با مراجعه به قرآن کریم و سیره رسول خدا(ص) ثابت می شود که بر فرض وقوع چنین جنایتی،این جنایت نه تنها به هیچوجه ریشه در اسلام و تعالیم اسلامی نداشته بلکه کاملاً در مقابل تعالیم انسانی اسلام می باشد. مناسب است به سیره جهادی رسول خدا(ص) اشاره کنیم: 1 - رفتار پیامبر(ص) با اسیران: بدون تردید یکی از پیامدهای جنگ به اسارت رفتن نیروهایی است که به دلیل شرایط خاصی مجبور به تسلیم میشوند. در اسلام احکام گسترده ای در باره اسیران وجود دارد؛ قرآن، حکم اسیران را اینگونه بیان می فرماید: (فِإمّا مناً و إما فداءً...) (1) یا در برابر آنها منت گذارده و رها کنید و یا در قبال غرامت، آزادشان کنید. پیامبر گرامی اسلام(ص) با اسیران جنگی، با رأفت و مدارا رفتار می کردند؛ توصیه ها و سفارشات آن حضرت نسبت به اسیران جنگی معروف است. در طی جنگ بدر تعداد زیادی از مشرکان به اسارت ارتش اسلام درآمدند، به رغم اینکه مردان اسیر شده از یکسو افرادی بودند که سیزده سال بر مسلمانان رنج و عذاب و شکنجه و تحقیر روا داشته بودند؛ و از سوی دیگر در سنت نظامی آن روزگار، نه تنها شکنجه اسیران و بهره کشی از آنان سنت جاری بود بلکه خشونت نسبت به دشمن تا آن حد طبیعی شمرده می شد که سپاه غالب، بدون هیچ احساس رنجی، به مثله کردن اعضای کشته گان نیز می پرداختند. در چنین شرایطی رسول خدا به رزمندگان اسلام، فرمان داد که (با اسیران با عطوفت و نیکی رفتار کنند.)(2) توصیه پیامبر گرامی اسلام(ص) به رعایت حال اسیران باعث شد که مسلمانان به گونه ای حیرت آور با اسیران به مدارا رفتار کنند. گزارش ابن اسحاق در باره عزیر بن عمیر که پرچمدار قریش در جنگ بدر بود، یکی از نمونه های رفتار انسانی و ستایش برانگیز است که در فرهنگ بشری بی سابقه یا کم سابقه بوده است. ابو عزیر می گوید: بنا به سفارش پیامبر(ص) آن دسته از انصار که من در دست ایشان اسیر بودم، چون وقت غذا خوردن می رسید از نان و خرما، نان را به من می دادند و خود به خوردن خرما بسنده می کردند. حتی اگر من از شرم، نان را پس می دادم آنان دوباره نان را برایم می آوردند و به آن دست نمی زدند.(3) در جنگ بدر پیامبر(ص) شماری از تهی دستان را بلاعوض آزاد فرمود که برخی از آنها عبارتند از: 1 - ابوالعاص بن الربیع 2 - المطلب بن حنطب 3 - صیفی بن ابی رفاعه، که قول داد سربهای خود را بفرستد اما به وعده اش وفا نکرد. 4 - ابو عزه عمرو بن عبد الله و...(4) 2 - امانت داری: یکی از صفات بارز نبی مکرم اسلام(ص) امانتداری ایشان بود به گونه که قبل از بعثت در میان مردم مکه به (محمد امین) شهرت یافته بود. حضرت در میدان جنگ و نبرد با دشمن نیز امانت دار بود که نمونه بارز آن در غزوه خیبر جلوه گری می کند؛ که در جریان جنگ خیبر، مسلمانان دچار کمبود شدید مواد غذایی گردیدند به گونه ای که با خوردن گوشت حیواناتی که خوردن آنها مکروه است، گرسنگی را برطرف می کردند.(5) در همین وضعیت دشوار اسود راعی که برای یهودیان گله داری می کرد حضور پیامبر شرفیاب شد و درخواست نمود که حقیقت اسلام را بر او عرضه بدارد. او در همان جلسه بر اثر سخنان نافذ پیامبر ایمان آورد و گفت: این گوسفندان نزد من امانت است الآن تکلیف من چیست؟ پیامبر(ص) در برابر دیدگان صدها سرباز گرسنه، با کمال صراحت فرمود: آنها را روانه کن تا به خانه صاحب خود باز گردند.(6) 3 - عفو و گذشت: اگر جنگهایی را که در طول تاریخ به وقوع پیوسته اند مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم وقتی لشکری بر لشکر دیگر غالب می شود کبر و نخوت و غرور تمام وجود فرماندهان و حتی نظامیان معمولی را در بر می گیرد و با کمال قساوت به تاراج و چپاول اموال عمومی می پردازند، دشمنان سرسختشان را که اینک به چنگشان گرفتارشده اند، با شدیدترین شکنجه ها از بین می برند و حتی به افراد غیرنظامی نیز رحم نکرده و گاه دست به کشتار دسته جمعی زده و صدها فجایع انسانی و ضد بشری را مرتکب می شوند. اما اگر به جنگهای پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) نگاهی بیندازیم می بینیم که در هیچ جنگی به غیر نظامیان تعدی و تجاوز نشده است؛ هیچ فردی به ناحق کشته نشده، و حتی اگر فردی از افراد دشمن، به ناحق کشته می شد پیامبر(ص) دیه آنها را پرداخت می کرد.(7) ایشان هر چه پیروزی را بیشتر احساس می کرد از خود تواضع و فروتنی بیشتری نشان می داد. به گونه که در جریان فتح مکه علی رغم اینکه مکیان سرسختترین دشمنان پیامبر به حساب می آمدند، و از هیچ گونه آزار و اذیت در حق مسلمانان دریغ نکرده بودند گروهی از مسلمانان از زبان سعد بن عباده شنیدند که می گفت: (الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحل الحرمة) امروز، روز نبرد است؛ امروز جان و مال شما حلال شمرده می شود؛ از اینرو، رسولخدا(ص) برای جلوگیری از جنگ افروزی سعد، دستور فرمود پرچم را از وی بگیرد، حضرت علی(ع) مأمور شد که پرچم را از او بگیرد.(8) آری علی رغم اینکه قریش و مشرکان از آغاز ظهور اسلام تا آن روز، در مورد مسلمانان از هیچگونه دشمنی و ظلم و ستم دریغ نکرده بودند و بارها به نبرد خونین با مسلمانان پرداخته بودند و آن روز پیامبر قدرت هرگونه انتقامگیری را داشت جز در مورد چند نفر که جنایات بزرگی را مرتکب شده بودند اعلام عفو عمومی کرد و فرمود: (اذهبوا فأنتم الطلقاء) بروید همه شما آزاد شدگانید.(9) 4 - منع از مسموم کردن آبها: اسلام برای اخلاق و اصول انسانی، ارزش قائل است و همواره توصیه می کند که در همه حال حتی در میدان جنگ و نبرد اصول اخلاقی را رعایت کنند. اسلام مسائل اخلاقی جنگ (رفتار بشر دوستانه) را به نیکوترین وجه بیان کرده و شخص پیامبر(ص) تمام آنها را در مورد دشمنان رعایت می کردند. اسلام توسل به سلاح شیمیایی و استفاده از هرگونه سلاح کشتار جمعی را که سبب نابودی نسلها و گیاهان شود حرام می داند. قال امیر المؤمنین(ع): نهی الرسول(ص) ان یلقی السم فی بلاد المشرکین.(10) حضرت علی (ع) می فرماید: پیامبر(ص) فرمودند: از ریختن سم در بلاد مشرکین خودداری کنید. 5 - تقدم دعوت بر جهاد: از آنجایی که هدف از جهاد در اسلام، راه انداختن کشتار و تخریب نیست، بلکه انگیزه اصلی جهاد بازکردن راههای بسته و رساندن اسلام به دیگران است، لذا یکی از سیره های جهادی پیامبر اینست که قبل از هر نوع برخورد نظامی، آحاد دشمن را به طور مستدل و با بیانی قابل قبول از ماهیت و مقاصد اسلام آگاه می ساختند و قبل از انجام دعوت به توحید و اسلام، هرگز جهاد را آغاز نمی کردند. و اساسا یکی از علل مؤثر پیشرفت اسلام، در طول یک قرن اول هجری، عمل به اصل (لزوم دعوت قبل از جهاد) می باشد؛ که بیشترین موفقیت را نصیب اسلام نموده است. قال امیر المؤمنین(ع) بعثنی رسول الله(ص) الی الیمن فقال: یا علی لا تقاتلن احدا حتی تدعوه الی الإسلام و أیم الله لئن یهدی الله عزوجل علی یدیک رجلا خیر لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاؤه یاعلی(11) مولای متقیان حضرت علی(ع) می فرماید: وقتی پیامبر(ص) مرا به یمن فرستاد فرمود: با هیچ کس جنگ نمی کنی، مگر آنکه او را قبلا دعوت به اسلام کرده باشی، سوگند به خدا، اگر به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، برای تو با ارزشتر از آن چیزی است که آفتاب بر آن طلوع یا غروب می کند. 6 - نهی از قتل غیر نظامیان: اسلام آئین مردانگی است و این واقعیت در سیره پیامبر(ص) و پیشوایان دین تجلی خاصی یافته است. معمولا غیرنظامیان قربانی اصلی جنگها هستند؛ اما در اسلام غیرنظامیان در امنیت و مصونیت کامل هستند، و هیچ کس حق آزار و اذیت آنها را ندارند. پیامبر(ص) هنگام که سریّه ای را به مأموریت می فرستاد آنها را فرا می خواند و به آنها توصیه ها و سفارشات لازم را می نمود از جمله می فرمود: (... و لا تقتلوا شیخا فانیا و لا صبیا و لا امرأة...)(12) پیرمردان و اطفال کوچک و زنان رابه قتل نرسانید. چنانچه اگر در جنگی، غیر نظامی به ناحق کشته می شد دیه آن را از بیت المال پرداخت نمود. 7 - وصایای پیامبر(ص) به نیروهای رزمنده: یکی از شیوه های جهادی پیامبر(ص) این بود که پیش از اعزام رزمندگان اسلام به میدان نبرد، آنان را به تقوای الهی سفارش کرده و توصیه های لازم را به آنها می نمود. ابتدا امیری را که به سرکردگی گروهی به مأموریت جنگی می فرستاد، به طور خاص به تقوای الهی دستور می داد.(13) سپس به طور عموم، آن گروه را مخاطب ساخته و می فرمود: سیروا بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله لا تغلّوا و لا تمثّلوا و لا تغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و لا صبیا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرا الا ان تضطروا إلیها و أیما رجل من أدنی المسلمین أو أفضلهم نظر الی رجل من المشرکین فهو جار حتی یسمع کلام الله فان تبعکم فاخوکم فی الدین و إن أبی فأبلغوه مأمنه و استعینوا بالله علیه.(14) بروید به نام خدا، با کمک خدا، در راه خدا و بر روش فرستاده خدا، خیانت و مکر نکنید، اعضاء بدن کسی را نبرید، پیران و زنان و کودکان را نکشید، درختی را جز در صورت ناچاری قطع ننمایید هر یک از شما خواه پستترین افراد باشد، خواه شریفترین، چنانچه به کسی پناه دادید آن کس مصونیت دارد تا سخن حق را بشنود، اگر پیرو شما گردد برادر شما خواهد بود وگرنه حتما او را به پناهگاه خود برسانید؛ در هرحال از خدا یاری و کمک بخواهید. 8 - شبیخون زدن به دشمن ممنوع: یکی از ویژگی هایی سیره جهادی پیامبر(ص) اجتناب از شبیخون و حملات غافلگیرانه در شب است: (ما بیت رسول الله(ص) عدوا قطّ لیلا)(15) رسول خدا هیچگاه به هیچ دشمنی شبیخون نزد. پی نوشت ها: 1) سوره محمد، 4. 2) سیره ابن هشام، ج 2، ص 299، مطبعة مصطفی الحلبی1355 ه، 1936 م. 3) همان، ص 300. 4) همان، ج 2، ص 315 - 314. 5) همان، ج 3، ص 345. 6) سبحانی، جعفر، فرازهای از تاریخ پیامبر اسلام)ص( ص 394، نشر مشعر، 1381. 7) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 73 - 70. 8) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 49. 9) همان، ج 4، ص 55. 10) حر عاملی، شیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 15، کتاب الجهاد، باب 16، ص 62، روایت 19989، مؤسسة آل البیت، 1414 ه. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج 3، باب 8، ص 25، روایت 2، دار التعارف بیروت، 1413 ه، 1993 م. 11) شیخ حر عاملی، پیشین، ج 15، کتاب الجهاد، باب 10، ص 43، روایت 19951. کلینی، پیشین، ج 3، ص 25، باب 8، روایة 4. مجلسی، پیشین، ج 21، باب 34، ص 361. 12) کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 24، روایت 1. 13) عن ابی عبدالله)ع( قال: ان النبی)ص( اذا بعث أمیرا له علی سریة امره بتقوی الله عزوجل فی خاصة نفسه...( کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 26، روایة 8. 14) کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 24، روایة 1. 15) شیخ حر عاملی، پیشین، ج 15، باب 71، ص 63، روایت 19991.
آیا جنایاتی که در دوران فتوحات دوران خلفا،به برخی فرماندهان سپاه اسلام نسبت داده می شود،بر فرض صحت ریشه در تعالیم اسلام دارد؟
با مراجعه به قرآن کریم و سیره رسول خدا(ص) ثابت می شود که بر فرض وقوع چنین جنایتی،این جنایت نه تنها به هیچوجه ریشه در اسلام و تعالیم اسلامی نداشته بلکه کاملاً در مقابل تعالیم انسانی اسلام می باشد.
مناسب است به سیره جهادی رسول خدا(ص) اشاره کنیم:
1 - رفتار پیامبر(ص) با اسیران:
بدون تردید یکی از پیامدهای جنگ به اسارت رفتن نیروهایی است که به دلیل شرایط خاصی مجبور به تسلیم میشوند. در اسلام احکام گسترده ای در باره اسیران وجود دارد؛ قرآن، حکم اسیران را اینگونه بیان می فرماید:
(فِإمّا مناً و إما فداءً...) (1)
یا در برابر آنها منت گذارده و رها کنید و یا در قبال غرامت، آزادشان کنید.
پیامبر گرامی اسلام(ص) با اسیران جنگی، با رأفت و مدارا رفتار می کردند؛ توصیه ها و سفارشات آن حضرت نسبت به اسیران جنگی معروف است. در طی جنگ بدر تعداد زیادی از مشرکان به اسارت ارتش اسلام درآمدند، به رغم اینکه مردان اسیر شده از یکسو افرادی بودند که سیزده سال بر مسلمانان رنج و عذاب و شکنجه و تحقیر روا داشته بودند؛ و از سوی دیگر در سنت نظامی آن روزگار، نه تنها شکنجه اسیران و بهره کشی از آنان سنت جاری بود بلکه خشونت نسبت به دشمن تا آن حد طبیعی شمرده می شد که سپاه غالب، بدون هیچ احساس رنجی، به مثله کردن اعضای کشته گان نیز می پرداختند. در چنین شرایطی رسول خدا به رزمندگان اسلام، فرمان داد که (با اسیران با عطوفت و نیکی رفتار کنند.)(2)
توصیه پیامبر گرامی اسلام(ص) به رعایت حال اسیران باعث شد که مسلمانان به گونه ای حیرت آور با اسیران به مدارا رفتار کنند. گزارش ابن اسحاق در باره عزیر بن عمیر که پرچمدار قریش در جنگ بدر بود، یکی از نمونه های رفتار انسانی و ستایش برانگیز است که در فرهنگ بشری بی سابقه یا کم سابقه بوده است. ابو عزیر می گوید: بنا به سفارش پیامبر(ص) آن دسته از انصار که من در دست ایشان اسیر بودم، چون وقت غذا خوردن می رسید از نان و خرما، نان را به من می دادند و خود به خوردن خرما بسنده می کردند. حتی اگر من از شرم، نان را پس می دادم آنان دوباره نان را برایم می آوردند و به آن دست نمی زدند.(3)
در جنگ بدر پیامبر(ص) شماری از تهی دستان را بلاعوض آزاد فرمود که برخی از آنها عبارتند از:
1 - ابوالعاص بن الربیع
2 - المطلب بن حنطب
3 - صیفی بن ابی رفاعه، که قول داد سربهای خود را بفرستد اما به وعده اش وفا نکرد.
4 - ابو عزه عمرو بن عبد الله و...(4)
2 - امانت داری:
یکی از صفات بارز نبی مکرم اسلام(ص) امانتداری ایشان بود به گونه که قبل از بعثت در میان مردم مکه به (محمد امین) شهرت یافته بود. حضرت در میدان جنگ و نبرد با دشمن نیز امانت دار بود که نمونه بارز آن در غزوه خیبر جلوه گری می کند؛ که در جریان جنگ خیبر، مسلمانان دچار کمبود شدید مواد غذایی گردیدند به گونه ای که با خوردن گوشت حیواناتی که خوردن آنها مکروه است، گرسنگی را برطرف می کردند.(5) در همین وضعیت دشوار اسود راعی که برای یهودیان گله داری می کرد حضور پیامبر شرفیاب شد و درخواست نمود که حقیقت اسلام را بر او عرضه بدارد. او در همان جلسه بر اثر سخنان نافذ پیامبر ایمان آورد و گفت: این گوسفندان نزد من امانت است الآن تکلیف من چیست؟ پیامبر(ص) در برابر دیدگان صدها سرباز گرسنه، با کمال صراحت فرمود: آنها را روانه کن تا به خانه صاحب خود باز گردند.(6)
3 - عفو و گذشت:
اگر جنگهایی را که در طول تاریخ به وقوع پیوسته اند مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم وقتی لشکری بر لشکر دیگر غالب می شود کبر و نخوت و غرور تمام وجود فرماندهان و حتی نظامیان معمولی را در بر می گیرد و با کمال قساوت به تاراج و چپاول اموال عمومی می پردازند، دشمنان سرسختشان را که اینک به چنگشان گرفتارشده اند، با شدیدترین شکنجه ها از بین می برند و حتی به افراد غیرنظامی نیز رحم نکرده و گاه دست به کشتار دسته جمعی زده و صدها فجایع انسانی و ضد بشری را مرتکب می شوند. اما اگر به جنگهای پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) نگاهی بیندازیم می بینیم که در هیچ جنگی به غیر نظامیان تعدی و تجاوز نشده است؛ هیچ فردی به ناحق کشته نشده، و حتی اگر فردی از افراد دشمن، به ناحق کشته می شد پیامبر(ص) دیه آنها را پرداخت می کرد.(7)
ایشان هر چه پیروزی را بیشتر احساس می کرد از خود تواضع و فروتنی بیشتری نشان می داد. به گونه که در جریان فتح مکه علی رغم اینکه مکیان سرسختترین دشمنان پیامبر به حساب می آمدند، و از هیچ گونه آزار و اذیت در حق مسلمانان دریغ نکرده بودند گروهی از مسلمانان از زبان سعد بن عباده شنیدند که می گفت: (الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحل الحرمة) امروز، روز نبرد است؛ امروز جان و مال شما حلال شمرده می شود؛ از اینرو، رسولخدا(ص) برای جلوگیری از جنگ افروزی سعد، دستور فرمود پرچم را از وی بگیرد، حضرت علی(ع) مأمور شد که پرچم را از او بگیرد.(8)
آری علی رغم اینکه قریش و مشرکان از آغاز ظهور اسلام تا آن روز، در مورد مسلمانان از هیچگونه دشمنی و ظلم و ستم دریغ نکرده بودند و بارها به نبرد خونین با مسلمانان پرداخته بودند و آن روز پیامبر قدرت هرگونه انتقامگیری را داشت جز در مورد چند نفر که جنایات بزرگی را مرتکب شده بودند اعلام عفو عمومی کرد و فرمود: (اذهبوا فأنتم الطلقاء) بروید همه شما آزاد شدگانید.(9)
4 - منع از مسموم کردن آبها:
اسلام برای اخلاق و اصول انسانی، ارزش قائل است و همواره توصیه می کند که در همه حال حتی در میدان جنگ و نبرد اصول اخلاقی را رعایت کنند. اسلام مسائل اخلاقی جنگ (رفتار بشر دوستانه) را به نیکوترین وجه بیان کرده و شخص پیامبر(ص) تمام آنها را در مورد دشمنان رعایت می کردند. اسلام توسل به سلاح شیمیایی و استفاده از هرگونه سلاح کشتار جمعی را که سبب نابودی نسلها و گیاهان شود حرام می داند.
قال امیر المؤمنین(ع): نهی الرسول(ص) ان یلقی السم فی بلاد المشرکین.(10)
حضرت علی (ع) می فرماید: پیامبر(ص) فرمودند: از ریختن سم در بلاد مشرکین خودداری کنید.
5 - تقدم دعوت بر جهاد:
از آنجایی که هدف از جهاد در اسلام، راه انداختن کشتار و تخریب نیست، بلکه انگیزه اصلی جهاد بازکردن راههای بسته و رساندن اسلام به دیگران است، لذا یکی از سیره های جهادی پیامبر اینست که قبل از هر نوع برخورد نظامی، آحاد دشمن را به طور مستدل و با بیانی قابل قبول از ماهیت و مقاصد اسلام آگاه می ساختند و قبل از انجام دعوت به توحید و اسلام، هرگز جهاد را آغاز نمی کردند. و اساسا یکی از علل مؤثر پیشرفت اسلام، در طول یک قرن اول هجری، عمل به اصل (لزوم دعوت قبل از جهاد) می باشد؛ که بیشترین موفقیت را نصیب اسلام نموده است.
قال امیر المؤمنین(ع) بعثنی رسول الله(ص) الی الیمن فقال: یا علی لا تقاتلن احدا حتی تدعوه الی الإسلام و أیم الله لئن یهدی الله عزوجل علی یدیک رجلا خیر لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاؤه یاعلی(11)
مولای متقیان حضرت علی(ع) می فرماید: وقتی پیامبر(ص) مرا به یمن فرستاد فرمود: با هیچ کس جنگ نمی کنی، مگر آنکه او را قبلا دعوت به اسلام کرده باشی، سوگند به خدا، اگر به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، برای تو با ارزشتر از آن چیزی است که آفتاب بر آن طلوع یا غروب می کند.
6 - نهی از قتل غیر نظامیان:
اسلام آئین مردانگی است و این واقعیت در سیره پیامبر(ص) و پیشوایان دین تجلی خاصی یافته است. معمولا غیرنظامیان قربانی اصلی جنگها هستند؛ اما در اسلام غیرنظامیان در امنیت و مصونیت کامل هستند، و هیچ کس حق آزار و اذیت آنها را ندارند. پیامبر(ص) هنگام که سریّه ای را به مأموریت می فرستاد آنها را فرا می خواند و به آنها توصیه ها و سفارشات لازم را می نمود از جمله می فرمود:
(... و لا تقتلوا شیخا فانیا و لا صبیا و لا امرأة...)(12)
پیرمردان و اطفال کوچک و زنان رابه قتل نرسانید.
چنانچه اگر در جنگی، غیر نظامی به ناحق کشته می شد دیه آن را از بیت المال پرداخت نمود.
7 - وصایای پیامبر(ص) به نیروهای رزمنده:
یکی از شیوه های جهادی پیامبر(ص) این بود که پیش از اعزام رزمندگان اسلام به میدان نبرد، آنان را به تقوای الهی سفارش کرده و توصیه های لازم را به آنها می نمود.
ابتدا امیری را که به سرکردگی گروهی به مأموریت جنگی می فرستاد، به طور خاص به تقوای الهی دستور می داد.(13) سپس به طور عموم، آن گروه را مخاطب ساخته و می فرمود:
سیروا بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله لا تغلّوا و لا تمثّلوا و لا تغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و لا صبیا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرا الا ان تضطروا إلیها و أیما رجل من أدنی المسلمین أو أفضلهم نظر الی رجل من المشرکین فهو جار حتی یسمع کلام الله فان تبعکم فاخوکم فی الدین و إن أبی فأبلغوه مأمنه و استعینوا بالله علیه.(14)
بروید به نام خدا، با کمک خدا، در راه خدا و بر روش فرستاده خدا، خیانت و مکر نکنید، اعضاء بدن کسی را نبرید، پیران و زنان و کودکان را نکشید، درختی را جز در صورت ناچاری قطع ننمایید هر یک از شما خواه پستترین افراد باشد، خواه شریفترین، چنانچه به کسی پناه دادید آن کس مصونیت دارد تا سخن حق را بشنود، اگر پیرو شما گردد برادر شما خواهد بود وگرنه حتما او را به پناهگاه خود برسانید؛ در هرحال از خدا یاری و کمک بخواهید.
8 - شبیخون زدن به دشمن ممنوع:
یکی از ویژگی هایی سیره جهادی پیامبر(ص) اجتناب از شبیخون و حملات غافلگیرانه در شب است:
(ما بیت رسول الله(ص) عدوا قطّ لیلا)(15)
رسول خدا هیچگاه به هیچ دشمنی شبیخون نزد.
پی نوشت ها:
1) سوره محمد، 4.
2) سیره ابن هشام، ج 2، ص 299، مطبعة مصطفی الحلبی1355 ه، 1936 م.
3) همان، ص 300.
4) همان، ج 2، ص 315 - 314.
5) همان، ج 3، ص 345.
6) سبحانی، جعفر، فرازهای از تاریخ پیامبر اسلام)ص( ص 394، نشر مشعر، 1381.
7) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 73 - 70.
8) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 49.
9) همان، ج 4، ص 55.
10) حر عاملی، شیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 15، کتاب الجهاد، باب 16، ص 62، روایت 19989، مؤسسة آل البیت، 1414 ه. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج 3، باب 8، ص 25، روایت 2، دار التعارف بیروت، 1413 ه، 1993 م.
11) شیخ حر عاملی، پیشین، ج 15، کتاب الجهاد، باب 10، ص 43، روایت 19951. کلینی، پیشین، ج 3، ص 25، باب 8، روایة 4. مجلسی، پیشین، ج 21، باب 34، ص 361.
12) کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 24، روایت 1.
13) عن ابی عبدالله)ع( قال: ان النبی)ص( اذا بعث أمیرا له علی سریة امره بتقوی الله عزوجل فی خاصة نفسه...( کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 26، روایة 8.
14) کلینی، پیشین، ج 3، باب 8، ص 24، روایة 1.
15) شیخ حر عاملی، پیشین، ج 15، باب 71، ص 63، روایت 19991.
- [سایر] اگه دوستان اهل سنت از کارهای به ظاهر خوب خلفا مثل فتوحات و بخشش اموال برای اسلام و آزاد کردن بنده و ... بگویند، چه جوابی به آنها بدهیم؟ لطفا برای هر کدام دلیلی بیاورید.
- [سایر] اسلام با سیاست چه نسبتی دارد؟ با فرض وجود نسبت، چگونه این دو از هم جدا شدند؟
- [سایر] آیا اگر انسان اهل تحقیقی حقیقتا بعد از تحقیق بسیار به این نتیجه رسید که دین حضرت مسیح، دین کامل تری نسبت به اسلام است و از اسلام خارج شد آیا حکم چنین انسانی هم اعدام است؛ بر فرض که مرتد فطری باشد؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر روزهدار عمداً یا سهواً روایتی را که منسوب به یکی از اهلبیت-علیهمالسلام- است از قول امام دیگر یا از قول پیامبر گرامی اسلام- صلیالله علیه و آله و سلّم- نقل کند و نسبت دهد، آیا به صحت روزهاش ضرری میزند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در یک حادثه آتش سوزی چند نفر مسلمان و بهایی و ارمنی سوخته اند و امکان تشخیص و شناسایی هر یک نیست، وظیفه نسبت به غسل و دفن آنها چیست؟ و در همین فرض اگر خانمی بین آنهاست و قابل شناسایی نیست وظیفه چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] نظر به مواضع خصمانه دول غربی نسبت به سرزمینهای اسلامی لطفاً به دو سؤال زیر پاسخ فرمایید: 1- رفتن به جهت ادامه تحصیل به کشورهای غربی چه حکمی دارد؟ 2- آیا در جواب این سؤال با این فرض که شخص قصد کند پس از اتمام تحصیل دانش خود را در خدمت اسلام قرار دهد تغییر حاصل می شود؟ باید دقت کرد که حضور نخبگان مسلمان در این کشورها سبب عزتمند شدن این دول به سبب کارهای علمی ایشان میشود، چه این کارها در حوزه علوم کاربردی باشد چه در حوزه علوم محض.
- [آیت الله بروجردی] هرگاه بر ذمّه میتی دَین غیر مستغرق باشد - از حق اللَّه و حق الناس - وورثه او از ادای آن مسامحه دارند، یا التفات ندارند، یا بعضی خیال ادا ندارند، آیا در این صورت تَرَکه آن میت را میتوان از ورثه خرید یا خیر؟ و آیا نمای آن املاک مال ورثه است یا خیر؟ و بر فرض عدم صحّت معامله، آیا میتوانند هر کدام از ورثه حقوق خود را به کسی واگذار نمایند؟ به این معنی مثلاً ورثه حق اولویت دارند نسبت به سایر مردمان که اگر دَینِ دیان را ادا کردند ملک را بفروشند؟ مثلاً این حق اولویت را واگذار کنند؟ خلاصه راهی بر تصحیح این گونه معاملات هست یا خیر؟ و بر فرض بودنِ نمایِ ملک مال ورثه، آیا میتوانند ورثه نمای ملک را ابداً، یا مادام الحیات صلح نمایند به غیر یا خیر حکم تصرّف در اصل ملک را دارد؟
- [سایر] شبههای که بر اثر مسئله خاتمیت آقای سروش در ذهن برخی جوانان جای گرفته و نیازمند پاسخ به آن هستیم، اجمالاً از این قرار است: ادیان الهی، در گذر زمانها تغییراتی به سمت پیشرفت داشتهاند و این نبوده جز به دلیل رشد آگاهیهای بشری و به همین دلیل نمیتوان دین اسلام را نیز از این امر مستثنا نمود؛ زیرا رشد بشر نه تنها متوقف نشده است که سرعت نیز گرفته و جامعه بشری و آحاد بشر، قابل مقایسه با دوران ظهور اسلام نیستند. عبادات و احکام عبادی میتوانند ثابت و پابرجا بمانند؛ زیرا فلسفه وجودی آنها به خالق بشر برمیگردد و ربطی به تغییر میزان رشد آگاهیهای بشر ندارد. اما احکام اجتماعی و حکومتی اسلام نیاز به امروزی شدن دارند؛ مانند حدود و دیات. علت خاتمیت دین اسلام نه این است که احکام این دین تا ابد معتبر است، بلکه به جهت استغنای بشر از نزول ادیان آسمانی است و این دین (اسلام) میتواند دست بشر را گرفته تا سرمنزل خودکفایی در کشف احکام بهینه هدایت کند و این یعنی خاتمیت! لطفاً مرا نسبت به منابعی که پاسخهای مناسب در بر داشته باشد راهنمایی فرمایید.
- [سایر] با اینکه احکام پروردگار ابدی است و تا روز قیامت جاری است و تغییر نمی یابد، چگونه است که در برخی موارد این مطلب صحت ندارد؟ مثلا: 1 – اگر حق طلاق از نظر قرآن در اختیار مرد است، چگونه می¬توان این حق را در شرایط ضمن عقد ازدواج به زنان تفویض کرد؟ 2 – در مورد دیه اهل کتابی که در جامعه اسلامی زندگی می¬کنند که قرآن آن را نصف قرار داده است، چگونه مجمع تشخیص مصلحت نظام (زیر نظر ولایت فقیه) آن را برابر با مسلمانان تصویب کرده است و اجرا می¬شود؟ 3- در مورد ارث که نسبت دو به یک برای پسر و دختر حکم شده است، چگونه می¬توان آن را به وسیله وصیت نامه ولی یا بذل از جانب پسر تغییر داد؟ 4 – اگر اختلاط زن و مرد در اسلام حرام است، چطور در طواف کعبه در حالی که در حال احرام، زن و شوهر نسبت به هم حرام می¬شوند، این اختلاط میلیونی اشکال ندارد؟و ... بر اساس آنچه گفته شد؛ اولا: در مورد موضوع اول همین الآن مجامع حقوق بشری غرب و ضد انقلاب فشار می¬آورند و تبلیغ می¬کنند که این حق ناعادلانه است و باید در نظام حقوقی ایران تغییر کند. فکر نمی¬کنید با تفویض حق طلاق به زن در شرایط ضمن عقد، عملا نظر آنها پیاده می¬شود. اگر ما برای آنها استدلال می¬کنیم که این حکم خداست و غیر قابل تغییر، پس این کار چگونه انجام می¬شود و قانونی و شرعی است؟ یعنی با توافق مرد و زن آیا می¬توان حکم خدا را تغییر داد؟ ثانیا: در مورد موضوع دوم، مجمع تشخیص، علت تصویب آن را پاره¬ای از ملاحظات برای زندگی اهل کتاب در ایران اعلام کرده است، آیا خدا این ملاحظات را نمی¬دانست؟ و اگر این ملاحظات واقعا عینی و حقیقی هستند وضع این حکم از جانب خدا نقض غرض است!! و با حکمت او در تقابل.
- [سایر] همچنان که می دانیم برخی قائل بر این هستند که قرآن بازتاب تفکر جاهلی عرب بوده است و در نتیجه بسیاری از مسائل که در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله این موارد را موضوع هفت آسمان،شیاطین،اجنه و.. می دانند و این سخن مبتنی بر این فرض است که قرآن همان سخن پیامبر اکرم (ص) است که بر گرفته از علوم پیرامون شخص پیغمبر اکرم (ص) بوده است که برای من در این زمینه سوالات و ابهامات سمجی هست که امیدوارم مرا در این زمینه یاری فرمایید. نکته بعد این است که بر فرض بپذیریم که هیئت بطلمیوس در آن دوران رواج داشته است اکنون باید آن را با قرآن مقایسه کرد که در این زمینه نیز سوالاتی پیش می آید.در هیئت بطلمیوس هفت فلک برای ماه و خورشید و پنج سیاره دیگر وجود دارد که هر یک بر دیگری محیط است و در فلک هشتم ستارگان قرار دارند و در فلک نهم فرشتگان و در فلک دهم جایگاه خداوند است.در این فرض فلک هشتم مرز بین عالم مادی و غیر مادی است.در قرآن نیز ما با هفت آسمان مواجه هستیم که آسمان دنیا با ستارگان زینت داده شده اند.اگر دنیا را پایین تر ترجمه کنیم در آن صورت با هیئت بطلمیوس جور در نمی آید چون آسمان پایین تر در آنجا جایگاه ماه است نه ستارگان.اما سوالی پیش می آید و آن اینکه چه قرینه ای برای ترجمه دنیا به پایین تر وجود دارد؟ولی اگر دنیا را همان دنیا ترجمه کنیم به نظرم قضیه بر عکس می شود.با توجه به اینکه سماوات در قرآن مادی هستند( با توجه به تفسیر مرحوم علامه طباطبایی ( ره) در تفسیر آیات سوره فصلت و همچنین عبارات نهج البلاغه از ترجمه مرحوم دشتی) آنگاه اگر ما همه این هفت آسمان مادی را دنیا فرض کنیم ،آسمان دنیا می شود همان فلک هشتم که بالای این هفت آسمان است که هم مزین به ستارگان است و هم اینکه مرز بین دنیا و آخرت است و لذا مانع هجوم شیاطین به این آسمان می شوند تا از آسمان های بالاتر ( ملأ اعلی) استراق سمع نکنند.چگونه می توان این دیدگاه را رد کرد؟البته نکته ای که شاید بر این دیدگاه خدشه وارد کند آن است السما الدنیا با الف و لام آمده که نشان می دهد این آسمان یکی از همان آسمان های هفت گانه مذکور است.در نتیجه آسمان دنیا نمی تواند خارج از همین هفت آسمان مثلا آسمان هشتم یا فلک هشتم باشد. می خواستم بدانم برای رد این دیدگاه آیا دلیل دیگری وجود دارد.البته می دانیم نقاط اختلافی دیگری بین قرآن و هیئت بطلمیوس وجود دارد مثل شناور بودن ماه و خورشید در فلک و تفاوت معنای فلک در این دو دیدگاه و... .( البته اثبات حرکت زمین و خورشید در قرآن برای من مشکل است.) ولی همانگونه که مشاهده می شود در این تعبیر رجم شیاطین براحتی قابل توجیه است و تازه بر فرض اختلاف با هیئت بطلمیوس این سوال سمج تر پیش می آید که شاید این تعابیر قرآن با همان اختلافاتی که دارد، درست است که با هیئت بطلمیوسی جور در نمی آید اما ممکن است با نجوم پذیرفته شده در آن دوره که احتمالاً لزوماً منطبق با نظرات بطلمیوس نبوده جورد در بیاید.لطفا مرا هر چه زودتر در این زمینه کمک کنید چون اگر این حرف ها درست باشد هه چیز پا در هوا می شود و نه قرآن، قرآن می ماند و نه تعریفی که ما از انسان و خدا و جهان داده ایم صحت داردو همه چیز تاریک می شود.نه هدفی،نه آرمانی،نه حرکتی به سوی تعالی و ...
- [آیت الله جوادی آملی] .در مواردی که کافر ذمّی باید دوبار خمس بپردازد، اگر مبنا آن باشد که خمس , مانند حقالرهانه و حق الجنایه است که به مال تعلق میگیرد, ولی عین آن مال متعلق خمس نیست، در این صورت, باید خمس تمام آن زمین را دوباره بپردازد و اگر مبنا این باشد که خمس به عین مال تعلق میگیرد چنانکه مشهور بین فقهاست و حق نیز همین است در این فرض, معامله نسبت به یک پنجم فروش زمین از کافر ذمّی به مسلمان , فضولی است و دوباره که از مسلمان می خرد، نسبت به همان یک پنجم زمین نیز فضولی است و در حقیقت , چهار پنجم (هشتاد درصد ) زمین را خریده است، بنابراین باید خمس چهار پنجم آن زمین را بپرداز د; اما اگر کافر ذمّی پیش از فروش به مسلمان، خمس آن زمین را از مالش پرداخت , یا ولیّ خمس (حاکم شرع ) معامله ذمّی به مسلمان را اجازه نماید، در این صورت, کافر ذمّی پس از خریدن از مسلمان، باید خمس تمام آن زمین را دوباره بپردازد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.