پایه و اساس تفکر و تمدن غرب که امروزه بر جوامع غربی حکمفرماست، زاییدهی افکار متفکران و دانشمندانی است که شاید هیچ پایبندی به دین نداشتند. اگر نتوانیم این ادعا را تعمیم دهیم، حداقل در امور سیاسی و اجتماعی غرب این چنین است. به همین خاطر میتوان گفت که آنچه امروزه در غرب به عنوان تمدن غربی معروف است با آنچه که تعالیم مسیح پیامبر(ع) نامیده میشود، بسیار متفاوت است، پس هرگز نمیتوان تمدن غرب را همان تمدن و فرهنگی دانست که حضرت عیسی(ع) از جانب خداوند به ارمغان آوردند. بهترین نشانهی تفاوت تمدن عیسوی با تمدن فعلی حاکم بر جوامع به ظاهر مسیحی غرب، قوانین غیر انسانی است که بر آنان حاکم است؛ به عنوان مثال، اساس روش آنان بر پایهی مساوات همه جانبهی زن با مرد در حقوق قرار داده شده است که این با اصل خلقت انسان مخالف است. علامه(ره) با توجه به همین مقررات حاکم بر جامعههای غربی میفرمایند: بنای تمدن امروز غرب بر اساسی چیده شد که با فطرت انسانی سازگار نیست.[1] ایشان دلیل دوری تمدن غربی با فطرت بشری را در قوانینی میدانند که صرفاً اجتماعی و مدنی است و شامل خانواده که زندگی و حیات محدودتری از اجتماع است، نمیشود. به همین جهت مسئلهی ازدواج برای آنان یک نوع اشتراک در عیش است و به هیچ وجه سخنی از رعایت مسائل زناشویی، تربیت فرزندان، حقوق همسرداری، ارث و امثال آن مطرح نیست؛ در حالی که کیفیت و چگونگی خلقت زن و مرد از طرف خداوند متعال برای حفظ بقای نوع بشری است و برای بقای او میبایست مقررات و قوانینی باشد که عفت و پاکدامنی و شخصیت انسانیاش محفوظ بماند و نیز زندگی خانوادگی بازیچه قرار نگیرد.[2] تفاوت عمدهی تمدن اسلام و غرب در همین نکته نهفته است که اسلام طوری به زندگی خانواده اهمیت میدهد که افراد و اعضای آن با تربیت و تعالیم انسانی رشد مییابند و تربیت صحیح آنان، موجب تعالی جامعه خواهد شد؛ در حالی که تربیت خانوادگی در جوامع غربی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست؛ نتیجهی ظهور چنین تمدنی آن است که امروزه در غرب مشاهده میشود و ما در این جا به چند نمونه از آثار آن که خودشان بیان داشتهاند اشاره میکنیم: کندی در سال 1962 اعلام کرد: امریکا آیندهی دردناکی خواهد یافت؛ چون جوانان، بیبند و بار و غرق در شهواتند، و دیگر حاضر نیستند وظایفی را که به آنان محوّل میگردد، به خوبی انجام دهند، مثلاً از میان هر هفت نفر جوانی که به سربازی اعزام میشوند شش تن، نالایق و سست از آب در میآیند و این بدان سبب است که افراط در شهوترانی، استعدادهای بدنی و روانی آنان را کاسته است.[3] شپگلر آلمانی پس از دیدن مظاهر فساد اخلاقی و نابهنجاریهای رفتاری جوانان، در مغرب زمین عقیده دارد که: تمدن در مغرب زمین رو به زوال و نابودی است (و صریحاً اعلام کرده است که) سرزمینهای دیگری در آینده شاهد تمدن درخشان خواهد بود، از کجا معلوم که بار دیگر این تمدن به مشرق زمین؛ یعنی مهد نخستین خود باز نگردد.[4] آنان که با هیجان و شور وصفناپذیر از غرب و تمدن غربی و فرهنگ اروپایی سخن میگویند، در حقیقت به نکتهای اشاره میکنند که متفکران غربی، خلاف آن را ابراز میدارند. دکتر کارل، دربارهی تمدن غرب چنین میگوید: تمدن امروز در موقعیت دشواری قرار گرفته است؛ چون هرگز با نهاد ما هماهنگ نیست. این تمدن براساس شناسایی حقیقت نهاد ما، پدید نیامده و تنها مولود اوهام اکتشافات علمی، تمایلات مردم، نظرات و شهوات آنان است. این تمدن با آن که با کوششِ خود ما تحقق یافته، ولی نسبت به وضع و ساختمان ما بیتناسب است.[5] پس آنان که پیشرفت و ترقی صنعت در غرب را نشانهی پیشرفت تمدن غرب میدانند، سخت در اشتباهند؛ چون رشد صنعتی، مربوط به علوم تجربی است و ارتباط چندانی با علوم انسانی که وظیفه و مسئولیت تربیت انسانها را بر عهده دارد و به تعالی بُعد انسانی او میاندیشد ندارد. پی نوشتها: [1]. المیزان، ج 2. ص 282. [2]. همان. [3]. سیمای تمدن غرب، ص 61. [4]. همان، ص 143. [5]. همان، ص 140. منبع: جوانان و پرسشهای اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه) بهار 1381(
پایه و اساس تفکر و تمدن غرب که امروزه بر جوامع غربی حکمفرماست، زاییدهی افکار متفکران و دانشمندانی است که شاید هیچ پایبندی به دین نداشتند. اگر نتوانیم این ادعا را تعمیم دهیم، حداقل در امور سیاسی و اجتماعی غرب این چنین است. به همین خاطر میتوان گفت که آنچه امروزه در غرب به عنوان تمدن غربی معروف است با آنچه که تعالیم مسیح پیامبر(ع) نامیده میشود، بسیار متفاوت است، پس هرگز نمیتوان تمدن غرب را همان تمدن و فرهنگی دانست که حضرت عیسی(ع) از جانب خداوند به ارمغان آوردند. بهترین نشانهی تفاوت تمدن عیسوی با تمدن فعلی حاکم بر جوامع به ظاهر مسیحی غرب، قوانین غیر انسانی است که بر آنان حاکم است؛ به عنوان مثال، اساس روش آنان بر پایهی مساوات همه جانبهی زن با مرد در حقوق قرار داده شده است که این با اصل خلقت انسان مخالف است. علامه(ره) با توجه به همین مقررات حاکم بر جامعههای غربی میفرمایند:
بنای تمدن امروز غرب بر اساسی چیده شد که با فطرت انسانی سازگار نیست.[1]
ایشان دلیل دوری تمدن غربی با فطرت بشری را در قوانینی میدانند که صرفاً اجتماعی و مدنی است و شامل خانواده که زندگی و حیات محدودتری از اجتماع است، نمیشود. به همین جهت مسئلهی ازدواج برای آنان یک نوع اشتراک در عیش است و به هیچ وجه سخنی از رعایت مسائل زناشویی، تربیت فرزندان، حقوق همسرداری، ارث و امثال آن مطرح نیست؛ در حالی که کیفیت و چگونگی خلقت زن و مرد از طرف خداوند متعال برای حفظ بقای نوع بشری است و برای بقای او میبایست مقررات و قوانینی باشد که عفت و پاکدامنی و شخصیت انسانیاش محفوظ بماند و نیز زندگی خانوادگی بازیچه قرار نگیرد.[2]
تفاوت عمدهی تمدن اسلام و غرب در همین نکته نهفته است که اسلام طوری به زندگی خانواده اهمیت میدهد که افراد و اعضای آن با تربیت و تعالیم انسانی رشد مییابند و تربیت صحیح آنان، موجب تعالی جامعه خواهد شد؛ در حالی که تربیت خانوادگی در جوامع غربی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست؛ نتیجهی ظهور چنین تمدنی آن است که امروزه در غرب مشاهده میشود و ما در این جا به چند نمونه از آثار آن که خودشان بیان داشتهاند اشاره میکنیم:
کندی در سال 1962 اعلام کرد:
امریکا آیندهی دردناکی خواهد یافت؛ چون جوانان، بیبند و بار و غرق در شهواتند، و دیگر حاضر نیستند وظایفی را که به آنان محوّل میگردد، به خوبی انجام دهند، مثلاً از میان هر هفت نفر جوانی که به سربازی اعزام میشوند شش تن، نالایق و سست از آب در میآیند و این بدان سبب است که افراط در شهوترانی، استعدادهای بدنی و روانی آنان را کاسته است.[3]
شپگلر آلمانی پس از دیدن مظاهر فساد اخلاقی و نابهنجاریهای رفتاری جوانان، در مغرب زمین عقیده دارد که:
تمدن در مغرب زمین رو به زوال و نابودی است (و صریحاً اعلام کرده است که) سرزمینهای دیگری در آینده شاهد تمدن درخشان خواهد بود، از کجا معلوم که بار دیگر این تمدن به مشرق زمین؛ یعنی مهد نخستین خود باز نگردد.[4]
آنان که با هیجان و شور وصفناپذیر از غرب و تمدن غربی و فرهنگ اروپایی سخن میگویند، در حقیقت به نکتهای اشاره میکنند که متفکران غربی، خلاف آن را ابراز میدارند.
دکتر کارل، دربارهی تمدن غرب چنین میگوید:
تمدن امروز در موقعیت دشواری قرار گرفته است؛ چون هرگز با نهاد ما هماهنگ نیست. این تمدن براساس شناسایی حقیقت نهاد ما، پدید نیامده و تنها مولود اوهام اکتشافات علمی، تمایلات مردم، نظرات و شهوات آنان است. این تمدن با آن که با کوششِ خود ما تحقق یافته، ولی نسبت به وضع و ساختمان ما بیتناسب است.[5]
پس آنان که پیشرفت و ترقی صنعت در غرب را نشانهی پیشرفت تمدن غرب میدانند، سخت در اشتباهند؛ چون رشد صنعتی، مربوط به علوم تجربی است و ارتباط چندانی با علوم انسانی که وظیفه و مسئولیت تربیت انسانها را بر عهده دارد و به تعالی بُعد انسانی او میاندیشد ندارد.
پی نوشتها:
[1]. المیزان، ج 2. ص 282.
[2]. همان.
[3]. سیمای تمدن غرب، ص 61.
[4]. همان، ص 143.
[5]. همان، ص 140.
منبع: جوانان و پرسشهای اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه) بهار 1381(
- [سایر] تعالیم و اصولی اخلاقی آیین کنفوسیوس چیست؟
- [سایر] تعالیم مذهبی و اصول اخلاقی دین کنفوسیوس چست توضیح دهید؟
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا محدود کردن بعضی از حقوق شهروندان با اصول دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا می شود یک سری اصول اخلاقی را در دین بصورت سلیقه ای عمل کرد ؟
- [سایر] چه اصول اخلاقی و دینی باید در مدیریت رعایت شود و یک مدیر باید چگونه باشد؟
- [سایر] از دیدگاه اسلام چه اصولی بر خانواده حاکم است؟ مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن چیست؟
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. می گویند دشمنی غرب با جمهوری اسلامی به این دلیل است که هدف انقلاب اسلامی ایجاد تمدن اسلامی در جهان است که با تمدن غرب در تضاد است. می خواستم لطف کنید در مورد تمدن اسلامی و اهداف آن که هدف انقلاب اسلامی، گسترش این تمدن در جهان است و همچنین تمدن غرب که تمدن اسلامی مخالف آن است توضیح دهید.
- [سایر] نقش دین در پیشرفت تمدن غرب چه بوده است؟
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله مظاهری] (اصالة الصحة) اصلی از اصول اسلامی است و معنای آن این است که اگر عملی را از مسلمانی دیدیم که از جهت ظاهر خوب نیست، آن را خوب بدانیم و کار او را به صورت صحیح و خوب توجیه کنیم، حتّی امام صادق(سلاماللهعلیه) فرمودهاند: هفتاد توجیه برای آن بکن تا سوءظن برای تو پیدا نشود.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیّت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریّه ، باید ملاحظه اهمیّت شود ، و مجردّ ضرر ، موجب واجب نبودن نمی شود ، پس اگر توقّف داشته باشد ، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احکام ضروریّه اسلام بر بذل جان و مال ، واجب است بذل آن
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.