مسأله ی قرائت های گوناگون از دین که در زمینه ی فهم و تفسیر متون دینی مطرح است، در جهان اسلام و غرب، مبانی عقلی و فلسفی ویژه ی خود را دارد. باید گفت هرمنوتیک، علمی است که به فهم و تفسیر متون می پردازد و در واژه ی یونانی (هرمن) به معنای پیام آور خدایان، ریشه دارد. امروزه این اصطلاح به علمی گفته می شود که به ماهیت و پیش فرض های تفسیر می پردازد. پیشینه ی بحث هرمنوتیک از گذشته های دور در جهان اسلام وغرب مطرح بود و اندیشمندان دینی برای کشف معانی و تفسیر متون مقدس، به تهذیب و تزکیه ی نفوس سفارش می کردند. در غرب، اندیشمندانی مانند: شلایرماخر، ویلهلم دیلتای و هانس جورج گادامر، این دانش را در آغاز قرن نوزدهم پایه گذاری کردند. نظریه ی تفسیری شلایر ماخر با تبدیل هرمنوتیک از وضعیت خاص به قواعد عام، بر پایه ی دو اصل (تفسیر دستوری)[1] و (تفسیر فنی)[2] بنا نهاده شده بود. دیلتای نیز با ارایه ی روش شناسی عام در علوم انسانی و روش مند کردن آن دسته از علوم در پیوند با علوم طبیعی، هرمنوتیک را وارد عرصه ی جدیدی ساخت.[3] هم چنین گادامر با تدوین اثر مهم خویش به نام (حقیقت و روش)، تأویل گرایی را در راستای تفکر هایدگری قرار داد. او برخلاف شلایرماخر و دیلتای که فاصله ی تاریخی و فرهنگی مفسّر از مؤلف را سرچشمه ی بدفهمی می دانستند، بر این باور بود که فهمیدن بدون توجه به پیش فرض ها و باورهای مفسّران امکان پذیر نیست، از این رو، کشف نیّت مؤلف برای او چندان اهمیت نداشت و به تفسیر عینی و نهایی نیز اعتقاد پیدا نکرد. گفتنی است هواداران فروید، مارکسیست ها و ساخت گرایان، عنصر مؤلف و استقلال حیاتی متون ادبی را پیش از گادامر مطرح کرده بودند. بعضی اندیشمندان معاصر که به تأویل گرایی باور داشتند، برای پرهیز از ذهنیت گرایی، به اصلاح نظریه ی شلایرماخر و تبدیل آن به صورتی از نیّت مؤلف، پافشاری می کردند. هرمنوتیک در جهان اسلام به صورت جداگانه مطرح نشده است، ولی اندیشمندان علوم قرآن و اصولی در آثار خود به مباحثی از جمله: علم تفسیر و تفاوت آن با تأویل، روش ها و منابع تفسیری، انواع تفسیر نقلی و تفسیر به رأی و مباحث الفاظ مانند: علم به وضع، انواع دلالت های تصوری و تصدیقی، کشف مراد مؤلف و متکلم و مسأله ی (ظهور) می پرداختند. باید دانست همه ی دانشمندان اسلامی بر خلاف گادامر و ریکور، به (نیت مؤلف) باور داشتند و همانند شلایر ماخر و دیلتای، معنای نهایی و اصیل متکلم را می پذیرفتند. مهم ترین هدف و نظریه ی تأویل این است که به چنین پرسش هایی پاسخ بدهد: آیا می توانیم به عنوان مفسّر و شناسنده ی یک سخن که دارای ذهنیت و نگرش ویژه ای هستیم، بدون دخالت پیش داوری و پیش فرض ها به معنای آن سخن دست یابیم؟ آیا عبارت ها افزون بر معنای ظاهری، معنای دیگری نیز دارند؟ آیا دست یابی به آن معنا امکان دارد؟ چرا گاهی میان مفسّران یک متن اختلاف نظر پیدا می شود؟[4] lتفاسیر و معانی گوناگون هرمنوتیک 1 در قرون وسطی به معنای تفسیر و تأویل کتاب مقدس بوده است. 2 مسیحیان پیش از قرن نوزدهم، این اصطلاح را در روش فهم متون مقدس به کار می بردند. 3 شلایر ماخر، هرمنوتیک را به علم فهم زبان و قواعد عام تفسیر و نقد متون تعریف کرده است. 4 ویلهلم دیلتای، روش شناسی علوم انسانی و تمیز روش تفهیم از روش تبیین علوم طبیعی را در این دانش پی ریزی کرد. 5 فلسفه ی هرمنوتیک و تحلیل واقعیت فهم به عنوان یک پدیده ی فلسفی بدون توجه به تفکیک در (تأویل) و (تفسیر) درست از نادرست از عصر هوسرل، هایدگر و به ویژه در زمان گادامر مطرح گردید. ریشه های عقلی و فلسفی قرائت های گوناگون از دین را در پلورالیسم معرفتی که شکلی از نسبیت گرایی معرفت شناختی است، می توان جستوجو کرد. پلورالیسم معرفتی بر این باور است که انسان ها در فرهنگ های گوناگون هنگام شکل گیری یا بازنگری در باورها، به شیوه های متفاوتی استدلال می کنند که به (نسبیّت گرایی معرفت شناختی) می انجامد.[5] نسبیّت گرایی معرفت شناختی، معرفت یا صدق را بر اساس زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، وراثت و باور، نسبی می داند; یعنی معرفت را به ارزش یا اهمیت یک یا چند متغیر یاد شده، وابسته می شمارد.[6] در حوزه ی تفسیر متن و برداشت های گوناگون از دین یا به دیگر سخن، قرائت های گوناگون از دین، (هرمنوتیک گادامر) را که یکی از مبانی قرائت های گوناگون از دین به شمار می رود، می توان گونه ای نسبی گرایی دانست که اینک به بررسی آن می پردازیم: lرویکرد گادامر[7] گئورگ گادامر (متولد 1901 م) در لهستان به دنیا آمده است و یکی از شاگردان مارتین هایدگر به شمار می رود. مهم ترین اثر وی در زمینه ی هرمنوتیک فلسفی حقیقت و روش نام دارد که در سال 1960م انتشار یافت. هر چند گادامر با نگاه ویژه به هرمنوتیک فلسفی و هستی شناسانه، از امکان دست یابی به (فهم) سخن می گفت بی آن که به صدق و کذب و اعتبار یا بی اعتباری (فهم) توجه کند، در بازکاوی فرآیند تحقّق (فهم) نیز اهتمام میورزید.[8] اینک فشرده ای از نظریه های وی را می آوریم: 1. گادامر همانند ویتگنشتاین، یکی از اهداف هرمنوتیک را پیوند دادن (فهم) با (کاربرد) می دانست، به این معنا که فهم به زمینه ها و چارچوب های معنایی ویژه ای وابسته است که آن را شکل می دهند. به باور او، فهم و کاربرد نمی توانند به طور مقطعی از یکدیگر جدا شوند.[9] 2. هرمنوتیک گادامر زاییده ی مبانی شناخت شناسانه ی او است; زیرا وی حقیقت را لایه لایه می پندارد و دست یابی به پاره ای از آن را تنها از راه دنیای گفت و گو امکان پذیر می داند.[10] از نظر گادامر، ملاک حقیقت، تنها هم آهنگی تصورات با اعیان اشیاء (مذهب اصالت عین) و دیدن بداهت ذاتی تصوّرات (مذهب دکارت) نیست، بلکه حقیقت عبارت است از: پدید آمدن هم آهنگی میان تفصیل و جزئیات با کل، به گونه ای که اگر این هم آهنگی پدید نیاید، فهم درست نیز به دست نخواهد آمد. وی در مقاله ی (حقیقت چیست؟) به صراحت می نویسد: به اعتقاد من، به طور اصولی می توان گفت هیچ اظهارنظر یا حکمی وجود ندارد که مطلقاً درست باشد.[11] 3. گادامر با بهره گیری از امکانات افلاطون و سقراط بر این باور بود که در جریان فهم هرمنوتیکی با یک متن باید به گفت و گو پرداخت و مانند دیالوگ دو گوینده هم چنان به گفت و گو ادامه داد تا طرفین به گونه ای به توافق برسند. وی در توصیف فرآیند تفسیر بر این باور بود که هر فهمی یک تفسیر است; زیرا هر فهمی در وضعیت ویژه ای ریشه دارد و نمایان گر نقطه نظر و دورنمای ویژه ای است. پس هیچ دیدگاه مطلقی وجود ندارد که بر اساس آن بتوانیم همه ی دورنماهای ممکن را بنگریم. تفسیر یک فرآیند تاریخی است، ولی تنها تکرار گذشته نیست، بلکه در معنایی حاضر و موجود، مشارکت دارد. از این رو، (یگانه تفسیر صحیح)، گمان باطلی است. از نظر گادامر، تفسیر یک متن نمی تواند به بررسی قصد مؤلف یا درک عصر مؤلف محدود شود; زیرا متن، بازتاب کامل ذهنیت مؤلف نیست، بلکه واقعیتش را تنها بر پایه ی گفت و گویی میان مفسّر و متن هستی، به دست می آورد.[12] 4. شناخت متن به آگاهی از پرسش هایی بستگی دارد که متن باید به آن ها پاسخ دهد. این پرسش ها گاه آشکار و گاه پنهان هستند. هم چنین مفسّر باید با انتظارهای از پیش تعیین شده به سراغ متن برود.[13] بنابراین، ذهن تأویل کننده در آغاز تأویل، از مجموعه ای از پیش داوری ها، پیش فرض ها و خواست های مبتنی بر افق معنایی امروز سرشار است که به تعبیر (هوسرل)، زیست جهان[14] اوست. در دیدگاه گادامر، این عوامل از فرآیند (فهم) متن، جدایی ناپذیرند. در نتیجه، هیچ تأویل درست و قطعی وجود ندارد و هرگونه تأویل مبنایی تنها برای زبانی ویژه و در مناسبتی که با پرسش هایی در افق معنایی خاص می یابد، درست است. از این رو، شناخت همواره متعصبانه است و تفسیر بی طرفانه، تحقق پذیر نیست; زیرا هر انسانی از موضع و جهان خود با متن رو به رو می شود. هر متنی با دیدگاه و نسبت و افق ویژه ای تفسیر می شود که مفسّر در آن قرار دارد. البته این افق در رویارویی با اشیاء همواره تعدیل می شود و به همین دلیل، ما هیچ گاه به تفسیر نهایی نمی رسیم. 5. مفسّر به کمک متن، پرسش های خود را بازسازی می کند و پرسش هایی را که متن، پاسخ آن ها به شمار می رود، با پرسش های تازه رو به رو می سازد.[15] از این رو، باید پذیرفت که گادامر، منکر معنای متن نیست، بلکه به گفت و گو میان افق معنایی متن و افق معنایی خواننده و درهم آمیختگی این دو افق، باور دارد. (افق) در تعریف گادامر، زاویه ی دیدی است که امکان نگرش را محدود می سازد. (افق) جایگاه ما را در جهان توصیف و تعریف می کند. با این حال، آن را نباید زاویه ی نگرشی ثابت و بسته پنداشت، بلکه افق، چیزی است که ما به درون آن می رویم و با ما حرکت می کند. هم چنین مفهوم حق را با رجوع به پیش داوری هایی که ما در هر زمان داریم، می توان تعریف کرد; زیرا این پیش داوری ها، نمایان گر افقی هستند که ما نمی توانیم ورای آن ها را ببینیم.[16] رویکرد گادامر این است که فهم در پی پیوند افق ها (دیدگاه خواننده و دیدگاه تاریخی متن) پدید می آید و کار هرمنوتیک، پیوند دادن این افق ها و برقرار کردن گونه ای دیالوگ و هم سنخی ما با جهان دیگر است. در این صورت، فهم درست و نادرست در مکتب گادامر وجود ندارد و سرچشمه ی اختلاف در تفسیر همین استناد تفسیرها به پیش فرض ها، پیش داوری ها، انتظارها و پرسش های مفسّر است. به دیگر سخن، ما هیچ موضوع یا متنی را جدا از پیش داوری ها، انتظارها و پرسش های خود نمی توانیم بفهمیم.[17] پس آشکار شد که مباحث قرائت های گوناگون از دین بر پایه ی مباحث نوین هرمنوتیک فلسفی بنا نهاده شده و هرمنوتیک فلسفی در صدد پدیدارشناسی فهم است. هرمنوتیک فلسفی با نگاهی فلسفی به ماهیت فهم، می کوشد شرایط وجودی تحقق فهم را بررسی کند و به درستی یا نادرستی فهم ها نمی پردازد. دست آورد اصلی هرمنوتیک فلسفی در این تحلیل، رسیدن به نسبت فهم و اثرپذیری آن از سنّت و تاریخ است. همه ی فهم ها از پیش داوری مفسّران و پیش داوری آنان از سنّت و تاریخ اثر می پذیرد. سنّت و تاریخ نیز هماره در حال شکل گیری هستند و ثبات و ایستایی ندارند. در چنین تابلویی که هرمنوتیک فلسفی از مقوله ی فهم ترسیم می کند، برای مطلق اندیشی، جزمیت گرایی و باور به وجود قضایای ثابت و همیشه صادق، جایی وجود ندارد و همه ی فهم ها، نسبی، سیّال و تغییرپذیر خواهند بود.[18] بنابراین، بحث قرائت های گوناگون از دین با چنین خاستگاهی، زاییده ی اندیشه ی نسبیت در معرفت شناسی است که بطلان آن در جای خود، آشکاراست.[19] پی نوشتها: [1]. دو عنصر در این تفسیر مهم وجود دارد: الف) هر آن چه در یک سخن، تأویل دلیل دانسته می شود، جز در گستره ی زبان شناسی که میان مؤلف و مخاطب، مشترک است، تأویل دلیل نخواهد بود. ب) به معنای هر واژه در بخشی از نسبت آن واژه با دیگر واژگان آن بخش، پی می بریم. عنصر اول، ارتباط مؤلف و مخاطب را امکان پذیر می کند و عنصر دوم، ارتباط درونی نظام زبان را روشن می سازد. [2]. این تفسیر شامل دو روش شهودی و قیاسی است. روش شهودی، مفسّر را هدایت می کند تا به جای مؤلف بنشیند. به همین دلیل، تا اندازه ای می توان به احوال مؤلف دست یافت. روش قیاسی، مؤلف را جزئی از نوع کلی به شمار می آورد و می کوشد پس از قیاس مؤلف با مؤلفان دیگری که جزء همان نوع کلی هستند، به ویژگی های متمایز او پی ببرد. با مقایسه و کشف اختلاف ها می توان فرد بودن هر کس را دریافت. [3]. هرمنوتیک ویلهلم دیلتای آشکارا به تمایز روش های علوم انسانی با روش های علوم طبیعی تکیه می کند; زیرا فهمیدن، روش ویژه ی علوم انسانی و تبیین و توصیف مناسبات علیّ و معلولی میان پدیده ها، روش علوم طبیعی است به دیگر سخن، روش علوم طبیعی، استقرای علمی و روش علوم انسانی و تاریخی، تأویل است. برای نمونه، یک تاریخ نگار در پی فهم کردار پدیدآورندگان حوادث است و می کوشد با کشف نیت ها، اهداف، آروزها و منش، شخصیت و ویژگی های آنان، کردارشان را دریابد. فهم این کردارها بدان دلیل امکان پذیر است که این کارها از بشر سر می زند و بر خلاف حوادث طبیعی، باطنی دارند که ما نیز به دلیل بشر بودن، می توانیم آن ها را بفهمیم. از این رو، شناخت علوم تاریخی با پژوهش و به کمک منطق تأویل، امکان پذیر است. دیلتای با نگاهی به ویژگی های روانی مؤلف و گسترش تاریخی آن، پیشنهادهای جدیدی در این باره عرضه کرد. در دیدگاه او، تأویل زمانی به کار می آید که بخواهیم چیز بیگانه و ناشناخته ای را به کمک موارد آشنا بشناسیم. به همین دلیل، اگر کسی همه ی شکل های زندگی را بیگانه و ناآشنا یا به طور مطلق آشنا معرفی کند، نیازی به تأویل نیست. در باور وی، مؤلف، ملاک اصلی معنا در متن واقعیت است و حتی معنای متن را با نیّت ذهنی مؤلف، یگانه می شمرد. دیلتای بر این باور است که هنر از اراده، منافع و نیت هنرمند جدا نیست و تأویل، ابزار شناخت این نیت است. وی هدف تأویل کننده ی هنر را برداشتن فاصله ی زمانی و تاریخی بیان او و مؤلف می دانست و شرط تحقق آن را چشم پوشیدن از همه ی پیش داوری های بر آمده از زمان حاضر، رسیدن به افق اندیشه های مؤلف و رهایی از قید و بندهای تاریخ معاصر و متعصب بر می شمرد. [4]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 89. [5]. مقاله ی (نگاهی به پلورالیسم معرفتی)، محمد محمدرضایی، مجله ی قبسات، ش 18، ص 4. [6]. همان، ص 5. [7]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 89. [8]. حلقه ی انتقادی، ص 141. [9]. همان، ص 150. [10]. ساختار و تأویل متن، ج 2، ص 571. [11]. مقاله ی (گادامر و هابرماس)، محمد رضا ریخته گران، فصلنامه ی ارغنون، سال دوم، ش 7 و 8، ص 426. [12]. حلقه ی انتقادی، صص 140 141. [13]. ساختار و تأویل متن، ج2، ص 571. [14]. همان، ص 574. [15]. حلقه ی انتقادی، ص 146. [16]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 99. [17]. همان، ص 100; کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، ص 114. [18]. مبانی معرفت دینی، محمد حسین زاده، ص 171. [19]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: الف) کتاب ها: 1. کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیّه. 2. حلقه ی انتقادی، دیوید کوزنزهوی، برگردان: مراد فرهادپور، انتشارات گیل، با همکاری انتشارات روشن فکران. 3. ساختار و تأویل متن، بابک احمدی، انتشارات مرکز. 4. علم هرمنوتیک، ریچارد پالمر، برگردان: محمد سعید حنایی کاشانی، انتشارات هرمس. ب) نشریات: 1. مقاله ی (نظریه تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، صص 87 و 114. 2. مقاله ی (گادامر و هابرماس)، محمدرضا ریخته گران، فصلنامه ی ارغنون، سال دوم، ش 7 و 8، ص 426. 3. نگاهی به پلورالیسم معرفتی، محمد محمدرضایی، قبسات، ش 18.
قرائت های گوناگون از دین چیست؟
مسأله ی قرائت های گوناگون از دین که در زمینه ی فهم و تفسیر متون دینی مطرح است، در جهان اسلام و غرب، مبانی عقلی و فلسفی ویژه ی خود را دارد. باید گفت هرمنوتیک، علمی است که به فهم و تفسیر متون می پردازد و در واژه ی یونانی (هرمن) به معنای پیام آور خدایان، ریشه دارد. امروزه این اصطلاح به علمی گفته می شود که به ماهیت و پیش فرض های تفسیر می پردازد.
پیشینه ی بحث
هرمنوتیک از گذشته های دور در جهان اسلام وغرب مطرح بود و اندیشمندان دینی برای کشف معانی و تفسیر متون مقدس، به تهذیب و تزکیه ی نفوس سفارش می کردند. در غرب، اندیشمندانی مانند: شلایرماخر، ویلهلم دیلتای و هانس جورج گادامر، این دانش را در آغاز قرن نوزدهم پایه گذاری کردند. نظریه ی تفسیری شلایر ماخر با تبدیل هرمنوتیک از وضعیت خاص به قواعد عام، بر پایه ی دو اصل (تفسیر دستوری)[1] و (تفسیر فنی)[2] بنا نهاده شده بود. دیلتای نیز با ارایه ی روش شناسی عام در علوم انسانی و روش مند کردن آن دسته از علوم در پیوند با علوم طبیعی، هرمنوتیک را وارد عرصه ی جدیدی ساخت.[3] هم چنین گادامر با تدوین اثر مهم خویش به نام (حقیقت و روش)، تأویل گرایی را در راستای تفکر هایدگری قرار داد.
او برخلاف شلایرماخر و دیلتای که فاصله ی تاریخی و فرهنگی مفسّر از مؤلف را سرچشمه ی بدفهمی می دانستند، بر این باور بود که فهمیدن بدون توجه به پیش فرض ها و باورهای مفسّران امکان پذیر نیست، از این رو، کشف نیّت مؤلف برای او چندان اهمیت نداشت و به تفسیر عینی و نهایی نیز اعتقاد پیدا نکرد.
گفتنی است هواداران فروید، مارکسیست ها و ساخت گرایان، عنصر مؤلف و استقلال حیاتی متون ادبی را پیش از گادامر مطرح کرده بودند. بعضی اندیشمندان معاصر که به تأویل گرایی باور داشتند، برای پرهیز از ذهنیت گرایی، به اصلاح نظریه ی شلایرماخر و تبدیل آن به صورتی از نیّت مؤلف، پافشاری می کردند.
هرمنوتیک در جهان اسلام به صورت جداگانه مطرح نشده است، ولی اندیشمندان علوم قرآن و اصولی در آثار خود به مباحثی از جمله: علم تفسیر و تفاوت آن با تأویل، روش ها و منابع تفسیری، انواع تفسیر نقلی و تفسیر به رأی و مباحث الفاظ مانند: علم به وضع، انواع دلالت های تصوری و تصدیقی، کشف مراد مؤلف و متکلم و مسأله ی (ظهور) می پرداختند. باید دانست همه ی دانشمندان اسلامی بر خلاف گادامر و ریکور، به (نیت مؤلف) باور داشتند و همانند شلایر ماخر و دیلتای، معنای نهایی و اصیل متکلم را می پذیرفتند.
مهم ترین هدف و نظریه ی تأویل این است که به چنین پرسش هایی پاسخ بدهد: آیا می توانیم به عنوان مفسّر و شناسنده ی یک سخن که دارای ذهنیت و نگرش ویژه ای هستیم، بدون دخالت پیش داوری و پیش فرض ها به معنای آن سخن دست یابیم؟ آیا عبارت ها افزون بر معنای ظاهری، معنای دیگری نیز دارند؟ آیا دست یابی به آن معنا امکان دارد؟ چرا گاهی میان مفسّران یک متن اختلاف نظر پیدا می شود؟[4]
lتفاسیر و معانی گوناگون هرمنوتیک
1 در قرون وسطی به معنای تفسیر و تأویل کتاب مقدس بوده است.
2 مسیحیان پیش از قرن نوزدهم، این اصطلاح را در روش فهم متون مقدس به کار می بردند.
3 شلایر ماخر، هرمنوتیک را به علم فهم زبان و قواعد عام تفسیر و نقد متون تعریف کرده است.
4 ویلهلم دیلتای، روش شناسی علوم انسانی و تمیز روش تفهیم از روش تبیین علوم طبیعی را در این دانش پی ریزی کرد.
5 فلسفه ی هرمنوتیک و تحلیل واقعیت فهم به عنوان یک پدیده ی فلسفی بدون توجه به تفکیک در (تأویل) و (تفسیر) درست از نادرست از عصر هوسرل، هایدگر و به ویژه در زمان گادامر مطرح گردید.
ریشه های عقلی و فلسفی قرائت های گوناگون از دین را در پلورالیسم معرفتی که شکلی از نسبیت گرایی معرفت شناختی است، می توان جستوجو کرد. پلورالیسم معرفتی بر این باور است که انسان ها در فرهنگ های گوناگون هنگام شکل گیری یا بازنگری در باورها، به شیوه های متفاوتی استدلال می کنند که به (نسبیّت گرایی معرفت شناختی) می انجامد.[5] نسبیّت گرایی معرفت شناختی، معرفت یا صدق را بر اساس زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، وراثت و باور، نسبی می داند; یعنی معرفت را به ارزش یا اهمیت یک یا چند متغیر یاد شده، وابسته می شمارد.[6]
در حوزه ی تفسیر متن و برداشت های گوناگون از دین یا به دیگر سخن، قرائت های گوناگون از دین، (هرمنوتیک گادامر) را که یکی از مبانی قرائت های گوناگون از دین به شمار می رود، می توان گونه ای نسبی گرایی دانست که اینک به بررسی آن می پردازیم:
lرویکرد گادامر[7]
گئورگ گادامر (متولد 1901 م) در لهستان به دنیا آمده است و یکی از شاگردان مارتین هایدگر به شمار می رود. مهم ترین اثر وی در زمینه ی هرمنوتیک فلسفی حقیقت و روش نام دارد که در سال 1960م انتشار یافت. هر چند گادامر با نگاه ویژه به هرمنوتیک فلسفی و هستی شناسانه، از امکان دست یابی به (فهم) سخن می گفت بی آن که به صدق و کذب و اعتبار یا بی اعتباری (فهم) توجه کند، در بازکاوی فرآیند تحقّق (فهم) نیز اهتمام میورزید.[8] اینک فشرده ای از نظریه های وی را می آوریم:
1. گادامر همانند ویتگنشتاین، یکی از اهداف هرمنوتیک را پیوند دادن (فهم) با (کاربرد) می دانست، به این معنا که فهم به زمینه ها و چارچوب های معنایی ویژه ای وابسته است که آن را شکل می دهند. به باور او، فهم و کاربرد نمی توانند به طور مقطعی از یکدیگر جدا شوند.[9]
2. هرمنوتیک گادامر زاییده ی مبانی شناخت شناسانه ی او است; زیرا وی حقیقت را لایه لایه می پندارد و دست یابی به پاره ای از آن را تنها از راه دنیای گفت و گو امکان پذیر می داند.[10] از نظر گادامر، ملاک حقیقت، تنها هم آهنگی تصورات با اعیان اشیاء (مذهب اصالت عین) و دیدن بداهت ذاتی تصوّرات (مذهب دکارت) نیست، بلکه حقیقت عبارت است از: پدید آمدن هم آهنگی میان تفصیل و جزئیات با کل، به گونه ای که اگر این هم آهنگی پدید نیاید، فهم درست نیز به دست نخواهد آمد. وی در مقاله ی (حقیقت چیست؟) به صراحت می نویسد:
به اعتقاد من، به طور اصولی می توان گفت هیچ اظهارنظر یا حکمی وجود ندارد که مطلقاً درست باشد.[11]
3. گادامر با بهره گیری از امکانات افلاطون و سقراط بر این باور بود که در جریان فهم هرمنوتیکی با یک متن باید به گفت و گو پرداخت و مانند دیالوگ دو گوینده هم چنان به گفت و گو ادامه داد تا طرفین به گونه ای به توافق برسند.
وی در توصیف فرآیند تفسیر بر این باور بود که هر فهمی یک تفسیر است; زیرا هر فهمی در وضعیت ویژه ای ریشه دارد و نمایان گر نقطه نظر و دورنمای ویژه ای است. پس هیچ دیدگاه مطلقی وجود ندارد که بر اساس آن بتوانیم همه ی دورنماهای ممکن را بنگریم. تفسیر یک فرآیند تاریخی است، ولی تنها تکرار گذشته نیست، بلکه در معنایی حاضر و موجود، مشارکت دارد. از این رو، (یگانه تفسیر صحیح)، گمان باطلی است.
از نظر گادامر، تفسیر یک متن نمی تواند به بررسی قصد مؤلف یا درک عصر مؤلف محدود شود; زیرا متن، بازتاب کامل ذهنیت مؤلف نیست، بلکه واقعیتش را تنها بر پایه ی گفت و گویی میان مفسّر و متن هستی، به دست می آورد.[12]
4. شناخت متن به آگاهی از پرسش هایی بستگی دارد که متن باید به آن ها پاسخ دهد. این پرسش ها گاه آشکار و گاه پنهان هستند. هم چنین مفسّر باید با انتظارهای از پیش تعیین شده به سراغ متن برود.[13] بنابراین، ذهن تأویل کننده در آغاز تأویل، از مجموعه ای از پیش داوری ها، پیش فرض ها و خواست های مبتنی بر افق معنایی امروز سرشار است که به تعبیر (هوسرل)، زیست جهان[14] اوست.
در دیدگاه گادامر، این عوامل از فرآیند (فهم) متن، جدایی ناپذیرند. در نتیجه، هیچ تأویل درست و قطعی وجود ندارد و هرگونه تأویل مبنایی تنها برای زبانی ویژه و در مناسبتی که با پرسش هایی در افق معنایی خاص می یابد، درست است. از این رو، شناخت همواره متعصبانه است و تفسیر بی طرفانه، تحقق پذیر نیست; زیرا هر انسانی از موضع و جهان خود با متن رو به رو می شود. هر متنی با دیدگاه و نسبت و افق ویژه ای تفسیر می شود که مفسّر در آن قرار دارد. البته این افق در رویارویی با اشیاء همواره تعدیل می شود و به همین دلیل، ما هیچ گاه به تفسیر نهایی نمی رسیم.
5. مفسّر به کمک متن، پرسش های خود را بازسازی می کند و پرسش هایی را که متن، پاسخ آن ها به شمار می رود، با پرسش های تازه رو به رو می سازد.[15] از این رو، باید پذیرفت که گادامر، منکر معنای متن نیست، بلکه به گفت و گو میان افق معنایی متن و افق معنایی خواننده و درهم آمیختگی این دو افق، باور دارد.
(افق) در تعریف گادامر، زاویه ی دیدی است که امکان نگرش را محدود می سازد. (افق) جایگاه ما را در جهان توصیف و تعریف می کند. با این حال، آن را نباید زاویه ی نگرشی ثابت و بسته پنداشت، بلکه افق، چیزی است که ما به درون آن می رویم و با ما حرکت می کند. هم چنین مفهوم حق را با رجوع به پیش داوری هایی که ما در هر زمان داریم، می توان تعریف کرد; زیرا این پیش داوری ها، نمایان گر افقی هستند که ما نمی توانیم ورای آن ها را ببینیم.[16]
رویکرد گادامر این است که فهم در پی پیوند افق ها (دیدگاه خواننده و دیدگاه تاریخی متن) پدید می آید و کار هرمنوتیک، پیوند دادن این افق ها و برقرار کردن گونه ای دیالوگ و هم سنخی ما با جهان دیگر است. در این صورت، فهم درست و نادرست در مکتب گادامر وجود ندارد و سرچشمه ی اختلاف در تفسیر همین استناد تفسیرها به پیش فرض ها، پیش داوری ها، انتظارها و پرسش های مفسّر است. به دیگر سخن، ما هیچ موضوع یا متنی را جدا از پیش داوری ها، انتظارها و پرسش های خود نمی توانیم بفهمیم.[17]
پس آشکار شد که مباحث قرائت های گوناگون از دین بر پایه ی مباحث نوین هرمنوتیک فلسفی بنا نهاده شده و هرمنوتیک فلسفی در صدد پدیدارشناسی فهم است. هرمنوتیک فلسفی با نگاهی فلسفی به ماهیت فهم، می کوشد شرایط وجودی تحقق فهم را بررسی کند و به درستی یا نادرستی فهم ها نمی پردازد. دست آورد اصلی هرمنوتیک فلسفی در این تحلیل، رسیدن به نسبت فهم و اثرپذیری آن از سنّت و تاریخ است. همه ی فهم ها از پیش داوری مفسّران و پیش داوری آنان از سنّت و تاریخ اثر می پذیرد. سنّت و تاریخ نیز هماره در حال شکل گیری هستند و ثبات و ایستایی ندارند.
در چنین تابلویی که هرمنوتیک فلسفی از مقوله ی فهم ترسیم می کند، برای مطلق اندیشی، جزمیت گرایی و باور به وجود قضایای ثابت و همیشه صادق، جایی وجود ندارد و همه ی فهم ها، نسبی، سیّال و تغییرپذیر خواهند بود.[18] بنابراین، بحث قرائت های گوناگون از دین با چنین خاستگاهی، زاییده ی اندیشه ی نسبیت در معرفت شناسی است که بطلان آن در جای خود، آشکاراست.[19]
پی نوشتها:
[1]. دو عنصر در این تفسیر مهم وجود دارد:
الف) هر آن چه در یک سخن، تأویل دلیل دانسته می شود، جز در گستره ی زبان شناسی که میان مؤلف و مخاطب، مشترک است، تأویل دلیل نخواهد بود.
ب) به معنای هر واژه در بخشی از نسبت آن واژه با دیگر واژگان آن بخش، پی می بریم. عنصر اول، ارتباط مؤلف و مخاطب را امکان پذیر می کند و عنصر دوم، ارتباط درونی نظام زبان را روشن می سازد.
[2]. این تفسیر شامل دو روش شهودی و قیاسی است. روش شهودی، مفسّر را هدایت می کند تا به جای مؤلف بنشیند. به همین دلیل، تا اندازه ای می توان به احوال مؤلف دست یافت. روش قیاسی، مؤلف را جزئی از نوع کلی به شمار می آورد و می کوشد پس از قیاس مؤلف با مؤلفان دیگری که جزء همان نوع کلی هستند، به ویژگی های متمایز او پی ببرد. با مقایسه و کشف اختلاف ها می توان فرد بودن هر کس را دریافت.
[3]. هرمنوتیک ویلهلم دیلتای آشکارا به تمایز روش های علوم انسانی با روش های علوم طبیعی تکیه می کند; زیرا فهمیدن، روش ویژه ی علوم انسانی و تبیین و توصیف مناسبات علیّ و معلولی میان پدیده ها، روش علوم طبیعی است به دیگر سخن، روش علوم طبیعی، استقرای علمی و روش علوم انسانی و تاریخی، تأویل است. برای نمونه، یک تاریخ نگار در پی فهم کردار پدیدآورندگان حوادث است و می کوشد با کشف نیت ها، اهداف، آروزها و منش، شخصیت و ویژگی های آنان، کردارشان را دریابد. فهم این کردارها بدان دلیل امکان پذیر است که این کارها از بشر سر می زند و بر خلاف حوادث طبیعی، باطنی دارند که ما نیز به دلیل بشر بودن، می توانیم آن ها را بفهمیم. از این رو، شناخت علوم تاریخی با پژوهش و به کمک منطق تأویل، امکان پذیر است.
دیلتای با نگاهی به ویژگی های روانی مؤلف و گسترش تاریخی آن، پیشنهادهای جدیدی در این باره عرضه کرد. در دیدگاه او، تأویل زمانی به کار می آید که بخواهیم چیز بیگانه و ناشناخته ای را به کمک موارد آشنا بشناسیم. به همین دلیل، اگر کسی همه ی شکل های زندگی را بیگانه و ناآشنا یا به طور مطلق آشنا معرفی کند، نیازی به تأویل نیست. در باور وی، مؤلف، ملاک اصلی معنا در متن واقعیت است و حتی معنای متن را با نیّت ذهنی مؤلف، یگانه می شمرد.
دیلتای بر این باور است که هنر از اراده، منافع و نیت هنرمند جدا نیست و تأویل، ابزار شناخت این نیت است. وی هدف تأویل کننده ی هنر را برداشتن فاصله ی زمانی و تاریخی بیان او و مؤلف می دانست و شرط تحقق آن را چشم پوشیدن از همه ی پیش داوری های بر آمده از زمان حاضر، رسیدن به افق اندیشه های مؤلف و رهایی از قید و بندهای تاریخ معاصر و متعصب بر می شمرد.
[4]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 89.
[5]. مقاله ی (نگاهی به پلورالیسم معرفتی)، محمد محمدرضایی، مجله ی قبسات، ش 18، ص 4.
[6]. همان، ص 5.
[7]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 89.
[8]. حلقه ی انتقادی، ص 141.
[9]. همان، ص 150.
[10]. ساختار و تأویل متن، ج 2، ص 571.
[11]. مقاله ی (گادامر و هابرماس)، محمد رضا ریخته گران، فصلنامه ی ارغنون، سال دوم، ش 7 و 8، ص 426.
[12]. حلقه ی انتقادی، صص 140 141.
[13]. ساختار و تأویل متن، ج2، ص 571.
[14]. همان، ص 574.
[15]. حلقه ی انتقادی، ص 146.
[16]. مقاله ی (نظریه ی تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، ص 99.
[17]. همان، ص 100; کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، ص 114.
[18]. مبانی معرفت دینی، محمد حسین زاده، ص 171.
[19]. برای آگاهی بیشتر ر.ک:
الف) کتاب ها:
1. کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیّه.
2. حلقه ی انتقادی، دیوید کوزنزهوی، برگردان: مراد فرهادپور، انتشارات گیل، با همکاری انتشارات روشن فکران.
3. ساختار و تأویل متن، بابک احمدی، انتشارات مرکز.
4. علم هرمنوتیک، ریچارد پالمر، برگردان: محمد سعید حنایی کاشانی، انتشارات هرمس.
ب) نشریات:
1. مقاله ی (نظریه تأویل و رویکردهای آن)، عبدالحسین خسروپناه، مجله ی کتاب نقد، ش 5 و 6، صص 87 و 114.
2. مقاله ی (گادامر و هابرماس)، محمدرضا ریخته گران، فصلنامه ی ارغنون، سال دوم، ش 7 و 8، ص 426.
3. نگاهی به پلورالیسم معرفتی، محمد محمدرضایی، قبسات، ش 18.
- [سایر] تعریف دین از منظر گوناگون چیست؟
- [سایر] پیشینه و انگیزه ی طرح نظریه ی قرائت های گوناگون چیست؟
- [سایر] پی آمدهای منفی پای بندی به نظریه ی قرائت های گوناگون چیست؟
- [سایر] ادلّه و مبانی نظریه ی قرائت های گوناگون را بررسی و نقد کنید.
- [سایر] منظور از (قرائت از دین) چیست؟ اگر به گفته برخی از علمای ارجمند یک قرائت از دین وجود دارد علت ایجاد فرقه های دینی (شیعه، سنی، اشاعره، معتزله، ...) چیست؟ (که هر کدام قرائت مخصوص خویش را دارند)
- [سایر] نظر شما در مورد تعدّد قرائت از دین چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] قرائت جدید از دین چگونه تشخیص داده می شود؟
- [سایر] وقتی برداشت ما از دین، عین دین نیست و قرائت های مختلفی از دین وجود دارد، چرا باید تساهل و تسامح گرایی مردود باشد؟
- [سایر] منظور از قرائت پذیری دین و قرآن چیست؟ به چه معنا صحیح و به چه معنا غیر صحیح است؟
- [سایر] شیوه های گوناگون هدایت در قرآن کدام اند؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است کسی را که برای گفتن اذان معیّن میکنند عادل و وقتشناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید. واجبات نماز واجبات نماز یازده چیز است: اول: نیت. دوم: قیام یعنی ایستادن. سوم: تکبیرة الاحرام؛ یعنی گفتن (اَللَّهُ اَکْبَر) در اول نماز. چهارم: رکوع. پنجم: سجده. ششم: قرائت. هفتم: ذکر رکوع و سجود. هشتم: تشهد. نهم: سلام. دهم: ترتیب. یازدهم: موالات؛ یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز.
- [آیت الله وحید خراسانی] واجبات نماز یازده چیز است اول نیت دوم قیام یعنی ایستادن سوم تکبیره الاحرام یعنی گفتن الله اکبر در اول نماز چهارم رکوع پنجم سجود ششم قرایت هفتم ذکر هشتم تشهد نهم سلام دهم ترتیب یازدهم موالات یعنی پی در پی بودن اجزای نماز
- [آیت الله سبحانی] واجبات نماز یازده چیز است: اول، نیت. دوم،قیام یعنی (ایستادن). سوم، تَکْبِیرَةُ الإحْرامِ، یعنی گفتن اللّه اکبردر اول نماز. چهارم، رکوع. پنجم، سجود. ششم، قرائت. هفتم، ذکر. هشتم، تشهد. نهم، سلام. دهم، ترتیب. یازدهم، موالات یعنی پی در پی بودن اجزای نماز.
- [آیت الله اردبیلی] واجبات نماز یازده چیز است: اوّل: نیّت، دوم: تکبیرةُالاِحرام (یعنی گفتن (اَللّهُ اَکْبَر) در اوّل نماز)، سوم: قیام (یعنی ایستادن)، چهارم: قرائت، پنجم: ذکر رکوع و سجود و رکعتهای سوم و چهارم، ششم:رکوع، هفتم:سجود، هشتم: تشهّد، نهم: سلام، دهم: ترتیب، یازدهم: موالات (یعنی پی در پی بودن اجزای نماز).
- [آیت الله مکارم شیرازی] واجبات نماز یازده چیز است: 1 نیت، 2 تکبیرة الاحرام، یعنی (الله اکبر) در اول نماز، 3 قیام، 4 قرائت، 5 رکوع، 6 سجود، 7 ذکر رکوع و سجود، 8 تشهد، 9 سلام، 10 ترتیب، 11 موالات (پی در پی به جا آوردن اجزاء نماز).
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است در نماز عید فطر و قربان قرائت رابلند بخواند .
- [آیت الله جوادی آملی] .خرید و فروش میوهه ایی که چند بار از بوته ها چیده میشوند , مانند خیار، بادمجان، گوجه، نیز سبزی های گوناگون , در صورتی که نمایان شده باشند و نوبتهای بهرهبرداری از آنها تعیین شوند, صحیح است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر بعد از گفتن تکبیرْ الاحرام شک کند که آن را صحیح گفته یا نه، اگر وارد خواندن قرائت نشده احتیاط در اتمام نماز و اعاده آن میباشد ولی اگر مشغول خواندن قرائت شده نماز او صحیح است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر قرائت یا تکبیرات یا قنوت ها را فراموش کند نمازش باطل می شود .
- [امام خمینی] مستحب است در نماز عید فطر و قربان قرائت را بلند بخوانند.