رذیله اخلاقی غرور و اسباب آن را توضیح دهید.
غرور و فریفتن خود غرور و خود فریفتن، سرمنشأ آفات و شرّ است، و آن عبارت است از این که انسان به آنچه مطابق طبع اوست آرامش پیدا کند، در حالی که فریب شیطان را خورده باشد و حقیقت غیر از آن چیزی است که عمل می کند، و آن موجب شقاوت و بدبختی و گرفتاری می شود. در مذمت آن آیات و روایات فراوانی وارد شده است. خداوند تبارک و تعالی می فرماید: (فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ)؛[1] زندگی دنیا شما را فریب ندهد و شیطان فریبنده شما را به خدا مغرور نسازد. هم چنین می فرماید: (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتّی جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ)؛[2] ولی شما خودتان را به فتنه افکندید و منتظر ماندید و شک (در حقیقت و قیامت) کردید و آرزوها فریبتان داد تا هنگامی که مرگتان فرا رسید و شیطان فریبکار نسبت به خدا مغرورتان ساخت. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید: کَمْ مِنْ صَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ[3]؛ چه بسیار روزه داری که جز گرسنگی و تشنگی بهره ای از روزه اش نبرد و چه بسیار، شب زنده داری که جز بیداری و رنج چیزی برای او نیست؛ چه نیک است خواب زیرکان و روزه نگرفتن آنان. و نظیر این تعبیر از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز نقل شده است.[4] اسباب غرور اسباب غرور فراوان است؛ از جمله: 1. اشتباه در عقیده نسبت به مذاهب فاسده و باطل. 2. فرورفتگان در شهوات دنیایی و فسق و فجور و غافلان از آخرت و ثواب و کیفر و عذاب که خود را پارچه ی جدابافته از دیگران می دانند و هیچ کس را زیر نظر نمی آورند. یا کسانی که خیال می کنند خدا ارحم الراحمین است و هر گناهی که انجام دهند می آمرزد. شاعر گوید: شرمنده از آنیم که در روز قیامت *** اندر خور عفوش ننمودیم گناهی 3. بعضی از اهل علم که به سبب یاد گرفتن صرف و نحو، یا منطق و معانی بیان، یا اصول، یا بعضی قواعد فقهی، آن چنان مغرور می شوند که شاید بعضی از مردم عادی از آنان بهتر باشند. شیخ بها می فرماید: ای که گذشت عمر تو در نحو و صرف و معانی *** ای بهائی از تو بدین نحو صرف عمر بدیع است 4. واعظان و بعضی از اهل منبر وقتی می بینند که جمعی دور آنها جمع شده اند یا برای روضه خواندنِ آنها خوب گریه می کنند، یادر مدّاحی صدای خوب و جذابی دارند، مغرور می شوند و چه بسا، گاهی مطالب باطل و غیرحقیقی را که در هیچ کتابی نیامده، برای شوق مستمعین بیان می کنند و اگر از آنان سؤال شود این مطلب از کجاست می گویند شنیده ایم. واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند *** چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس *** توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می کنند گوییا باور نمی دارند روز داوری *** کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند 5. بعضی از اهل عبادت که به مجرّد به جا آوردن بعضی عبادات واجبه یا مستحبه غرور آنان را می گیرد و خود را از همه بهتر و شش دانگ بهشت را از آن خود می دانند؛ نسبت به طهارت و نجاست احتیاط کامل دارند، امّا نسبت به تصرّف به مال شبهه ناک کم تر شبهه دارند. 6. بعضی صوفیه و دراویش که عقیده دارند با عبادت روح ملکوتی در آنان دمیده می شود و دیگر تکلیف به نماز و روزه و... ندارند؛ چون به روح ملکوتی رسیده و مقام یقین را تحصیل کرده است. آنها به آیه ی شریفه استدلال می کنند که: (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)؛[5]پروردگارت را عبادت کن تا زمانی که به مقام یقین برسی. یا دور هم جمع می شوند و حلقه ی انس می گیرند و علی علی گویان، سر و صورت و تمام بدن را تکان می دهند تا کف از دهن آنان بیرون آید و سرگیجه بگیرند؛ آن چنان می شوند که دیگر نماز نمی خوانند، در حالی که آنها باید بدانند که علی(علیه السلام) در حال نماز شهید شد و شبی هزار رکعت نماز می خواند.[6] نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هر که در او غش باشد 7. بعضی از ثروتمندان و اغنیا خیال می کنند چون مال دارند، پس همه باید برای آنها کُرنش کنند و خود را از فقرا و مستمندان، بلکه بر رؤسا و علما و دانشمندان بالاتر می بینند؛ و یا چون کار خیری نموده اند، مثلاً مسجد، مدرسه، حسینیه و پل ساخته اند، یا به فقرا و مستمندان کمک کرده اند، پس نصف بهشت یا حداقل یک دهم آن برای آنهاست. گاهی کارهای او آلوده به عجب و ریا می شود؛ مثلاً اگر در نامه ای که برای او نوشته شد کلمه ی حاجی نوشته نشده باشد، ناراحت می شود و نامه را مطالعه نمی کند. اگر مال را از راه حرام جمع کرده باشد، یا خمس و زکات آن را نداده باشد، یا حجّ واجبش را نرفته باشد، هر کار خیری هم که انجام دهد، ثواب ندارد، بلکه عقاب هم دارد، چون تصرّف در مال دیگران است. کمطعمة الایتام من کسب فرجها *** فقلت لَکِ الویل لا تزنی و لا تتصّدقی خلاصه این که، غرور اسبابی دارد و شیطان هر کسی را به شکلی گول می زند و وسوسه می نماید. باید به خدا پناه برد و همیشه به یاد مردن و شب اوّل قبر و برزخ و قیامت بود و نباید مغرور به مقام و علم و عبادت و ثروت و... شد؛ زیرا تمام آنها فانی است و آنچه می ماند عمل صالح است. انصافاً صلاح بعضی از ما در این است که این اعتبارات را نداشته باشیم، چون خود را گم می کنیم. آن که هفت اقلیم عالم را نهاد *** هر کسی را آن چه لایق بود داد گربه ی مسکین اگر پر داشتی *** تخم گنجشک از زمین برداشتی و آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی *** آدمی را نزد خود نگذاشتی پس برای درمان و علاج غرور، باید دل را از دوستی و مشغولیات دنیا خالی و محبّت و عشق به خدا را جای گزین آن کرد. پی نوشتها: [1]. سوره ی لقمان، آیه ی 33، و سوره ی فاطر، آیه ی 5. [2]. سوره ی حدید، آیه ی 14. [3]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 171، و فیض الاسلام، ص 1144. [4]. جامع السعادات. [5]. سوره ی حجر، آیه ی 99. [6]. بحار الانوار، ج 41، ص 15. منبع: دروس اخلاق اسلامی، سید محمد علی جزایری (آل غفور)، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
عنوان سوال:

رذیله اخلاقی غرور و اسباب آن را توضیح دهید.


پاسخ:

غرور و فریفتن خود
غرور و خود فریفتن، سرمنشأ آفات و شرّ است، و آن عبارت است از این که انسان به آنچه مطابق طبع اوست آرامش پیدا کند، در حالی که فریب شیطان را خورده باشد و حقیقت غیر از آن چیزی است که عمل می کند، و آن موجب شقاوت و بدبختی و گرفتاری می شود. در مذمت آن آیات و روایات فراوانی وارد شده است. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
(فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ)؛[1] زندگی دنیا شما را فریب ندهد و شیطان فریبنده شما را به خدا مغرور نسازد.
هم چنین می فرماید:
(وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتّی جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ)؛[2] ولی شما خودتان را به فتنه افکندید و منتظر ماندید و شک (در حقیقت و قیامت) کردید و آرزوها فریبتان داد تا هنگامی که مرگتان فرا رسید و شیطان فریبکار نسبت به خدا مغرورتان ساخت.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
کَمْ مِنْ صَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ[3]؛ چه بسیار روزه داری که جز گرسنگی و تشنگی بهره ای از روزه اش نبرد و چه بسیار، شب زنده داری که جز بیداری و رنج چیزی برای او نیست؛ چه نیک است خواب زیرکان و روزه نگرفتن آنان.
و نظیر این تعبیر از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز نقل شده است.[4]
اسباب غرور
اسباب غرور فراوان است؛ از جمله:
1. اشتباه در عقیده نسبت به مذاهب فاسده و باطل.
2. فرورفتگان در شهوات دنیایی و فسق و فجور و غافلان از آخرت و ثواب و کیفر و عذاب که خود را پارچه ی جدابافته از دیگران می دانند و هیچ کس را زیر نظر نمی آورند.
یا کسانی که خیال می کنند خدا ارحم الراحمین است و هر گناهی که انجام دهند می آمرزد. شاعر گوید:
شرمنده از آنیم که در روز قیامت *** اندر خور عفوش ننمودیم گناهی
3. بعضی از اهل علم که به سبب یاد گرفتن صرف و نحو، یا منطق و معانی بیان، یا اصول، یا بعضی قواعد فقهی، آن چنان مغرور می شوند که شاید بعضی از مردم عادی از آنان بهتر باشند. شیخ بها می فرماید:
ای که گذشت عمر تو در نحو و صرف و معانی *** ای بهائی از تو بدین نحو صرف عمر بدیع است
4. واعظان و بعضی از اهل منبر وقتی می بینند که جمعی دور آنها جمع شده اند یا برای روضه خواندنِ آنها خوب گریه می کنند، یادر مدّاحی صدای خوب و جذابی دارند، مغرور می شوند و چه بسا، گاهی مطالب باطل و غیرحقیقی را که در هیچ کتابی نیامده، برای شوق مستمعین بیان می کنند و اگر از آنان سؤال شود این مطلب از کجاست می گویند شنیده ایم.
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند *** چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس *** توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری *** کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
5. بعضی از اهل عبادت که به مجرّد به جا آوردن بعضی عبادات واجبه یا مستحبه غرور آنان را می گیرد و خود را از همه بهتر و شش دانگ بهشت را از آن خود می دانند؛ نسبت به طهارت و نجاست احتیاط کامل دارند، امّا نسبت به تصرّف به مال شبهه ناک کم تر شبهه دارند.
6. بعضی صوفیه و دراویش که عقیده دارند با عبادت روح ملکوتی در آنان دمیده می شود و دیگر تکلیف به نماز و روزه و... ندارند؛ چون به روح ملکوتی رسیده و مقام یقین را تحصیل کرده است.
آنها به آیه ی شریفه استدلال می کنند که: (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)؛[5]پروردگارت را عبادت کن تا زمانی که به مقام یقین برسی. یا دور هم جمع می شوند و حلقه ی انس می گیرند و علی علی گویان، سر و صورت و تمام بدن را تکان می دهند تا کف از دهن آنان بیرون آید و سرگیجه بگیرند؛ آن چنان می شوند که دیگر نماز نمی خوانند، در حالی که آنها باید بدانند که علی(علیه السلام) در حال نماز شهید شد و شبی هزار رکعت نماز می خواند.[6]
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
7. بعضی از ثروتمندان و اغنیا خیال می کنند چون مال دارند، پس همه باید برای آنها کُرنش کنند و خود را از فقرا و مستمندان، بلکه بر رؤسا و علما و دانشمندان بالاتر می بینند؛ و یا چون کار خیری نموده اند، مثلاً مسجد، مدرسه، حسینیه و پل ساخته اند، یا به فقرا و مستمندان کمک کرده اند، پس نصف بهشت یا حداقل یک دهم آن برای آنهاست. گاهی کارهای او آلوده به عجب و ریا می شود؛ مثلاً اگر در نامه ای که برای او نوشته شد کلمه ی حاجی نوشته نشده باشد، ناراحت می شود و نامه را مطالعه نمی کند. اگر مال را از راه حرام جمع کرده باشد، یا خمس و زکات آن را نداده باشد، یا حجّ واجبش را نرفته باشد، هر کار خیری هم که انجام دهد، ثواب ندارد، بلکه عقاب هم دارد، چون تصرّف در مال دیگران است.
کمطعمة الایتام من کسب فرجها *** فقلت لَکِ الویل لا تزنی و لا تتصّدقی
خلاصه این که، غرور اسبابی دارد و شیطان هر کسی را به شکلی گول می زند و وسوسه می نماید. باید به خدا پناه برد و همیشه به یاد مردن و شب اوّل قبر و برزخ و قیامت بود و نباید مغرور به مقام و علم و عبادت و ثروت و... شد؛ زیرا تمام آنها فانی است و آنچه می ماند عمل صالح است. انصافاً صلاح بعضی از ما در این است که این اعتبارات را نداشته باشیم، چون خود را گم می کنیم.
آن که هفت اقلیم عالم را نهاد *** هر کسی را آن چه لایق بود داد
گربه ی مسکین اگر پر داشتی *** تخم گنجشک از زمین برداشتی
و آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی *** آدمی را نزد خود نگذاشتی
پس برای درمان و علاج غرور، باید دل را از دوستی و مشغولیات دنیا خالی و محبّت و عشق به خدا را جای گزین آن کرد.
پی نوشتها:
[1]. سوره ی لقمان، آیه ی 33، و سوره ی فاطر، آیه ی 5.
[2]. سوره ی حدید، آیه ی 14.
[3]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 171، و فیض الاسلام، ص 1144.
[4]. جامع السعادات.
[5]. سوره ی حجر، آیه ی 99.
[6]. بحار الانوار، ج 41، ص 15.
منبع: دروس اخلاق اسلامی، سید محمد علی جزایری (آل غفور)، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین