چرا اسلام طلاق را جایز دانسته است تا کانون خانواده از هم بپاشد؟
برای پاسخ به این سؤال باید ماهیت پیمان ازدواج و نیز طلاق و فرضیه های ممکن توضیح داده شود: 1. ازدواج یا پیمان زناشویی پیمان ازدواج میان زن و مرد در قرآن کریم (میثاق محکم) خوانده شده است و چون کلمه میثاق در قرآن برای تعبیر از پیمان میان خدا و بندگان درباره توحید و احکام است و قرآن هر جا کلمه میثاق با فعل (اخذ) آمده، نمایشگر پیمان الهی است، می توان گفت که از دیدگاه قرآن کریم پیمان ازدواج تا چه اندازه محکم و استوار است زیرا ازدواج نه تنها پیمانی میان زن و مرد بلکه پیمانی میان زوجین با خداست که با عهد بستن با خدا، تعهّد می کنند که در راستای تحقق بخشیدن به هدف خلقت تلاش کنند. خداوند متعال می فرماید: (وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً)؛نساء (4)، آیه 21.؛ (و زنان در پیمان ازدواج، از شما میثاقی محکم گرفته اند). به همین جهت در آیات و روایات، از نهاد مقدس ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان محبوب ترین بنیان نزد خداوند متعال یاد شده است. از امام باقرعلیه السلام روایت شده که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: (ما بنی فی الاسلام احب الی الله عزّوجلّ من التزویج)؛وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، باب 1 من ابواب مقدمات النکاح و آدابه، ح 4.؛ (هیچ بنیانی در اسلام نزد خداوند متعال، محبوب تر از خانه ای که با ازدواج ایجاد گردد، نیست). و در روایت دیگر می فرماید: (و ما من شی ء ابغض الی الله عزّوجلّ من بیت یخرب فی الاسلام بالفرقه)؛ (هیچ بنیاد اسلامی نزد خداوند مبغوض تر و ناپسندتر از بنای جدایی و طلاق که خانمان برانداز است، نمی باشد). حقیقت آن است که پیوند ازدواج، پیوندی بالاتر از شهوت است. به تعبیر شهید مطهری (عجیب است که بعضی از افراد نمی توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده اند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره برداری است، همان چیزی است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند می دهد، اینها نمی دانند که در عالم خلقت و طبیعت علاوه بر خود خواهی و منفعت طلبی علائق دیگری هم هست، آن علائق است که منشاء فداکاری ها و گذشت ها و رنج خود و راحت غیر را طلبیدن واقع می شوند. آن علائق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است... چیزی که زن و شوهر را به یکدیگر پیوند می دهد، همان چیزی است که قرآن کریم از آن به نام های (مودت و رحمت) یاد کرده است، آنجا که می فرماید: (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً)؛روم (30)، آیه 21.؛نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صص 180-179. 2. ماهیت طلاق و فرضیه های گوناگون تعریف: طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است. و در اصطلاح فقه اسلامی چنان که صاحب جواهر می فرماید: (ازالة النکاح بصیغة و شبهها)؛جواهر الکلام، محمدحسین نجفی، چاپ داراحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه السادسة، ج 32، ص 2.؛ (طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص). یکی از اساتید فرانسه طلاق(divorce) را چنین تعریف می کند: (طلاق قطع رابطه زناشویی به حکم دادگاه، در زمان حیات زوجین، به درخواست یکی از آنان یا هر دو است)حقوق خانواده، اسدالله امامی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم سال 1374، ج 1، ص 259، به نقل از: دروس حقوق مدنی، مازو، ج 1، چاپ 1963، شماره 1404.. با توجّه به فقه امامیه و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران، می توان طلاق را این گونه تعریف کرد: (طلاق عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد یا نماینده قانونی او)مصدر سابق، ص 259 و 260.. فرضیه ها درباره طلاق و طلاق در حقوق تطبیقی در اینجا برآنیم که از جنبه نظری ببینیم آیا طلاق خوب است یا بد؟ آیا خوب است راه طلاق به طور کلّی باز باشد؟ یا باید راه طلاق به کلّی بسته باشد و پیوند ازدواج اجباراً شکل ابدیت داشته باشد؟ یا اینکه راه سومی در کار است، در عین حال اگر راه را باز می گذارد باید محدودیت هایی برای آن قائل شود؟ آنگاه سؤال این است که ملاک این محدودیت چیست؟ آیا باید این راه تنها برای مرد یا برای زن باشد یا باید برای هر دو باز باشد؟ در فرض اخیر آیا برای هر دو به یک شکل راه باز باشد به اینکه زن یا مرد بدون هیچ گونه تفاوتی به طور مستقل یا مشترک با توافق یکدیگر بتوانند اقدام کنند؟ یا نه، راه برای هر دو باز باشد، لکن هر یک از زن و مرد به نحو جداگانه این حق را داشته باشند که از قید نکاح خارج شوند؟ فرض اول: ممنوعیت طلاق ازدواج، یک پیمان مقدّس است. وحدت دل ها و روح هاست و باید برای همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشری باید حذف شود، زن و شوهری که با یکدیگر ازدواج می کنند، باید بدانند که جز مرگ چیزی آنها را از یکدیگر جدا نمی کند. این فرضیه همان است که کلیسای کاتولیک قرن هاست طرفدار آن است و به هیچ قیمتی حاضر نیست از آن دست بردارد. طلاق در مسیحیت: از خصائص مسیحیّت کلیسایی تحریم طلاق است که زن و شوهر هیچ کدام حق ندارند که دیگری را رها نموده مجدداً ازدواج کنند؛ زیرا زن و مرد یک تن می باشند که از پدر و مادر جدا شده به یکدیگر می پیوندندافسیسان، باب 5، آیه 31.. و زن به حسب شریعت به مرد بسته است و در زمان حیات شوهرش آزاد نبوده و نباید از وی جدا شود، ولی پس از مرگ وی آزاد شده، می تواند دوباره ازدواج کندنامه برومیان، باب 7، آیه 2 و نامه قونتیان، باب 7، آیه 37.. در انجیل آمده است: (چون زن و مرد یک تن اند جدایی بین آنها سزاوار نیست (جایز نیست) و هرکس به غیر از علّت زنا، زن خود را از خود جدا کند، باعث زنا کردن او می باشد و هرکس زن مطلّقه را نکاح کند، زنا کرده است)متی، باب 11، آیه 3 ؛ مرقس، باب 10، آیه 4.. دلایل مخالفین طلاق: استدلال هایی که برای مخالفت با جواز طلاق مطرح شده بیشتر به شرح ذیل است: 1. طلاق مخالف طبیعت ازدواج است؛ چون ازدواج پیوند و پیمان همکاری مشترک مادام العمر است. 2. طلاق دارای آثار زیانبخشی برای اطفال است و آنها را دچار سرنوشت اسفباری می کند. 3. طلاق موجب ترویج روابط نامشروع زن یا شوهر می شود. 4. طلاق موجب ازدیاد جرائم اجتماعی می شود؛ چرا که بر اساس آمار، بخش مهمی از بزهکاری ها نتیجه پاشیدگی کانون گرم خانواده می باشدحقوق خانواده، دکتر صفایی و امامی، ج 1، ص 261-260.. دلایل موافقین طلاق: گاهی ضرورت طلاق می تواند براساس موارد ذیل باشد: 1. طلاق تلخ است؛ اما به مثابه یک داروی تلخ گاهی ضروری است. 2. گاهی اتّفاق می افتد که بین زن و شوهر هیچ گونه هماهنگی و توافق اخلاقی وجود ندارد. در این صورت با زور و اجبار قانونی نمی توان آنها را ملزم ساخت که به یکدیگر محبت داشته باشند. 3. ممکن است یکی از زوجین بدکار، جانی و یا شریر باشند. در این صورت ادامه زندگی غیرقابل تحمل می شود. 4. امراض صعب العلاج یا بعضی اعتیادات مضرّ، گاهی طلاق را لازم می سازد. 5. گاهی سوء معاشرت زن یا مرد، ادامه زندگی زناشویی را ناممکن می سازد. آیا در این موارد، زن و مرد باید یک عمر در رنج و سختی و بدبختی به سر برند و به زندگی زناشویی ادامه دهند!همان. شک نیست که طلاق امری مذموم و ناپسند است لیکن در پاره ای موارد چاره ای جز آن نیست و باید به عنوان یک (بدِ ضروری) و (آخرین علاج) آن را قبول کرد. و به همین جهت است که در روایات متعدّدی طلاق را مورد نکوهش قرار دادند و از آن به عنوان (حلالِ مبغوض) تعبیر شده است. چنان که مولوی می گوید: تا توانی پا مَنِه اندر فراق أبغضُ الاشیاء عِندی الطّلاق فرض دوم: پذیرش طلاق بدون هیچ قید و شرطی کسانی که به ازدواج تنها از نظر کامجویی فکر می کنند جنبه تقدّس و ارزش خانواده را برای اجتماع در نظر نمی گیرند. آن کس که می گوید (عشق دوم همیشه دلپذیرتر است) طرفدار این فرضیه است. نقد و بررسی: علاوه بر آثار سوء طلاق، باید گفت که در این فرضیه ارزش اجتماعی کانون خانوادگی فراموش شده است و صفا و صمیمیّت و سعادت در پرتو پیوند زناشویی نادیده گرفته شده است. این فرضیه ناپخته ترین و ناشیانه ترین فرضیه ها در این زمینه است نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص 264.. فرض سوم: طلاق فقط به دست مرد اینکه ازدواج فقط از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست. در دنیای قدیم که ارزشی برای زن قائل نبودند و نیز در جوامع شوهر سالار چنین نظری وجود داشته است؛ ولی امروز گمان نمی کنیم طرفدارانی داشته باشد؛ چرا که اگر طلاق ضرورت دارد، این ضرورت فقط برای مرد نیست و اگر ظلم و اجبار هم در کار است برای حذف طلاق و استمرار پیوند زناشویی، لااقل برای هر دو باشد تا ظلم مضاعف لازم نبایدهمان، ص 266.. فرض چهارم: طلاق قضائی نخست باید دید منظور از طلاق قضائی چیست؟ آیا طلاق قضائی به منظور محدود کردن حق طلاق طرفین با سلب اختیار از آنها و دادن اختیار به دست دادگاه به خاطر کاهش آمار طلاق است یا به منظور نظارت دادگاه بر جریان طلاق و جلوگیری از سوء استفاده ها می باشد؟ الف) در بسیاری از قوانین جهان، اختیار طلاق مطلقاً در دست قاضی است و تنها محکمه است که می تواند به طلاق و انحلال زوجیت رأی بدهد. از نظر این قوانین تمام طلاق ها، طلاق قضایی است و منظور از آن سخت گیری و ممنوعیت طلاق جز در صورتی که زن خطاکار باشد و باید این مطلب با رأی دادگاه اثبات شودنظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 315.. در میان زرتشتیان، طلاق امر اختیاری نبود و آزادانه صورت نمی گرفت و می بایستی محکمه اجازه دهد و در صورت امکان، محکمه طرفین را از آن برحذر می کرد. بنابراین اصل عدم وجود طلاق است فقط در مواردی مانند ارتکاب زنا یا جادوگری و تعلیم آن به دیگران و عقیم بودن زن، به شوهر اجازه داده شده که زن خود را طلاق دهدحقوق زن در اسلام و جهان، علامه یحیی نوری، ص 47.. طلاق قضایی به معنی فوق، با توجّه به روح ازدواج و هدف از تشکیل خانوادگی و مقام و موقعیتی که زن باید در محیط خانوادگی داشته باشد، بطلان آن روشن می شودنظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 315. زیرا اینها مسائل شخصی هستند و به اختیار شخصی نیاز دارد. البته در موارد خاص و استثنایی می توان از قدرت دادگاه استفاده کرد. ب) اما اگر منظور نصیحت در دادگاه باشد، قرآن به نحو بهتری آن را حل کرده است، بر اساس آیه کریمه 36 سوره نساء، حکمیت نزدیکان دو طرف را یک وظیفه دانسته است. بدیهی است که دلسوزی و نیز آشنایی نزدیکان زن و شوهر به آنها بسیار بیشتر از افرادی است که هیچ گونه ارتباطی با آنها ندارند از قوانین جمهوری اسلامی ایران، ضمن قبول نظارت دادگاه از یک سوی، طرح مسئله حکمیت از سوی دیگر و نهایت اجبار شوهر به طلاق زن در برخی موارد بلکه طلاق دادن حاکم شرع به نیابت از شوهر، دخالت دستگاه قضائی را به این معنی پذیرفته است ر.ک: جزوه حاضر، فصل اول، صص 4-10.؛ اما هرگز طلاق را محدود به اجازه محکمه و سلب اختیار از زن و شوهر ننمود. فرض پنجم: طلاق به دست هر یک از زن و مرد به طور مستقل و متساوی مدعیان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی که به غلط از آن به تساوی حقوق تعبیر می کنند ممکن است طرفدار این فرضیه باشند. بر اساس این فرضیه، همان شرایط و قیودی که برای زن وجود دارد باید برای مرد وجود داشته باشد و همان راه هایی که برای خروج مرد از این بن بست باز می شود عیناً باید برای زن. باز باشد و اگر غیر از این باشد ظلم و تبعیض و نارواست. گرچه باید راهی برای خروج زن از بن بست زندگی باز باشد و لکن با توجّه به تفاوت روحیات و احساسات زن و مرد که هم علم روانشناسی و نیز داده های آماری آن را تأیید می کند، استقلال زن در طلاق به منزله بی توجهی به کانون گرم خانوادگی و افزایش راه های طلاق و بی بندوباری در جامعه است نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صص 290-291.. فرض ششم: طلاق به دست مرد و زن به طور مشترک بعضی می گویند همان طور که شروع ازدواج با اراده و خواست طرفین (عقد) بود انحلال آن نیز باید مبتنی بر خواست هر دو تن باشد، در حالی که زن و مرد در روحیات عقلانی و عاطفی و احساساتی بودن با هم تفاوت دارندر.ک: مبحث (تفاوت های زن و مرد).. آمارهای جهانی نشان می دهد 80 درصد پیشنهاد دهندگان طلاق به دادگاه ها زنانند و 90 درصد آنها را مسائل و حوادث کوچکی وادار به چنین پیشنهاد و اخذ طلاق نموده است ر.ک: حقوق زن در اسلام و جهان، علامه یحیی نوری.. با این حال آیا دادن حق متساوی طلاق به زنان، به نفع خانواده و دوام آن است؟!! ثانیاً: اگر در مواردی، مردان زندگی را مشقّت بار و غیرقابل تحمّل سازند، برای زنان نیز می توانند راه های خروج از این بن بست قرار داد؛ اما این لزوماً به معنای تشابه راه های طلاق نیست، همان طور که در حقوق اسلامی چنین آمده است. ثالثاً: اما اگر مسئله طلاق، شارع مقدّس راه را باز نگذاشته است، جز در مواردی که با عُسر و حَرَج و یا تنفّر و... ؛ اما در مردان به عنوان یک حق طبیعی این حق ثابت شده است؛ لکن با توجه به اصول اسلامی و نظارت دادگاه ها و نیز برخی اصول اخلاقی که متأسفانه هنوز چهره حقوقی به خود نگرفته است و به نظر ما باید این اصول را مانند قاعده عسر و حرج حقوقی نمود تا از طلاق های ناجوانمردانه توسّط مردان جلوگیری شودنظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، صص 268-328.. فرض هفتم: طلاق به وسیله هر یک از زن و مرد ولی متفاوت از یکدیگر با توجّه به اینکه طلاق، امر منفور و مبغوضی است، اجتماع موظف است که علل وقوع طلاق را از بین ببرد. در عین حال قانون نباید راه طلاق را برای ازدواج های ناموفق ببندد، راه خروج از قید و بند ازدواج هم برای مرد باید باز باشد و هم برای زن، اما راهی که برای هر یک تعیین می شود متفاوت از یکدیگر است. این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده است نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 268.. porseman.org
عنوان سوال:

چرا اسلام طلاق را جایز دانسته است تا کانون خانواده از هم بپاشد؟


پاسخ:

برای پاسخ به این سؤال باید ماهیت پیمان ازدواج و نیز طلاق و فرضیه های ممکن توضیح داده شود:
1. ازدواج یا پیمان زناشویی
پیمان ازدواج میان زن و مرد در قرآن کریم (میثاق محکم) خوانده شده است و چون کلمه میثاق در قرآن برای تعبیر از پیمان میان خدا و بندگان درباره توحید و احکام است و قرآن هر جا کلمه میثاق با فعل (اخذ) آمده، نمایشگر پیمان الهی است، می توان گفت که از دیدگاه قرآن کریم پیمان ازدواج تا چه اندازه محکم و استوار است زیرا ازدواج نه تنها پیمانی میان زن و مرد بلکه پیمانی میان زوجین با خداست که با عهد بستن با خدا، تعهّد می کنند که در راستای تحقق بخشیدن به هدف خلقت تلاش کنند. خداوند متعال می فرماید:
(وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً)؛نساء (4)، آیه 21.؛ (و زنان در پیمان ازدواج، از شما میثاقی محکم گرفته اند).
به همین جهت در آیات و روایات، از نهاد مقدس ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان محبوب ترین بنیان نزد خداوند متعال یاد شده است.
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: (ما بنی فی الاسلام احب الی الله عزّوجلّ من التزویج)؛وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، باب 1 من ابواب مقدمات النکاح و آدابه، ح 4.؛ (هیچ بنیانی در اسلام نزد خداوند متعال، محبوب تر از خانه ای که با ازدواج ایجاد گردد، نیست). و در روایت دیگر می فرماید: (و ما من شی ء ابغض الی الله عزّوجلّ من بیت یخرب فی الاسلام بالفرقه)؛ (هیچ بنیاد اسلامی نزد خداوند مبغوض تر و ناپسندتر از بنای جدایی و طلاق که خانمان برانداز است، نمی باشد).
حقیقت آن است که پیوند ازدواج، پیوندی بالاتر از شهوت است. به تعبیر شهید مطهری (عجیب است که بعضی از افراد نمی توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده اند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره برداری است، همان چیزی است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند می دهد، اینها نمی دانند که در عالم خلقت و طبیعت علاوه بر خود خواهی و منفعت طلبی علائق دیگری هم هست، آن علائق است که منشاء فداکاری ها و گذشت ها و رنج خود و راحت غیر را طلبیدن واقع می شوند. آن علائق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است... چیزی که زن و شوهر را به یکدیگر پیوند می دهد، همان چیزی است که قرآن کریم از آن به نام های (مودت و رحمت) یاد کرده است، آنجا که می فرماید:
(وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً)؛روم (30)، آیه 21.؛نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صص 180-179.
2. ماهیت طلاق و فرضیه های گوناگون
تعریف: طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است. و در اصطلاح فقه اسلامی چنان که صاحب جواهر می فرماید: (ازالة النکاح بصیغة و شبهها)؛جواهر الکلام، محمدحسین نجفی، چاپ داراحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعه السادسة، ج 32، ص 2.؛ (طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص). یکی از اساتید فرانسه طلاق(divorce) را چنین تعریف می کند: (طلاق قطع رابطه زناشویی به حکم دادگاه، در زمان حیات زوجین، به درخواست یکی از آنان یا هر دو است)حقوق خانواده، اسدالله امامی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم سال 1374، ج 1، ص 259، به نقل از: دروس حقوق مدنی، مازو، ج 1، چاپ 1963، شماره 1404..
با توجّه به فقه امامیه و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران، می توان طلاق را این گونه تعریف کرد: (طلاق عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد یا نماینده قانونی او)مصدر سابق، ص 259 و 260..
فرضیه ها درباره طلاق و طلاق در حقوق تطبیقی
در اینجا برآنیم که از جنبه نظری ببینیم آیا طلاق خوب است یا بد؟ آیا خوب است راه طلاق به طور کلّی باز باشد؟ یا باید راه طلاق به کلّی بسته باشد و پیوند ازدواج اجباراً شکل ابدیت داشته باشد؟ یا اینکه راه سومی در کار است، در عین حال اگر راه را باز می گذارد باید محدودیت هایی برای آن قائل شود؟ آنگاه سؤال این است که ملاک این محدودیت چیست؟ آیا باید این راه تنها برای مرد یا برای زن باشد یا باید برای هر دو باز باشد؟ در فرض اخیر آیا برای هر دو به یک شکل راه باز باشد به اینکه زن یا مرد بدون هیچ گونه تفاوتی به طور مستقل یا مشترک با توافق یکدیگر بتوانند اقدام کنند؟ یا نه، راه برای هر دو باز باشد، لکن هر یک از زن و مرد به نحو جداگانه این حق را داشته باشند که از قید نکاح خارج شوند؟
فرض اول: ممنوعیت طلاق
ازدواج، یک پیمان مقدّس است. وحدت دل ها و روح هاست و باید برای همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشری باید حذف شود، زن و شوهری که با یکدیگر ازدواج می کنند، باید بدانند که جز مرگ چیزی آنها را از یکدیگر جدا نمی کند.
این فرضیه همان است که کلیسای کاتولیک قرن هاست طرفدار آن است و به هیچ قیمتی حاضر نیست از آن دست بردارد.
طلاق در مسیحیت: از خصائص مسیحیّت کلیسایی تحریم طلاق است که زن و شوهر هیچ کدام حق ندارند که دیگری را رها نموده مجدداً ازدواج کنند؛ زیرا زن و مرد یک تن می باشند که از پدر و مادر جدا شده به یکدیگر می پیوندندافسیسان، باب 5، آیه 31.. و زن به حسب شریعت به مرد بسته است و در زمان حیات شوهرش آزاد نبوده و نباید از وی جدا شود، ولی پس از مرگ وی آزاد شده، می تواند دوباره ازدواج کندنامه برومیان، باب 7، آیه 2 و نامه قونتیان، باب 7، آیه 37.. در انجیل آمده است: (چون زن و مرد یک تن اند جدایی بین آنها سزاوار نیست (جایز نیست) و هرکس به غیر از علّت زنا، زن خود را از خود جدا کند، باعث زنا کردن او می باشد و هرکس زن مطلّقه را نکاح کند، زنا کرده است)متی، باب 11، آیه 3 ؛ مرقس، باب 10، آیه 4..
دلایل مخالفین طلاق: استدلال هایی که برای مخالفت با جواز طلاق مطرح شده بیشتر به شرح ذیل است:
1. طلاق مخالف طبیعت ازدواج است؛ چون ازدواج پیوند و پیمان همکاری مشترک مادام العمر است.
2. طلاق دارای آثار زیانبخشی برای اطفال است و آنها را دچار سرنوشت اسفباری می کند.
3. طلاق موجب ترویج روابط نامشروع زن یا شوهر می شود.
4. طلاق موجب ازدیاد جرائم اجتماعی می شود؛ چرا که بر اساس آمار، بخش مهمی از بزهکاری ها نتیجه پاشیدگی کانون گرم خانواده می باشدحقوق خانواده، دکتر صفایی و امامی، ج 1، ص 261-260..
دلایل موافقین طلاق: گاهی ضرورت طلاق می تواند براساس موارد ذیل باشد:
1. طلاق تلخ است؛ اما به مثابه یک داروی تلخ گاهی ضروری است.
2. گاهی اتّفاق می افتد که بین زن و شوهر هیچ گونه هماهنگی و توافق اخلاقی وجود ندارد. در این صورت با زور و اجبار قانونی نمی توان آنها را ملزم ساخت که به یکدیگر محبت داشته باشند.
3. ممکن است یکی از زوجین بدکار، جانی و یا شریر باشند. در این صورت ادامه زندگی غیرقابل تحمل می شود.
4. امراض صعب العلاج یا بعضی اعتیادات مضرّ، گاهی طلاق را لازم می سازد.
5. گاهی سوء معاشرت زن یا مرد، ادامه زندگی زناشویی را ناممکن می سازد.
آیا در این موارد، زن و مرد باید یک عمر در رنج و سختی و بدبختی به سر برند و به زندگی زناشویی ادامه دهند!همان. شک نیست که طلاق امری مذموم و ناپسند است لیکن در پاره ای موارد چاره ای جز آن نیست و باید به عنوان یک (بدِ ضروری) و (آخرین علاج) آن را قبول کرد. و به همین جهت است که در روایات متعدّدی طلاق را مورد نکوهش قرار دادند و از آن به عنوان (حلالِ مبغوض) تعبیر شده است. چنان که مولوی می گوید:
تا توانی پا مَنِه اندر فراق أبغضُ الاشیاء عِندی الطّلاق
فرض دوم: پذیرش طلاق بدون هیچ قید و شرطی
کسانی که به ازدواج تنها از نظر کامجویی فکر می کنند جنبه تقدّس و ارزش خانواده را برای اجتماع در نظر نمی گیرند. آن کس که می گوید (عشق دوم همیشه دلپذیرتر است) طرفدار این فرضیه است.
نقد و بررسی: علاوه بر آثار سوء طلاق، باید گفت که در این فرضیه ارزش اجتماعی کانون خانوادگی فراموش شده است و صفا و صمیمیّت و سعادت در پرتو پیوند زناشویی نادیده گرفته شده است. این فرضیه ناپخته ترین و ناشیانه ترین فرضیه ها در این زمینه است نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص 264..
فرض سوم: طلاق فقط به دست مرد
اینکه ازدواج فقط از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست. در دنیای قدیم که ارزشی برای زن قائل نبودند و نیز در جوامع شوهر سالار چنین نظری وجود داشته است؛ ولی امروز گمان نمی کنیم طرفدارانی داشته باشد؛ چرا که اگر طلاق ضرورت دارد، این ضرورت فقط برای مرد نیست و اگر ظلم و اجبار هم در کار است برای حذف طلاق و استمرار پیوند زناشویی، لااقل برای هر دو باشد تا ظلم مضاعف لازم نبایدهمان، ص 266..
فرض چهارم: طلاق قضائی
نخست باید دید منظور از طلاق قضائی چیست؟ آیا طلاق قضائی به منظور محدود کردن حق طلاق طرفین با سلب اختیار از آنها و دادن اختیار به دست دادگاه به خاطر کاهش آمار طلاق است یا به منظور نظارت دادگاه بر جریان طلاق و جلوگیری از سوء استفاده ها می باشد؟
الف) در بسیاری از قوانین جهان، اختیار طلاق مطلقاً در دست قاضی است و تنها محکمه است که می تواند به طلاق و انحلال زوجیت رأی بدهد. از نظر این قوانین تمام طلاق ها، طلاق قضایی است و منظور از آن سخت گیری و ممنوعیت طلاق جز در صورتی که زن خطاکار باشد و باید این مطلب با رأی دادگاه اثبات شودنظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 315..
در میان زرتشتیان، طلاق امر اختیاری نبود و آزادانه صورت نمی گرفت و می بایستی محکمه اجازه دهد و در صورت امکان، محکمه طرفین را از آن برحذر می کرد. بنابراین اصل عدم وجود طلاق است فقط در مواردی مانند ارتکاب زنا یا جادوگری و تعلیم آن به دیگران و عقیم بودن زن، به شوهر اجازه داده شده که زن خود را طلاق دهدحقوق زن در اسلام و جهان، علامه یحیی نوری، ص 47..
طلاق قضایی به معنی فوق، با توجّه به روح ازدواج و هدف از تشکیل خانوادگی و مقام و موقعیتی که زن باید در محیط خانوادگی داشته باشد، بطلان آن روشن می شودنظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 315. زیرا اینها مسائل شخصی هستند و به اختیار شخصی نیاز دارد. البته در موارد خاص و استثنایی می توان از قدرت دادگاه استفاده کرد.
ب) اما اگر منظور نصیحت در دادگاه باشد، قرآن به نحو بهتری آن را حل کرده است، بر اساس آیه کریمه 36 سوره نساء، حکمیت نزدیکان دو طرف را یک وظیفه دانسته است. بدیهی است که دلسوزی و نیز آشنایی نزدیکان زن و شوهر به آنها بسیار بیشتر از افرادی است که هیچ گونه ارتباطی با آنها ندارند از قوانین جمهوری اسلامی ایران، ضمن قبول نظارت دادگاه از یک سوی، طرح مسئله حکمیت از سوی دیگر و نهایت اجبار شوهر به طلاق زن در برخی موارد بلکه طلاق دادن حاکم شرع به نیابت از شوهر، دخالت دستگاه قضائی را به این معنی پذیرفته است ر.ک: جزوه حاضر، فصل اول، صص 4-10.؛ اما هرگز طلاق را محدود به اجازه محکمه و سلب اختیار از زن و شوهر ننمود.
فرض پنجم: طلاق به دست هر یک از زن و مرد به طور مستقل و متساوی
مدعیان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی که به غلط از آن به تساوی حقوق تعبیر می کنند ممکن است طرفدار این فرضیه باشند. بر اساس این فرضیه، همان شرایط و قیودی که برای زن وجود دارد باید برای مرد وجود داشته باشد و همان راه هایی که برای خروج مرد از این بن بست باز می شود عیناً باید برای زن. باز باشد و اگر غیر از این باشد ظلم و تبعیض و نارواست.
گرچه باید راهی برای خروج زن از بن بست زندگی باز باشد و لکن با توجّه به تفاوت روحیات و احساسات زن و مرد که هم علم روانشناسی و نیز داده های آماری آن را تأیید می کند، استقلال زن در طلاق به منزله بی توجهی به کانون گرم خانوادگی و افزایش راه های طلاق و بی بندوباری در جامعه است نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صص 290-291..
فرض ششم: طلاق به دست مرد و زن به طور مشترک
بعضی می گویند همان طور که شروع ازدواج با اراده و خواست طرفین (عقد) بود انحلال آن نیز باید مبتنی بر خواست هر دو تن باشد، در حالی که زن و مرد در روحیات عقلانی و عاطفی و احساساتی بودن با هم تفاوت دارندر.ک: مبحث (تفاوت های زن و مرد)..
آمارهای جهانی نشان می دهد 80 درصد پیشنهاد دهندگان طلاق به دادگاه ها زنانند و 90 درصد آنها را مسائل و حوادث کوچکی وادار به چنین پیشنهاد و اخذ طلاق نموده است ر.ک: حقوق زن در اسلام و جهان، علامه یحیی نوری.. با این حال آیا دادن حق متساوی طلاق به زنان، به نفع خانواده و دوام آن است؟!!
ثانیاً: اگر در مواردی، مردان زندگی را مشقّت بار و غیرقابل تحمّل سازند، برای زنان نیز می توانند راه های خروج از این بن بست قرار داد؛ اما این لزوماً به معنای تشابه راه های طلاق نیست، همان طور که در حقوق اسلامی چنین آمده است.
ثالثاً: اما اگر مسئله طلاق، شارع مقدّس راه را باز نگذاشته است، جز در مواردی که با عُسر و حَرَج و یا تنفّر و... ؛ اما در مردان به عنوان یک حق طبیعی این حق ثابت شده است؛ لکن با توجه به اصول اسلامی و نظارت دادگاه ها و نیز برخی اصول اخلاقی که متأسفانه هنوز چهره حقوقی به خود نگرفته است و به نظر ما باید این اصول را مانند قاعده عسر و حرج حقوقی نمود تا از طلاق های ناجوانمردانه توسّط مردان جلوگیری شودنظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، صص 268-328..
فرض هفتم: طلاق به وسیله هر یک از زن و مرد ولی متفاوت از یکدیگر
با توجّه به اینکه طلاق، امر منفور و مبغوضی است، اجتماع موظف است که علل وقوع طلاق را از بین ببرد. در عین حال قانون نباید راه طلاق را برای ازدواج های ناموفق ببندد، راه خروج از قید و بند ازدواج هم برای مرد باید باز باشد و هم برای زن، اما راهی که برای هر یک تعیین می شود متفاوت از یکدیگر است. این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده است نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 268..
porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین