آیا نظام ولایت فقیه توانسته است مانند حکومت رسول اکرم (ص) و حضرت ‌امیر (ع) عمل کند؟‌
گرچه انبیاء عظام و اولیای کرام و امامان معصوم (علیهم‌السلام) که رهبری حکومت‌های دینی را بر ‌عهده داشتند، با هیچ فرد دیگری قابل قیاس نیستند، لیکن مردم هر عصری را می‌توان با مردم عصر دیگر و نیز ‌نظام حکومتیِ هر امت را می‌شود با نظام حکومتی امت دیگر سنجید. مثلا ً وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله ‌علیه و آله و سلم) هشتاد جنگ را برای حکومت در مدت ده سال تحمّل کرد، ولی تمام احکام دین در زمان آن ‌حضرت اجرا نشد. یک سوم مردم مدینه در آن زمان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منافقانه عمل ‌می‌کردند؛ چون در جنگ اُحد، هزار نفر ظاهراً برای جهاد از مدینه حرکت کردند و بیش از سیصد نفر آنان منافق ‌بودند و در بین راه برگشتند، تقریباً یک سوم مردم مدینه منافق بودند، ولی آن حضرت به صراحت اسامی آنان را ‌اعلام نمی‌کرد(1). هیچ شخصی غیر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اولین و آخرین انسان‌ها، به ‌رتبه و درجه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نمی‌رسد و اگر حکومت ایشان را با حکومت جمهوری اسلامی ‌بسنجیم، می‌بینیم که مردم مسلمان در این حکومت اسلامی ما، موفق‌تر از مردم در حکومت آن حضرت عمل ‌کرده است. البته همان‌گونه که اشاره شد، خود حضرت امیر (علیه‌السلام) را با هیچ کس نمی‌توان سنجید، ‌ولی حکومت اسلامی معاصر را می‌توان با حکومت صدر اسلام سنجید و مقایسه کرد. اوضاع حکومت آن ‌حضرت را با نامه‌ها و بخش‌نامه‌هائی که در جوامع و مجامع روائی مانند نهج‌البلاغه آمده است، می‌توان فهمید ‌که چه بوده است.‌‌ ‌کارگزاران حضرت امیر (علیه‌السلام) سه گروه بودند؛ یک عده نظیر مالک اشتر (رض) که اینها بسیار کم ‌هستند. مالک یک فقیه جامع الشرایط بود، فرمانده لشکر بود، مدیر و مدبّر بود و مصر پهناور را خوب می‌توانست ‌اداره کند. علی (علیه‌السلام) درباره او می‌گوید: (مالک وما مالک، واللهِ لو کان جَبَلا ً لکان فِنْداً ولو کان حجراً ‌لکان صَلْداً لا یرتقیه الحافر ولا یُوفی علیه الطائر)(2)؛ به خدا سوگند اگر مالک اشتر کوه بود، کوه یگانه و ‌بی‌بدیل بود و اگر مالک سنگ بود، سرسخت و نستوه و مقاوم و مستحکم بود؛ هیچ مرکبی نمی‌توانست از ‌قامت افراشته‌اش بالا رود و هیچ پرنده‌ای توان اوج‌گیری در فضای او را نداشت.‌‌ ‌گروه دوم، افرادی هستند مثل کمیل (رض). کمیل، از عارفان عالیقدر اصحاب حضرت علی (علیه‌السلام) بود. ‌خیلی‌ها علاقه‌مند بودند که با وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مصاحبتی داشته باشند، ولی دیدار ‌خصوصی و وقت اختصاصی نصیب آنان نمی‌شد، ولی آن حضرت، دست کمیل را گرفت و از مسجد جامع کوفه ‌بیرون برد؛ خودش به او وقت خصوصی داد و آن حدیث بلند (یا کمیل بن زیاد إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها ‌أوعاها)(3) و ده‌ها مطلب دیگر را به او آموخت؛ آن دعای خضر (علیه‌السلام) را که به دعای کمیل معروف ‌شده، به او آموخت.‌‌ ‌در نهج‌البلاغه دارد که آن حضرت، کمیل را به منطقه‌ای به نام (هیت) که انبار مهمات و مصالح جنگی و وسائل ‌دفاعی دیگر داشت فرستاد و مسؤولیت آن منطقه را به او سپرد، ولی غارتگران اُموی حمله نمودند و همه چیز ‌را غارت کردند. نامه اعتراض‌آمیز و گلایه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کمیل رسید که خلاصه‌اش این است: ‌سهل‌انگاری انسان نسبت به تعهدات اجتماعی و همت گماشتن بر انجام چیزی که بر عهده او نیست، عجز ‌نقد و ناتوانی روش می‌باشد: (امّا بعد فإن تضییع المرء ما وُلّی وتکلّفه ما کُفِی لعجز حاضرٌ ورأی مُتَبَر وإن ‌تعاطیک الغارةَ علی أهل قرقیسیا…)(4).‌‌ ‌گروه سوم کارگزاران آن حضرت، برخی افراد بد سابقه و بد عمل بودند و آن حضرت نامه‌های گلایه‌آمیز و ‌تهدیدآمیزی به آنان نوشته که برخی از آنها در نهج البلاغه آمده است. یکی از آن نامه‌ها، برای زیاد بن ابیه ‌است که معاون استانداری بصره بود. این استانداری در آن زمان، شامل خود بصره و فلات اطرافش تا اهواز با ‌همه منطقه اطراف آن و تا کرمان و حواشی‌اش می‌شد. از بصره تا کرمان، در حقیقت یک کشور است که در آن ‌وقت، مسؤول و استاندارش ابن عباس بود و معاون رسمی او نیز زیاد بن ابیه، یکی از بدنام‌ترین افراد آن عصر ‌بود. آن حضرت به او نامه می‌نویسد و او را تهدید می‌کند که اگر به من گزارش داده شود که تو بیت المال ‌خیانت کرده‌ای، اگر چنین کرده باشی، من بر تو سخت خواهم گرفت: (وانّی أقسم بالله قسماً صادقاً، لئن ‌بَلَغَنی أنّک خُنتَ من فیء المسلمین شیئاً صغیراً أو کبیراً لأشدّنّ علیک شدّةً تُدَعُک قلیلَ الوَفْر ثقیلَ الظَهْر ضئیلَ ‌الأمر والسلام)(5).‌‌ ‌سرّ موعظت‌ناپذیری کارگزاران حکومت علوی، همانا دنیازدگی آنان بود که رأس هر گناه می‌باشد. البته مردمی ‌که نیرنگ امویان از یک سو، و سوء رفتار عدّه‌ای از کارمندان گذشته از سوی دیگر، مانع اتّعاظ و پندپذیری آنان ‌شده است، کمتر به نصایح خالصانه حضرت علی (علیه‌السلام) گوش می‌دادند و کشتار و تبعید و زندان کردن ‌آنان نه تنها مشکل را حلّ نمی‌کرد، که سبب افزایش مُعْضِل می‌شد؛ لذا خود آن حضرت فرمود: (ما زلت ‌مظلوماً)(6)؛ از آن روزی که من سِمَت حکومت را به دست گرفتم، مرتّباً بر من ظلم می‌شود. ایشان اولین ‌مظلوم است؛ آن وقتی که خانه‌نشین بود مظلوم بود و آن پنج سال حکومت نیز در مظلومیّت با آنان کشور را ‌اداره کرد.‌‌ ‌اکنون وقتی که نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران را با مردم عصر حکومت علوی مقایسه ‌می‌کنیم، روشن می‌شود که کدام یک از آن دو، بهتر و موفق‌تر بوده است. مردمی که اکنون در کشور اسلامی ‌ایران هستند، در صدر اسلام به این وفور و کثرت نبودند. مردم ما همیشه در صحنه اسلام و انقلاب حاضرند؛ ‌هر زمان که نظام اسلامی نیازمند حضور مردمی از لحاظ ایثار نفیس و نثار نفس باشد، خواه در صحنه تظاهرات ‌یا انتخابات، خواه در جبهه دفاع مقدس یا سازندگی کشور، مردم به دعوت رهبران دینی پاسخ مثبت می‌دهند ‌و چیزی مانع از امتثال دستورهای‌ الهی نخواهد بود.‌‌ ‌البته روشن است که فضیلت مردم، نشان‌دهنده برجستگی نظام و اصول پایدار آن خواهد بود؛ زیرا مردم فقط ‌آنچه نظام اسلامی ارائه نموده است عمل کرده‌اند و تجربه نشان داد که حکومت اسلامی اگر مورد آزمایش ‌قرار گیرد، سرافراز خواهد شد و کامیابی مردم، سند قطعی موفقیت نظام اسلامی است.‌‌ ‌‌ ‌ ‌(1) نهایة الأرب؛ ج 2، ص 83.‌ ‌(2) نهج‌البلاغه، حکمت 443.‌ ‌(3) همان، حکمت 147.‌ ‌(4) همان، نامه‌ ‌‌61.‌ ‌(5) همان، حکمت 20.‌ ‌(6) شرح ابن ابی الحدید؛ ج 9، ص 201.‌ ‌‌ مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 364، 368)‌
عنوان سوال:

آیا نظام ولایت فقیه توانسته است مانند حکومت رسول اکرم (ص) و حضرت ‌امیر (ع) عمل کند؟‌


پاسخ:

گرچه انبیاء عظام و اولیای کرام و امامان معصوم (علیهم‌السلام) که رهبری حکومت‌های دینی را بر ‌عهده داشتند، با هیچ فرد دیگری قابل قیاس نیستند، لیکن مردم هر عصری را می‌توان با مردم عصر دیگر و نیز ‌نظام حکومتیِ هر امت را می‌شود با نظام حکومتی امت دیگر سنجید. مثلا ً وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله ‌علیه و آله و سلم) هشتاد جنگ را برای حکومت در مدت ده سال تحمّل کرد، ولی تمام احکام دین در زمان آن ‌حضرت اجرا نشد. یک سوم مردم مدینه در آن زمان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منافقانه عمل ‌می‌کردند؛ چون در جنگ اُحد، هزار نفر ظاهراً برای جهاد از مدینه حرکت کردند و بیش از سیصد نفر آنان منافق ‌بودند و در بین راه برگشتند، تقریباً یک سوم مردم مدینه منافق بودند، ولی آن حضرت به صراحت اسامی آنان را ‌اعلام نمی‌کرد(1). هیچ شخصی غیر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اولین و آخرین انسان‌ها، به ‌رتبه و درجه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نمی‌رسد و اگر حکومت ایشان را با حکومت جمهوری اسلامی ‌بسنجیم، می‌بینیم که مردم مسلمان در این حکومت اسلامی ما، موفق‌تر از مردم در حکومت آن حضرت عمل ‌کرده است. البته همان‌گونه که اشاره شد، خود حضرت امیر (علیه‌السلام) را با هیچ کس نمی‌توان سنجید، ‌ولی حکومت اسلامی معاصر را می‌توان با حکومت صدر اسلام سنجید و مقایسه کرد. اوضاع حکومت آن ‌حضرت را با نامه‌ها و بخش‌نامه‌هائی که در جوامع و مجامع روائی مانند نهج‌البلاغه آمده است، می‌توان فهمید ‌که چه بوده است.‌‌ ‌کارگزاران حضرت امیر (علیه‌السلام) سه گروه بودند؛ یک عده نظیر مالک اشتر (رض) که اینها بسیار کم ‌هستند. مالک یک فقیه جامع الشرایط بود، فرمانده لشکر بود، مدیر و مدبّر بود و مصر پهناور را خوب می‌توانست ‌اداره کند. علی (علیه‌السلام) درباره او می‌گوید: (مالک وما مالک، واللهِ لو کان جَبَلا ً لکان فِنْداً ولو کان حجراً ‌لکان صَلْداً لا یرتقیه الحافر ولا یُوفی علیه الطائر)(2)؛ به خدا سوگند اگر مالک اشتر کوه بود، کوه یگانه و ‌بی‌بدیل بود و اگر مالک سنگ بود، سرسخت و نستوه و مقاوم و مستحکم بود؛ هیچ مرکبی نمی‌توانست از ‌قامت افراشته‌اش بالا رود و هیچ پرنده‌ای توان اوج‌گیری در فضای او را نداشت.‌‌ ‌گروه دوم، افرادی هستند مثل کمیل (رض). کمیل، از عارفان عالیقدر اصحاب حضرت علی (علیه‌السلام) بود. ‌خیلی‌ها علاقه‌مند بودند که با وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مصاحبتی داشته باشند، ولی دیدار ‌خصوصی و وقت اختصاصی نصیب آنان نمی‌شد، ولی آن حضرت، دست کمیل را گرفت و از مسجد جامع کوفه ‌بیرون برد؛ خودش به او وقت خصوصی داد و آن حدیث بلند (یا کمیل بن زیاد إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها ‌أوعاها)(3) و ده‌ها مطلب دیگر را به او آموخت؛ آن دعای خضر (علیه‌السلام) را که به دعای کمیل معروف ‌شده، به او آموخت.‌‌ ‌در نهج‌البلاغه دارد که آن حضرت، کمیل را به منطقه‌ای به نام (هیت) که انبار مهمات و مصالح جنگی و وسائل ‌دفاعی دیگر داشت فرستاد و مسؤولیت آن منطقه را به او سپرد، ولی غارتگران اُموی حمله نمودند و همه چیز ‌را غارت کردند. نامه اعتراض‌آمیز و گلایه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کمیل رسید که خلاصه‌اش این است: ‌سهل‌انگاری انسان نسبت به تعهدات اجتماعی و همت گماشتن بر انجام چیزی که بر عهده او نیست، عجز ‌نقد و ناتوانی روش می‌باشد: (امّا بعد فإن تضییع المرء ما وُلّی وتکلّفه ما کُفِی لعجز حاضرٌ ورأی مُتَبَر وإن ‌تعاطیک الغارةَ علی أهل قرقیسیا…)(4).‌‌ ‌گروه سوم کارگزاران آن حضرت، برخی افراد بد سابقه و بد عمل بودند و آن حضرت نامه‌های گلایه‌آمیز و ‌تهدیدآمیزی به آنان نوشته که برخی از آنها در نهج البلاغه آمده است. یکی از آن نامه‌ها، برای زیاد بن ابیه ‌است که معاون استانداری بصره بود. این استانداری در آن زمان، شامل خود بصره و فلات اطرافش تا اهواز با ‌همه منطقه اطراف آن و تا کرمان و حواشی‌اش می‌شد. از بصره تا کرمان، در حقیقت یک کشور است که در آن ‌وقت، مسؤول و استاندارش ابن عباس بود و معاون رسمی او نیز زیاد بن ابیه، یکی از بدنام‌ترین افراد آن عصر ‌بود. آن حضرت به او نامه می‌نویسد و او را تهدید می‌کند که اگر به من گزارش داده شود که تو بیت المال ‌خیانت کرده‌ای، اگر چنین کرده باشی، من بر تو سخت خواهم گرفت: (وانّی أقسم بالله قسماً صادقاً، لئن ‌بَلَغَنی أنّک خُنتَ من فیء المسلمین شیئاً صغیراً أو کبیراً لأشدّنّ علیک شدّةً تُدَعُک قلیلَ الوَفْر ثقیلَ الظَهْر ضئیلَ ‌الأمر والسلام)(5).‌‌ ‌سرّ موعظت‌ناپذیری کارگزاران حکومت علوی، همانا دنیازدگی آنان بود که رأس هر گناه می‌باشد. البته مردمی ‌که نیرنگ امویان از یک سو، و سوء رفتار عدّه‌ای از کارمندان گذشته از سوی دیگر، مانع اتّعاظ و پندپذیری آنان ‌شده است، کمتر به نصایح خالصانه حضرت علی (علیه‌السلام) گوش می‌دادند و کشتار و تبعید و زندان کردن ‌آنان نه تنها مشکل را حلّ نمی‌کرد، که سبب افزایش مُعْضِل می‌شد؛ لذا خود آن حضرت فرمود: (ما زلت ‌مظلوماً)(6)؛ از آن روزی که من سِمَت حکومت را به دست گرفتم، مرتّباً بر من ظلم می‌شود. ایشان اولین ‌مظلوم است؛ آن وقتی که خانه‌نشین بود مظلوم بود و آن پنج سال حکومت نیز در مظلومیّت با آنان کشور را ‌اداره کرد.‌‌ ‌اکنون وقتی که نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران را با مردم عصر حکومت علوی مقایسه ‌می‌کنیم، روشن می‌شود که کدام یک از آن دو، بهتر و موفق‌تر بوده است. مردمی که اکنون در کشور اسلامی ‌ایران هستند، در صدر اسلام به این وفور و کثرت نبودند. مردم ما همیشه در صحنه اسلام و انقلاب حاضرند؛ ‌هر زمان که نظام اسلامی نیازمند حضور مردمی از لحاظ ایثار نفیس و نثار نفس باشد، خواه در صحنه تظاهرات ‌یا انتخابات، خواه در جبهه دفاع مقدس یا سازندگی کشور، مردم به دعوت رهبران دینی پاسخ مثبت می‌دهند ‌و چیزی مانع از امتثال دستورهای‌ الهی نخواهد بود.‌‌ ‌البته روشن است که فضیلت مردم، نشان‌دهنده برجستگی نظام و اصول پایدار آن خواهد بود؛ زیرا مردم فقط ‌آنچه نظام اسلامی ارائه نموده است عمل کرده‌اند و تجربه نشان داد که حکومت اسلامی اگر مورد آزمایش ‌قرار گیرد، سرافراز خواهد شد و کامیابی مردم، سند قطعی موفقیت نظام اسلامی است.‌‌ ‌‌

‌(1) نهایة الأرب؛ ج 2، ص 83.‌
‌(2) نهج‌البلاغه، حکمت 443.‌
‌(3) همان، حکمت 147.‌
‌(4) همان، نامه‌ ‌‌61.‌
‌(5) همان، حکمت 20.‌
‌(6) شرح ابن ابی الحدید؛ ج 9، ص 201.‌

‌‌ مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 364، 368)‌





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین