1- عدم تفاهم: از مسائل مهم عدم درک هم و عدم توجه به ضوابط و مقررات مورد قبول طرفین است که خود سبب پیدایش مشکلاتی عظیم در زناشویی خواهد شد. اینان در وضع و موقعیتی هستند که نسبت بهم توافق روحی ندارند و نمیتوانند مسائل و مواضع یکدیگر را درک کنند. این امر گاهی ناشی از اختلاف فاحش سّن و تجارب و زمانی هم تفاوت در دید و جهان بینی و بالاخره گاهی هم مربوط به اختلاف در سلیقه و عقیده و تجربه خاص زندگی است. و البته این جای تاسف است که زن و شوهری پس از چند ماه و سال از زندگی هنوز نتوانند یکدیگر را بشناسند و توافق اخلاقی با هم پیدا کنند. 2- بینظمیها در زندگی: ما افرادی را میشناسیم که در زندگی خانوادگی حتی دارای وسواسی عظیم در جنبه نظم دارند و میخواهند هر چیز دقیقاً در جای خود باشد. کمترین بینظمی آنها را از میدان بدر میکند و از حیات و مسائل و امور آن عصبانی و مایوس میشوند. شما این مساله را درباره شوهری ببینید که با داشتن چنان اندیشه و تصوری وارد خانه و اطاق میشود، بدان امید که ساعتی استراحت کند و با دیدن نظم و ترتیب امور آسایش و فراغی یابد. ولی متاسفانه همه چیز را در هم و برهم و آشفته میبیند و حتی جایی برای لباس خود نمییابد. این امر اگر با ناراحتیهای دیگری هم ضمیمه گردد موجب بگومگوهایی شده و حیات خانواده را متزلزل میسازد. 3- کار و اشتغال بسیار: چه بسیارند افرادی که در اثر کار و اشتغال زیاد دائماً خسته و بیحوصله و آماده درگیری هستند. از وقت زندگی و خانواده کم گذاشته و به کارهای دیگری میرسند. انیان همه گاه خسته و فرسودهاند و ذهن و فکر ناراحتی دارند. با اندک بهانهای از جای برمیخیزند و روزگار همسر خود را تیره میکنند. در حالیکه باید گفت اینان بواقع ناگزیر نیستند که بدین میزان خود را خسته کنند و سبب آزردگی خود و دیگران شوند. حتی زن در خانه لازم نیست در نظافت و نظم و ترتیب آنچنان وسواس بخرج دهد که همه اوقاتش اشغال گردد و در برخورد با همسر هم چون نعشی بیرمق و بیحال باشد. به چنین زنان شوهران باید گفت کار و وظیفه را به میزانی بپذیرید که از عهده آن بر میآئید. 4- درگیری فکری: هم چنین ما در این وادی افرادی را میشناسیم که دچار مخمصهها، اضطرابات و درگیریهای فکری بسیاری هستند، بار صدها ملامت را بر دوش دارند. فکرشان به چندین جا وصل است. غم و اندوه دهها مساله آنان را سخت بخود مشغول داشته است. این گرفتاریها و وسوسهها آنان را به بیحوصلگی دچار میکند، آنچنان که در برخوردها گویی حالت لجاج دارند و بیحساب به داد و بیداد میپردازند و دق دل خالی میکنند. آنها که آسودگی خاطر ندارند دائماً دچار مخمصهها و ناراحتیها هستند نمیتوانند حال و وضع عادی داشته باشند و طبقعاً از مسائل ساده دشواری و مشکل میسازند و با اندک بهانهای درگیریها را آغاز میکنند. 5- عقدههای بیرون: گاهی درگیریها بعلت وجود عقدههایی است که در محیط خارج از خانواده پدید آمده است، مثلاً شوهر در محیط کارش با دیگران درگیری پیدا کرده و نتوانسته است از پس آنها برآید. بناچار عقدههای حاصله را در خانه خالی کرده است، و یا کدبانوی خانه از دیدن وضع مرّفه زن همسایه قادر به خود نگهداری نبوده و با ناراحتی از وضع و حال خود در پی یافتن بهانهای بر میآید که اشک و آه خود را بیرون بریزد. شما همسران جوان و خردمند میدانید که این کار تا چه حد زیشت و نارواست و چه گرفتار است آن فردی که مواجه به چنی وضعی شود و بخواهد ناراحتیهای مربوط به محیط خارج از خانه را در کانون خانواده تحمل کند. 6- بی حوصلگیها: گاهی فردی خود را در برابر پرسشهای فلج کننده همسر خویش میبیند. شاید هم در این سوالات قصد بدی نباشد ولی زندگی را بر مذاق او تلخ میسازد. ناراحت است و پریشان که چرا دست از سرش بر نمیدارد. هم چنین است دلسوزیهای بیربط در زمینه غذا، دوا، مرض، که طرف مقابل حوصله و قدرت تحمل آن را ندارد گرسنه است و منتظر غذائیست، حال آن را ندارد که صبر کند. در حالی که زن از روی حسن نیّت و خیرخواهی میخواهد غذای لذیذی را در کام او فرو ریزد که این خود نیازمند به وقت و فرصتی است و این خیرخواهی که بنظر بیجا میرسد سبب درگیریها و بگومگوهایی میشود. یا مثلاً از او سوال میکند ترا چه شده؟ چرا رنگت پریده؟ چرا ناراحتی؟ و … که این سوالات چون پتکی بر سر این فرد بیحوصله است و با دادن جوابی سر بالایی موجبات درگیری را فراهم میسازد. 7- عدم تعادل روانی: ما در اجتماعات زنان و شوهرانی را میشناسیم که از تعادل روانی شایستهای برخوردار نیستند برخی مبتلای به عقده حقارتند و خانواده و فرزندان خود را قربانی هوی و هوسهای خود میسازند، بعضی دچار اضطراب و وسوسهاند و بیقراری خود را بر سر این و آن میریزند هم چنین ما افرادی داریم که فوقالعاده هوسباز و پای بند به خواستههای خوشند، اگر هوسشان برآورده نشود به زمین و زمان بد میگویند و فتنه بر پا میکنند. سادیک هستند، از آزار و اذیت دیگران، از استهزاء، مسخره دیگران خوشحال میشوند اگر این کار را درباره مردم نتوانند انجام دهند درباره خانواده خود پیاده میکنند. شک نیست که چنین افراد بیمارند و باید درمان شوند ولی مصیبت این است که تا زمان درمان برسد و تا آنان بفکر خود و اصلاح خود بیفتند خانوادهشان دچار رنج و گرفتاریهای بسیاری خواهند بود و دائماً باید شاهد نزاعها و درگیریها و در مواردی هم خون خوردنها و دندان به جگر گذاشتنها باشند. 8- بیاحتیاطیها: و بالاخره بیاحتیاطی و بیپروائی در سخن و اصرار به اینکه حتماً با صراحت لهجه حرف بزنند و نواقص و معایب را رُک و راست بگویند خود سبب پیدایش درگیریهاست. صراحت لهجه خوبست ولی بشرطی که اولاً در حّد اخلاق و ادب باشد و از اندازه تجاوز نکند و ثانیاً طرف مقابل قدرت تحمل آن را داشته باشد. برخی از افراد پس از چند صباحی که ازدواج کرده و نقایص یکدیگر را فهمیدهاند در حین ناراحتی میگویند این از اشتباهات زندگیم بود که با تو ازدواج کردم و طرف مقابل این سخن را به دل میگیرد و برای آینده خود بیمناک میشود. با میگوید من آدم صریحی هستم، به صراحت میگویم که تو را دوست ندارم که این حرف تا روزی که اثرش زدوده نشد همچنان فتنه برپا میکند و آتش میزند. در زندگی زناشویی از لحاظ سخن و رفتار احتیاط لازم است، صراحت لهجه خوبست ولی در همه جا قابل ذکر و عمل نیست، عوارض آن را باید در نظر گرفت که بعدها چه خواهد شد. پی نوشت: 1- خانواده و مسائل همسران جوان، علی قائمی، ص99 www.morsalat.com
1- عدم تفاهم:
از مسائل مهم عدم درک هم و عدم توجه به ضوابط و مقررات مورد قبول طرفین است که خود سبب پیدایش مشکلاتی عظیم در زناشویی خواهد شد. اینان در وضع و موقعیتی هستند که نسبت بهم توافق روحی ندارند و نمیتوانند مسائل و مواضع یکدیگر را درک کنند.
این امر گاهی ناشی از اختلاف فاحش سّن و تجارب و زمانی هم تفاوت در دید و جهان بینی و بالاخره گاهی هم مربوط به اختلاف در سلیقه و عقیده و تجربه خاص زندگی است. و البته این جای تاسف است که زن و شوهری پس از چند ماه و سال از زندگی هنوز نتوانند یکدیگر را بشناسند و توافق اخلاقی با هم پیدا کنند.
2- بینظمیها در زندگی:
ما افرادی را میشناسیم که در زندگی خانوادگی حتی دارای وسواسی عظیم در جنبه نظم دارند و میخواهند هر چیز دقیقاً در جای خود باشد. کمترین بینظمی آنها را از میدان بدر میکند و از حیات و مسائل و امور آن عصبانی و مایوس میشوند.
شما این مساله را درباره شوهری ببینید که با داشتن چنان اندیشه و تصوری وارد خانه و اطاق میشود، بدان امید که ساعتی استراحت کند و با دیدن نظم و ترتیب امور آسایش و فراغی یابد. ولی متاسفانه همه چیز را در هم و برهم و آشفته میبیند و حتی جایی برای لباس خود نمییابد. این امر اگر با ناراحتیهای دیگری هم ضمیمه گردد موجب بگومگوهایی شده و حیات خانواده را متزلزل میسازد.
3- کار و اشتغال بسیار:
چه بسیارند افرادی که در اثر کار و اشتغال زیاد دائماً خسته و بیحوصله و آماده درگیری هستند. از وقت زندگی و خانواده کم گذاشته و به کارهای دیگری میرسند. انیان همه گاه خسته و فرسودهاند و ذهن و فکر ناراحتی دارند. با اندک بهانهای از جای برمیخیزند و روزگار همسر خود را تیره میکنند.
در حالیکه باید گفت اینان بواقع ناگزیر نیستند که بدین میزان خود را خسته کنند و سبب آزردگی خود و دیگران شوند. حتی زن در خانه لازم نیست در نظافت و نظم و ترتیب آنچنان وسواس بخرج دهد که همه اوقاتش اشغال گردد و در برخورد با همسر هم چون نعشی بیرمق و بیحال باشد. به چنین زنان شوهران باید گفت کار و وظیفه را به میزانی بپذیرید که از عهده آن بر میآئید.
4- درگیری فکری:
هم چنین ما در این وادی افرادی را میشناسیم که دچار مخمصهها، اضطرابات و درگیریهای فکری بسیاری هستند، بار صدها ملامت را بر دوش دارند. فکرشان به چندین جا وصل است. غم و اندوه دهها مساله آنان را سخت بخود مشغول داشته است.
این گرفتاریها و وسوسهها آنان را به بیحوصلگی دچار میکند، آنچنان که در برخوردها گویی حالت لجاج دارند و بیحساب به داد و بیداد میپردازند و دق دل خالی میکنند. آنها که آسودگی خاطر ندارند دائماً دچار مخمصهها و ناراحتیها هستند نمیتوانند حال و وضع عادی داشته باشند و طبقعاً از مسائل ساده دشواری و مشکل میسازند و با اندک بهانهای درگیریها را آغاز میکنند.
5- عقدههای بیرون:
گاهی درگیریها بعلت وجود عقدههایی است که در محیط خارج از خانواده پدید آمده است، مثلاً شوهر در محیط کارش با دیگران درگیری پیدا کرده و نتوانسته است از پس آنها برآید. بناچار عقدههای حاصله را در خانه خالی کرده است، و یا کدبانوی خانه از دیدن وضع مرّفه زن همسایه قادر به خود نگهداری نبوده و با ناراحتی از وضع و حال خود در پی یافتن بهانهای بر میآید که اشک و آه خود را بیرون بریزد.
شما همسران جوان و خردمند میدانید که این کار تا چه حد زیشت و نارواست و چه گرفتار است آن فردی که مواجه به چنی وضعی شود و بخواهد ناراحتیهای مربوط به محیط خارج از خانه را در کانون خانواده تحمل کند.
6- بی حوصلگیها:
گاهی فردی خود را در برابر پرسشهای فلج کننده همسر خویش میبیند. شاید هم در این سوالات قصد بدی نباشد ولی زندگی را بر مذاق او تلخ میسازد. ناراحت است و پریشان که چرا دست از سرش بر نمیدارد. هم چنین است دلسوزیهای بیربط در زمینه غذا، دوا، مرض، که طرف مقابل حوصله و قدرت تحمل آن را ندارد گرسنه است و منتظر غذائیست، حال آن را ندارد که صبر کند. در حالی که زن از روی حسن نیّت و خیرخواهی میخواهد غذای لذیذی را در کام او فرو ریزد که این خود نیازمند به وقت و فرصتی است و این خیرخواهی که بنظر بیجا میرسد سبب درگیریها و بگومگوهایی میشود. یا مثلاً از او سوال میکند ترا چه شده؟ چرا رنگت پریده؟ چرا ناراحتی؟ و … که این سوالات چون پتکی بر سر این فرد بیحوصله است و با دادن جوابی سر بالایی موجبات درگیری را فراهم میسازد.
7- عدم تعادل روانی:
ما در اجتماعات زنان و شوهرانی را میشناسیم که از تعادل روانی شایستهای برخوردار نیستند برخی مبتلای به عقده حقارتند و خانواده و فرزندان خود را قربانی هوی و هوسهای خود میسازند، بعضی دچار اضطراب و وسوسهاند و بیقراری خود را بر سر این و آن میریزند هم چنین ما افرادی داریم که فوقالعاده هوسباز و پای بند به خواستههای خوشند، اگر هوسشان برآورده نشود به زمین و زمان بد میگویند و فتنه بر پا میکنند.
سادیک هستند، از آزار و اذیت دیگران، از استهزاء، مسخره دیگران خوشحال میشوند اگر این کار را درباره مردم نتوانند انجام دهند درباره خانواده خود پیاده میکنند.
شک نیست که چنین افراد بیمارند و باید درمان شوند ولی مصیبت این است که تا زمان درمان برسد و تا آنان بفکر خود و اصلاح خود بیفتند خانوادهشان دچار رنج و گرفتاریهای بسیاری خواهند بود و دائماً باید شاهد نزاعها و درگیریها و در مواردی هم خون خوردنها و دندان به جگر گذاشتنها باشند.
8- بیاحتیاطیها:
و بالاخره بیاحتیاطی و بیپروائی در سخن و اصرار به اینکه حتماً با صراحت لهجه حرف بزنند و نواقص و معایب را رُک و راست بگویند خود سبب پیدایش درگیریهاست.
صراحت لهجه خوبست ولی بشرطی که اولاً در حّد اخلاق و ادب باشد و از اندازه تجاوز نکند و ثانیاً طرف مقابل قدرت تحمل آن را داشته باشد. برخی از افراد پس از چند صباحی که ازدواج کرده و نقایص یکدیگر را فهمیدهاند در حین ناراحتی میگویند این از اشتباهات زندگیم بود که با تو ازدواج کردم و طرف مقابل این سخن را به دل میگیرد و برای آینده خود بیمناک میشود. با میگوید من آدم صریحی هستم، به صراحت میگویم که تو را دوست ندارم که این حرف تا روزی که اثرش زدوده نشد همچنان فتنه برپا میکند و آتش میزند.
در زندگی زناشویی از لحاظ سخن و رفتار احتیاط لازم است، صراحت لهجه خوبست ولی در همه جا قابل ذکر و عمل نیست، عوارض آن را باید در نظر گرفت که بعدها چه خواهد شد.
پی نوشت:
1- خانواده و مسائل همسران جوان، علی قائمی، ص99
www.morsalat.com
- [سایر] چه عواملی باعث شکست انقلاب مشروطه شد؟
- [سایر] اختلاف بین زن و شوهر در خانه معلول چه عواملی است؟
- [سایر] چه عواملی باعث شکست انقلاب مشروطه شد؟
- [سایر] چه عواملی باعث میشود، امام زمان (عج) را نشناسیم؟
- [سایر] در ایران چه عواملی باعث شکل گیری انقلاب اسلامی شد؟
- [سایر] چه عواملی باعث تخفیف و نجات از فشار قبر است؟
- [سایر] چه عواملی باعث زمینه سازی انحراف جنسی نوجوان می شود؟
- [سایر] چه عواملی باعث عزت و عظمت یک ملت می شود؟
- [سایر] عواملی که باعث قداست قیام عاشورا و جاودانگی آن پس از قرنها شد، چیست؟
- [سایر] چه عواملی باعث میشود که کودکان در مورد مسائل جنسی خود آگاه باشند؟
- [آیت الله مظاهری] اگر شخص غیرثقهای بگوید زن شوهر دارد ولی خود زن بگوید شوهر ندارم حرف زن مقدّم است.
- [آیت الله خوئی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد، واجب است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد و شوهر هم قبول نماید، واجب آن است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.
- [آیت الله وحید خراسانی] غسل دادن مرد زن را و زن مرد را جایز نیست و باطل است ولی زن می تواند شوهر خود را غسل بدهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل بدهد اگر چه احتیاط مستحب ان است که زن شوهر خود و شوهر زن خود را غسل ندهد
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مرد ، زن را و زن ، مرد را غسل بدهد باطل است ، ولی زن می تواند شوهر جود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن جود را غسل دهد ، اگر چه احتیاط مستحب آن است أه زن ، شوهر جود و شوهر ، زن جود را غسل ندهد .
- [آیت الله سبحانی] اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد; اگرچه احتیاط مستحب آن است که زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد، مگر این که وصیتی در میان باشد.
- [امام خمینی] اگر مرد زن را، و زن مرد را غسل بدهد، باطل است. ولی زن می تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که زن شوهر خود، و شوهر زن خود را غسل ندهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، غسل باطل است، ولی زن میتواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر نیز میتواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتیاط مستحب آن است که زن، شوهر خود و شوهر ، زن خود را غسل ندهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر هنگام خواندن عقد دائم برای دادن مهر مدّتی معیّن نکرده باشند، زن میتواند پیش از گرفتن مهر از آمیزش شوهر جلوگیری کند، چه شوهر توانایی دادنِ مهر را داشته باشد و چه نداشته باشد و این خودداری زن باعث سقوط حقّ نفقه نمیشود، اما حقّ ممانعت شوهر از استمتاعات دیگر را ندارد مگر این که بداند قهرا منجر به آمیزش خواهند شد؛ ولی اگر پیش از گرفتن مهر به آمیزش راضی شود و شوهر با او آمیزش کند، دیگر نمیتواند بدون عذر شرعی از آمیزش شوهر جلوگیری نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد، واجب است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.