به صورت کلی همه نظامهای حکومتی را میتوان از نظر ماهیت به دو نوع تقسیم کرد: الف: حکومت بشری. ب: حکومت الهی (غیر بشری)؛ که حکومتهای بشری خود به سه نوع کلی قابل تقسیم هستند:[1] 1. استبدادی. 2. دموکراتیک. 3. مرکب از دو ویژگی استبداد و دموکراسی. الف) حکومت خودکامه یا استبدادی: به گفته فورد، دیکتاتوری عبارت است از (به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئیس دولت) نیز آلفرد کوبان می گوید: دیکتاتوری حکومت یک نفر است که مقام خود را نه از راه ارث، بلکه با زور، با رضایت، یا ترکیبی از آنها به دست آورده است. دیکتاتور دارای حاکمیت مطلق است، یعنی همه قدرت سیاسی در نهایت (از اراده) او برمیآید و گسترة آن هم نامحدود است. همچنین دیکتاتوری به روالی دلخواه با صدور فرمان و نه بر پایه قانون اجرا می شود. اقتدار دیکتاتور محدود و تابع هیچ اقتدار دیگری نیست.[2] پس میتوان ویژگی حکومت دیکتاتوری یا خودکامه را چنین برشمرد: 1. حکومت یک فرد است. 2. با زور یا رضایت، یا هر دو بر سر کار آمده است. 3. دارای حاکمیت مطلق است، به این معنا که قدرت سیاسی (از اراده) شخص او بر میآید و نه از چیز و جای دیگر. 4. گسترة قدرتش نامحدود است. 5. به دلخواه فرمان میراند و بر پایه قانون نیست. 6. اقتدار دیکتاتور محدود و تابع هیچ اقتدار دیگری نیست. ب) حکومت ولایت فقیه؟ ولایت برگرفته از ماده (ولی) است که به معانی سلطنت، رهبری و حکومت به کار میرود.[3] در فقه، ولایت در دو مورد استعمال میشود: 1. مواردی که مولی علیه قادر بر اداره امور خود نیست: مانند: میت، سفیه، جنون، صغیر. 2. مواردی که مولّی علیه قدرت بر اداره خود دارد، در عین حال اموری وجود دارد که سرپرستی و ولایت شخصی دیگر را میطلبد. (ولایت فقیه) از موارد اصطلاح دوم است، زیرا فقیه که بر جامعه ولایت دارد، یعنی سرپرستی یکایک افراد آن جامعه، حتی سایر فقها و بلکه شخص خود را نیز بر عهده دارد. در تعریف ولایت فقیه آمده است: حکومت، زعامت و تصدی اداره امور اجتماعی، سیاسی مسلمانان به دست عالم دینی (فقیه) و یا حکمرانی فقیهان عادل بر مبنای مصلحت قاطبه مسلمانان و در راستای اجرای مقررات اسلامی را ولایت فقیه میگویند، بر این مبنا عالمان دین صلاحیت تصدی حکومت اسلامی را دارند.[4] حال آیا هر فقیهی صلاحیت حکومت دارد؛ که در این خصوص در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظر غالب علماء شیعه شرایطی ذکر شده و فقهایی که دارای آن شرایط باشند صلاحیت به دست گرفتن زمام امور را دارند و هرگاه یکی از آن شرایط وجود نداشته باشد، آن فرد دیگر صلاحیت حکومت کردن را ندارد. از سوی دیگر در یک نگاه کلی، وقتی از ولایت فقیه سخن به میان میآید. مراد وسیلهای است که از طریق آن (ولایت الله) بر جامعه اعمال میشود؛ به عبارت دیگر، ولایت فقیه در طول ولایت خدا بر انسان قرار گرفته است،[5] لذا چنین حکومتی الهی است و حاکم آن منصوب از طرف خداوند است و اوست که ولایت خداوند را در بین بشر اجرا میکند. چنین حکومتی زیرمجموعه هیچ کدام از حکومتهای بشری قرار نمیگیرد. اگرچه شباهتهایی با آنها داشته باشد. حاکم در نظامی الهی براساس هواهای نفسانی و آرای شخصی خودش به عنوان یک فرد یا یک طایفه یا یک حزب و حتی به عنوان برگزیده از سوی مردم، زمامداری خود را اعمال نمیکند، بلکه به عنوان مجری احکام الهی در زمین، وظیفه حکومتی خود را انجام میدهد، پس ماهیت حکومت اسلامی (ولایت فقیه) همان حاکمیت قانون الهی است. نه چیز دیگر، ولی فقیه هم باید براساس آن قانون الهی عمل کند و محدود به آن قانون الهی است. ضمن اینکه ولیفقیه انسانی عادل، آگاه، مدیر و مدبر و باتقوا باید باشد و اگر این شرایط را چنانچه ولی فقیه نداشته باشد یا در طول اعمال ولایت یکی از آنها را از دست بدهد خود به خود ولایتش ساقط شده و امر او مطاع نمیباشد که قانون، تشخیص این امر را بر عهده مجلس خبرگان رهبری گذاشته است.[6] اگر بخواهیم ویژگیهای حکومت اسلامی که در آن ولی فقیه حاکم است برشماریم، میتوان به دو مورد اساسی اشاره کرد: 1. وجود ولی فقیه، عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر در رأس حکومت.[7] 2. کلیه قوانین و مقررات مدنی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی و سیاسی و غیر اینها براساس موازین اسلامی است،[8] لذا بر اساس این دو اصل، یعنی وجود فقیهی عادل، آگاه، ... و قوانین الهی حکومت اسلامی که همان ولایت خداوند است بر انسانها اعمال میشود و فقیه در چنین حکومتی در حیطه این دو اصل اساسی قرار میگیرد و هرگاه از این چارچوب خارج شود، به خودی خود ولایتش منتفی میگردد. اصل یکصد و نهم قانون اساسی نیز ضمن اشاره به شرایط و صفات رهبری وجود و تداوم این شرایط را برای رهبری، لازم میداند و اصل یازدهم تشخیص آن را بر عهده خبرگان رهبری گذارده است که آنها به طور مداوم بر اعمال و رفتار ولیفقیه ناظر هستند. با توجه به مطالب یاد شده در مورد حکومت پادشاهی و دیکتاتوری و همچنین حکومت ولیفقیه به وضوح میتوان به تفاوتهای اساسی این دو نوع نظام حکومتی پی برد، زیرا ماهیت یکی از آنها مبتنی بر اراده بشری، استبداد، خودکامگی، بیقانونی، ... میباشد و ماهیت حکومت ولیفقیه مبتنی بر اراده خداوند متعال است و ملاک و معیار و محدوده آن، قانون الهی است و حاکم آن، شرایط خاصی باید داشته باشد و هر کدام از آن شرایط را نداشته باشد خود به خود ساقط خواهد بود و امر او مطاع نمیباشد. امام خمینی (ره) در جواب چنین اشکالی میفرمایند: (این حرفهایی که میزنند که خیر، اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود، از باب این است که اینها ولایت فقیه را نمیفهمند چیست... ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد، نه اینکه میخواهد دیکتاتوری بکند.)[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. پرسشها و پاسخها، محمد تقی مصباح یزدی، قم، انتشارات و موسسه امام خمینی. 2. جامعه مدنی و حاکمیت دینی، عبدالحسین خسروپناه. 3. ولایت فقیه، حضرت امام خمینی(ره). -------------------------------------------------------------------------------- [1] . حیدری، محسن، پیشینه و مبانی ولایت فقیه نزد علماء شیعه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1379، ص 30. [2] . عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، انتشارات نی، 1373، ص 5284. [3] . فیروزآبادی، القاموسی المحیط، ص 1732 و تاج العروسی، ج 10، ص 398. [4] . عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1373، ج 2، ص 326. [5] . همان، ص 327. [6] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل یکصد و یازدهم. [7] . همان، اصل پنجم. [8] . همان، اصل چهارم. [9] . خسروپناه، عبدالحسین، جامعه مدنی و حاکمیت دینی، قم، انتشارات وثوق، 1379،ص 76، به نقل از کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی.
به صورت کلی همه نظامهای حکومتی را میتوان از نظر ماهیت به دو نوع تقسیم کرد:
الف: حکومت بشری. ب: حکومت الهی (غیر بشری)؛ که حکومتهای بشری خود به سه نوع کلی قابل تقسیم هستند:[1]
1. استبدادی. 2. دموکراتیک. 3. مرکب از دو ویژگی استبداد و دموکراسی.
الف) حکومت خودکامه یا استبدادی:
به گفته فورد، دیکتاتوری عبارت است از (به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئیس دولت) نیز آلفرد کوبان می گوید: دیکتاتوری حکومت یک نفر است که مقام خود را نه از راه ارث، بلکه با زور، با رضایت، یا ترکیبی از آنها به دست آورده است. دیکتاتور دارای حاکمیت مطلق است، یعنی همه قدرت سیاسی در نهایت (از اراده) او برمیآید و گسترة آن هم نامحدود است. همچنین دیکتاتوری به روالی دلخواه با صدور فرمان و نه بر پایه قانون اجرا می شود. اقتدار دیکتاتور محدود و تابع هیچ اقتدار دیگری نیست.[2]
پس میتوان ویژگی حکومت دیکتاتوری یا خودکامه را چنین برشمرد:
1. حکومت یک فرد است.
2. با زور یا رضایت، یا هر دو بر سر کار آمده است.
3. دارای حاکمیت مطلق است، به این معنا که قدرت سیاسی (از اراده) شخص او بر میآید و نه از چیز و جای دیگر.
4. گسترة قدرتش نامحدود است.
5. به دلخواه فرمان میراند و بر پایه قانون نیست.
6. اقتدار دیکتاتور محدود و تابع هیچ اقتدار دیگری نیست.
ب) حکومت ولایت فقیه؟
ولایت برگرفته از ماده (ولی) است که به معانی سلطنت، رهبری و حکومت به کار میرود.[3] در فقه، ولایت در دو مورد استعمال میشود:
1. مواردی که مولی علیه قادر بر اداره امور خود نیست: مانند: میت، سفیه، جنون، صغیر.
2. مواردی که مولّی علیه قدرت بر اداره خود دارد، در عین حال اموری وجود دارد که سرپرستی و ولایت شخصی دیگر را میطلبد.
(ولایت فقیه) از موارد اصطلاح دوم است، زیرا فقیه که بر جامعه ولایت دارد، یعنی سرپرستی یکایک افراد آن جامعه، حتی سایر فقها و بلکه شخص خود را نیز بر عهده دارد. در تعریف ولایت فقیه آمده است: حکومت، زعامت و تصدی اداره امور اجتماعی، سیاسی مسلمانان به دست عالم دینی (فقیه) و یا حکمرانی فقیهان عادل بر مبنای مصلحت قاطبه مسلمانان و در راستای اجرای مقررات اسلامی را ولایت فقیه میگویند، بر این مبنا عالمان دین صلاحیت تصدی حکومت اسلامی را دارند.[4] حال آیا هر فقیهی صلاحیت حکومت دارد؛ که در این خصوص در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظر غالب علماء شیعه شرایطی ذکر شده و فقهایی که دارای آن شرایط باشند صلاحیت به دست گرفتن زمام امور را دارند و هرگاه یکی از آن شرایط وجود نداشته باشد، آن فرد دیگر صلاحیت حکومت کردن را ندارد.
از سوی دیگر در یک نگاه کلی، وقتی از ولایت فقیه سخن به میان میآید. مراد وسیلهای است که از طریق آن (ولایت الله) بر جامعه اعمال میشود؛ به عبارت دیگر، ولایت فقیه در طول ولایت خدا بر انسان قرار گرفته است،[5] لذا چنین حکومتی الهی است و حاکم آن منصوب از طرف خداوند است و اوست که ولایت خداوند را در بین بشر اجرا میکند. چنین حکومتی زیرمجموعه هیچ کدام از حکومتهای بشری قرار نمیگیرد. اگرچه شباهتهایی با آنها داشته باشد. حاکم در نظامی الهی براساس هواهای نفسانی و آرای شخصی خودش به عنوان یک فرد یا یک طایفه یا یک حزب و حتی به عنوان برگزیده از سوی مردم، زمامداری خود را اعمال نمیکند، بلکه به عنوان مجری احکام الهی در زمین، وظیفه حکومتی خود را انجام میدهد، پس ماهیت حکومت اسلامی (ولایت فقیه) همان حاکمیت قانون الهی است.
نه چیز دیگر، ولی فقیه هم باید براساس آن قانون الهی عمل کند و محدود به آن قانون الهی است. ضمن اینکه ولیفقیه انسانی عادل، آگاه، مدیر و مدبر و باتقوا باید باشد و اگر این شرایط را چنانچه ولی فقیه نداشته باشد یا در طول اعمال ولایت یکی از آنها را از دست بدهد خود به خود ولایتش ساقط شده و امر او مطاع نمیباشد که قانون، تشخیص این امر را بر عهده مجلس خبرگان رهبری گذاشته است.[6] اگر بخواهیم ویژگیهای حکومت اسلامی که در آن ولی فقیه حاکم است برشماریم، میتوان به دو مورد اساسی اشاره کرد:
1. وجود ولی فقیه، عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر در رأس حکومت.[7]
2. کلیه قوانین و مقررات مدنی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی و سیاسی و غیر اینها براساس موازین اسلامی است،[8] لذا بر اساس این دو اصل، یعنی وجود فقیهی عادل، آگاه، ... و قوانین الهی حکومت اسلامی که همان ولایت خداوند است بر انسانها اعمال میشود و فقیه در چنین حکومتی در حیطه این دو اصل اساسی قرار میگیرد و هرگاه از این چارچوب خارج شود، به خودی خود ولایتش منتفی میگردد. اصل یکصد و نهم قانون اساسی نیز ضمن اشاره به شرایط و صفات رهبری وجود و تداوم این شرایط را برای رهبری، لازم میداند و اصل یازدهم تشخیص آن را بر عهده خبرگان رهبری گذارده است که آنها به طور مداوم بر اعمال و رفتار ولیفقیه ناظر هستند.
با توجه به مطالب یاد شده در مورد حکومت پادشاهی و دیکتاتوری و همچنین حکومت ولیفقیه به وضوح میتوان به تفاوتهای اساسی این دو نوع نظام حکومتی پی برد، زیرا ماهیت یکی از آنها مبتنی بر اراده بشری، استبداد، خودکامگی، بیقانونی، ... میباشد و ماهیت حکومت ولیفقیه مبتنی بر اراده خداوند متعال است و ملاک و معیار و محدوده آن، قانون الهی است و حاکم آن، شرایط خاصی باید داشته باشد و هر کدام از آن شرایط را نداشته باشد خود به خود ساقط خواهد بود و امر او مطاع نمیباشد. امام خمینی (ره) در جواب چنین اشکالی میفرمایند: (این حرفهایی که میزنند که خیر، اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود، از باب این است که اینها ولایت فقیه را نمیفهمند چیست... ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد، نه اینکه میخواهد دیکتاتوری بکند.)[9]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. پرسشها و پاسخها، محمد تقی مصباح یزدی، قم، انتشارات و موسسه امام خمینی.
2. جامعه مدنی و حاکمیت دینی، عبدالحسین خسروپناه.
3. ولایت فقیه، حضرت امام خمینی(ره).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حیدری، محسن، پیشینه و مبانی ولایت فقیه نزد علماء شیعه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1379، ص 30.
[2] . عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، انتشارات نی، 1373، ص 5284.
[3] . فیروزآبادی، القاموسی المحیط، ص 1732 و تاج العروسی، ج 10، ص 398.
[4] . عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1373، ج 2، ص 326.
[5] . همان، ص 327.
[6] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل یکصد و یازدهم.
[7] . همان، اصل پنجم.
[8] . همان، اصل چهارم.
[9] . خسروپناه، عبدالحسین، جامعه مدنی و حاکمیت دینی، قم، انتشارات وثوق، 1379،ص 76، به نقل از کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی.
- [سایر] ولایت و ولایت پذیری چه تفاوتی با سلطنت و پادشاهی دارد؟
- [سایر] آیاآخوند خراسانی ولایت فقیه را قبول داشند؟ ولایت مطلقه فقیه؟
- [سایر] شبهه: ولایت مطلق مختص خداوند است، چرا امروزه به ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه می گویند؟
- [سایر] ولایت فقیه درست است یا وکالت فقیه؟ اگر ولایت فقیه مطلق یا مقید؟
- [سایر] ولایت فقیه؛ فقیه عادل یا فقیه معصوم؟
- [سایر] ولایت مطلقه فقیه یعنی چه و فرق آن با ولایت فقیه چیست؟ دیگر اینکه ولایت مطلقه فقیه چگونه توجیه می شود؟ و آیابه استبداد و دیکتاتوری نمی انجامد؟
- [سایر] ولایت مطلقه فقیه یعنی چه و فرق آن با ولایت فقیه چیست؟ دیگر اینکه ولایت مطلقه فقیه چگونه توجیه میشود؟ و آیابه استبداد و دیکتاتوری نمیانجامد؟
- [سایر] یکی دیگر ازشبهاتی که بسیار مهم است مسئله ولایت فقیه است چراوقتی امام زمان وجود دارد ولایت فقیه پابرجاست اصلا ولایت فقیه چگونه به وجود آمده؟
- [سایر] ولایت فقیه رو امام خمینی(ره) طرح ریزی کردند یا کس دیگری؟ فرق بین ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه چیست؟
- [سایر] مشروعیت اجرایی ولایت فقیه چگونه تبیین می شود و آیا ولایت فقیه منصوب خداست یا مردم؟
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام - مثلاً در باب نماز - از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر - مثلاً روزه - اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اول و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.
- [آیت الله مظاهری] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوّم: یک نفر عالم ثقه که میتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند. سوّم: عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد و اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمی توان به ساداتی که در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتیاط واجب)، و سهم امام(علیه السلام) را نیز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نیست، مگر این که مجتهد بعداً بپذیرد و اجازه دهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مجتهدی که انسان از او تقلید میکند، از دنیا برود احوط این است که از مجتهد زنده تقلید کند، اگر احراز کند که مجتهد زنده اعلم از مجتهد مرده است، واما اگر مجتهد مرده اعلم باشد جائز است باقی ماندن بر تقلید او در مسائل عمل کرده شده و اگر مساوی باشند مخیّر است بین بقأ و عدول، وعدول اولی واحوط است.
- [آیت الله وحید خراسانی] به دست اوردن فتوای مجتهد چهار راه دارد اول شنیدن از خود مجتهد دوم شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند سوم شنیدن از شخصی که مورد وثوق است و ظن بر خلاف گفته او نیست یا به گفته او اطمینان دارد چهارم دیدن در رساله مجتهد در صورتی که انسان به درستی ان رساله اطمینان داشته باشد
- [آیت الله سیستانی] به دست آوردن فتوا، یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند. سوّم: شنیدن از کسی که انسان به گفته او اطمینان دارد. چهارم: دیدن در رساله مجتهد در صورتی که انسان بهدرستی آن رساله اطمینان داشته باشد.
- [آیت الله نوری همدانی] بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد : اول : شنیدن از خود مجتهد . دوم : شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند . سوم : شنیدن از کسی که مورد اطمینان و راستگوست . چهارم : دیدن در رسالة مجتهد در صورتی که انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد .