چگونه شیطان بر انسان مسلّط می‌شود؟
قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است که معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژه‌ی شیطان از ماده‌ی (شطن، شطونا) است؛ و او را از این جهت شیطان گویند که از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفته‌اند از ماده‌ی (شاط، شیطاً) می‌باشد که به معنای هلاک شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه‌ی آن روشن است.[1] علما در تفسیر لفظ (شیاطین الجن و الانس)[2] از آیه‌ی مبارکه‌ اختلاف دارند و دو نظر را مطرح کرده‌اند. نظر اول این است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن که فرزندان خود را دو قسمت کرد: قسمتی را مأمور وسوسه‌ی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسه‌ی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دسته‌ی دوم، شیاطین جن می‌باشند. قول دوم آن است که هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس می‌گوید: پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه می‌برید؟ ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند. و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است که در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نکرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدی‌ها را به او نسبت می‌دهند.[3] در قرآن کریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد کرده است. فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند که به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم کرد.[4] خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آن‌گاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها می‌تازم و بیش‌ترشان را شکرگزار نخواهی یافت).[5] و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی که انسان‌ها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده می‌دهد، یاد شده است. الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده می‌دهد.[6] و ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمی‌دهد مگر به غرور و تکبر.[7] بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه کننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز می‌شود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان که حضرت علی(ع) فرمودند: شیطان کل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.[8] ملاصدرا(ره) در این باره می‌گوید: نفس رذیله‌ی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استکبار، اول کسی که راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان کرد، خداوند او را شیطان نامید که شأن او گمراه کردن است.[9] و اما این که چگونه شیطان با توجه به این که یکی از مخلوقات الهی است می‌تواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی که پاسخی مستدل می‌طلبد. دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذکر و پاسخ‌هایی را مطرح کرده‌اند؛ اما آنچه که برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر می‌نماییم. آنچه که در قرآن برای گمراهی انسان به واسطه‌ی شیطان، ذکر شده است، تحریک و وسوسه‌ی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما می‌دانیم که صرف وسوسه، موجب انجام یک عمل نخواهد شد. آنچه که عامل اصلی تحقق عمل می‌شود، اراده‌ی انسان است. تا انسان اراده نکند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد. شیاطین جن و انس، قلوب انسان‌ها را مورد وسوسه قرار می‌دهند؛ اما باطن همه‌ی انسان‌ها یکسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش می‌فرمایند: قلب مریض و قسی، وسوسه‌های شیطانی را خیلی زود می‌پذیرد، نه هر قلبی.[10] این مسئله پرواضح است که قلب انسان‌ها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است که این وسوسه‌های شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملک خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازه‌ی الهی اثر نمی‌کند؛ چنان که هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمی‌کند. لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست. این شبهه چگونه قابل توجیه است؟ علاّمه می‌فرمایند: این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است که مردم عموماً به وسیله‌ی آن، آزمایش می‌شوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است که در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به کمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیه‌ی 53 سوره‌ی حج می‌فرماید: لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را که شیطان القا می‌کند برای کسانی که در دل‌هایشان مرضی هست و برای سنگ‌دلان مایه‌ی ابتلا و آزمایش قرار دهد). به همین نکته اشاره دارد.[11] پس چگونگی و کیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و اراده‌ی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریک بوده و چون ماده‌ی اولیه‌ی خلقت انسان، ترکیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی که برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسه‌ها از باب مصلحتی است که خیر آن کثیر و شرّش قلیل است. اگر سؤال شود که خداوند می‌توانست بدون این مصلحت، انسان را به کمال رساند؟ پاسخ این است که خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست که علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این که هست، نمی‌شد. پی نوشتها: [1]. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1081، و لغت نامه‌ی دهخدا، ج 9، ص 12966. [2]. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 112. [3]. لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12966. [4]. سوره‌ی ص، آیه‌ی 81. [5]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 17 15. [6]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 268. [7]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 120. [8]. شرح ابن ابی الحدید، ج 20، کلمه 343. [9]. رسائل ملاصدرا، ص 309. [10]. المیزان، ج 14، ص 394، ذیل آیه‌ی 53، (فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم). [11]. همان، ص 394. منبع: جوانان و پرسش‌های اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهش‌‌های فرهنگی حوزه‌ علمیه) بهار 1381(
عنوان سوال:

چگونه شیطان بر انسان مسلّط می‌شود؟


پاسخ:

قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است که معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژه‌ی شیطان از ماده‌ی (شطن، شطونا) است؛ و او را از این جهت شیطان گویند که از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفته‌اند از ماده‌ی (شاط، شیطاً) می‌باشد که به معنای هلاک شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه‌ی آن روشن است.[1]
علما در تفسیر لفظ (شیاطین الجن و الانس)[2] از آیه‌ی مبارکه‌ اختلاف دارند و دو نظر را مطرح کرده‌اند. نظر اول این است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن که فرزندان خود را دو قسمت کرد: قسمتی را مأمور وسوسه‌ی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسه‌ی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دسته‌ی دوم، شیاطین جن می‌باشند.
قول دوم آن است که هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس می‌گوید:
پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه می‌برید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است که در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نکرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدی‌ها را به او نسبت می‌دهند.[3]
در قرآن کریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد کرده است.
فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند که به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم کرد.[4]
خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آن‌گاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها می‌تازم و بیش‌ترشان را شکرگزار نخواهی یافت).[5]
و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی که انسان‌ها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده می‌دهد، یاد شده است.
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده می‌دهد.[6]
و ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمی‌دهد مگر به غرور و تکبر.[7]
بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه کننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز می‌شود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان که حضرت علی(ع) فرمودند:
شیطان کل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.[8]
ملاصدرا(ره) در این باره می‌گوید:
نفس رذیله‌ی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استکبار، اول کسی که راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان کرد، خداوند او را شیطان نامید که شأن او گمراه کردن است.[9]
و اما این که چگونه شیطان با توجه به این که یکی از مخلوقات الهی است می‌تواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی که پاسخی مستدل می‌طلبد.
دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذکر و پاسخ‌هایی را مطرح کرده‌اند؛ اما آنچه که برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر می‌نماییم.
آنچه که در قرآن برای گمراهی انسان به واسطه‌ی شیطان، ذکر شده است، تحریک و وسوسه‌ی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما می‌دانیم که صرف وسوسه، موجب انجام یک عمل نخواهد شد. آنچه که عامل اصلی تحقق عمل می‌شود، اراده‌ی انسان است. تا انسان اراده نکند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد.
شیاطین جن و انس، قلوب انسان‌ها را مورد وسوسه قرار می‌دهند؛ اما باطن همه‌ی انسان‌ها یکسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش می‌فرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسه‌های شیطانی را خیلی زود می‌پذیرد، نه هر قلبی.[10]
این مسئله پرواضح است که قلب انسان‌ها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است که این وسوسه‌های شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملک خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازه‌ی الهی اثر نمی‌کند؛ چنان که هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمی‌کند.
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.
این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه می‌فرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است که مردم عموماً به وسیله‌ی آن، آزمایش می‌شوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است که در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به کمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیه‌ی 53 سوره‌ی حج می‌فرماید: لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را که شیطان القا می‌کند برای کسانی که در دل‌هایشان مرضی هست و برای سنگ‌دلان مایه‌ی ابتلا و آزمایش قرار دهد). به همین نکته اشاره دارد.[11]
پس چگونگی و کیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و اراده‌ی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریک بوده و چون ماده‌ی اولیه‌ی خلقت انسان، ترکیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی که برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسه‌ها از باب مصلحتی است که خیر آن کثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود که خداوند می‌توانست بدون این مصلحت، انسان را به کمال رساند؟ پاسخ این است که خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست که علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این که هست، نمی‌شد.
پی نوشتها:
[1]. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1081، و لغت نامه‌ی دهخدا، ج 9، ص 12966.
[2]. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 112.
[3]. لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12966.
[4]. سوره‌ی ص، آیه‌ی 81.
[5]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 17 15.
[6]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 268.
[7]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 120.
[8]. شرح ابن ابی الحدید، ج 20، کلمه 343.
[9]. رسائل ملاصدرا، ص 309.
[10]. المیزان، ج 14، ص 394، ذیل آیه‌ی 53، (فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم).
[11]. همان، ص 394.
منبع: جوانان و پرسش‌های اخلاقی، مصطفی خلیلی، ناشر: مرکز مطالعات و پژوهش‌‌های فرهنگی حوزه‌ علمیه) بهار 1381(





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین