پاسخ از حجت الاسلام حسین دهنوی: خیر. این بخاطر شدت ویژگی عواطف است. چون این آقا خودشان کمرنگی عاطفه دارند و درک نمی کنند ، این جور تلقی می کنند . ایشان درک صحیحی از رفتار خانم ندارند . آقایی می گفتند : من فکر می کنم خدا پشت چشم خانم من یک منبع اشک گذاشته است و شیری هم دارد و تا من می گویم : پشت چشم شما ابرو است ، شیر را باز میکند و اشک می ریزد و جالب است هر وقت هم که بخواهد شیر را می بندد و گریه اش تمام میشود. البته این نکته دارد . خانمها عواطفشان زود تغییر می کند . این تلقی ها و ابهامات بخاطر این است که ایشان را با خودش مقایسه می کند . قیاس به نفس می کند و می بیند ، خودش برای مسائل پیش پا افتاده گریه نمی کند. این نشانه ضعف نیست . بعضی ها میگویند : اشک تمساح است یا اینکه این اشک ها فیلم است و می خواهد من را مجاب کند وبه خواسته هایش برسد و برای تاثیر گذاری است و سلطه گری است . این برداشت ها اشتباه است و این باعث برخورد اشتباه می شود . وقتی خانم گریه می کند می گویند : بچه گریه می کند خانم بزرگ که گریه نمیکند. بعضی مواقع با حالت دعوا و تشر و می گوید : بس کن چه خبر است . برو بیرون گریه کن جلوی من گریه نکن . یا با حالت تحکم می گویند گریه نکن ، مردباش و بگذار منطقی قضیه را حل کنیم . این برخورد بدی است . من مورد داشتم که خانم می گفتند : من وقتی گریه می کنم ، شوهرم خودش را می زند . این هم نکته دارد . می دانید چرا ؟ زیرا ایشان خودش را مسبب گریه خانم می داند و احساس گناه می کند و احساس عذاب وجدان می کند . در این موارد آقایان همدلی کنند . ولی متاسفانه آقایان وقتی با اشک های خانم ها مواجه می شوند شروع به استدلال می کنند . خانم شما که الان گریه می کند ، می خواهد تخلیه احساسات بکند و احتیاج به همدلی دارد نه به راه کار و استدلال . فقط بگویید : خانم من شما را درک می کنم . می دانم اذیت می شوی و سختی می کشی. می دانم کارهای خانه و بچه ها خیلی سخت است و شما تحت فشار هستی . سعی می کنم زودتر به خانه بیایم و باری از دوشت بردارم . این را بگویید و ناز و نوازش بکنید و ابراز محبت بکنید ، ایشان آرام می گیرند . برخوردهای ناشایست جالب نیست . حالا اصل گریه در خانم ها طبیعی است ولی اگر زیاد باشد مشکل درست می کند . اگر میزان متعارف گریه خانم رنج می برید ، اشکالی ندارد . ولی اگر خیلی زیاد است ، هردو باید کمک کنند . آقای عزیز ، زمینه گریه را از بین بیرید . خانمها کمتر برای مسائل مادی گریه می کنند و بیشتر برای مسائل معنوی گریه می کنند . آقا محبت نمیکند به خانواده خانم احترام نمی کند . شما اشک خانم را در نیاورید و خانم هم اشک های خود را تعدیل کند ولی حذف نکند . شما با گریه تخلیه احساسات می شوید و باعث نشاط شما می شود . آنهایی که خیلی گریه می کردند ، عمرهای طولانی داشته اند . گریه های زیادی را از بین ببرید زیرا گریه زیادی ، تاثیر عاطفی گریه و ارزش آن را از بین می برد . وقتی شما زیاد گریه می کنید ، به مردتان این پیغام را می دهد که من از دست تو رنج می برم و من تحت فشارهای روحی هستم و این رفتار ، مرد شما را کلافه می کند . یکی دیگر این است که وقتی شما زیاد گریه می کنید ، آقا فکر می کند که شروع هر گریه یعنی شروع یک دعوای جدی ، آقا وحشت می کند و دیگر اینکه آقا خودش را مسبب گریه خانم می داند و احساس گناه می کند و دیگر جرأت ندارد با خانم گفتگو کند. گفتگو خیلی مهم است . چون سوء تفاهم ها را از بین می برد . این قدر مورد داشته ام که زندگی به جدایی کشیده شده ، طلاق و یا جدایی عاطفی و وقتی بررسی کرده ایم ، دیدیم منشأ آن یک سوء تفاهم بوده است و چون گفتگو نشده ، به اینجا رسیده اند. خانم ها اشک ها را تعدیل کنید . بهترین کار این است که احساسات خود را بیان کنید . به آقا بگویید : من نیاز دارم پنج دقیقه با شما گفتگو کنم . پذیرش این برای مرد خیلی راحت است . شما می خواهید اشک و آه و گریه راه بیندازید که مرد پنج دقیقه با شما صحبت کند. خوب بگویید : خیلی بهتر است . ابراز نیاز باعث میشود اقتدار مرد تثبیت شود. البته افراط نکنید. این گفتگو یک همدری است و تخلیه احساسات است . www. ch3.iribtv.ir
وقتی دلم می شکند ، اشک هایم سرازیر می شود و شوهرم بدش می آید و این را نشانه ضعف می داند . آیا گریه های خانم ، نشانه ضعف او است ؟
پاسخ از حجت الاسلام حسین دهنوی:
خیر. این بخاطر شدت ویژگی عواطف است. چون این آقا خودشان کمرنگی عاطفه دارند و درک نمی کنند ، این جور تلقی می کنند . ایشان درک صحیحی از رفتار خانم ندارند . آقایی می گفتند : من فکر می کنم خدا پشت چشم خانم من یک منبع اشک گذاشته است و شیری هم دارد و تا من می گویم : پشت چشم شما ابرو است ، شیر را باز میکند و اشک می ریزد و جالب است هر وقت هم که بخواهد شیر را می بندد و گریه اش تمام میشود. البته این نکته دارد . خانمها عواطفشان زود تغییر می کند . این تلقی ها و ابهامات بخاطر این است که ایشان را با خودش مقایسه می کند . قیاس به نفس می کند و می بیند ، خودش برای مسائل پیش پا افتاده گریه نمی کند. این نشانه ضعف نیست . بعضی ها میگویند : اشک تمساح است یا اینکه این اشک ها فیلم است و می خواهد من را مجاب کند وبه خواسته هایش برسد و برای تاثیر گذاری است و سلطه گری است . این برداشت ها اشتباه است و این باعث برخورد اشتباه می شود . وقتی خانم گریه می کند می گویند : بچه گریه می کند خانم بزرگ که گریه نمیکند. بعضی مواقع با حالت دعوا و تشر و می گوید : بس کن چه خبر است . برو بیرون گریه کن جلوی من گریه نکن . یا با حالت تحکم می گویند گریه نکن ، مردباش و بگذار منطقی قضیه را حل کنیم . این برخورد بدی است . من مورد داشتم که خانم می گفتند : من وقتی گریه می کنم ، شوهرم خودش را می زند . این هم نکته دارد . می دانید چرا ؟ زیرا ایشان خودش را مسبب گریه خانم می داند و احساس گناه می کند و احساس عذاب وجدان می کند . در این موارد آقایان همدلی کنند . ولی متاسفانه آقایان وقتی با اشک های خانم ها مواجه می شوند شروع به استدلال می کنند . خانم شما که الان گریه می کند ، می خواهد تخلیه احساسات بکند و احتیاج به همدلی دارد نه به راه کار و استدلال . فقط بگویید : خانم من شما را درک می کنم . می دانم اذیت می شوی و سختی می کشی. می دانم کارهای خانه و بچه ها خیلی سخت است و شما تحت فشار هستی . سعی می کنم زودتر به خانه بیایم و باری از دوشت بردارم . این را بگویید و ناز و نوازش بکنید و ابراز محبت بکنید ، ایشان آرام می گیرند . برخوردهای ناشایست جالب نیست .
حالا اصل گریه در خانم ها طبیعی است ولی اگر زیاد باشد مشکل درست می کند . اگر میزان متعارف گریه خانم رنج می برید ، اشکالی ندارد . ولی اگر خیلی زیاد است ، هردو باید کمک کنند . آقای عزیز ، زمینه گریه را از بین بیرید . خانمها کمتر برای مسائل مادی گریه می کنند و بیشتر برای مسائل معنوی گریه می کنند . آقا محبت نمیکند به خانواده خانم احترام نمی کند . شما اشک خانم را در نیاورید و خانم هم اشک های خود را تعدیل کند ولی حذف نکند . شما با گریه تخلیه احساسات می شوید و باعث نشاط شما می شود . آنهایی که خیلی گریه می کردند ، عمرهای طولانی داشته اند . گریه های زیادی را از بین ببرید زیرا گریه زیادی ، تاثیر عاطفی گریه و ارزش آن را از بین می برد . وقتی شما زیاد گریه می کنید ، به مردتان این پیغام را می دهد که من از دست تو رنج می برم و من تحت فشارهای روحی هستم و این رفتار ، مرد شما را کلافه می کند . یکی دیگر این است که وقتی شما زیاد گریه می کنید ، آقا فکر می کند که شروع هر گریه یعنی شروع یک دعوای جدی ، آقا وحشت می کند و دیگر اینکه آقا خودش را مسبب گریه خانم می داند و احساس گناه می کند و دیگر جرأت ندارد با خانم گفتگو کند. گفتگو خیلی مهم است . چون سوء تفاهم ها را از بین می برد . این قدر مورد داشته ام که زندگی به جدایی کشیده شده ، طلاق و یا جدایی عاطفی و وقتی بررسی کرده ایم ، دیدیم منشأ آن یک سوء تفاهم بوده است و چون گفتگو نشده ، به اینجا رسیده اند. خانم ها اشک ها را تعدیل کنید . بهترین کار این است که احساسات خود را بیان کنید . به آقا بگویید : من نیاز دارم پنج دقیقه با شما گفتگو کنم . پذیرش این برای مرد خیلی راحت است . شما می خواهید اشک و آه و گریه راه بیندازید که مرد پنج دقیقه با شما صحبت کند. خوب بگویید : خیلی بهتر است . ابراز نیاز باعث میشود اقتدار مرد تثبیت شود. البته افراط نکنید. این گفتگو یک همدری است و تخلیه احساسات است .
www. ch3.iribtv.ir
- [سایر] در روانشناسی جدید از گریه نکوهش شده و آن را نشانه ضعف و زبونی دانستهاند، پس چگونه در عزاداری امام حسین(ع) به آن توصیه میشود؟
- [سایر] سلام خسته نباشید،1-از متقاضیان همکاری با شما بودم2-اتفاقی باعث شد بخواهم پیگیری کنم3-بر اتفاقات نشانه نا معقول نمی گذارم اما توجه میکنم4-من از دوستان قدیم خانم دکتر توکلی هستم میتوانید از ایشان بپرسید بعد از سالها چگونه مرا یافتند5-همکاریم به اشاره ی خدا و برای دلم است...منتظرم یاعلی ع
- [سایر] سلام.خیلی دلنازک واحساساتی هستم. برای همه کس دلم میسوزه وزود گریه ام میگیره .بزرگترین مشکلم همینه.نمیتونم جلوی اومدن اشکهامو بگیرم وهمین باعث شده دیگران من رو فردی ضعیف فرض کنند که اصلا اینطور نیست.افسرده هم نیستم .وداع وخداحافظی برام خیلی سخته برای همین بدرقه مسافرنمیرم ویا به عیادت بیمار در بیمارستان نمیرم چون گریه ام میگیره خدا نکنه یکی از اعضای خانواده بخاد بره مسافرت ویا قرار باشه خودم به مسافرت چند روزه برم... از چند روز قبلش عزا میگیرم اصلا به خانواده وابسته نیستم اگر بهم بگن باید چند سال دور از خانواده زندگی کنی اصلا مشکلی برام پیش نمیاد فقط موقع خداحافظی چهره خانوادمو میبینم دلم میگیره واشکام جاری میشه ایا راهی برای کنترل اشک وجود داره؟
- [سایر] سلام خانم بهرامی راستش من کلا نمیتونم منظورم و به شوهرم بیان کنم یه موقع هایی از محل کار ناراحتم می خوام بگم براش ولی تا شروع به صحبت می کنم منظور منو یه چیز دیگه دریافت میکنه حس میکنم اگه سکوت کنم بهتره تا ناراحتش کنم زمانی که مجرد بودم در مواقعی که ناراحت می شدم می نوشتم من فرزند آخر خانواده ام 2 تا خواهر دارم اونا همیشه تا ناراحت میشدن راحت می گفتن که برا چی ناراحتن ولی من همیشه تا می خواستم دلیلشو بگم با خودم می گفتم نکنه ناراحتشون کنم تو این 22 سال زندگیم تا حالا با کسی قهر نکردم ولی الان احساس میکنم توی روابطم با همسرم دارم دچار مشکل می شم چون وقتی ناراحتم دلم می خواد گریه کنم بغض می کنم اما نمیتونم گریه کنم احساس می کنم نیاز دارم با یکی صحبت کنم یا احساس میکنم حداقل 2 ماه نیاز دارم تنها زندگی کنم تا خودمو پیدا کنم نمیدونم
- [سایر] سلام سرکارخانم کهتری .من می خواهم با شما درد ودل کنم و راهنمایی شما را می خواهم. من و شوهرم و پسر10ماه ها به نام ارش درتارخ2مهر رفتیم با ماشین خودمان گشت ولی متاسفانه موقع برگشتن تصادف سختی کردیم و ارش را از دست دادیم البته خدا را شکر شوهرم مقصر نبود. مشکل من این است که هنوز به نبود ارش کنار نیامدم وکارم شده گریه و غصه و همش دوست دارم بشینم و به کارهای ارش فکر کنم ارش من بچه خیلی باهوشی بود. الان اطرافیان می گویند باید زود صاحب یه بچه دیگه بشوید و من هم خودم موافقم ولی چکار کنم تا از حال و هوای غم و اندوه کنار بیایم. در ضمن خانم کهتری من اصلا جنسیت بچه برام مهم نبوده ولی دوست دارم و از خدا میخواهم که باز یه پسر بدهد تا اسمش ارش بگذارم بلکه دلم و روحم و فکرم اروم بگیره . لطفا بگویید من چه کنم؟ با تشکر فاطمه
- [سایر] باسلام مشکلم اینه که وقتی با شوهرم بیرون میرویم به اطرافش وکلا به همه جیز خیلی دقت می کنه من اصلا خوشم نمیاد دلم می خواد لااقل این وقت اندک که باهم هستیم را واقعا با هم باشیم ووقتی خانم های بدحجاب را جشمش می افته دقت می کنه و بعد سریع روش را برمی کردونه شوهرم ادم مومنیه اما نمی دونم جرا اینجوریه تا صحبت می کنم میکه اتفاقی جشمم می افته وبعد که روم را برمی کردونم مشکلی نداره اما من بعضی مواقع متوجه دقتشم شدم هرجند خودش انکار می کنه خواهش می کنم بهم بکید جکار کنم جون من از هیج لحاضی ن
