهام تألیفات غیر مذهبی محاکمه شد و پس از محکوم شدن، بنا شد که به شدیدترین و بی‌رحمانه‌ترین وضع ممکن و بدون این که خونش ریخته شود، مجازات گردد و این موضوع در حقیقت، بهانة خوبی برای سوزانیدن یک زندانی بود. گالیله، دانشمند باارزش دیگر، بی‌رحمانه مجازات شد تا این که در زندان جان سپرد؛ برای این که برخلاف نصّ مقدس (انجیل)، عقیده داشت که زمین به دور خورشید می‌چرخد.)[16]


[1] - متی/5: 44.
[2] - همان/ 5: 38.
[3] - جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، پیروز، چ سوّم، 1354، ص 399.
[4] - ر. ک: به آلبر ماله و ژول ایزاک، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمة عبدالحسین هژیر، تهران، دنیای کتاب، 1362، ص 93 94.
[5] - مائده/82.
[6] - دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین‌الملل عمومی، تهران، سمت، 1377، ج 2، ص 51، به نقل از: محمد باقرعطیّه، پناهندگی سیاسی، ص 38.
[7] - همان، ص 51، به نقل از: تاریخ یهود.
[8] - جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمة حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 167.
[9] - همان، ص 130
[10] - زین العابدین قربانی، اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چ پنجم، 1375، ص373،‌ به نقل از: آلبر ماله، تاریخ عمومی.
[11] - همان، ص 374، ویل دورانت، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 13، ص 15.
[12] - رک: به: آلبر ماله و ژاک ایزاک، تاریخ قرون وسطی تا جنگ صد ساله، ترجمة میرزا عبدالحسین خان هژیر، تهران؛ کمیسیون معارف، 1311 ش، ص 220 218.
[13] - تاریخ قرن وسطی تا جنگ صدساله، ص 292.
[14] - ر. ک: تاریخ قرون جدید، ص 108 106.
[15] - دارالتبلیغ اسلامی، غذای فکری برای مسیحیان، قم، دارالتبلیغ اسلامی، چ سوّم، 1347، ص 7.
[16] - انجیل متی/ 5: ‌22.
( اندیشه قم )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین