علت ترس از مرگ چیست؟
بسیاری از اندیشمندان- چه مسلمان و چه غیر مسلمان- کوشیده‌اند تا پاسخی معقول و موجّه، به این پرسش اساسی بدهند که فرصت طرح و بررسی آن در اینجا نیست. ما تنها به نظر ابن‌سینا در این خصوص اشاره کرده، به تحلیل آیات و روایات در پاسخ به این سؤال می‌پردازیم. در دیدگاه ابن سینا موجبات ترس از مرگ یکی از امور زیر است: 1. با مرگ، حقیقت و زندگی [ظاهری دنیایی‌] آدمی برچیده می‌شود، 2. اینکه نمی‌دانیم چه وقت می‌میریم 3. مرگ پدیده‌ای ناشناخته‌است و از آن تجربه‌ای نداریم و برایمان امری مبهم است 4. تجربه مرگ انفرادی و فردی است نه جمعی 5. مرگ موجب جدایی انسان از متعلقات و دوستان و خویشاوندان می‌شود 6. با رسیدن مرگ، همه آرزوها و آمال بشری بر باد می‌رود.(1) ترس از مرگ در فرهنگ قرآنی و روایی، به اعتبار تفاوت انسان‌ها، علت‌های گوناگونی دارد. در یک منظر کلی، می‌توان انسان‌ها را از این جهت- به تعبیر حضرت امام (ره) به سه گروه، ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسان‌های ناقص، این نکته ظریف است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگی دارد و از فنا، زوال و نیستی متنفر است. از این رو به عالمی که عالم حیات تلقی می‌شود، عشق ورزیده و از عالمی که به پندار خود عالم نیستی است، تنفر دارد. بنابراین چنین افرادی به دلیل اینکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب‌شان به حیات ازلی وبقای سرمدی، اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه‌مند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزان‌اند. خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان‌ها را چنین بیان می‌کند: (إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ)(2) (جز این زندگانی دنیای ما چیزی نیست، می‌میریم و زندگی می‌کنیم و دیگر برانگیخته نخواهید شد). از این رو کافران که ایمان به حیات و عالم آخرت ندارند از مرگ وحشت دارند.(3) عامل ترس از مرگ در انسان‌های متوسط چیز دیگری است. متوسّطان- که ایمان‌شان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست- به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیایی و تلاش در آبادانی آنها، از مرگ می‌ترسند. امام صادق (ع) می‌فرماید: ([روزی‌] مردی به سوی ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ [ابوذر در پاسخ‌] فرمود: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کرده‌اید و آخرت را خراب. پس کراهت [و ترس‌] دارید که از آبادانی به سوی خرابی انتقال یابید).(4) ریشه این غفلت، یا متابعت از خواسته‌های نفسانی و مخالفت با حضرت حق است و یا آرزوهای دراز. امام علی (ع) می‌فرماید: (آیا کسی نیست که از گناه توبه کند، پیش از آنکه مرگش سر رسد؟ بدانید که شما در روزهایی به سر می‌برید که فرصت ساختن برگ است، و از پس این، روزهای مرگ است شما را فرموده‌اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر می‌ترسم: دنبال هوای نفس رفتن، و آرزوی دراز در سر پختن).(5) به فرموده خداوند متعال، این گروه، از زندگی دنیا، ظاهری می‌شناسند و حال آنکه از آخرت غافل‌اند. (یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون)(6) استن این عالم ای جان غفلت است هوشیاری این جهان را آفت است‌ هوشیاری زان جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان‌ (7) این متوسطان و غافلان، به حدی از مرگ غافل‌اند: که به تعبیر حضرت علی (ع): (گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشته‌اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‌اند و گویی آنچه از مردگان می‌بینیم، مسافرانند که به زودی نزد ما باز می‌آیند، و آنان را در گورهاشان جای می‌دهیم و میراثشان را می‌خوریم، پنداری ما پس از آنان جاودان به سر می‌بریم).(8) اما گروه سوم (انسان‌های کامل و مؤمنان مطمئن)، از مرگ کراهت ندارند ولی از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشی است چرا که خوف آنها از عظمت خداوند متعال است نه مثل وحشت وابستگان به دنیای مادی و دل‌دادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولیای الهی، تجلی کرده، موجب هیبت مشوب به شوق می‌شود و در حقیقت هیبت و بزرگی خوف، از تجلّی عظمت و ادراک آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق- که با مرگ سرفصلی از آن آغاز می‌شود- می‌تپد و وحشتناک و ترسناک می‌گردد ولی این خوف غیر از ترس‌های معمولی است.(9) ترس انسان‌های آن سویی از طول سفر، توشه کم و بزرگی و عظمت مقصد است.(10) اینان مرگ را چون زندگی، امتحان بزرگ الهی می‌دانند(11) و می‌ترسند که از این آزمون، سربلند بیرون نیایند. هیچ مرده نیست پر حسرت زمرگ حسرتش آن است کش کم بود برگ‌ ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد زین مقام ماتم و ننگین مناخ نقل افتادش به صحرای فراخ‌ مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده‌ ور نکردی زندگانیی منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر (12) با این توضیحات اجمالی و مختصر، مشخص شد که اولا هر ترس و وحشت از مرگی، بد و منفی و هر خوفی از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر واندیشه به دنیای مادی باشد، وحشتی منفی و نابخردانه است. اما اگر وحشت از مرگ، بر اساس خوف از عظمت حق تعالی و ترس از چگونگی رویارویی با خدا باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان‌ها و نوع نگرش‌ها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود. پی‌نوشت‌ (1) ابن سینا، ابو علی، رسائل، رسالةالشفاء من خوف الموت، صص 346- 340. (2) مؤمنون (23)، آیه 37. (3) بقره (2)، آیه 19. (4) بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42. (5) نهج‌البلاغه، خطبه 28، ص 29. (6) روم (30)، آیه 7. (7) مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 2066 و 2067. (8) نهج‌البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382. (9) برای اطلاع تفصیلی از این موضوع ر. ک: خمینی، روح اللَّه، چهل حدیث، صص 303- 307. (10) نهج‌البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372. (11) اشاره به آیه) همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید (ملک (67)، آیه 2. (12) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات 176- 177.
عنوان سوال:

علت ترس از مرگ چیست؟


پاسخ:

بسیاری از اندیشمندان- چه مسلمان و چه غیر مسلمان- کوشیده‌اند تا پاسخی معقول و موجّه، به این پرسش اساسی بدهند که فرصت طرح و بررسی آن در اینجا نیست. ما تنها به نظر ابن‌سینا در این خصوص اشاره کرده، به تحلیل آیات و روایات در پاسخ به این سؤال می‌پردازیم.
در دیدگاه ابن سینا موجبات ترس از مرگ یکی از امور زیر است:
1. با مرگ، حقیقت و زندگی [ظاهری دنیایی‌] آدمی برچیده می‌شود،
2. اینکه نمی‌دانیم چه وقت می‌میریم
3. مرگ پدیده‌ای ناشناخته‌است و از آن تجربه‌ای نداریم و برایمان امری مبهم است
4. تجربه مرگ انفرادی و فردی است نه جمعی
5. مرگ موجب جدایی انسان از متعلقات و دوستان و خویشاوندان می‌شود
6. با رسیدن مرگ، همه آرزوها و آمال بشری بر باد می‌رود.(1)
ترس از مرگ در فرهنگ قرآنی و روایی، به اعتبار تفاوت انسان‌ها، علت‌های گوناگونی دارد. در یک منظر کلی، می‌توان انسان‌ها را از این جهت- به تعبیر حضرت امام (ره) به سه گروه، ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسان‌های ناقص، این نکته ظریف است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگی دارد و از فنا، زوال و نیستی متنفر است.
از این رو به عالمی که عالم حیات تلقی می‌شود، عشق ورزیده و از عالمی که به پندار خود عالم نیستی است، تنفر دارد. بنابراین چنین افرادی به دلیل اینکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب‌شان به حیات ازلی وبقای سرمدی، اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه‌مند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزان‌اند. خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان‌ها را چنین بیان می‌کند:
(إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ)(2)
(جز این زندگانی دنیای ما چیزی نیست، می‌میریم و زندگی می‌کنیم و دیگر برانگیخته نخواهید شد).
از این رو کافران که ایمان به حیات و عالم آخرت ندارند از مرگ وحشت دارند.(3)
عامل ترس از مرگ در انسان‌های متوسط چیز دیگری است. متوسّطان- که ایمان‌شان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست- به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیایی و تلاش در آبادانی آنها، از مرگ می‌ترسند.
امام صادق (ع) می‌فرماید: ([روزی‌] مردی به سوی ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ [ابوذر در پاسخ‌] فرمود: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کرده‌اید و آخرت را خراب. پس کراهت [و ترس‌] دارید که از آبادانی به سوی خرابی انتقال یابید).(4)
ریشه این غفلت، یا متابعت از خواسته‌های نفسانی و مخالفت با حضرت حق است و یا آرزوهای دراز.
امام علی (ع) می‌فرماید: (آیا کسی نیست که از گناه توبه کند، پیش از آنکه مرگش سر رسد؟ بدانید که شما در روزهایی به سر می‌برید که فرصت ساختن برگ است، و از پس این، روزهای مرگ است شما را فرموده‌اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر می‌ترسم: دنبال هوای نفس رفتن، و آرزوی دراز در سر پختن).(5)
به فرموده خداوند متعال، این گروه، از زندگی دنیا، ظاهری می‌شناسند و حال آنکه از آخرت غافل‌اند. (یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون)(6)
استن این عالم ای جان غفلت است هوشیاری این جهان را آفت است‌
هوشیاری زان جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان‌
(7)
این متوسطان و غافلان، به حدی از مرگ غافل‌اند: که به تعبیر حضرت علی (ع):
(گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشته‌اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‌اند و گویی آنچه از مردگان می‌بینیم، مسافرانند که به زودی نزد ما باز می‌آیند، و آنان را در گورهاشان جای می‌دهیم و میراثشان را می‌خوریم، پنداری ما پس از آنان جاودان به سر می‌بریم).(8)
اما گروه سوم (انسان‌های کامل و مؤمنان مطمئن)، از مرگ کراهت ندارند ولی از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشی است چرا که خوف آنها از عظمت خداوند متعال است نه مثل وحشت وابستگان به دنیای مادی و دل‌دادگان به تعلقات آن.
حضرت حق در قلب اولیای الهی، تجلی کرده، موجب هیبت مشوب به شوق می‌شود و در حقیقت هیبت و بزرگی خوف، از تجلّی عظمت و ادراک آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق- که با مرگ سرفصلی از آن آغاز می‌شود-
می‌تپد و وحشتناک و ترسناک می‌گردد ولی این خوف غیر از ترس‌های معمولی است.(9) ترس انسان‌های آن سویی از طول سفر، توشه کم و بزرگی و عظمت مقصد است.(10) اینان مرگ را چون زندگی، امتحان بزرگ الهی می‌دانند(11) و می‌ترسند که از این آزمون، سربلند بیرون نیایند.
هیچ مرده نیست پر حسرت زمرگ حسرتش آن است کش کم بود برگ‌
ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و ننگین مناخ نقل افتادش به صحرای فراخ‌
مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده‌
ور نکردی زندگانیی منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر
(12)
با این توضیحات اجمالی و مختصر، مشخص شد که اولا هر ترس و وحشت از مرگی، بد و منفی و هر خوفی از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر واندیشه به دنیای مادی باشد، وحشتی منفی و نابخردانه است. اما اگر وحشت از مرگ، بر اساس خوف از عظمت حق تعالی و ترس از چگونگی رویارویی با خدا باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان‌ها و نوع نگرش‌ها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود.
پی‌نوشت‌
(1) ابن سینا، ابو علی، رسائل، رسالةالشفاء من خوف الموت، صص 346- 340.
(2) مؤمنون (23)، آیه 37.
(3) بقره (2)، آیه 19.
(4) بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42.
(5) نهج‌البلاغه، خطبه 28، ص 29.
(6) روم (30)، آیه 7.
(7) مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 2066 و 2067.
(8) نهج‌البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382.
(9) برای اطلاع تفصیلی از این موضوع ر. ک: خمینی، روح اللَّه، چهل حدیث، صص 303- 307.
(10) نهج‌البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372.
(11) اشاره به آیه) همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید (ملک (67)، آیه 2.
(12) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات 176- 177.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین