اسلام با سیاست چه نسبتی دارد؟ با فرض وجود نسبت، چگونه این دو از هم جدا شدند؟
اسلام، آیینی جامع است که شامل همه شئون زندگی بشر اعم از ظاهری و معنوی است. اسلام، نظامی نوین و طرز تفکری جدید [است. اسلام] در عین اینکه مکتبی اخلاقی و تهذیبی است، سیستمی است اجتماعی و سیاسی. اسلام، معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگه داری می کند. انحراف خلافت و حکومت از مسیر خود، دستگاه خلافت را به منزله پوسته بی مغز درآورد. عناوین (یا امیرالمؤمنین) و (یا خلیفه رسول اللّه) و (جهاد فی سبیل الله) و بالاخره حکومت به نام خدا و پیامبر محفوظ بود، ولی معنا؛ یعنی تقوا، راستی، عدالت، احسان، محبت، مساوات و حمایت از علوم و معارف در آن وجود نداشت. تنها چیزی که ترویج می شد، شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آبا و انساب بود. اینجا بود که سیاست از دیانت عملاً جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند، از سیاست دور ماندند و نمی توانستند در کارها دخالت بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلام در اختیار آنها بود، از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و انقلاب و اجازه به حُکّام اجرا می کردند. [در آخر] یکسره شده و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت هایی به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. از اینجاست که می توان فهمید بزرگ ترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد، از روزی [بود] که سیاست از دیانت [جدا] شد. منبع : مرتضی مطهری، امامت و رهبری، صص 31 و 32.
عنوان سوال:

اسلام با سیاست چه نسبتی دارد؟ با فرض وجود نسبت، چگونه این دو از هم جدا شدند؟


پاسخ:

اسلام، آیینی جامع است که شامل همه شئون زندگی بشر اعم از ظاهری و معنوی است. اسلام، نظامی نوین و طرز تفکری جدید [است. اسلام] در عین اینکه مکتبی اخلاقی و تهذیبی است، سیستمی است اجتماعی و سیاسی. اسلام، معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگه داری می کند. انحراف خلافت و حکومت از مسیر خود، دستگاه خلافت را به منزله پوسته بی مغز درآورد. عناوین (یا امیرالمؤمنین) و (یا خلیفه رسول اللّه) و (جهاد فی سبیل الله) و بالاخره حکومت به نام خدا و پیامبر محفوظ بود، ولی معنا؛ یعنی تقوا، راستی، عدالت، احسان، محبت، مساوات و حمایت از علوم و معارف در آن وجود نداشت. تنها چیزی که ترویج می شد، شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آبا و انساب بود.
اینجا بود که سیاست از دیانت عملاً جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند، از سیاست دور ماندند و نمی توانستند در کارها دخالت بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلام در اختیار آنها بود، از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و انقلاب و اجازه به حُکّام اجرا می کردند. [در آخر] یکسره شده و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت هایی به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. از اینجاست که می توان فهمید بزرگ ترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد، از روزی [بود] که سیاست از دیانت [جدا] شد.
منبع : مرتضی مطهری، امامت و رهبری، صص 31 و 32.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین