قبل از پاسخ به سؤال شما باید این نکته را یادآوری نمایم که برخی از علوم انسانی مثل روان شناسی دین، بحث صدق و کذب ادیان را وانهاده و رویکردی کارکردگرایانه در پیش گرفتند و در این میان برخی کارکرد منفی برای آن قائلند و برخی دیگر کارکردهای جاودانی و جانشین ناپذیر را معرفی می نمایند و برخی نیز ضمن تقدیر از خدمات گذشته دین، عمر آن را پایان یافته می دانند. ولی حقیقت آن است که دین به خاطر هماهنگی با فطرت انسان افزون بر سعادت اخروی، آرامش و رفاه دنیوی را نیز تأمین می کند که در اینجا فقط به بررسی اجمالی آثار روانی دین در زندگی می پردازیم. 1. برآورده کننده میل به جاودانگی: قوه تفکر قوه نیرومندی است که در بشر به ودیعت نهاده شده و به آسانی به ابدیت می اندیشد و با جهان دیگر پیوند پیدا می کند، این قدرت فکری و تصوری، احساسات و تمایلات ابدیت خواهی را در او به وجود می آورد. پیدایش این تمایلات و خواسته های عظیم با ساختمان بدنی و محدود و فانی او جور در نمی آید اینجاست که یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده ای میان آرزوها و میان استعداد جسمانی خود می بیند و تصور محرومیت از ابدیت او را خرد می کند. بسیاری از تلاشهای بشری برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایشان مولود همین احساس و آرزو است و می دانیم که لذت از شهرت و افتخار نام و عنوان فرع بقا و حیات خود انسان است تنها چیزی که این احساس و احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین می کند احساسات دینی و عقاید دینی است. ویکتور هوگو می نویسد: "راستی اگر انسان این طور فکر کند که عدم است و بعد از این زندگی، نیستی مطلق است دیگر اصلاً زندگی برای او ارزشی نخواهد داشت آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می کند و کار او را مفرح می سازد و به دل حرارت و گرمی می دهد، افق دید انسان را خیلی وسیع می کند همان چیزی است که دین به انسان می دهد یعنی اعتقاد به خلود و جهان ابدی، اعتقاد به اینکه تو ای انسان فانی نبوده و از این جهان بزرگتری و این جهان برای تو آشیان کوچک و موقتی است و فقط یک گهواره برای دوران کودکی توست و دوران پیش رو دوران دیگری است".[1] ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید: "ادیان به زندگی مردم شکوه و امید و به جهان نظم و معنا می بخشد ... برای ما تصور این امر دردناک است که طبیعت با آن همه رنج توان فرسا، آدمی را با آن نیروی خرد و پرهیزگاری و اخلاصی که به وی ارزانی داشته، تنها برای این آفریده است تا چون به اوج کمال خویش رسید، چراغ زندگی وی را به دم مرگ خاموش سازد زیرا ما مشتاق بقا و ابدیت هستیم".[2] و همو می گوید: "علم هر چند قدرت و نیرو به زندگی انسان بخشیده است ولی نمی تواند همچون دین، اغراض و نیات جاودانه او را تأمین کند".[3] 2. نقش دین در کنترل غرائز: خطرات و انحرافاتی که بشر را تهدید می کند به قدمت عمر بشر است و اختصاصی به دوران جهل و غارنشینی او ندارد بلکه این خطرات در عصر دانش و اتم و فضا بیشتر و عظیم تر شده است چون منشأ انحرافات بشر فقط جهل و نادانی نبوده و نیست بلکه از ناحیة غرائز و تمایلات کنترل نشده مثل شهوت و غضب، افزون طلبی و لذت طلبی و تکبر و نفس پرستی و نفع پرستی است و شاهدش استکبار کشورهای پیشرفته جهان و استثمار ملتهای ضعیف است و علوم و فنون ابزار دست این غرائز شده است و دانشمندان خادمان سیاستمداران و جباران شدند. علم در خدمت اهداف بشر است اما اینکه اهداف چیست و چه باید باشد را دین تعیین می کند و به آن جهت می بخشد چون کار دین تسلط بر غرائز و تمایلات حیوانی و تحریک غرائز عالی و انسانی اوست. داستا یوفسکی می نویسد: "اگر خدا نباشد همه چیز مباح می شود."[4] یعنی غیر از خدا، هیچ چیز دیگری که واقعاً بتواند مانع انسان از انجام اعمال ضد اخلاقی شود نیست. و هم چنین هیچ یک از مکاتب اخلاقی غیر دینی در کار خود موفق نبوده اند. اگر امروزه جرائم روز به روز بیشتر می شود، ظلم و اجحاف و تعدی به حقوق دیگران و بی عدالتی ها و فساد اخلاقی و دزدیها زیاد شده، به علت کم رنگ شدن دین و ایمان است که دامنگیر جامعه ها می شود چون قوانین بشری هر چقدر هم خوب و قوی باشد، باز هم از کنترل همه افراد عاجز است و تنها سرمایه ایمان است که در پنهان و آشکار کنترل کنندة بشر در مقابل جرائم و خلافکاری ها است. بنابراین باورهای اعتقادی به ویژه اعتقاد به خدا و معاد ضامن اجرای ارزشها و هنجارهای دینی اند. افراد جامعه و حکومت با دو روش کنترل و نظارت می شوند: نظارت بیرونی از طریق احکام جزایی و انواع مجازاتها و نظارت درونی که از طریق باورهای اعتقادی تحقق می یابد و این نوع نظارت، علاوه بر هزینه کم، تأثیر و نقش بیشتری دارد. 3. تقویت صبر و بردباری و تسکین آلام روحی: زندگی مادی دنیا خود آمیخته از انواع دردها، رنج ها، کاستی ها و شکوه ها مملو و آمیخته است که تحمل چنین آلامی برای انسان دغدغه و مشکل به شمار می آورد. افزون بر این مشکل مرگ و منتهی شدن زندگی موقت هر انسانی به مرگ و نیستی که ظاهر آن است، زندگی دنیایی و این همه کوشش در آن، همچنین اصول قابل احترام مانند فرهنگ ایثار و فداکاری را بی معنا و نامطبوع و مضطرب و پریشان کرده است و تنها در سایة دین، انسان می تواند در برابر این مشکلات طاقت آورده و راه سعادت و کمال را بپوید. بنابراین نقش دین در بالا بردن تحمل مشکلات و گرفتاری ها چنان است که برخی از دانشمندان مثل ملکم همیلتون مدعی شدند:"دین اساساً پاسخی به دشواری ها و بی عدالتی های زندگی است."[5]. همچنین فروید روانشناس برجستة جهان در مورد کارکرد دین در تسکین آلام روحی انسان با اشاره به پاداش مؤمنان و عذاب مجرمان در سرای دیگر می نویسد:"[6]... بدین ترتیب ملاحظه می شود که دین چه مایة زورمند و تسکین دهنده ای ارائه می دهد به این شکل است که دشواری ها، رنج ها، محرومیّت ها، و نادادگری های این جهان پرآشوب، قابل تحمّل می شود ... مرگ پایان همه چیز محسوب نمی شود بلکه مرز یا پلی است میان دو دنیا." بنابراین برای انسان دیندار، پیروزی و شکست، رفاه و تنگدستی، نیک بختی و بدبختی همه را پذیرفتنی می یابد، و بی آنکه دست از تلاش بردارد. به هر آنچه جانان می پسندد دلخوش است، در نظر مؤمنان تجارتی سودمندتر از این نیست که بر ناگواری های زودگذر دنیا شکیب ورزند تا آسایش جهان ابدی را به دست آورند. 4. معنا و نشاط بخشی به زندگی دنیایی: ویلیام جیمز دربارة زندگی مذهبی می نویسد:"زندگی دارای مزه و طعمی می گردد که گویی رحمت محض می شود و به شکل یک زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلیرانه در می آید. یک اطمینان و آرامش باطنی ایجاد می گردد. که آثار ظاهری آن نیکویی و احسان بی دریغ است." [7] و الکسیس کارل دارندة جایزة نوبل می گوید:"معنای زندگی چیست؟ ما چرا در اینجا هستیم؟ از کجا آمده ایم؟ در کجا هستیم؟ معنای مرگ چیست؟ کجا داریم می رویم؟ ... فلسفه هرگز نتوانسته است به این گونه سؤالات پاسخ های قانع کننده ای بدهد نه سقراط و نه افلاطون موفّق شده اند به اضطراب بشری که با آن روبه روست جواب تسکین بخش بدهند. این فقط دین است که راه حلّ جامعی برای مسأله انسانی فراهم آورده است." [8] همچنین ژال فوراستیه می گوید:"غرب کلید اصلی را گم کرده و برای باز کردن قفل این مسائل کلیدی را که به این قفل نمی خورد مطرح می سازد و به کار می برد. پاسخ این پرسش های انسان کیست؟ زندگی چیست؟ ... را نه علم می دهد و نه فلسفه، بلکه دین می دهد." [9] بنابراین برای اینکه از حیات بهره مند شده و حقیقت زندگی را دریافته تا از پوچی دور بمانیم باید به پرسش های اساسی فلسفه زیستن (از کجا آمدم؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟) پاسخ دهیم و تنها دین به این سؤال ها پاسخ های روشن و شفاف می دهد. بسیاری از انسان ها از زندگی روزمرة خود بیزار شده و گاه حیات اجتماعی را رها می سازد و گاه مثل صادق هدایت دست به خودکشی می زند و این امور زاییده پوچی و بی معنا خواندن و گرایش به بی دینی است. همچنین ویل دورانت می نویسد: "دین برای تیره بختان و رنجدیدگان و محرومان و سالخوردگان تسلای فوق طبیعی آورده است تسلایی که در نظر میلیون ها انسان، شریف تر و ارزنده تر از هر گونه مساعدت طبیعی بوده است. حقیرترین زندگی را معنا و شکوه بخشیده است. به مدد شعایر خود، میثاق های بشری را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورده و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است." [10] 5. جلوگیری از بحران های روانی: انسانها برای آنچه که ندارند سعی و تلاش می کنند تا به دست آورند غم و غصه می خورند و همچنین نسبت به آنچه که دارند نیز نگران هستند که مبادا حوادث روزگار آن را از چنگ آنها درآورد و تنها ایمان هر دو آفت را از بین می برد و در انسان ایجاد انبساط و سرور می کند. به عبارت دیگر آنچه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده می کند اضطراب ها و هیجانهایی است که از شادمانی دستیابی به علایق مادی، و افسردگی از نرسیدن به آنها حاصل می شود و تنها لنگر ایمان است که در طوفان امواج به مؤمن آرامش و اطمینان می دهد و انسان را به ساحل امنیت و آرامش و سلامت می رساند.[11] 6. رهایی انسان از اسارت های ظاهری و باطنی: اسلام به انسانها هشدار می دهد تا از خواب غفلت بیدار شوند و خود را از هر نوع قیود و اسارت آزاد کرده و راه تکامل به سوی آستان الهی را بپیمایند و بیان می کند که خدا تو را آزاد آفریده و گل سرسبد هستی تویی و تمام عالم را تحت تسخیر تو قرار داده و اگر به حقیقت خود بنگری متوجه می شوی که از ملایک هم برتری و دارای چه ارزش و کرامتی هستی پس خود را از قیود و اسارت امور ظاهری و باطنی رها کن.[12] بیداری ملل مسلمان، این امید را در دلها زنده می کند که در آینده بسیار نزدیک از زیر فشار و سلطه مستبدان و قدرت های استکباری و استعماری رها شده تا به استقلال و آزادی برسند. 7. آرامش در سایه ایمان: بشر امروزه با اینکه به پیشرفته ترین تکنیک ها و صنعت مجهز شده و با سرعت فوق العاده به سوی فتح قله های آن در حرکت است و هر روز کشفیات جدیدی را به جهان عرضه می کند. از ساخت هواپیماها و موشک های قاره پیما و کشتی های غول پیکر گرفته تا مدرن ترین سیستم های کامپیوتری و شبکه جهانی اینترنت که در کوتاه ترین مدت ممکن، اطلاعات و کشفیات جدیدی را با ارزان ترین هزینه و کمترین زحمت به دست می آورد و در اختیار جهانیان قرار می دهد. حتی روی ثانیه ها حساب می کنند که اگر کشوری چند دقیقه یا چند ثانیه برق نداشته باشد کشور رقیب او در صنعت، صدها سال جلو می افتد. و با وجود پیشرفتهای علمی و صنعتی این چنینی؛ آرامش روحی ندارد چرا که یا ایمان ندارد یا خیلی ضعیف است. و نه تنها آرامش روحی ندارد، بلکه یک زندگی سراسر اضطراب و دلهره ای دارد و در ورطه فساد اخلاقی غوطه ور است و تشنه محبت و آرامش روحی؛ و به دنبال پناهگاهی می گردد که مافوق همه قدرتها و احساس ها باشد. ماکس پلانگ که به عنوان فیزیکدان معروف است می گوید: "مذهب رشته پیوند انسان و خدا است ... این امر برای او یگانه راه احساس خوشبختی در پناه از تهدیدهایی است که بر زندگی او بال گسترده اند. تنها راه یافتن مصفاترین خوشبختی، یعنی آرامش روح است که فرمان برداری از خدا و توکل به قدرت بی چون نگهداشت او ارزانی می دارد و بس".[13] همچنین ویل دورانت می گوید: ایمان؛ به معنای باور خدای یگانه و قادر مطلق و در پیشگاه او، تنها داروی شفابخش دردهای بشر سرگردان امروزی است زیرا که اعتقاد به حقیقت نیاز ضروری انسان در تمام مراحل و ادوار زندگی است. حتی نیاز به دلیل و برهان هم ندارد چرا که جهانیان از مکاتب و قوانین ساخته خود ناامید شده و احساس نیاز به نیروی ماورای نیروهای مادی می کنند که این قضیه با فروپاشی شوروی سابق ثابت شده است. بنابراین اگر انسان بخواهد به آرامش روحی برسد، باید با برنامه منظم و در کنار فعالیتهای روزانه و مادی خود، به پرورش ایمان در قلب خود بپردازد و وقتی را مخصوص ارتباط خود با خدا قرار دهد و قلب خود را با نور ایمان به خدا تقویت نماید.[14] همانطور که در ابتدا ذکر شد رویکرد روانشناسان به دین متفاوت است ولی اکثراً کارکردهای روانی دین را بدون توجه به صدق یا کذب آن می پذیرند و در پی کشف و تبیین قوانین حاکم بر رفتار متأثر از دین می باشند. مثلاً "فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسأله ای صرفاً روانشناختی تحلیل کرد. او می گفت: دین از آرزوی وهمی ای برای داشتن پدری محافظ بر می خیزد. ... شلایر ماخر همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگی اش به عالم ماوراء طبیعت را می فهمید ... سارتر، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار می کند که من نیازمند خدا بودم و او به من داده شده بود، بدون اینکه بدانم در جستجوی او بوده ام، او را دریافت کردم. ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی کلمه الوهیت را بر زبان می آوریم، آن حقایق اولیه و واقعی ای را که در انسان یک حس وقار و طمأنینه برمی انگیزد در نظر می آوریم؛ باز در جای دیگر اظهار می دارد که من به خوبی می پذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستورالعمل های فلسفی و خداشناسی مانند مطلب ترجمه شده ای است که اصل آن به زبان دیگری است ... به این معنی است که در دنیا، ابتدا یک احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم کلام ایجاد شده است.[15] دکتر باقری غباری بناب[16] در مقاله اش درباره اینکه دین و دینداری چه تأثیراتی بر سلامت روان آدمی دارد و کدام شواهد تجربی نقش مثبت دین و دینداری بر سلامت و بهداشت روانی را مدلل می سازد؟ مطالب ارزشمندی دارد که برای پاسخ به سؤالات فوق به چند طبقه از تحقیقات انجام شده توسط روانشناسان برجسته غربی، به عناوین و نتایجی اشاره می کند که چکیده آن تقدیم شما می شود. الف) دینداری و خودکشی: بین تعداد کسانی که به کلیسا می روند و میزان خودکشی رابطه معکوس وجود دارد. ب) دینداری و بزهکاری: بین میزان رفتن به کلیسا و بزهکاری رابطه منفی وجود دارد. ج) دینداری و اعتیاد: افراد مذهبی کمتر به استفاده از مواد مخدر روی می آورند. د) دینداری و رضایت مندی از ازدواج: مهمترین عامل رضایت مندی در ازدواج های پایدار، مذهب تلقی می شود. ه)دینداری و افسردگی: میزان افسردگی بیمارانی که دارای باورهای مذهبی قوی تری هستند کمتر است. و)دینداری و فشار روانی: افراد مذهبی کمتر به مشکلات روانی دچار می شوند. ی) افزایش صله رحم موجب سازگاری اجتماعی بیشتری می شوند. و بالاخره توکل به خدا سبب کاهش اضطراب می گردد.[17] تذکر: 1 تمام باورها و احکام اسلام مثل ازدواج و طلاق و قصاص، حرمت همجنس بازی، حرمت زنا و شراب خوردن، احکام ارث و ... دارای آثار و برکات فراوان است که مجال ذکر آن نیست. 2 ایمان و دینداری دارای مراتب و شدت و ضعف است و ضعف و قوت آثار و کارکرد آن بستگی به شدت و ضعف و ایمان متدینان و نحوه رویکرد و توجه آنها به دین، بستگی دارد یعنی به هر مقدار که به دین عمل شود آثار دین نیز پیاده می شود. معرفی کتاب: مبانی اندیشه اسلامی، جمعی از نویسندگان زیر نظر محمود فتحعلی، انتشارات مؤسسة امام خمینی رحمة الله علیه ، تابستان 83. کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، چاپ اول: دفتر تبلیغات اسلامی، قم. 1379. مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه"، نوشته: محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات شماره 28، تابستان 1382. "الا بذکر الله تطمئن القلوب" "دلها با یاد خدا آرام می گیرد" (رعد 28) -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج3، ص398. [2] . به نقل از مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه" نوشته محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات، شماره 28، تابستان 1382. [3] . همان. [4] . تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1368، ص100. [5] . به نقل از مبانی اندیشة اسلامی، محمود فتحعلی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی اما خمینی رحمة الله علیه ، ص 68. [6] . به نقل از مقالة "کارکرد دین در انسان و جامعه" نوشتة محمّد حسن قدردان قرامکی، قبسات، شماره 28، تابستان 1382. [7] . همان. [8] . همان. [9] . همان. [10] . همان. [11] . کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، چاپ اول: دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1379. [12] . همان. [13] . به نقل از مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه"، نوشته: محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات شماره 28، تابستان 1382. [14] . محمد کاویانی، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 13. [15] . همان. [16] . استادیار دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. [17] . "مطالعاتی در قلمرو مشترک دین و روانشناسی" حوزه و دانشگاه 29، زمستان 80.
کارکردهای روانی دین چیست؟ روان شناسان چه می گویند؟
قبل از پاسخ به سؤال شما باید این نکته را یادآوری نمایم که برخی از علوم انسانی مثل روان شناسی دین، بحث صدق و کذب ادیان را وانهاده و رویکردی کارکردگرایانه در پیش گرفتند و در این میان برخی کارکرد منفی برای آن قائلند و برخی دیگر کارکردهای جاودانی و جانشین ناپذیر را معرفی می نمایند و برخی نیز ضمن تقدیر از خدمات گذشته دین، عمر آن را پایان یافته می دانند. ولی حقیقت آن است که دین به خاطر هماهنگی با فطرت انسان افزون بر سعادت اخروی، آرامش و رفاه دنیوی را نیز تأمین می کند که در اینجا فقط به بررسی اجمالی آثار روانی دین در زندگی می پردازیم.
1. برآورده کننده میل به جاودانگی: قوه تفکر قوه نیرومندی است که در بشر به ودیعت نهاده شده و به آسانی به ابدیت می اندیشد و با جهان دیگر پیوند پیدا می کند، این قدرت فکری و تصوری، احساسات و تمایلات ابدیت خواهی را در او به وجود می آورد. پیدایش این تمایلات و خواسته های عظیم با ساختمان بدنی و محدود و فانی او جور در نمی آید اینجاست که یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده ای میان آرزوها و میان استعداد جسمانی خود می بیند و تصور محرومیت از ابدیت او را خرد می کند. بسیاری از تلاشهای بشری برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایشان مولود همین احساس و آرزو است و می دانیم که لذت از شهرت و افتخار نام و عنوان فرع بقا و حیات خود انسان است تنها چیزی که این احساس و احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین می کند احساسات دینی و عقاید دینی است.
ویکتور هوگو می نویسد: "راستی اگر انسان این طور فکر کند که عدم است و بعد از این زندگی، نیستی مطلق است دیگر اصلاً زندگی برای او ارزشی نخواهد داشت آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می کند و کار او را مفرح می سازد و به دل حرارت و گرمی می دهد، افق دید انسان را خیلی وسیع می کند همان چیزی است که دین به انسان می دهد یعنی اعتقاد به خلود و جهان ابدی، اعتقاد به اینکه تو ای انسان فانی نبوده و از این جهان بزرگتری و این جهان برای تو آشیان کوچک و موقتی است و فقط یک گهواره برای دوران کودکی توست و دوران پیش رو دوران دیگری است".[1]
ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید: "ادیان به زندگی مردم شکوه و امید و به جهان نظم و معنا می بخشد ... برای ما تصور این امر دردناک است که طبیعت با آن همه رنج توان فرسا، آدمی را با آن نیروی خرد و پرهیزگاری و اخلاصی که به وی ارزانی داشته، تنها برای این آفریده است تا چون به اوج کمال خویش رسید، چراغ زندگی وی را به دم مرگ خاموش سازد زیرا ما مشتاق بقا و ابدیت هستیم".[2] و همو می گوید: "علم هر چند قدرت و نیرو به زندگی انسان بخشیده است ولی نمی تواند همچون دین، اغراض و نیات جاودانه او را تأمین کند".[3]
2. نقش دین در کنترل غرائز: خطرات و انحرافاتی که بشر را تهدید می کند به قدمت عمر بشر است و اختصاصی به دوران جهل و غارنشینی او ندارد بلکه این خطرات در عصر دانش و اتم و فضا بیشتر و عظیم تر شده است چون منشأ انحرافات بشر فقط جهل و نادانی نبوده و نیست بلکه از ناحیة غرائز و تمایلات کنترل نشده مثل شهوت و غضب، افزون طلبی و لذت طلبی و تکبر و نفس پرستی و نفع پرستی است و شاهدش استکبار کشورهای پیشرفته جهان و استثمار ملتهای ضعیف است و علوم و فنون ابزار دست این غرائز شده است و دانشمندان خادمان سیاستمداران و جباران شدند. علم در خدمت اهداف بشر است اما اینکه اهداف چیست و چه باید باشد را دین تعیین می کند و به آن جهت می بخشد چون کار دین تسلط بر غرائز و تمایلات حیوانی و تحریک غرائز عالی و انسانی اوست. داستا یوفسکی می نویسد: "اگر خدا نباشد همه چیز مباح می شود."[4] یعنی غیر از خدا، هیچ چیز دیگری که واقعاً بتواند مانع انسان از انجام اعمال ضد اخلاقی شود نیست. و هم چنین هیچ یک از مکاتب اخلاقی غیر دینی در کار خود موفق نبوده اند. اگر امروزه جرائم روز به روز بیشتر می شود، ظلم و اجحاف و تعدی به حقوق دیگران و بی عدالتی ها و فساد اخلاقی و دزدیها زیاد شده، به علت کم رنگ شدن دین و ایمان است که دامنگیر جامعه ها می شود چون قوانین بشری هر چقدر هم خوب و قوی باشد، باز هم از کنترل همه افراد عاجز است و تنها سرمایه ایمان است که در پنهان و آشکار کنترل کنندة بشر در مقابل جرائم و خلافکاری ها است. بنابراین باورهای اعتقادی به ویژه اعتقاد به خدا و معاد ضامن اجرای ارزشها و هنجارهای دینی اند. افراد جامعه و حکومت با دو روش کنترل و نظارت می شوند: نظارت بیرونی از طریق احکام جزایی و انواع مجازاتها و نظارت درونی که از طریق باورهای اعتقادی تحقق می یابد و این نوع نظارت، علاوه بر هزینه کم، تأثیر و نقش بیشتری دارد.
3. تقویت صبر و بردباری و تسکین آلام روحی: زندگی مادی دنیا خود آمیخته از انواع دردها، رنج ها، کاستی ها و شکوه ها مملو و آمیخته است که تحمل چنین آلامی برای انسان دغدغه و مشکل به شمار می آورد. افزون بر این مشکل مرگ و منتهی شدن زندگی موقت هر انسانی به مرگ و نیستی که ظاهر آن است، زندگی دنیایی و این همه کوشش در آن، همچنین اصول قابل احترام مانند فرهنگ ایثار و فداکاری را بی معنا و نامطبوع و مضطرب و پریشان کرده است و تنها در سایة دین، انسان می تواند در برابر این مشکلات طاقت آورده و راه سعادت و کمال را بپوید. بنابراین نقش دین در بالا بردن تحمل مشکلات و گرفتاری ها چنان است که برخی از دانشمندان مثل ملکم همیلتون مدعی شدند:"دین اساساً پاسخی به دشواری ها و بی عدالتی های زندگی است."[5]. همچنین فروید روانشناس برجستة جهان در مورد کارکرد دین در تسکین آلام روحی انسان با اشاره به پاداش مؤمنان و عذاب مجرمان در سرای دیگر می نویسد:"[6]... بدین ترتیب ملاحظه می شود که دین چه مایة زورمند و تسکین دهنده ای ارائه می دهد به این شکل است که دشواری ها، رنج ها، محرومیّت ها، و نادادگری های این جهان پرآشوب، قابل تحمّل می شود ... مرگ پایان همه چیز محسوب نمی شود بلکه مرز یا پلی است میان دو دنیا."
بنابراین برای انسان دیندار، پیروزی و شکست، رفاه و تنگدستی، نیک بختی و بدبختی همه را پذیرفتنی می یابد، و بی آنکه دست از تلاش بردارد. به هر آنچه جانان می پسندد دلخوش است، در نظر مؤمنان تجارتی سودمندتر از این نیست که بر ناگواری های زودگذر دنیا شکیب ورزند تا آسایش جهان ابدی را به دست آورند.
4. معنا و نشاط بخشی به زندگی دنیایی: ویلیام جیمز دربارة زندگی مذهبی می نویسد:"زندگی دارای مزه و طعمی می گردد که گویی رحمت محض می شود و به شکل یک زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلیرانه در می آید. یک اطمینان و آرامش باطنی ایجاد می گردد. که آثار ظاهری آن نیکویی و احسان بی دریغ است." [7] و الکسیس کارل دارندة جایزة نوبل می گوید:"معنای زندگی چیست؟ ما چرا در اینجا هستیم؟ از کجا آمده ایم؟ در کجا هستیم؟ معنای مرگ چیست؟ کجا داریم می رویم؟ ... فلسفه هرگز نتوانسته است به این گونه سؤالات پاسخ های قانع کننده ای بدهد نه سقراط و نه افلاطون موفّق شده اند به اضطراب بشری که با آن روبه روست جواب تسکین بخش بدهند. این فقط دین است که راه حلّ جامعی برای مسأله انسانی فراهم آورده است." [8] همچنین ژال فوراستیه می گوید:"غرب کلید اصلی را گم کرده و برای باز کردن قفل این مسائل کلیدی را که به این قفل نمی خورد مطرح می سازد و به کار می برد. پاسخ این پرسش های انسان کیست؟ زندگی چیست؟ ... را نه علم می دهد و نه فلسفه، بلکه دین می دهد." [9]
بنابراین برای اینکه از حیات بهره مند شده و حقیقت زندگی را دریافته تا از پوچی دور بمانیم باید به پرسش های اساسی فلسفه زیستن (از کجا آمدم؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟) پاسخ دهیم و تنها دین به این سؤال ها پاسخ های روشن و شفاف می دهد. بسیاری از انسان ها از زندگی روزمرة خود بیزار شده و گاه حیات اجتماعی را رها می سازد و گاه مثل صادق هدایت دست به خودکشی می زند و این امور زاییده پوچی و بی معنا خواندن و گرایش به بی دینی است. همچنین ویل دورانت می نویسد: "دین برای تیره بختان و رنجدیدگان و محرومان و سالخوردگان تسلای فوق طبیعی آورده است تسلایی که در نظر میلیون ها انسان، شریف تر و ارزنده تر از هر گونه مساعدت طبیعی بوده است. حقیرترین زندگی را معنا و شکوه بخشیده است. به مدد شعایر خود، میثاق های بشری را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورده و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است." [10]
5. جلوگیری از بحران های روانی: انسانها برای آنچه که ندارند سعی و تلاش می کنند تا به دست آورند غم و غصه می خورند و همچنین نسبت به آنچه که دارند نیز نگران هستند که مبادا حوادث روزگار آن را از چنگ آنها درآورد و تنها ایمان هر دو آفت را از بین می برد و در انسان ایجاد انبساط و سرور می کند. به عبارت دیگر آنچه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده می کند اضطراب ها و هیجانهایی است که از شادمانی دستیابی به علایق مادی، و افسردگی از نرسیدن به آنها حاصل می شود و تنها لنگر ایمان است که در طوفان امواج به مؤمن آرامش و اطمینان می دهد و انسان را به ساحل امنیت و آرامش و سلامت می رساند.[11]
6. رهایی انسان از اسارت های ظاهری و باطنی: اسلام به انسانها هشدار می دهد تا از خواب غفلت بیدار شوند و خود را از هر نوع قیود و اسارت آزاد کرده و راه تکامل به سوی آستان الهی را بپیمایند و بیان می کند که خدا تو را آزاد آفریده و گل سرسبد هستی تویی و تمام عالم را تحت تسخیر تو قرار داده و اگر به حقیقت خود بنگری متوجه می شوی که از ملایک هم برتری و دارای چه ارزش و کرامتی هستی پس خود را از قیود و اسارت امور ظاهری و باطنی رها کن.[12] بیداری ملل مسلمان، این امید را در دلها زنده می کند که در آینده بسیار نزدیک از زیر فشار و سلطه مستبدان و قدرت های استکباری و استعماری رها شده تا به استقلال و آزادی برسند.
7. آرامش در سایه ایمان: بشر امروزه با اینکه به پیشرفته ترین تکنیک ها و صنعت مجهز شده و با سرعت فوق العاده به سوی فتح قله های آن در حرکت است و هر روز کشفیات جدیدی را به جهان عرضه می کند. از ساخت هواپیماها و موشک های قاره پیما و کشتی های غول پیکر گرفته تا مدرن ترین سیستم های کامپیوتری و شبکه جهانی اینترنت که در کوتاه ترین مدت ممکن، اطلاعات و کشفیات جدیدی را با ارزان ترین هزینه و کمترین زحمت به دست می آورد و در اختیار جهانیان قرار می دهد. حتی روی ثانیه ها حساب می کنند که اگر کشوری چند دقیقه یا چند ثانیه برق نداشته باشد کشور رقیب او در صنعت، صدها سال جلو می افتد. و با وجود پیشرفتهای علمی و صنعتی این چنینی؛ آرامش روحی ندارد چرا که یا ایمان ندارد یا خیلی ضعیف است. و نه تنها آرامش روحی ندارد، بلکه یک زندگی سراسر اضطراب و دلهره ای دارد و در ورطه فساد اخلاقی غوطه ور است و تشنه محبت و آرامش روحی؛ و به دنبال پناهگاهی می گردد که مافوق همه قدرتها و احساس ها باشد. ماکس پلانگ که به عنوان فیزیکدان معروف است می گوید: "مذهب رشته پیوند انسان و خدا است ... این امر برای او یگانه راه احساس خوشبختی در پناه از تهدیدهایی است که بر زندگی او بال گسترده اند. تنها راه یافتن مصفاترین خوشبختی، یعنی آرامش روح است که فرمان برداری از خدا و توکل به قدرت بی چون نگهداشت او ارزانی می دارد و بس".[13] همچنین ویل دورانت می گوید: ایمان؛ به معنای باور خدای یگانه و قادر مطلق و در پیشگاه او، تنها داروی شفابخش دردهای بشر سرگردان امروزی است زیرا که اعتقاد به حقیقت نیاز ضروری انسان در تمام مراحل و ادوار زندگی است. حتی نیاز به دلیل و برهان هم ندارد چرا که جهانیان از مکاتب و قوانین ساخته خود ناامید شده و احساس نیاز به نیروی ماورای نیروهای مادی می کنند که این قضیه با فروپاشی شوروی سابق ثابت شده است. بنابراین اگر انسان بخواهد به آرامش روحی برسد، باید با برنامه منظم و در کنار فعالیتهای روزانه و مادی خود، به پرورش ایمان در قلب خود بپردازد و وقتی را مخصوص ارتباط خود با خدا قرار دهد و قلب خود را با نور ایمان به خدا تقویت نماید.[14]
همانطور که در ابتدا ذکر شد رویکرد روانشناسان به دین متفاوت است ولی اکثراً کارکردهای روانی دین را بدون توجه به صدق یا کذب آن می پذیرند و در پی کشف و تبیین قوانین حاکم بر رفتار متأثر از دین می باشند. مثلاً "فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسأله ای صرفاً روانشناختی تحلیل کرد. او می گفت: دین از آرزوی وهمی ای برای داشتن پدری محافظ بر می خیزد. ... شلایر ماخر همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگی اش به عالم ماوراء طبیعت را می فهمید ... سارتر، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار می کند که من نیازمند خدا بودم و او به من داده شده بود، بدون اینکه بدانم در جستجوی او بوده ام، او را دریافت کردم. ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی کلمه الوهیت را بر زبان می آوریم، آن حقایق اولیه و واقعی ای را که در انسان یک حس وقار و طمأنینه برمی انگیزد در نظر می آوریم؛ باز در جای دیگر اظهار می دارد که من به خوبی می پذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستورالعمل های فلسفی و خداشناسی مانند مطلب ترجمه شده ای است که اصل آن به زبان دیگری است ... به این معنی است که در دنیا، ابتدا یک احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم کلام ایجاد شده است.[15]
دکتر باقری غباری بناب[16] در مقاله اش درباره اینکه دین و دینداری چه تأثیراتی بر سلامت روان آدمی دارد و کدام شواهد تجربی نقش مثبت دین و دینداری بر سلامت و بهداشت روانی را مدلل می سازد؟ مطالب ارزشمندی دارد که برای پاسخ به سؤالات فوق به چند طبقه از تحقیقات انجام شده توسط روانشناسان برجسته غربی، به عناوین و نتایجی اشاره می کند که چکیده آن تقدیم شما می شود. الف) دینداری و خودکشی: بین تعداد کسانی که به کلیسا می روند و میزان خودکشی رابطه معکوس وجود دارد. ب) دینداری و بزهکاری: بین میزان رفتن به کلیسا و بزهکاری رابطه منفی وجود دارد. ج) دینداری و اعتیاد: افراد مذهبی کمتر به استفاده از مواد مخدر روی می آورند. د) دینداری و رضایت مندی از ازدواج: مهمترین عامل رضایت مندی در ازدواج های پایدار، مذهب تلقی می شود. ه)دینداری و افسردگی: میزان افسردگی بیمارانی که دارای باورهای مذهبی قوی تری هستند کمتر است. و)دینداری و فشار روانی: افراد مذهبی کمتر به مشکلات روانی دچار می شوند. ی) افزایش صله رحم موجب سازگاری اجتماعی بیشتری می شوند. و بالاخره توکل به خدا سبب کاهش اضطراب می گردد.[17]
تذکر:
1 تمام باورها و احکام اسلام مثل ازدواج و طلاق و قصاص، حرمت همجنس بازی، حرمت زنا و شراب خوردن، احکام ارث و ... دارای آثار و برکات فراوان است که مجال ذکر آن نیست.
2 ایمان و دینداری دارای مراتب و شدت و ضعف است و ضعف و قوت آثار و کارکرد آن بستگی به شدت و ضعف و ایمان متدینان و نحوه رویکرد و توجه آنها به دین، بستگی دارد یعنی به هر مقدار که به دین عمل شود آثار دین نیز پیاده می شود.
معرفی کتاب: مبانی اندیشه اسلامی، جمعی از نویسندگان زیر نظر محمود فتحعلی، انتشارات مؤسسة امام خمینی رحمة الله علیه ، تابستان 83.
کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، چاپ اول: دفتر تبلیغات اسلامی، قم. 1379.
مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه"، نوشته: محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات شماره 28، تابستان 1382.
"الا بذکر الله تطمئن القلوب" "دلها با یاد خدا آرام می گیرد" (رعد 28)
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج3، ص398.
[2] . به نقل از مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه" نوشته محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات، شماره 28، تابستان 1382.
[3] . همان.
[4] . تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1368، ص100.
[5] . به نقل از مبانی اندیشة اسلامی، محمود فتحعلی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی اما خمینی رحمة الله علیه ، ص 68.
[6] . به نقل از مقالة "کارکرد دین در انسان و جامعه" نوشتة محمّد حسن قدردان قرامکی، قبسات، شماره 28، تابستان 1382.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، چاپ اول: دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1379.
[12] . همان.
[13] . به نقل از مقاله "کارکرد دین در انسان و جامعه"، نوشته: محمد حسن قدردان قراملکی، قبسات شماره 28، تابستان 1382.
[14] . محمد کاویانی، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 13.
[15] . همان.
[16] . استادیار دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران.
[17] . "مطالعاتی در قلمرو مشترک دین و روانشناسی" حوزه و دانشگاه 29، زمستان 80.
- [سایر] کارکردهای روانی دین چیست؟ روان شناسان چه می گویند؟
- [سایر] شما به عنوان یک عالم دینی و جامعه شناس دین را چگونه تعریف می کنید؟ آیا می توانیم به تعریف واحد و عموما پذیرفته شده ای از دین برسیم؟ و یا نه ، فقط می توانیم ویژگی ها و یا کارکردهای دین را برشمریم؟ دینداران و دین شناسان هر یک پاسخی به سوال مزبور می دهند حتی در میان دین شناسان هم اتفاق نظری در این مورد وجود ندارد. آیا می توانیم با پاسخ به این دو سوال که دین چه هست و دین چه نیست مسئله را ساده تر کنیم؟
- [سایر] چرا روان شناسان و متخصصان مسائل تربیتی، بر تشویق فرزندان تأکید می کنند؟
- [سایر] در مورد خدمت دین یا به عبارت دیگر کارکردهای دین مختصراً توضیح دهید.
- [سایر] جهت درمان وسواسی از نظر فقهای اسلام چه راههایی ارائه شده است؟ روان شناسان در این باره چه می گویند؟
- [سایر] جامعه شناسان دین را چگونه تعریف می کنند؟
- [سایر] 1.سلام.بنده دانشجوی ارشد روان شناسی بالینی هستم؛رشته ام را بسیار دوست دارم اما خلا \\\"دین\\\" را به شدت در دروس دانشگاهی و همچنین در افراد شاغل بسیار دیده ام و حس کرده ام. 2.استاد گرامی! زجر می کشیم از اینکه روحانیت ما اینگونه دین و روان شناسی را تلفیق می کنند که به طور مثال کتاب باربارا دی آنجلیس به مردم معرفی می کنند و دنبال این می گردند که که فلان روان شناس این را گفت و دین ما نیز این را می گوید! و آن وقت این می شود روان شناسی اسلامی ما 3. صحبت ها و سخنرانی های شما را همیشه دوست داشته ام و استفاده کرده ام؛ آیا امکان دارد دوره ای مختص روان شناسان و مشاوران برگزار کنید؛تا درمان هایمان از عطر دین خالی نباشد؟ التماس دعا
- [سایر] رابطه دین و سلامت روانی و جسمانی چیست؟
- [سایر] از منظر روان شناختی دین چه فوایدی دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا بستری کردن بیمار روانی، با توجّه به اینکه هنوز امکان روان درمانی مناسب وجود ندارد، و بخش روانی گاه همچون یک زندان جهت تجویز داروهای خواب آور و خواب کردن بیشتر بیماران مورد استفاده قرار می گیرد، جایز است؟
- [آیت الله سبحانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله بروجردی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه بخودی خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است ولی خوردنش حرام است.
- [آیت الله مظاهری] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد گرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنان چه بخودی خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [امام خمینی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد، اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود، پاک است.
- [آیت الله اردبیلی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه بخودی خود روان باشد، نجس است اگرچه به وسایطی جامد شده باشد، و اگر مثل بنگ و حشیش، روان نباشد، اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود، پاک است.
- [آیت الله نوری همدانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند ، چنانچه به خودی خود روان باشد ، نجس است . واگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد ، اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود ، پاک است .
- [آیت الله مظاهری] هرگاه شیره و روغن روان باشد همین که یک نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس میشود. ولی اگر روان نباشد فقط محل ملاقات نجس میشود.
- [امام خمینی] هرگاه شیره و روغن روان باشد، همین که یک نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس می شود ولی اگر روان نباشد، نجس نمی شود.