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید.من مادر دو تا بچه هستم .مشکل من اینکه استرس و اضطراب زیادی دارم و دلم خیلی شور میزنه و خیلی میترسم وقتی در خانه هستم فکر میکنم که میخواهد یک اتفاق بدی بیافتد و دلم شور میزند و فکر میکنم اگر اتفاق وحشتناکی بیافتد من چکار باید بکنم به شوهرم چهطور خبر بدهم؟وقتی بیرون از خانه که میروم احساس میکنم که قرار است اتفاق بدی بیافتد و مدام ایه الکرسی میخونم که اتفاقی برای من و بچه هام نیافتد از مرگ بچه هام و شوهرم خیلی میترسم انقدر که بعضی وقتها از ترس تنم میلرزه و گاهی اوقات هم گریه میکنم و مدام احساس میکنم که کسی پشت سرم است و گاهی اوقات در تاریکی خانه میترسم که یک قیافه وحشتناکی ببینم.از شما خواهشمندم به من کمک کنید تا از این اوضاع خلاص بشم . پیشاپیش از زحمات شما عزیزان متشکرم
- [سایر] مدتی است که من عاشق دختری شده ام. اصولاً من آدمی مشکل پسند هستم، ولی اولین باری که او را دیدم به دلم نشست. دو سه بار رفتم تا دیدمش ولی حالا تو فکرمه. خودش هم مرا نمی شناسد و نمی داند که من دوستش دارم اصلا شاید از من بدش هم بیاد نمی دونم چه کنم و چگونه با او حرف بزنم ولی واقعاً از فکرم نمیره، آدرس او را هم ندارم و شاید هم از لحاظ مالی در وضعیت بهتری قرار دارند. او تنها کسی است که با دیدنش زندگی من عوض شده، لطفا مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] دلم گرفته نمی دونم چکار کنم 4 ماه از ازدواجم می گذره و احساس می کنم شوهرم ازم خسته شده دیگه حوصلم رو نداره قبلا اگه گریه می کردم سریع می اومد کنارم و نازمو می کشید اما حالا احساس تنهایی می کنم احساس می کنم دیگه دوستم نداره شاید به خاطر اینکه دعوامون شد ولی من معذرت خواهی کردم خیلی بهش وابسته شدم به خاطر همین وقتی کمی هم بهم بی محلی کنه انگار دنیا برام به آخر می رسه هرچی هم سعی می کنم این اخلاق بدم رو کنار بگذارم نمی تونم بهم بگید چکار کنم خیلی ناراحتم
- [سایر] من دختری 26 ساله هستم که به تازگی (تقریبا 5 ماه )عروسی کردم. قبل از آن به مدت 10 ماه دوران نامزدی داشتم که در این دوران شدیدا تحت فشار خانواده خودم بودم، اما به هر حال این دوران گذشت و الان در خانه خودم باهمسرم که واقعا مهربان و دوست داشتنی است زندگی میکنم ، تقریبا با هم مشکل خاصی نداریم ،شاید مسائل جزیی که زود هم برطرف میشود! قبل از مراسم عروسی کار میکردم ، اما بعد از آن سر کار نرفتم و 4 ماه خانه بودم ،شرایط خوب بود به جز خانواده ام که اذیتم میکردندو شاید ساعتها فکرم را مشغول میکردند یا اشک میریختم . تصمیم گرفتم دوباره برگردم سر کار تا هم سرگرم باشم و هم پس اندازی داشته باشم یک کار جدید پیدا کردم و الان یک ماهی است که کار میکنم ، محیط کار جدید اصلا صمیمی نیست ولی کم کم دارم عادت میکنم ، مشغول کار شدم، یه وقتایی خیلی ناراحت میشم ولی یه وقتایی هم توجه نمیکنم، ولی الان دقیقا یک ماهه که شبها نخوابیدم،خودم که کلافه شدم هیچ احساس میکنم شوهرم را هم کلافه کردم! نمیدونم چیم شده؟اضطراب خونمو دارم ، ولی شوهرم اصلا سختگیر نیست، از یه طرف دلم نمیخواد بی مصرف باشم از طرف دیگه دلم میخواد خونه باشم،دیگه از خوابیدن میترسم! هر شب استرس دارم و عذاب میکشم!