از دیر باز تا کنون چند دیدگاه در مورد ولایت فقیه وجود دارد؟
در آغاز ذکر یک نکته را ضروری می دانیم و آن این که:‌ با توجه به بینش شیعی در مورد اسلام که امامت را استمرار رسالت می داند، ولایت فقیه همانند امامت از مباحث اصولی و کلامی به شمار می آید، بر خلاف دیدگاه اهل سنّت که امامت را از فروع دین و از مباث فقهی به شما می آ‌ورند. شیعه امامیه می گوید: با توجه به جامعیّت دین اسلام،‌ باروری دین به داشتن حکومت صالح و مشروع است. حکومت صالح و مشروع در یکی از سه شکل زیر خلاصه می شود: الف) حکومت پیامبر(ص)؛ ب) حکومت امامان معصوم(ع)؛ ج) حکومت فقیهان یا مؤمنان صالحی که یک سری شرایط و ویژگی را دارا باشند. در طول تاریخ تشیع هیچ فقیهی یافت نمی شود که بگوید: فقیه هیچ ولایتی ندارد. آن چه تا حدودی مورد اختلاف فقیهان است،‌ مراتب و درجات این ولایت است. دیدگاه ها در مراتب و درجات ولایت: 1 ولایت مطلق: بدین معنا که در مسائل سیاسی و حکومت تمامی اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و امامان(ع) به ولی فقیه منتقل می شود. این سخن بسیاری از فقیهان شیعه امامیه است. مرحوم محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر که از سرآمدهای فقیهان به شمار می آید، همین نظر را پسندیده است. وی می گوید: "شگفت آور است که پس از این همه دلایل عقلی و نقلی روشن، برخی از مردم در این باره وسوسه و تشکیک کرده اند! گویا از فقاهت بویی نبرده و از فهم رموز سخنان معصومان بهره‌ای نبرده اند، زیرا دلایل به خوبی می رساند که نیابت فقیهان از امامان در عصر غیبت در تمامی شؤونی است که به مقام امامت مرتبط می‌باشد. همان وظایفی که خداوند بر عهدة ولی معصوم نهاده که بایستی در نظم امور جامعه بکوشد، عیناً بر عهدة ولی فقیه نهاده شده است. همین نظر را امام خمینی پذیرفته و گفته است در مسائل حکومتی تمامی اختیارات پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به ولی فقیه منتقل می شود. البته در مورد ولایت مطلقه قرائت ها و تغییر های دیگری وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می نماییم. 2 ولایت مقیده: یا ولایت بر امور حسبیه؛ یعنی اختیارات ولی فقیه به حد مطلقه نیست، لیکن فقیه وظیفه دارد در برخی از موارد، ولایت و اختیارات را در دست بگیرد تا اموری که انجام آن را اسلام خواستار است و اجازة اهمال در آن نمی دهد و رها ساختن آن روا نیست،‌ پیاده و اجرا نماید، از جمله امور حسبیه. برخی از فقیهان می‌گویند: اگر به فرض نتوانستیم ولایت مطلق را به اثبات برسانیم،‌ در ولایت به معنای مذکور جای هیچ شک و تردیدی نیست. همة‌ فقیهان این ولایت را پذیرفته اند. ولایت مقیده معنای دیگری نیز دارد که فعلاً در صدور بیان آن هستیم. 3 نظارت فقیه؛ یعنی فقیه نظارت کند و ضعف ها را گوشزد نماید. نظارت به جای ولایت از ریشة عقیدتی برخوردار نیست،‌ بلکه از ملاحظات سیاسی نشأت گرفته است. برخی از فقیهان می گفتند: به مصلحت اسلام و مسلمانان است که فقیه به جای اعمال ولایت، به نظارت اکتفا نماید. این ها می گویند: قبول داریم که فقیه (چه به عنوان منصب و چه به عنوان وظیفه) می بایست مسئولیت تدبیر مسلمانان را در دست بگیرد و طبق مبنای عقیدتی شیعی ولایت فقیه درست است، لیکن به جهت نداشتن نیروی کافی توانمند و صالح، حکومت را به دیگران سپردن و خود نظارت نمودن خوب است. البته این سخن به اوضاع زمان و مکان بستگی دارد. ممکن است فقیهی در اوضاعی ولایت را بپذیرد، و همان فقیه در اوضاع دیگر بگوید نظارت بهتر است. عالمان و فقیهان شیعه امامیه از نظر نظری و عقیده اکثراً نظر اوّل و برخی نظر دوم را پذیرفته‌‌اند، ولی در خط و مشی سیاسی که بسته به اوضاع است،‌ برخی به دیدگاه سوم گرایش پیدا کرده اند و در عمل به گونه ای سیاست به خرج داده اند که گویا به ناظر بودن فقیه در امور عامة‌ مسلمانان رضایت داده اند. جدای از این سه دیدگاه، دیدگاه های دیگری از سوی دگراندیشان در جهت تضعیف، یا تنقیص آن مطرح شده است، از جمله برخی گفته اند: ولایت به معنای وکالت است، ولی فقیه چون از طریق رأی مردم انتخاب می شود، وکیل است و طبق احکام وکالت باید کار کند. پاسخ: اگر چه آرای مردمی در تثبت ولی فقیه نقش دارد و او تنها با پشتیبانی آرا و حمایت‌های مردمی موفق به پیاده کردن احکام اسلامی می گردد، لیکن ولایت را در حد وکالت قرار دادن،‌ از حقیقت و درستی بی بهره است، چون از جملة وظایف و مسئولیت های حاکم اسلامی،‌ اجرای حدود و پیاده کردن احکام اسلامی است این ها از اموری نیستند که مردم به حاکم اسلامی وکالت بدهند. بعضی در مقام اشکال بر ولایت فقیه، معنایی از خود ساخته و گفته اند: ولایت به معنای قیمومیت است؛ یعنی ولی فقیه قیّم مردم است. این سخن نه در صدد بیان حقیقی معنا و محدودة ولایت، بلکه در صدد ارائة معنایی نادرست و تنقیص آن است. مخالفان ولایت فقیه در مقام خورده گیری ولایت را به قیمومیت معنا کرده‌اند، تا بگویند: لازمة ولایت فقیه این است که مردم از رشد کافی محروم باشند و قیم نمی‌خواهند،‌‌ (چون قیم موردش همین است)، در حالی که معنای ولایت فقیه قیمومیت نیست، بلکه به معنای مسئولیت اجرایی احکام انتظامی اسلامی است. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به: 1 محمد هادی معرفت،‌ ولایت فقیه؛ 2 مجله حوزه، شماره 86 - 85. 3 جوادی آملی، ولایت فقیه و ولایت فقاهت و عدالت velaiatefaghih.com
عنوان سوال:

از دیر باز تا کنون چند دیدگاه در مورد ولایت فقیه وجود دارد؟


پاسخ:

در آغاز ذکر یک نکته را ضروری می دانیم و آن این که:‌ با توجه به بینش شیعی در مورد اسلام که امامت را استمرار رسالت می داند، ولایت فقیه همانند امامت از مباحث اصولی و کلامی به شمار می آید، بر خلاف دیدگاه اهل سنّت که امامت را از فروع دین و از مباث فقهی به شما می آ‌ورند. شیعه امامیه می گوید: با توجه به جامعیّت دین اسلام،‌ باروری دین به داشتن حکومت صالح و مشروع است. حکومت صالح و مشروع در یکی از سه شکل زیر خلاصه می شود: الف) حکومت پیامبر(ص)؛ ب) حکومت امامان معصوم(ع)؛ ج) حکومت فقیهان یا مؤمنان صالحی که یک سری شرایط و ویژگی را دارا باشند. در طول تاریخ تشیع هیچ فقیهی یافت نمی شود که بگوید: فقیه هیچ ولایتی ندارد. آن چه تا حدودی مورد اختلاف فقیهان است،‌ مراتب و درجات این ولایت است. دیدگاه ها در مراتب و درجات ولایت: 1 ولایت مطلق: بدین معنا که در مسائل سیاسی و حکومت تمامی اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و امامان(ع) به ولی فقیه منتقل می شود. این سخن بسیاری از فقیهان شیعه امامیه است. مرحوم محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر که از سرآمدهای فقیهان به شمار می آید، همین نظر را پسندیده است. وی می گوید: "شگفت آور است که پس از این همه دلایل عقلی و نقلی روشن، برخی از مردم در این باره وسوسه و تشکیک کرده اند! گویا از فقاهت بویی نبرده و از فهم رموز سخنان معصومان بهره‌ای نبرده اند، زیرا دلایل به خوبی می رساند که نیابت فقیهان از امامان در عصر غیبت در تمامی شؤونی است که به مقام امامت مرتبط می‌باشد. همان وظایفی که خداوند بر عهدة ولی معصوم نهاده که بایستی در نظم امور جامعه بکوشد، عیناً بر عهدة ولی فقیه نهاده شده است. همین نظر را امام خمینی پذیرفته و گفته است در مسائل حکومتی تمامی اختیارات پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به ولی فقیه منتقل می شود. البته در مورد ولایت مطلقه قرائت ها و تغییر های دیگری وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می نماییم. 2 ولایت مقیده: یا ولایت بر امور حسبیه؛ یعنی اختیارات ولی فقیه به حد مطلقه نیست، لیکن فقیه وظیفه دارد در برخی از موارد، ولایت و اختیارات را در دست بگیرد تا اموری که انجام آن را اسلام خواستار است و اجازة اهمال در آن نمی دهد و رها ساختن آن روا نیست،‌ پیاده و اجرا نماید، از جمله امور حسبیه. برخی از فقیهان می‌گویند: اگر به فرض نتوانستیم ولایت مطلق را به اثبات برسانیم،‌ در ولایت به معنای مذکور جای هیچ شک و تردیدی نیست. همة‌ فقیهان این ولایت را پذیرفته اند. ولایت مقیده معنای دیگری نیز دارد که فعلاً در صدور بیان آن هستیم. 3 نظارت فقیه؛ یعنی فقیه نظارت کند و ضعف ها را گوشزد نماید. نظارت به جای ولایت از ریشة عقیدتی برخوردار نیست،‌ بلکه از ملاحظات سیاسی نشأت گرفته است. برخی از فقیهان می گفتند: به مصلحت اسلام و مسلمانان است که فقیه به جای اعمال ولایت، به نظارت اکتفا نماید. این ها می گویند: قبول داریم که فقیه (چه به عنوان منصب و چه به عنوان وظیفه) می بایست مسئولیت تدبیر مسلمانان را در دست بگیرد و طبق مبنای عقیدتی شیعی ولایت فقیه درست است، لیکن به جهت نداشتن نیروی کافی توانمند و صالح، حکومت را به دیگران سپردن و خود نظارت نمودن خوب است. البته این سخن به اوضاع زمان و مکان بستگی دارد. ممکن است فقیهی در اوضاعی ولایت را بپذیرد، و همان فقیه در اوضاع دیگر بگوید نظارت بهتر است. عالمان و فقیهان شیعه امامیه از نظر نظری و عقیده اکثراً نظر اوّل و برخی نظر دوم را پذیرفته‌‌اند، ولی در خط و مشی سیاسی که بسته به اوضاع است،‌ برخی به دیدگاه سوم گرایش پیدا کرده اند و در عمل به گونه ای سیاست به خرج داده اند که گویا به ناظر بودن فقیه در امور عامة‌ مسلمانان رضایت داده اند. جدای از این سه دیدگاه، دیدگاه های دیگری از سوی دگراندیشان در جهت تضعیف، یا تنقیص آن مطرح شده است، از جمله برخی گفته اند: ولایت به معنای وکالت است، ولی فقیه چون از طریق رأی مردم انتخاب می شود، وکیل است و طبق احکام وکالت باید کار کند. پاسخ: اگر چه آرای مردمی در تثبت ولی فقیه نقش دارد و او تنها با پشتیبانی آرا و حمایت‌های مردمی موفق به پیاده کردن احکام اسلامی می گردد، لیکن ولایت را در حد وکالت قرار دادن،‌ از حقیقت و درستی بی بهره است، چون از جملة وظایف و مسئولیت های حاکم اسلامی،‌ اجرای حدود و پیاده کردن احکام اسلامی است این ها از اموری نیستند که مردم به حاکم اسلامی وکالت بدهند. بعضی در مقام اشکال بر ولایت فقیه، معنایی از خود ساخته و گفته اند: ولایت به معنای قیمومیت است؛ یعنی ولی فقیه قیّم مردم است. این سخن نه در صدد بیان حقیقی معنا و محدودة ولایت، بلکه در صدد ارائة معنایی نادرست و تنقیص آن است. مخالفان ولایت فقیه در مقام خورده گیری ولایت را به قیمومیت معنا کرده‌اند، تا بگویند: لازمة ولایت فقیه این است که مردم از رشد کافی محروم باشند و قیم نمی‌خواهند،‌‌ (چون قیم موردش همین است)، در حالی که معنای ولایت فقیه قیمومیت نیست، بلکه به معنای مسئولیت اجرایی احکام انتظامی اسلامی است. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به:
1 محمد هادی معرفت،‌ ولایت فقیه؛
2 مجله حوزه، شماره 86 - 85.
3 جوادی آملی، ولایت فقیه و ولایت فقاهت و عدالت
velaiatefaghih.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین