هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده‌اید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری می‌خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه‌چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که‌امام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان‌وضعیت‌شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی می‌آید توضیحی است‌بر راز این نام گذاری. عرصه تئوری‌ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه‌ها بوده است. هرنظریه‌ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی‌بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب‌های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین‌ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به‌دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان‌دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی‌تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‌های جاهلانه نشان‌دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‌های پسندیده انسانی‌در میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها می‌پرداخت طرح‌های‌جایگزین نیز ارائه می‌کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند. شاید راز بسیاری از شکست‌های فردی و اجتماعی مصلحان در طول‌تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‌اند به همین نمونه تاریخ‌معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی‌و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته‌باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظام‌شد؟ شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام‌خمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت‌به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت‌سیاسی و فکری است که فقط طرح براندازی‌داشته باشد و نه طرح جایگزین! امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکت‌شیعه گام دوم را برداشته‌بودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‌های امامان پیشین به‌ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه‌های منبعث از آن و نیزحرکت‌های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده‌بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‌بیت را دریافت کنند و امام‌صادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی‌تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند. دوره امامت‌حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری‌ادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‌پانصدساله‌ای پی‌ریزی می‌شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن‌مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‌عباسیان آغاز شد تا سال‌137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت‌یکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایه‌های فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد. سالها پیش از امامت‌حضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‌از آخرین حج‌خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به‌امام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع‌اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه‌قرار نگرفت و با رحلت‌حضرت، خلافت در سقیفه بنی‌ساعده‌مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که‌خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که‌امام علی(علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشت‌به این بهانه‌که عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه‌ای را برای بنی‌هاشم‌بپذیرد و قبلا نبوت به بنی‌هاشم رسیده بود و اینک خلافت‌باید به‌دیگر تیره‌های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5) از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به‌تدریج هرچه بر سالها افزوده می‌شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می‌داد به گونه‌ای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی‌از آن را می‌دید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشته‌شد. (6) به گواهی جنگهای سه گانه‌ای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، می‌توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافت‌به ملوکیت‌خودرانشان داد و خاندان بنی‌امیه که بیش از این در میان مسلمانان‌جایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکه‌بودند، (8) با موقعیت‌سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‌گرایی امویان موجب شد تامخالفت‌هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل‌گران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می‌دانند. (9) امویان با توجه به سابقه ناشایست‌خود در میان امت اسلامی‌جدی‌ترین رقیب خویش را بنی‌هاشم و علویان می‌دانستند و برای‌بی‌مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‌ای متوسل می‌شدند. از جمله به‌ساختن احادیث و روایاتی دست‌یازیدند تا حسن سابقه بنی‌هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاری‌های حضرت علی(علیه السلام) به اعتباری‌فوق تصور دست‌یافته بودند بیالایند. جاعلان حدیث نخست‌به جعل روایاتی در مذمت‌حضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام‌علی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت‌نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشت‌احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدان‌ها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه‌ای چونان دیگران معرفی شود که حتی به‌سیاست‌های زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب‌باشد آگاه نیست. (12) امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبه‌ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان‌حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود. شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میان‌شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایی‌نوشته‌اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به‌مکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی‌گرفت. (16) علاوه‌براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح‌اجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه‌حذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق می‌شد ماهیت‌بسیار متظاهر معاویه را به جامعه‌نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین‌جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند. هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط ماموران‌معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت‌با سیاست‌های معاویه به‌وجود آمد که از آن میان می‌توان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامه‌معاویه اشاره کرد. (19) همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت‌و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست‌بیعت‌برای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت‌های مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میان‌امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب‌کرد. (21) تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر می‌رسید اندیشه امامت‌شیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطی‌متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزی‌های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سوی‌دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی‌نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت‌نمی‌پذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکت‌درهمه نبردهای مسلمانان با کفار می‌دانست‌یکبار با شنیدن امارت‌و فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23) امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمی‌رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله‌ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت‌خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام‌می‌توانست رویاروی مشروعیت‌خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت‌خود به اصلاح امت‌بپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24) ایشان می‌توانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست‌بیعت‌یزید فرمود: (مثلی لایبایع مثله‌) همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون‌اویی بیعت نخواهد کرد. (25) مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقی‌مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود. امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آن‌همه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتل‌رسانند. (26) امام نه‌ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمی‌اندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‌رفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهم‌را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت‌با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‌حسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه‌ای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت‌بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی‌امیه می‌شد و شورش‌ها دوباره به راه افتادند. شورش‌های‌توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورش‌های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‌اسلام معادله (33) را به نفع بنی‌هاشم تغییر داد. درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن‌عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبه‌ها حذف شود و فدک دوباره به بنی‌هاشم و علویان‌بازگردانده شود. (34) اما به نظر می‌رسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاری‌کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی‌رسید. اینک به اختصار وضعیت‌بنی‌هاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پی‌می‌گیریم: نخستین جرقه‌های اختلاف در میان بنی‌هاشم احتمالا پس از شهادت امام‌حسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد به‌امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورش‌خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه‌در سال 81 هجری‌درگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال‌99 هجری زنده بود و در این‌سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی‌عباس ابوهاشم‌که فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی‌بن عبدالله بن عباس‌واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل‌شد. همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را (الرضاء من آل‌محمد) قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی‌امام و رهبر پرهیز می‌کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه‌تیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت‌شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‌بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنی‌عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضی‌از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پی‌برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41) شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علی‌بن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفت‌حضرت را نشان‌می‌دهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‌ای که مزار پسرش‌یحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه‌نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمی‌توان به‌سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال‌126 هجری‌درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده‌است. (43) روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به‌قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند. بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیام‌محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44) امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت‌فضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه که‌جامعه اسلامی از آن رنج می‌برد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان به‌هیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه‌تاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش‌سپرده بودند. می‌توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟ جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‌بیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود که‌از شعار (الرضا من آل محمد(ص‌)) استفاده و سپس آل محمد واقعی‌را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می‌توانست‌باشد؟ دراین فضای تیره که مذاهب اهل‌سنت در حال شکل‌گیری بودند چه چیزی‌می‌توانست‌شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه‌یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی‌دگرگون سازد. پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده این‌خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می‌پرسیدند که اگر نه‌امویان و نه عباسیان شما چه می‌گویید؟ و چه تفسیری از اسلام‌دارید؟ و به عبارت روشن‌تر طرح جایگزین شما چیست؟ نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‌های حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل‌های فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(علیه السلام) در آن‌هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای‌شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه‌نمونه‌ای از دیدگاه‌های امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام ناب‌محمدی(ص)،است ارائه می‌گردد. پی‌نوشتها: 1.بحارالانوار، ج‌47، ص‌6. 2.تاریخ طبری، ج‌6، ص‌123; منشورات مکتبه اورمیه. 3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربی‌لبنان. 4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455. 5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30. 6.تاریخ طبری، ج‌3، ص‌399. 7.همان، ج‌3، ص. 8. همان، ج 2، ص 520; ج‌3، ص 1 تا 10. 9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص‌200. 10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89. 11.همان، ص 92 و 91. 12.نهج البلاغه، خطبه 118. 13.بحارالانوار، ج 44، ص 125. 14.شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص‌56. 15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمه‌الغدیر، ج 1، ص‌23 و 24 در این باره سخنانی دارد. 16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس‌مفصل همه موارد آمده است. 17.الاغانی، اصفهانی، ج‌16، ص‌2667. 18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخ‌مفید، ص 170. 19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث‌303. 20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225. 21.تاریخ سیاسی اسلام، ص‌127. 22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری. 23.طبقات، ابن سعد، ج‌3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت. 24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‌3، ص 380، انتشارات صدرا. 25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 ‌26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301. 27.همان، ص 36870. 28.همان، ص‌383. 29.همان، ص‌426. 30. همان، ص‌487. 31.همان، ص‌579. 32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305. 33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260. 34.الفتوح، ج‌6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221. 35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265. 36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص‌18. 37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‌نیا، ص 28. 38.همان، ص‌46. 39.همان، ص 115 و 114. 40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی. 41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‌38. 42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145. 43.بحارالانوار، ج‌47، ص 200. 44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.
هیچ تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری میخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی میآید توضیحی استبر راز این نام گذاری.
عرصه تئوریها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتواییبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهای فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنینویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی بهدستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بداندلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمیتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههای جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهای پسندیده انسانیدر میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها میپرداخت طرحهایجایگزین نیز ارائه میکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکستهای فردی و اجتماعی مصلحان در طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامیو این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکتسیاسی و فکری است که فقط طرح براندازیداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهای امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشههای منبعث از آن و نیزحرکتهای سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آمادهبودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثناییتاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجریادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهای پیریزی میشد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمتیکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایههای فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای بهامام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنیساعدهمسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار کهخود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام علی(علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشتبه این بهانهکه عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازهای را برای بنیهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنیهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید بهدیگر تیرههای قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده میشد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان میداد به گونهای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضیاز آن را میدید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشتهشد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانهای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، میتوان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان بنیامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکهبودند، (8) با موقعیتسنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایی امویان موجب شد تامخالفتهایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست میدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامیجدیترین رقیب خویش را بنیهاشم و علویان میدانستند و برایبیمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهای متوسل میشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتی دستیازیدند تا حسن سابقه بنیهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاریهای حضرت علی(علیه السلام) به اعتباریفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتی در مذمتحضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشتاحادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهای چونان دیگران معرفی شود که حتی بهسیاستهای زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میانشیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایینوشتهاند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمیگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلحاجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعهحذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق میشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیینجانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجی از مخالفتبا سیاستهای معاویه بهوجود آمد که از آن میان میتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبرای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهای مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر میرسید اندیشه امامتشیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطیمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزیهای مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سویدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولینداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمیپذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهای مسلمانان با کفار میدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمیرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیتخود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممیتوانست رویاروی مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان میتوانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
(مثلی لایبایع مثله) همچو منی (با این شرافت نسبی) با چوناویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقیمانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمیاندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنیامیه میشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهایتوابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهای دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنیهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربنعبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنیهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر میرسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاریکرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامیرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنیهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پیمیگیریم:
نخستین جرقههای اختلاف در میان بنیهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجریدرگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجری زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنیعباس ابوهاشمکه فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علیبن عبدالله بن عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را (الرضاء من آلمحمد) قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعیامام و رهبر پرهیز میکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنیعباس مردم را فریفته بود چنان که بعضیاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پیبرده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علیبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفتحضرت را نشانمیدهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهای که مزار پسرشیحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال126 هجریدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شدهاست. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیاممحمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشتفضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه کهجامعه اسلامی از آن رنج میبرد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. میتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود کهاز شعار (الرضا من آل محمد(ص)) استفاده و سپس آل محمد واقعیرا کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی میتوانستباشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیری بودند چه چیزیمیتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامیدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و میپرسیدند که اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه میگویید؟ و چه تفسیری از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههای حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعملهای فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارایشناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهای از دیدگاههای امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام نابمحمدی(ص)،است ارائه میگردد.
پینوشتها:
1.بحارالانوار، ج47، ص6.
2.تاریخ طبری، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربیلبنان.
4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6.تاریخ طبری، ج3، ص399.
7.همان، ج3، ص.
8. همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص200.
10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11.همان، ص 92 و 91.
12.نهج البلاغه، خطبه 118.
13.بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14.شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص56.
15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17.الاغانی، اصفهانی، ج16، ص2667.
18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث303.
20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21.تاریخ سیاسی اسلام، ص127.
22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23.طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2
26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27.همان، ص 36870.
28.همان، ص383.
29.همان، ص426.
30. همان، ص487.
31.همان، ص579.
32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34.الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38.همان، ص46.
39.همان، ص 115 و 114.
40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43.بحارالانوار، ج47، ص 200.
44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.
- [سایر] مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
- [سایر] مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
- [سایر] چرا به مذهب شیعه،مذهب جعفری گفته می شود؟
- [سایر] علّت اینکه تشیّع را مذهب جعفری نیز مینامند، چیست؟
- [سایر] چرا مذهب ما به شیعه جعفری معروف است؟ نقش امامان قبل از امام صادق(علیه السلام) چه بوده است؟
- [سایر] چرا مذهب ما را جعفری و امام صادق(ع) را رئیس مذهب جعفری نام نهادند؟
- [سایر] آیا شیعه علوی با شیعه جعفری 12امامی فرق دارند؟ اگر تفاوت دارد این تفاوت در چیست و آیا این مطلب که بشار اسد شیعه علوی است صحیح است؟
- [سایر] مذهب جعفری یعنی چه؟
- [سایر] مذهب جعفری یعنی چه؟
- [سایر] اثبات عقلانی مذهب جعفری چگونه است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شخصی از عامه بمیرد و از او یک دختر عامی مذهب بماند و برادری داشته باشد اگر برادر شیعه باشد و یا پس از مرگ برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام برادر شیعه می تواند انچه از ترکه میت زیاد می اید از باب تعصیب بگیرد هر چند تعصیب در مذهب شیعه باطل است و همچنین اگر شخصی از عامه یک خواهر عامی مذهب وارث داشته باشد و عموی ابوینی داشته باشد چنانچه عموی او شیعه باشد و یا بعد از مرگ پسر برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام می تواند انچه از باب تعصیب به او می رسد بگیرد و همچنین است حکم در سایر موارد تعصیب
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه قسم یاد کند که کاری انجام ندهد و اگر ان کار را انجام داد زنش مطلقه شود و ان کار را انجام داد بر مذهب خودش زن او مطلقه می شود و بر مذهب امامیه قسم به طلاق منعقد نمی شود بنا به قاعده الزام جایز است مرد شیعی بعد از ایام عده با ان زن ازدواج کند و همچنین بر مذهب عامه به کتابت طلاق جایز است و بر مذهب امامیه طلاق به کتابت واقع نمی شود بنا به قاعده الزام مرد شیعی می تواند با زنی که به نوشته طلاق داده شده پس از ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب ابی حنیفه در صحت عقد سلم فروش چیزی به نحو کلی مدت دار به ثمن نقد حاضر شرط است که ان چیز هنگام عقد در خارج موجود باشد ولی در مذهب شیعه این شرط در صحت معامله سلم معتبر نیست بنابراین اگر شیعه با حنفی مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد بنا به قاعده الزام می تواند فروشنده حنفی را به بطلان معامله ملزم کند و همچنین است اگر حین انجام معامله خریدار حنفی بوده و بعد شیعه شده باشد
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله بهجت] مسلمانی که مستبصر (شیعه) شد عباداتی که موافق مذهب خودش انجام داده اعاده ندارد، مگر زکات که باید آن را به فقیر شیعه بدهد، ولی اگر از اول آن را به فقیر شیعه و با قصد قربت داده باشد، اعاده ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب عامه در طلاق زن یایسه و یا صغیره ای که شوهر با انها نزدیکی کرده باشد بر ان زن واجب است عده نگه دارد هر چند در مورد صغیره در بعضی از مذاهب عامه تفصیلی است ولی در مذهب شیعه در طلاق زن یایسه و صغیره عده واجب نیست بنابراین بر مذهب عامه انها ملزم هستند که احکام عده را رعایت کنند پس اگر زن یایسه یا صغیره از عامه شیعه گردد لازم نیست عده نگه دارد و اگر طلاق او رجعی باشد جایز است نفقه ایام عده را از شوهر عامی مطالبه کند و جایز است با شخص دیگری در ان ایام ازدواج نماید و همچنین اگر مرد عامی شیعه شود جایز است با خواهر زن یایسه و صغیره ای که طلاق داده است و هنوز به مذهب عامه در ایام عده هستند ازدواج کند و لازم نیست احکام عده را رعایت نماید
- [آیت الله وحید خراسانی] به مذهب ابی حنیفه و بعض دیگر از فقهای عامه کسی که به اجبار و اکراه زنش را طلاق دهد ان طلاق صحیح است ولی به مذهب امامیه باطل است بنابراین شخص شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با زنی که با جبر و اکراه شوهرش او را طلاق داده در صورتی که پیرو مذهب ابی حنیفه یا هم رایان او باشد ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه بدون حضور دو شاهد عادل زن خود را طلاق دهد و یا مقداری از بدن زن خود را مثلا یک انگشت زنش را طلاق دهد بر مذهب او این طلاق صحیح است ولی بر مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعه به قاعده الزام می تواند با ان زن مطلقه پس از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه زن خود را که در حال عادت است طلاق دهد و یا در حال پاکی که با او مقاربت کرده است طلاق دهد این طلاق بر مذهب او صحیح است ولی در مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با ان زن بعد از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] به فتوای علمای عامه جایز نیست شخصی در نکاح جمع کند بین عمه و دختر برادر عمه و خاله و دختر خواهر خاله و فقط می تواند با یکی از انان ازدواج کند پس اگر هر دو عقد مقارن باشد هر دو باطل و اگر مقارن نباشد دومی باطل است ولی در نزد علمای امامیه جمع در نکاح بین ان دو با اجازه عمه یا خاله صحیح است بنابراین اگر پیرو مذهب عامه عمه و دختر برادر او را یا خاله و دختر خواهر او را مقارن با یکدیگر عقد کند عقد هر دو به مذهب او باطل است و پیرو مذهب شیعه می تواند به قاعده الزام با هر کدام انها ازدواج کند و اگر مقارن با یکدیگر نباشد شیعی مذهب می تواند با دومی ازدواج کند