چرا برخی، دین را برتر از ایدئولوژی می دانند؛ هدف آنها از نفی ایدئولوژی از دین چیست و این مطلب چه رابطه ای با تساهل گرایی دارد؟
ابتدا باید تعریف (ایدئولوژی) و (دین) را روشن کنیم، سپس ببینیم چرا برخی، دین را منزّه از هر گونه ایدئولوژی و ایدئولوژیک شدن می دانند. واژه ی ایدئولوژی از نظر لغت، مرکّب است از دو واژه ی (ایده) و (لوژی)، که به معنای عقیده شناسی است؛ لیکن به معنای عقیده و طرز تفکّر هم به کار می رود؛ امّا معنای اصطلاحیِ این واژه در غرب وضع شده و با تغییراتی، وارد فرهنگ ما شده است؛ لکن این واژه معانی مختلفی به خود گرفته است. صرف نظر از تعاریف غربی ها که به اعتراف خودشان، هیچ کدام، تعریف جامع و مانعی نبوده و کاملا قراردادی اند، در کشور ما محقّقینی که در مورد رابطه ی دین و ایدئولوژی بحث کرده اند، ظاهراً در این معنا توافق دارند که ایدئولوژی عبارت است از: مکتبی سیستماتیزه و سازمان یافته که ارکان آن کاملا مشخص شده است، ارزش ها و آرمان ها را به آدمیان می آموزد، موضع آنها را در برابر حوادث و سؤالات، معین می کند و راه نمای عمل ایشان قرار می گیرد[1]. منتهی اختلاف بر سر لوازم این تعریف است که برخی بر اساس این تعریف، لوازمی منفی را برای ایدئولوژی بر می شمارند، در نتیجه، دین را مبرّای از ایدئولوژی می دانند.[2] و برخی دیگر، این تعریف را از آن لوازمِ منفی به دور دانسته و یا آن لوازم را به گونه ای مثبت معنی می کنند، در نتیجه، ایدئولوژی را جزءِ دین و داخل در دین می دانند.[3] چون مقصود ما در این جا طرح بحث دین و ایدئولوژی نیست، اگر بخواهیم آن لوازم منفی را که برای ایدئولوژی بر شمرده اند، تک تک نقد نماییم از غرض خود باز می مانیم؛ لیکن به برخی از این لوازم فقط اشاره می کنیم؛ مثلا گفته اند: چون ایدئولوژی می خواهد یک برنامه ی مشخص و از پیش تعیین شده بدهد، سر از دشمن تراشی، دشمن ستیزی، قشریت، جزم اندیشی، دگماتیزم و غیره در می آورد، و دین که مقصود از آن دین حق، یعنی (اسلام) می باشد، منزّه از این لوازم است.[4] امّا در مورد دین نیز تعریف های بسیار زیادی صورت گرفته است، لیکن مقصود محقّقان و اندیشمندان داخلی از دین، در مسئله ی رابطه ی میان دین و ایدئولوژی، (ما جاء به النبی(صلی الله علیه وآله)) است؛ یعنی همان دین حقّی (اسلام) که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طرف خدای متعال برای مردم آورده است. امّا به نظر می رسد که تمام اختلاف بر سر فهم و برداشت از اسلام باشد، که مطابق برداشت برخی، اسلام به گونه ای درک می شود که می تواند برای زندگیِ عملیِ فرد و جامعه ی انسانی، یک برنامه ی مشخص و سازمان یافته داشته باشد و مقصود از دینِ ایدئولوژیک، همین است؛ مطابق برداشت برخی دیگر، اسلام در چنین قالب مشخص و سازمان یافته ای نمی گنجد، چون فراتر و فربه تر از این برنامه و قالب است. و دین ایدئولوژیک، یک دین ناقص است. در نقد دو نظریه ی فوق در باب ایدئولوژیک بودن دین اسلام، ما معتقدیم ایدئولوژیک بودن دین یک ضرورت است؛ زیرا انکار ایدئولوژی در دین، مساوی با کنار نهادن بخش عظیم و یا مهم ترین بخش از دین است. با مراجعه به متون دینی، مخصوصاً قرآن کریم، به وضوح در می یابیم که دین مشتمل بر ایدئولوژی است؛ به عنوان نمونه، آیات الاحکام که احکام عملی را برای بندگان خدا بیان می فرمایند، شاهد خوبی هستند؛ مثلا آیات وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعِینَ[5]یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...[6]وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ ...[7] که آیه ی خمس است، و بسیاری از آیات دیگر. به علاوه می توانیم از احکام عقل و وقایع تاریخی، مؤیّدات زیادی برای تأیید این نظر بیاوریم؛ زیرا فلسفه ی وجودی معاد و ارسال رسل، جز با پذیرش این که دین برای انسان ها برنامه ی عملی ارائه کرده باشد قابل فهم نیست. همان طور که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در طی دوران رسالت خود اقدام به تشکیل حکومت نمودند؛ و تشکیل حکومت را جز در قالب یک برنامه ی عملی برای انسان ها نمی توان تصوّر کرد. اما درباره ی رابطه ی این مسئله با تساهل گرایی باید گفت که اگر نظر کسانی را که هر گونه ایدئولوژی را از دین نفی می کنند بپذیریم، دیگر نمی توانیم هیچ برنامه ی عملی مشخصی را برای زندگی فردی و اجتماعی انسان، بر اساس دین، پی ریزی و ارائه کنیم و اصلا طرح حکومت اسلامی نادرست خواهد بود و در نتیجه چاره ای نخواهیم داشت، جز این که با هر برداشتی از دین و هر گونه عملی از سوی هر کس که به ظاهر خود را دین دار می داند، کنار بیاییم و به اصطلاح، جنگ هفتاد و دو ملّت، همه را عذر بنهیم! و مثلا حتی حکومت طالبان در افغانستان را هم به رسمیّت بشناسیم؛ چون از کجا معلوم است که برنامه ی عملی ما درست و برنامه ی عملی آنها نادرست باشد؟ اسلام که برنامه ی خاصّی نداده است! پس هر کس هر طور پسندید، می توانددین را پیاده کند! این همان تساهل و تسامح با مبانی غربی است که نقد آن گذشت. پی نوشتها: [1]. عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، ص 104. [2]. همان، ص 125131. [3]. علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 23، ص 105. و مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2، ص 5556. [4]. برای نقد این دیدگاه ر.ک: کیهان سال، سال 72، ص 404408. [5]. سوره ی بقره (2)، آیه ی 43: (و نماز به پا دارید و زکات بدهید و با خداپرستان، حق را پرستش کنید.) [6]. سوره ی بقره (2)، آیه ی 183: (ای مؤمنان روزه داشتن بر شما واجب گردید، چنانکه بر امم گذشته واجب شده بود.) [7]. سوره ی انفال (8)، آیه ی 41. منبع: تساهل و تسامح، محمد تقی اسلامی، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
عنوان سوال:

چرا برخی، دین را برتر از ایدئولوژی می دانند؛ هدف آنها از نفی ایدئولوژی از دین چیست و این مطلب چه رابطه ای با تساهل گرایی دارد؟


پاسخ:

ابتدا باید تعریف (ایدئولوژی) و (دین) را روشن کنیم، سپس ببینیم چرا برخی، دین را منزّه از هر گونه ایدئولوژی و ایدئولوژیک شدن می دانند.
واژه ی ایدئولوژی از نظر لغت، مرکّب است از دو واژه ی (ایده) و (لوژی)، که به معنای عقیده شناسی است؛ لیکن به معنای عقیده و طرز تفکّر هم به کار می رود؛ امّا معنای اصطلاحیِ این واژه در غرب وضع شده و با تغییراتی، وارد فرهنگ ما شده است؛ لکن این واژه معانی مختلفی به خود گرفته است. صرف نظر از تعاریف غربی ها که به اعتراف خودشان، هیچ کدام، تعریف جامع و مانعی نبوده و کاملا قراردادی اند، در کشور ما محقّقینی که در مورد رابطه ی دین و ایدئولوژی بحث کرده اند، ظاهراً در این معنا توافق دارند که ایدئولوژی عبارت است از:
مکتبی سیستماتیزه و سازمان یافته که ارکان آن کاملا مشخص شده است، ارزش ها و آرمان ها را به آدمیان می آموزد، موضع آنها را در برابر حوادث و سؤالات، معین می کند و راه نمای عمل ایشان قرار می گیرد[1].
منتهی اختلاف بر سر لوازم این تعریف است که برخی بر اساس این تعریف، لوازمی منفی را برای ایدئولوژی بر می شمارند، در نتیجه، دین را مبرّای از ایدئولوژی می دانند.[2] و برخی دیگر، این تعریف را از آن لوازمِ منفی به دور دانسته و یا آن لوازم را به گونه ای مثبت معنی می کنند، در نتیجه، ایدئولوژی را جزءِ دین و داخل در دین می دانند.[3]
چون مقصود ما در این جا طرح بحث دین و ایدئولوژی نیست، اگر بخواهیم آن لوازم منفی را که برای ایدئولوژی بر شمرده اند، تک تک نقد نماییم از غرض خود باز می مانیم؛ لیکن به برخی از این لوازم فقط اشاره می کنیم؛ مثلا گفته اند: چون ایدئولوژی می خواهد یک برنامه ی مشخص و از پیش تعیین شده بدهد، سر از دشمن تراشی، دشمن ستیزی، قشریت، جزم اندیشی، دگماتیزم و غیره در می آورد، و دین که مقصود از آن دین حق، یعنی (اسلام) می باشد، منزّه از این لوازم است.[4]
امّا در مورد دین نیز تعریف های بسیار زیادی صورت گرفته است، لیکن مقصود محقّقان و اندیشمندان داخلی از دین، در مسئله ی رابطه ی میان دین و ایدئولوژی، (ما جاء به النبی(صلی الله علیه وآله)) است؛ یعنی همان دین حقّی (اسلام) که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طرف خدای متعال برای مردم آورده است. امّا به نظر می رسد که تمام اختلاف بر سر فهم و برداشت از اسلام باشد، که مطابق برداشت برخی، اسلام به گونه ای درک می شود که می تواند برای زندگیِ عملیِ فرد و جامعه ی انسانی، یک برنامه ی مشخص و سازمان یافته داشته باشد و مقصود از دینِ ایدئولوژیک، همین است؛ مطابق برداشت برخی دیگر، اسلام در چنین قالب مشخص و سازمان یافته ای نمی گنجد، چون فراتر و فربه تر از این برنامه و قالب است. و دین ایدئولوژیک، یک دین ناقص است.
در نقد دو نظریه ی فوق در باب ایدئولوژیک بودن دین اسلام، ما معتقدیم ایدئولوژیک بودن دین یک ضرورت است؛ زیرا انکار ایدئولوژی در دین، مساوی با کنار نهادن بخش عظیم و یا مهم ترین بخش از دین است. با مراجعه به متون دینی، مخصوصاً قرآن کریم، به وضوح در می یابیم که دین مشتمل بر ایدئولوژی است؛ به عنوان نمونه، آیات الاحکام که احکام عملی را برای بندگان خدا بیان می فرمایند، شاهد خوبی هستند؛ مثلا آیات وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعِینَ[5]یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...[6]وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ ...[7] که آیه ی خمس است، و بسیاری از آیات دیگر.
به علاوه می توانیم از احکام عقل و وقایع تاریخی، مؤیّدات زیادی برای تأیید این نظر بیاوریم؛ زیرا فلسفه ی وجودی معاد و ارسال رسل، جز با پذیرش این که دین برای انسان ها برنامه ی عملی ارائه کرده باشد قابل فهم نیست. همان طور که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در طی دوران رسالت خود اقدام به تشکیل حکومت نمودند؛ و تشکیل حکومت را جز در قالب یک برنامه ی عملی برای انسان ها نمی توان تصوّر کرد.
اما درباره ی رابطه ی این مسئله با تساهل گرایی باید گفت که اگر نظر کسانی را که هر گونه ایدئولوژی را از دین نفی می کنند بپذیریم، دیگر نمی توانیم هیچ برنامه ی عملی مشخصی را برای زندگی فردی و اجتماعی انسان، بر اساس دین، پی ریزی و ارائه کنیم و اصلا طرح حکومت اسلامی نادرست خواهد بود و در نتیجه چاره ای نخواهیم داشت، جز این که با هر برداشتی از دین و هر گونه عملی از سوی هر کس که به ظاهر خود را دین دار می داند، کنار بیاییم و به اصطلاح، جنگ هفتاد و دو ملّت، همه را عذر بنهیم! و مثلا حتی حکومت طالبان در افغانستان را هم به رسمیّت بشناسیم؛ چون از کجا معلوم است که برنامه ی عملی ما درست و برنامه ی عملی آنها نادرست باشد؟ اسلام که برنامه ی خاصّی نداده است! پس هر کس هر طور پسندید، می توانددین را پیاده کند! این همان تساهل و تسامح با مبانی غربی است که نقد آن گذشت.
پی نوشتها:
[1]. عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، ص 104.
[2]. همان، ص 125131.
[3]. علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 23، ص 105. و مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2، ص 5556.
[4]. برای نقد این دیدگاه ر.ک: کیهان سال، سال 72، ص 404408.
[5]. سوره ی بقره (2)، آیه ی 43: (و نماز به پا دارید و زکات بدهید و با خداپرستان، حق را پرستش کنید.)
[6]. سوره ی بقره (2)، آیه ی 183: (ای مؤمنان روزه داشتن بر شما واجب گردید، چنانکه بر امم گذشته واجب شده بود.)
[7]. سوره ی انفال (8)، آیه ی 41.
منبع: تساهل و تسامح، محمد تقی اسلامی، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین