تمام تعالیم اسلام بر مبنای اهداف عالی انسانی تدوین یافته است و برای این که بتواند انسانها را به این هدف متعالی برساند، دعوتش را از توحید، آغاز و تمام قوانین خود را بر همین اساس تشریع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است. اخلاقیات اسلامی در اسلام، با اندکی تجزیه و تحلیل در قوس صعود به روح یکتاپرستی و توحید برمیگردد.[1] در حقیقت میتوان گفت که صلاح اخلاقی به روحیهی توحیدی و همهی فسادهای اخلاقی به روح ثنویت و مادیگرایی برگشت میکند. برخی با دیدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهای مردم آن سامان با یکدیگر چنین حکم میکنند که آنان دارای فضایل اخلاقیاند و جوامع آنها از بهترین جوامع بشری است و چنان شیفتهی غرب شدهاند که به کلی مُهر تأیید بر کشورهای غربی و مُهر بطلان به پیشانی جوامع مسلمان شرقی زدهاند. پرسش ما این است که آیا واقعاً چنین قضاوت کلی در مورد اجتماع انسانی صحیح است یا خیر؟ در مقام پاسخ باید دید ملاک صلاح و فساد برای این افراد چیست؟ آیا ملاک و معیار، رفتار شخصی افراد است و یا میزان و ملاک، شخصیت اجتماعی افراد با یکدیگر و با دیگران است؟ اگر ملاک صالح بودن یا فاسد بودن را، رفتار شخصی افراد یک جامعه با یکدیگر بدانیم، این سخن، درست است که آنان ظواهر برخی از مسائل را رعایت میکنند؛ ولی اگر ملاک را چیز دیگری بدانیم آنگاه کاملاً تلقی و برداشتها تغییر خواهد یافت. توجه علامه (ره) و دقت ایشان در این مسئله که در راستای دیدگاه و بینش عمیق امام خمینی(ره) نسبت به جوامع غربی است؛ برای نسل جوان ما بسیار آموزنده است. ایشان میفرمایند: به جان خودم سوگند، اگر جامعهی غرب را یک شخصیت میدیدند و اگر تاریخ زندگی اجتماعی غربیها را از روزی که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعهی دقیق قرار میدادند و رفتاری را که با سایر امتهای ضعیف داشتند مورد بررسی قرار میدادند، بدون کمترین درنگی، حکم به توحش آنان میکردند و میفهمیدند که تمام ادعاهایی که میکنند و خود را مردم بشردوست و خیرخواه و فداکار بشر معرفی مینمایند همهاش دروغ و نیرنگ است و جز به بند کشیدن ملل ضعیف هدفی ندارند و... هیچ انسانی که سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمیدهد که چنین جوامعی را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند که دین نداشته باشد.[2] واقعاً چگونه طبیعت انسانی راضی میشود که یک طایفه به نام متمدن و تافتهی جدا بافته بر سر دیگران تاخت و تاز نمایند و همهی هستی آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را برای خود حلال بدانند و حتی به فرهنگ دیگران دست ببرند و همهی جنایتها را انجام دهند، آنگاه ما آنها را جامعهای متمدن و پیشرفته بدانیم. بله، مقتضای رعایت انصاف این است که بگوییم افرادی که صالح بودهاند باید استثنا شوند و حق آنان پایمال نگردد؛ چون افکارشان به رنگ افکار فاسد دیگران در نیامده و فساد جامعه در آنها سرایت نکرده است و این گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشری، مثل عضو زاید بودهاند که در هیکل آن جامعه روییده باشند؛ چنان که قرآن کریم همین انصاف را رعایت کرده و در آیاتی که اقوامی را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد افراد صالح را استثنا میکند.[3] و اما در مسائل اخلاقی آنچه که امروزه در غرب میگذرد قابل بیان نیست. در فساد اخلاقی به حدی از انحطاط رسیدهاند که عواطف انسانی در بسیاری از خانوادهها نابود شده است. علامه، منشأ همهی این رذایل و مفاسد اخلاقی را در عدم اعتقاد به مبدأ هستی و توحید خداوند میداند و تا زمانی که این اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پیدا نکند، هیچ تضمینی برای اصلاح مسائل اخلاقیشان وجود ندارد.[4] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهی به مبانی فکری آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگی است که آنها علیه جوامع شرقی مسلمان به راه انداختهاند. کسی که مدتها در مکتب علامه تحصیل نموده و بیش از بیست سال است که در غرب زندگی میکند، توصیهاش در این زمینه به جوانان این است که: دنیای متجدد، به تدریج تباه شده و در صدد است همهی آنچه را که مقدس و دینی است، از بین ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان دینی که از نگرش قدسی نسبت به زندگی و قانون الهی در برگیرندهی همهی افعال و اعمال بشر عدول نکرده است، مخالفت دارد. بیشتر آنان حدود دو قرن به اسلام میتاختهاند و سعی داشتهاند که دینشان را به مسلمانان تحمیل کنند. آنان در دنیای متجدد با وجود این که ارزشهای اخلاقی این چنین در جامعه از دست رفته است و به طور علنی اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند، هنوز هم بیوقفه از جنبههای گوناگون اخلاقی اسلامی مثل پوشاندن موی زنان، نقش زنان در جامعه، کیفیت پوشش آنها و سایر ارزشهای اخلاقی، انتقاد دارند. جوانان مسلمان باید بدانند که این انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانیسم) و اصالت عقل و جدایی انسان از خدا و ... مبتنی است.[5] و این نوع دیدگاهها از اصول ضد دینی برخاسته که با اصول و پایههای اعتقادی ما در تضاد است. باید تلاش کنیم که پایههای اعتقادی خود را استحکام بخشیم و سعادت را در همان مسیری بیابیم که بزرگان دینی و رهبران اعتقادی ما، با تلاش و زحمات فراوان برای ما ترسیم کردهاند؛ نه این که در مقابل انتقادات شدید غربیان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثیر همان مسلکی قرار گیریم که غرب را به منجلاب تباهی انداخته است. پی نوشتها: [1]. علامه طباطبایی، روابط اجتماعی در اسلام، ص 45، و تفسیر آیهی 200 سورهی آل عمران. [2]. المیزان، ج 4، ص 109. [3]. المیزان، ج 4، ص 108. [4]. همان، ص 111. [5]. سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد. ص 352 360. منبع: جوانان و پرسشهای اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (بهار 1381)
تمام تعالیم اسلام بر مبنای اهداف عالی انسانی تدوین یافته است و برای این که بتواند انسانها را به این هدف متعالی برساند، دعوتش را از توحید، آغاز و تمام قوانین خود را بر همین اساس تشریع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است.
اخلاقیات اسلامی در اسلام، با اندکی تجزیه و تحلیل در قوس صعود به روح یکتاپرستی و توحید برمیگردد.[1]
در حقیقت میتوان گفت که صلاح اخلاقی به روحیهی توحیدی و همهی فسادهای اخلاقی به روح ثنویت و مادیگرایی برگشت میکند.
برخی با دیدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهای مردم آن سامان با یکدیگر چنین حکم میکنند که آنان دارای فضایل اخلاقیاند و جوامع آنها از بهترین جوامع بشری است و چنان شیفتهی غرب شدهاند که به کلی مُهر تأیید بر کشورهای غربی و مُهر بطلان به پیشانی جوامع مسلمان شرقی زدهاند.
پرسش ما این است که آیا واقعاً چنین قضاوت کلی در مورد اجتماع انسانی صحیح است یا خیر؟
در مقام پاسخ باید دید ملاک صلاح و فساد برای این افراد چیست؟ آیا ملاک و معیار، رفتار شخصی افراد است و یا میزان و ملاک، شخصیت اجتماعی افراد با یکدیگر و با دیگران است؟ اگر ملاک صالح بودن یا فاسد بودن را، رفتار شخصی افراد یک جامعه با یکدیگر بدانیم، این سخن، درست است که آنان ظواهر برخی از مسائل را رعایت میکنند؛ ولی اگر ملاک را چیز دیگری بدانیم آنگاه کاملاً تلقی و برداشتها تغییر خواهد یافت.
توجه علامه (ره) و دقت ایشان در این مسئله که در راستای دیدگاه و بینش عمیق امام خمینی(ره) نسبت به جوامع غربی است؛ برای نسل جوان ما بسیار آموزنده است. ایشان میفرمایند:
به جان خودم سوگند، اگر جامعهی غرب را یک شخصیت میدیدند و اگر تاریخ زندگی اجتماعی غربیها را از روزی که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعهی دقیق قرار میدادند و رفتاری را که با سایر امتهای ضعیف داشتند مورد بررسی قرار میدادند، بدون کمترین درنگی، حکم به توحش آنان میکردند و میفهمیدند که تمام ادعاهایی که میکنند و خود را مردم بشردوست و خیرخواه و فداکار بشر معرفی مینمایند همهاش دروغ و نیرنگ است و جز به بند کشیدن ملل ضعیف هدفی ندارند و... هیچ انسانی که سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمیدهد که چنین جوامعی را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند که دین نداشته باشد.[2]
واقعاً چگونه طبیعت انسانی راضی میشود که یک طایفه به نام متمدن و تافتهی جدا بافته بر سر دیگران تاخت و تاز نمایند و همهی هستی آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را برای خود حلال بدانند و حتی به فرهنگ دیگران دست ببرند و همهی جنایتها را انجام دهند، آنگاه ما آنها را جامعهای متمدن و پیشرفته بدانیم.
بله، مقتضای رعایت انصاف این است که بگوییم افرادی که صالح بودهاند باید استثنا شوند و حق آنان پایمال نگردد؛ چون افکارشان به رنگ افکار فاسد دیگران در نیامده و فساد جامعه در آنها سرایت نکرده است و این گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشری، مثل عضو زاید بودهاند که در هیکل آن جامعه روییده باشند؛ چنان که قرآن کریم همین انصاف را رعایت کرده و در آیاتی که اقوامی را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد افراد صالح را استثنا میکند.[3]
و اما در مسائل اخلاقی آنچه که امروزه در غرب میگذرد قابل بیان نیست. در فساد اخلاقی به حدی از انحطاط رسیدهاند که عواطف انسانی در بسیاری از خانوادهها نابود شده است. علامه، منشأ همهی این رذایل و مفاسد اخلاقی را در عدم اعتقاد به مبدأ هستی و توحید خداوند میداند و تا زمانی که این اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پیدا نکند، هیچ تضمینی برای اصلاح مسائل اخلاقیشان وجود ندارد.[4] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهی به مبانی فکری آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگی است که آنها علیه جوامع شرقی مسلمان به راه انداختهاند. کسی که مدتها در مکتب علامه تحصیل نموده و بیش از بیست سال است که در غرب زندگی میکند، توصیهاش در این زمینه به جوانان این است که: دنیای متجدد، به تدریج تباه شده و در صدد است همهی آنچه را که مقدس و دینی است، از بین ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان دینی که از نگرش قدسی نسبت به زندگی و قانون الهی در برگیرندهی همهی افعال و اعمال بشر عدول نکرده است، مخالفت دارد. بیشتر آنان حدود دو قرن به اسلام میتاختهاند و سعی داشتهاند که دینشان را به مسلمانان تحمیل کنند. آنان در دنیای متجدد با وجود این که ارزشهای اخلاقی این چنین در جامعه از دست رفته است و به طور علنی اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند، هنوز هم بیوقفه از جنبههای گوناگون اخلاقی اسلامی مثل پوشاندن موی زنان، نقش زنان در جامعه، کیفیت پوشش آنها و سایر ارزشهای اخلاقی، انتقاد دارند.
جوانان مسلمان باید بدانند که این انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانیسم) و اصالت عقل و جدایی انسان از خدا و ... مبتنی است.[5] و این نوع دیدگاهها از اصول ضد دینی برخاسته که با اصول و پایههای اعتقادی ما در تضاد است. باید تلاش کنیم که پایههای اعتقادی خود را استحکام بخشیم و سعادت را در همان مسیری بیابیم که بزرگان دینی و رهبران اعتقادی ما، با تلاش و زحمات فراوان برای ما ترسیم کردهاند؛ نه این که در مقابل انتقادات شدید غربیان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثیر همان مسلکی قرار گیریم که غرب را به منجلاب تباهی انداخته است.
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبایی، روابط اجتماعی در اسلام، ص 45، و تفسیر آیهی 200 سورهی آل عمران.
[2]. المیزان، ج 4، ص 109.
[3]. المیزان، ج 4، ص 108.
[4]. همان، ص 111.
[5]. سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد. ص 352 360.
منبع: جوانان و پرسشهای اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (بهار 1381)
- [سایر] آیا تمدن غرب با اصول اخلاقی سازگار است؟
- [سایر] برادران حضرت یوسف(ع) دچار چه نوع ضعفهای اخلاقی بودند و چه عواملی باعث این ضعفها بوده است؟
- [سایر] چرا رابطه با آمریکا نتیجهی معکوس میدهد؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا برای زن مسلمان تحصیل در دانشکده مختلط در غرب علی رغم وضع بد اخلاقی و رفتار ناهنجار دختران و پسران دانشجوی آنجا، جایز است؟
- [سایر] چه عواملی در خوشبختی ما موثر هستند ؟
- [سایر] چه عواملی باعث شکست انقلاب مشروطه شد؟
- [سایر] چه عواملی مانع استجابت دعا می شود؟
- [سایر] صلاح الفاضلی چگونه شیعه شد؟
- [سایر] چه عواملی موجب تشدید یا تضعیف فشار قبر می شود؟
- [سایر] چه عواملی موجب تشدید یا تضعیف فشار قبر میشود؟
- [آیت الله سیستانی] پدر و جدّ پدری دیوانه دائمی ، میتوانند زن او را در صورتی که به صلاح او باشد طلاق بدهند .
- [آیت الله مکارم شیرازی] بدهکار می تواند اگر مجتهد صلاح ببیند با او یا نماینده او مقدار بدهی خود را دست گردان کند و به ذمه بگیرد و به اقساط بپردازد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مسلمین به امر امام با کفار جنگ کنند، و چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته میشود، و مخارجی را که برای غنیمت مصرف کردهاند، مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را که امام علیهالسلام صلاح میداند به مصرفی برساند، و چیزهایی که مخصوص به امام است، باید از غنیمت کنار بگذارند و خمس بقیه آن را بدهند، و آنچه در عصر غیبت در جنگ با کفار به دست میآید، نیز بنابر احتیاط همین حکم را دارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر میّت هیچ وارثی نداشته باشد، همه مال او متعلّق به امام مسلمین است که در زمان غیبت باید به فقیه جامعالشرایط پرداخت شود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . همکاری و شرکت با مؤسسات فرهنگی بیگانگان و فِرَق ضاله که از عوامل مهم استعمار و تضعیف مسلمین و تقویت کفار بوده و هست جایز نیست.
- [آیت الله مظاهری] اگر مسلمانان مطلع شوند که اجانب میخواهند بر بلاد مسلمین استیلا پیدا کنند، چنانچه قدرت داشته باشند واجب است از نفوذ آنها جلوگیری کنند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مسلط شدن بر اموال بیت المال مسلمین بدون حق نیز غصب است و تمام احکام غصب را دارد و مسؤولیتش از جهاتی بیشتر است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر گنج در زمینی که جزء انفال است یافت شد مانند قلّه کوه, جنگل, علفزار و بیابان که اینها در اختیار امام(ع)است و در عصر غیبت, مِلک حکومت و دولت اسلامی است در این صورت, اگر به اجازه ولیّ مسلمین کاوش نموده بود, برای یابنده آن است و خمس دارد و اگر بدون اجازه بود, در اختیار امام(ع) و ولیّ مسلمین است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر معدن در زمین آبادی باشد که مسلمین آن را به زور و غلبه بدست آورده اند مانند اکثر اراضی ایران و عراق، چنانچه مسلمانی آن معدن را اخراج کند مالک می شود، و احتیاط واجب این است که به اذن ولی امر باشد، و باید خمس آن را بپردازد، و اگر غیر مسلمان اخراج کند مالک نمی شود. و اگر کافر معدنی را از زمینی که در حال فتح مسلمین موات است اخراج کند مالک می شود. 3 گنج
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی یکی از واجبات الهی را با توجّه به واجب بودن آن ترک کند یا یکی از محرّمات الهی را مرتکب شود حاکم شرع به هر اندازه که صلاح بداند دستور میدهد برای ادب کردن، او را تازیانه بزنند.