جواب سؤال فوق با طرح امور زیر روشن میگردد: 1 با توجه به ادعای خود بهائیان که بهائیت دین مستقل است و برای خودش کتاب و پیامبری دارند، هیچ تعهدی در برابر دین اسلام ندارند لذا ملتزم به جوابگویی اشکالات از ناحیه قرآن بر بهائیت نمیباشند. 2 بهائیت به علت ماهیت جعلی و ساختگی خود قطعاً نمیتواند در مقابل آیات بیّنات قرآن توجیهی منطقی و قابل اعتنا داشته باشد و اکثر استدلالات آنها به سادگی قابل نقص و رد است. 3 در عین حال رهبران جامعه بهایی همواره در کتمان حقایق کوشیدهاند و تا جائی که برایشان مقدور بوده بهائیان را ملزم به دوری از حقایق نمودهاند[1] و به توجیهات برخی از اشکالات پرداختهاند که به یک نمونه از این توجیهات پرداخته میشود. یکی از مبلغین بهایی در توجیه مطلب میگوید: (هرکدام از ادیان و مذاهب دنیا برای محدوده جغرافیایی خاص و زمانی معین بوجود آمدهاند که بعد از انقضای مدت مقرر و عوض شدن اقتضائات زمان، نسخ شده و پیامبر دیگری باشریعت جدیدی مبعوث گردیده و دین قبلی به این وسیله منسوخ میگردد ... نویسنده مذکور به عنوان شاهد به انقلاب کبیر فرانسه اشاره کرده و میگوید: یکی از موارد پیدایش نقص را در قانون آسمانی میتوان عدم تطبیق آن با مقتضیات زمان دانست ... مثلاً پیدایش اصل آزادی و برابری که از انقلاب کبیر بوجود آمده، و بعداً به شکل حقوق مدون تدوین گردیده است ... این اصل خود به خود قوانین مذهبی گذشته را که مبتنی بر عدم تساوی حقوق بشر بود منسوخ نمود.)[2] در ردّ این سخنان باید گفت: اولاً: تمام آنچه برای اثبات نسخ شریعت مقدس اسلام گفته شد، بسیار سست است و هر منصفی، خود قضاوت خواهد کرد که هیچ ربطی بین کلمات مؤلف بهایی و جاودانگی آئین اسلام و همه تصریحات قرآن وجود ندارد. ثانیاً: مؤلف عیوبی را به اسلام نسبت داده و اسلام را بواسطة داشتن عیوب منسوبه سزاوار نسخ میداند و بدون توجه به این نکته که آئین میرزا حسین علی نوری و علی محمد باب نه تنها مشکلی را مرتفع نکرده که در بسیاری از موارد به آن چه مؤلف عیب اسلام میداند خود بیشتر افزوده است. ثالثاً: افزون برهمه اینها این توجیهگر بهائی هیچ توجهی به اتقاق و استحکام و کمال دین مبین اسلام که مطابق با فطرت غیر قابل تغییر انسان تشریع شده ننموده است و قطعاً آزادی واقعی انسان و جامعه در این دین تضمین شده و احکام خاص و متقنی در دین اسلام در رابطه با آزادی انسانی تشریع گردیده است. آزادیی که از انقلاب کبیر فرانسه نشأت گرفته است و امروز غربیان را دچار بحران اخلاقی و اجتماعی نموده و متأسفانه به سوی شرق هم در حال سرایت است، نه تنها ربطی به انسانیت و کمالات معنوی انسان ندارد، بلکه انسان را به پرتگاه حیوانیت کشانده و باعث متلاشی شدن جوامع سالم بشری شده است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. محاکمه و بررسی باب و بها، نوشته دکتر ح.م.ت. [1] . شفا، امان الله، نامهای از سن پالو، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، 1349، تهران، با اقتباس از مقدمه کتاب. [2] . بخت آور، کمالالدین، تاریخ عقاید و مذاهب سامی، چاپخانه گیلدن، 1339، تهران، ص 28. ( اندیشه قم )
بهائیان آیه «فمن یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه» را چگونه توجیه میکنند؟
جواب سؤال فوق با طرح امور زیر روشن میگردد:
1 با توجه به ادعای خود بهائیان که بهائیت دین مستقل است و برای خودش کتاب و پیامبری دارند، هیچ تعهدی در برابر دین اسلام ندارند لذا ملتزم به جوابگویی اشکالات از ناحیه قرآن بر بهائیت نمیباشند.
2 بهائیت به علت ماهیت جعلی و ساختگی خود قطعاً نمیتواند در مقابل آیات بیّنات قرآن توجیهی منطقی و قابل اعتنا داشته باشد و اکثر استدلالات آنها به سادگی قابل نقص و رد است.
3 در عین حال رهبران جامعه بهایی همواره در کتمان حقایق کوشیدهاند و تا جائی که برایشان مقدور بوده بهائیان را ملزم به دوری از حقایق نمودهاند[1] و به توجیهات برخی از اشکالات پرداختهاند که به یک نمونه از این توجیهات پرداخته میشود.
یکی از مبلغین بهایی در توجیه مطلب میگوید:
(هرکدام از ادیان و مذاهب دنیا برای محدوده جغرافیایی خاص و زمانی معین بوجود آمدهاند که بعد از انقضای مدت مقرر و عوض شدن اقتضائات زمان، نسخ شده و پیامبر دیگری باشریعت جدیدی مبعوث گردیده و دین قبلی به این وسیله منسوخ میگردد ... نویسنده مذکور به عنوان شاهد به انقلاب کبیر فرانسه اشاره کرده و میگوید: یکی از موارد پیدایش نقص را در قانون آسمانی میتوان عدم تطبیق آن با مقتضیات زمان دانست ... مثلاً پیدایش اصل آزادی و برابری که از انقلاب کبیر بوجود آمده، و بعداً به شکل حقوق مدون تدوین گردیده است ... این اصل خود به خود قوانین مذهبی گذشته را که مبتنی بر عدم تساوی حقوق بشر بود منسوخ نمود.)[2]
در ردّ این سخنان باید گفت:
اولاً: تمام آنچه برای اثبات نسخ شریعت مقدس اسلام گفته شد، بسیار سست است و هر منصفی، خود قضاوت خواهد کرد که هیچ ربطی بین کلمات مؤلف بهایی و جاودانگی آئین اسلام و همه تصریحات قرآن وجود ندارد.
ثانیاً: مؤلف عیوبی را به اسلام نسبت داده و اسلام را بواسطة داشتن عیوب منسوبه سزاوار نسخ میداند و بدون توجه به این نکته که آئین میرزا حسین علی نوری و علی محمد باب نه تنها مشکلی را مرتفع نکرده که در بسیاری از موارد به آن چه مؤلف عیب اسلام میداند خود بیشتر افزوده است.
ثالثاً: افزون برهمه اینها این توجیهگر بهائی هیچ توجهی به اتقاق و استحکام و کمال دین مبین اسلام که مطابق با فطرت غیر قابل تغییر انسان تشریع شده ننموده است و قطعاً آزادی واقعی انسان و جامعه در این دین تضمین شده و احکام خاص و متقنی در دین اسلام در رابطه با آزادی انسانی تشریع گردیده است. آزادیی که از انقلاب کبیر فرانسه نشأت گرفته است و امروز غربیان را دچار بحران اخلاقی و اجتماعی نموده و متأسفانه به سوی شرق هم در حال سرایت است، نه تنها ربطی به انسانیت و کمالات معنوی انسان ندارد، بلکه انسان را به پرتگاه حیوانیت کشانده و باعث متلاشی شدن جوامع سالم بشری شده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. محاکمه و بررسی باب و بها، نوشته دکتر ح.م.ت.
[1] . شفا، امان الله، نامهای از سن پالو، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، 1349، تهران، با اقتباس از مقدمه کتاب.
[2] . بخت آور، کمالالدین، تاریخ عقاید و مذاهب سامی، چاپخانه گیلدن، 1339، تهران، ص 28.
( اندیشه قم )
- [سایر] آیا آیه شریفه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرایره و من یعمل مثقال ذرة شراًیره» با شفاعت منافات ندارد؟
- [سایر] آگاهی امام حسین علیهالسّلام از شهادتش در کربلا ، چگونه با آیه «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ» توجیه میشود؟
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [سایر] در سوره «الرحمن» چرا آیه «فبایّ الاء ربکما تکذبان» تکرار شده است؟
- [سایر] آیا منظور از «یُطَهِّرَکُمْ» در آیه تطهیر،«اذهاب رجس» است؟
- [سایر] چرا در آیۀ 3 از سورۀ تحریم، صیغۀ «نبّأها» مقدم بر «أنبأک» آمده و سپس کلمۀ «نبّأنی» تکرار شده است؟
- [سایر] تفسیر «لا تجعلوا دعاء الرسول»، «یتسللون منکم لواذا» و «فلیحذر الذین»، در آیه 63 سوره نور چیست؟
- [سایر] چرا گفته می شود:«کوچک ترین آیه قرآن، «مدهامتان» است، در صورتی که حروف مقطعه، مانند «ص»، «الم»،«حم» کوچک تر از آن هستند؟
- [سایر] علّت جابه جائی دو کلمه «مُتٌم» و «قُتِلتُم» در دو آیۀ 157و 158 آل عمران چیست؟