درباره سؤال فوق باید گفت: اوّل باید به شخصیت صدوق پرداخت و او را شناخت تا بتوان دربارة شخصیت علمی او در کتاب علل الشرایعش سخن گفت. الف. دعای امام یازدهم علیه السّلام امام حسن عسگری علیه السّلام به پدرش علی بن بابویه نامهای نوشت و در آن بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: (امّا بعد اوصیک یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسینی القمی وفقک الله لمرضاته جعلک من صلبک اولاداً صالحین برحمته، بتقوی الله و اقامة الصلاة و اتیاء الزکاة، فانّه لا تقبل الصلاة من مانعی الزکاة...[1]؛ به نام خداوند بخشاینده مهربان... اینک ای دانشمند دین شناس و آگاه و مورد اعتماد ما، ای ابو الحسن علی بن حسین قمی که خدای تعالی در جلب خشنودیاش موفقت بدارد و به لطف و کرم خود ازنسل تو فرزندانی درستکار پدید آرد، ترا به پرهیزکاری و نماز گذاردن و پرداخت زکات سفارش میکنم، چه نماز از کسی که زکات نپردازد، هرگز پذیرفته نشود...). در این نامه میبینیم امام عسکری علیه السّلام ، از او (پدرش) با اوصافی چون شیخ و معتمد و فقیه نام میبرد و در حق او دعا میکند که در کسب رضایت پروردگار توفیق مییابد و از نسل وی فرزندانی شایسته پدید آیند. ب. تحفة مهدی (عج) چند سال از ازدواج علی ابن بابویه و دختر عمویش میگذشت و سالهای عمرش به پنجاه رسیده بود، ولی هنوز فرزند نداشت، همیشه آرزو میکرد که خداوند، فرزندی به او عنایت کند تا جهان اسلام و تشیع به وجودش سرافراز شود، فقیه قم، در اولین سال نیابت حسین بن روح (305 ه .ق) عازم بغداد شد و به حضور نایب سوم شرفیاب گشت. او با تقدیم نامهای، از نایب حضرت مهدی (عج) خواست تا حاجت وی را با حضرت حجت(عج) در میان گذارد و از آن حضرت بخواهد برای رفع مشکل وی دعا کند و چارهای بیندیشد. وقتی خواستة علی ابن بابویه به ساحت مقدس ولی عصر (عج) عرضه شد، بیدرنگ چنین جواب آمد: (از این زن، صاحب فرزندی نخواهی شد، ولی در آیندة نزدیکی با بیوهای دیلمی ازدواج میکنی، دو پسر فقیه و دانشمند خواهی یافت.[2] و در روایتی دیگر چنین آمده است: حضرت در حق وی دعا کرد و فرمود: در آیندة نزدیک خداوند به او فرزند مبارک عطا میکند که او و فرزندانش سرچشمة همیشه جوشان خیر و برکت خواهند شد)[3] اندکی بعد دعای حضرت به اجابت رسید و سرانجام در سال 306 هجری انتظار ابن بابویه پایان پذیرفت و تولد فرزندی مبارک، خانة دلش را روشن ساخت، پدرش او را محمد نامید. محمد دوران نوزادی را در دامان پاک مادرش، پشت سر گذاشت. او در خانة علم و اندیشه رشد کرد و ساختار روحی و نهاد جسمانیاش با فقه و حدیث در آمیخت. رفتار و کردار پدر پارسا و مادر با ایمان در شکل گیری شخصیت وی مؤثر افتاد و او را نوجوانی پاک نهاد، دانش دوست و حقیقت جو ساخت. [4] ج. تحصیلات آن ایام حدود هزار و دویست فقیه و محدث در قم به سر میبردند و علی بن بابویه (پدر محمد) استاد و سرور آنها به شمار میآمد. در محفل پرفیض او مباحث فقهی و علمی حل و فصل میشد و دانشمندان به نظرهای فقهی وی به دیدة احترام مینگریستند، این موقعیت ممتاز به طور شگفت انگیزی، زمینه رشد تحصیلی محمد را فراهم آورد. او در کودکی، فراگیری دانش دینی را نخست در محضر پدر آغاز کرد، با تلاشی پیگیر، در این مسیر گام برداشت، هر چند او اغلب علوم و فنون را از پدر میآموخت، ولی هرگز در درک محضر سایر بزرگان کوتاهی نمیکرد و مشتاقانه در مجالس درس آنان حاضر میشد. محمد با اشتیاق دانش میآموخت و در دریافت و حفظ احادیث ائمه، ذوق و استعداد سرشاری از خود نشان میداد به گونهای که همه را به شگفتی وامیداشت. فقها و محدثان بزرگ شهر قم، در جلسات و مناظرات علمی، نبوغ سرشار و ابتکارات اعجاز برانگیز این محصل جوان را در نقل و حفظ احادیث ائمه علیهم السّلام میدیدند و میستودند. آنها گاه تلویحاً و گاه با صراحت به خارق العاده بودن وی اعتراف کرده و میگفتند: بی تردید کسی که به عنایت و دعای حضرت قائم(عج) تولد یافته باشد، سرنوشتی جز این ندارد. محمد تا بیست و سه سالگی در کنار پدر فقیه خود به تحصیل ادامه داد. به همة جزئیات و ظرفیتهای علم حدیث آشنا شد و به عنوان یک استاد و کارشناس ماهر و مجتهد متبحر در این رشته شهرت یافت.[5] د. نظر بعضی از اعلام دین دربارة صدوق 1. علامه محمد باقر مجلسی اول: از موارد بسیار استفاده می شود که که ابن بابویه حدیث غیر صحیح را در هیچ کتابی از کتابهای خود نقل نکرده است، چنان که در کتاب عیون اخبار الرضا حدیثی نقل میکند در جمع بین اخبار، بعد از آن گوید: در سند این حدیث محمد بن عبدالله مسمعی هست، و شیخ ما محمد بن الحسن بن الولید به او بیاعتقاد بود و من در این کتاب از این جهت این حدیث را نقل کردم که آن را در کتاب الرّحمه، سعد بن عبدالله، بر شیخ خواندم شیخ تقریر نمودند، به واسطه آن که آن کتاب به سندهای دیگر به شیخ رسیده بود، بنابراین من آن را نقل نمودم، اگر نه، هر چه شیخ ما به آن اعتقاد ندارد من آن را ذکر نمیکنم. در جای دیگر گوید (ابن الولید ثقه و عظیم الشأن بود به مرتبهای که صدوق با نهایت فضیلت دست از تقلید او برنداشته است.)[6] 2. ابن ادریس در سرائر میگوید: (وی مورد اعتماد و جلیل القدر بود به اخبار اهل بیت آگاهی کامل داشت و درستی و نادرستی آثار را میدانست و به صدق و کذب شخصیتهای رجالی عالم بود).[7] 3. نجاشی در کتاب رجالش میگوید: (شیخ ساکن ری، بزرگ و فقه ما به شمار میآید. او شخصیت برجسته شیعه در خطة خراسان است وقتی در سال 355 ه .ق به بغداد آمد، با این که سن کمتری (کم سن و سال = جوان) داشت، بزرگان طایفه از او حدیث استماع میکردند).[8] 4. شیخ عبدالله مامقانی، رجال شناس مشهور (1351 ق) تردید در وثاقت، عدالت و منزلت شیخ صدوق، مانند شک در نورافشانی خورشید است.[9] شیخ صدوق، محدث، استاد الفقهاء، جامع تمام علوم که قبل از تولد مشمول دعای امام یازدهم امام حسن عسکری علیه السّلام میگردد و با دعای امام زمان(عج) پا در عرصة حیات میگذارد و در نزد استاد الاساتید یعنی پدرش تحصیل علوم اهل بیت می نماید و اعلام دین پس از مطالعه و بررسی حدود سیصد تا از کتبش به عدالت، وثاقت وی شهادت میدهند، و چند قرن بعد از مرگش در زمان فتحعلی شاه قاجار جسدش را تر و تازه مییابند، احادیثی را ذکر میکند از حیث متن و سند صحیح و قابل عمل میباشند. خلاصه علل الشرایع، این اثر نفیس نیز، همانند سایر آثار شیخ از نوآوری سرشاری مینماید. علل الشرایع دو بخش دارد، در یک مجلد تدوین شده است، شیخ این کتاب را به حدود 650 باب تقسیم کرده، در هر باب، فلسفة احکام و دلایل یک موضوع فقهی یا یکی از معارف مهم اسلامی را از زبان مبارک ائمه اطهار علیهم السّلام مورد بررسی قرار داده است. برای مثال، دربارة علت وجود امامت و رهبری، 321 حدیث از امامان علیهم السّلام نقل کرده است. تمام تلاش نویسنده کتاب علل الشرایع بر این بوده که احادیث مستند را ذکر نماید، هر چند اندکی از روایات ضعیف در آن کتاب دیده میشود. درباره بررسی تمام مستندات علل الشرایع این عمل نیازمند به نوشتن یک جلد کتاب است و کار رجال میباشد و از نوشتن آن معذوریم. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. حدیث صداقت، تألیف عبدالرحیم اباذری، ناشر: قم، دار الحدیث، 1379. 2. شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، عبدالعلی محمدی شاهرودی، کیمیا، 1380. 3. فقیه ری، سید حسن موسوی خراسانی، ترجمه و تعلیق دکتر علیرضا میرزا محمد، موسسه اطلاعات، 1377. 4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ناشر مؤسسه دار الحجه الثقافه، چاپخانه مهر، رمضان 1416 ه .ق. [1] . صدوق، کتاب علل الشرایع، موسسه دار الحجه للثقافه، چاپخانه مهر، 1416 ه .ق، ص5. [2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه التاریخ العربی، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1405 ق، ج51، ص324. [3] . همان، ج51، ص335. [4] . اباذری، عبدالرحیم، حدیث صداقت، قم، دار الحدیث، 1379، ص21. [5] . همان، ص24. [6] . محمدی شاهرودی، عبدالعلی، شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، کیمیا، 1380، ص75. [7] . صدوق، کتاب علل الشرایع، ص5. [8] . همان. [9] . حدیث صداقت، ص193.
درباره سؤال فوق باید گفت: اوّل باید به شخصیت صدوق پرداخت و او را شناخت تا بتوان دربارة شخصیت علمی او در کتاب علل الشرایعش سخن گفت.
الف. دعای امام یازدهم علیه السّلام
امام حسن عسگری علیه السّلام به پدرش علی بن بابویه نامهای نوشت و در آن بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: (امّا بعد اوصیک یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسینی القمی وفقک الله لمرضاته جعلک من صلبک اولاداً صالحین برحمته، بتقوی الله و اقامة الصلاة و اتیاء الزکاة، فانّه لا تقبل الصلاة من مانعی الزکاة...[1]؛ به نام خداوند بخشاینده مهربان... اینک ای دانشمند دین شناس و آگاه و مورد اعتماد ما، ای ابو الحسن علی بن حسین قمی که خدای تعالی در جلب خشنودیاش موفقت بدارد و به لطف و کرم خود ازنسل تو فرزندانی درستکار پدید آرد، ترا به پرهیزکاری و نماز گذاردن و پرداخت زکات سفارش میکنم، چه نماز از کسی که زکات نپردازد، هرگز پذیرفته نشود...).
در این نامه میبینیم امام عسکری علیه السّلام ، از او (پدرش) با اوصافی چون شیخ و معتمد و فقیه نام میبرد و در حق او دعا میکند که در کسب رضایت پروردگار توفیق مییابد و از نسل وی فرزندانی شایسته پدید آیند.
ب. تحفة مهدی (عج)
چند سال از ازدواج علی ابن بابویه و دختر عمویش میگذشت و سالهای عمرش به پنجاه رسیده بود، ولی هنوز فرزند نداشت، همیشه آرزو میکرد که خداوند، فرزندی به او عنایت کند تا جهان اسلام و تشیع به وجودش سرافراز شود، فقیه قم، در اولین سال نیابت حسین بن روح (305 ه .ق) عازم بغداد شد و به حضور نایب سوم شرفیاب گشت. او با تقدیم نامهای، از نایب حضرت مهدی (عج) خواست تا حاجت وی را با حضرت حجت(عج) در میان گذارد و از آن حضرت بخواهد برای رفع مشکل وی دعا کند و چارهای بیندیشد. وقتی خواستة علی ابن بابویه به ساحت مقدس ولی عصر (عج) عرضه شد، بیدرنگ چنین جواب آمد: (از این زن، صاحب فرزندی نخواهی شد، ولی در آیندة نزدیکی با بیوهای دیلمی ازدواج میکنی، دو پسر فقیه و دانشمند خواهی یافت.[2] و در روایتی دیگر چنین آمده است: حضرت در حق وی دعا کرد و فرمود: در آیندة نزدیک خداوند به او فرزند مبارک عطا میکند که او و فرزندانش سرچشمة همیشه جوشان خیر و برکت خواهند شد)[3]
اندکی بعد دعای حضرت به اجابت رسید و سرانجام در سال 306 هجری انتظار ابن بابویه پایان پذیرفت و تولد فرزندی مبارک، خانة دلش را روشن ساخت، پدرش او را محمد نامید.
محمد دوران نوزادی را در دامان پاک مادرش، پشت سر گذاشت. او در خانة علم و اندیشه رشد کرد و ساختار روحی و نهاد جسمانیاش با فقه و حدیث در آمیخت. رفتار و کردار پدر پارسا و مادر با ایمان در شکل گیری شخصیت وی مؤثر افتاد و او را نوجوانی پاک نهاد، دانش دوست و حقیقت جو ساخت. [4]
ج. تحصیلات
آن ایام حدود هزار و دویست فقیه و محدث در قم به سر میبردند و علی بن بابویه (پدر محمد) استاد و سرور آنها به شمار میآمد. در محفل پرفیض او مباحث فقهی و علمی حل و فصل میشد و دانشمندان به نظرهای فقهی وی به دیدة احترام مینگریستند، این موقعیت ممتاز به طور شگفت انگیزی، زمینه رشد تحصیلی محمد را فراهم آورد. او در کودکی، فراگیری دانش دینی را نخست در محضر پدر آغاز کرد، با تلاشی پیگیر، در این مسیر گام برداشت، هر چند او اغلب علوم و فنون را از پدر میآموخت، ولی هرگز در درک محضر سایر بزرگان کوتاهی نمیکرد و مشتاقانه در مجالس درس آنان حاضر میشد. محمد با اشتیاق دانش میآموخت و در دریافت و حفظ احادیث ائمه، ذوق و استعداد سرشاری از خود نشان میداد به گونهای که همه را به شگفتی وامیداشت. فقها و محدثان بزرگ شهر قم، در جلسات و مناظرات علمی، نبوغ سرشار و ابتکارات اعجاز برانگیز این محصل جوان را در نقل و حفظ احادیث ائمه علیهم السّلام میدیدند و میستودند. آنها گاه تلویحاً و گاه با صراحت به خارق العاده بودن وی اعتراف کرده و میگفتند: بی تردید کسی که به عنایت و دعای حضرت قائم(عج) تولد یافته باشد، سرنوشتی جز این ندارد.
محمد تا بیست و سه سالگی در کنار پدر فقیه خود به تحصیل ادامه داد. به همة جزئیات و ظرفیتهای علم حدیث آشنا شد و به عنوان یک استاد و کارشناس ماهر و مجتهد متبحر در این رشته شهرت یافت.[5]
د. نظر بعضی از اعلام دین دربارة صدوق
1. علامه محمد باقر مجلسی اول: از موارد بسیار استفاده می شود که که ابن بابویه حدیث غیر صحیح را در هیچ کتابی از کتابهای خود نقل نکرده است، چنان که در کتاب عیون اخبار الرضا حدیثی نقل میکند در جمع بین اخبار، بعد از آن گوید: در سند این حدیث محمد بن عبدالله مسمعی هست، و شیخ ما محمد بن الحسن بن الولید به او بیاعتقاد بود و من در این کتاب از این جهت این حدیث را نقل کردم که آن را در کتاب الرّحمه، سعد بن عبدالله، بر شیخ خواندم شیخ تقریر نمودند، به واسطه آن که آن کتاب به سندهای دیگر به شیخ رسیده بود، بنابراین من آن را نقل نمودم، اگر نه، هر چه شیخ ما به آن اعتقاد ندارد من آن را ذکر نمیکنم. در جای دیگر گوید (ابن الولید ثقه و عظیم الشأن بود به مرتبهای که صدوق با نهایت فضیلت دست از تقلید او برنداشته است.)[6]
2. ابن ادریس در سرائر میگوید: (وی مورد اعتماد و جلیل القدر بود به اخبار اهل بیت آگاهی کامل داشت و درستی و نادرستی آثار را میدانست و به صدق و کذب شخصیتهای رجالی عالم بود).[7]
3. نجاشی در کتاب رجالش میگوید: (شیخ ساکن ری، بزرگ و فقه ما به شمار میآید. او شخصیت برجسته شیعه در خطة خراسان است وقتی در سال 355 ه .ق به بغداد آمد، با این که سن کمتری (کم سن و سال = جوان) داشت، بزرگان طایفه از او حدیث استماع میکردند).[8]
4. شیخ عبدالله مامقانی، رجال شناس مشهور (1351 ق)
تردید در وثاقت، عدالت و منزلت شیخ صدوق، مانند شک در نورافشانی خورشید است.[9] شیخ صدوق، محدث، استاد الفقهاء، جامع تمام علوم که قبل از تولد مشمول دعای امام یازدهم امام حسن عسکری علیه السّلام میگردد و با دعای امام زمان(عج) پا در عرصة حیات میگذارد و در نزد استاد الاساتید یعنی پدرش تحصیل علوم اهل بیت می نماید و اعلام دین پس از مطالعه و بررسی حدود سیصد تا از کتبش به عدالت، وثاقت وی شهادت میدهند، و چند قرن بعد از مرگش در زمان فتحعلی شاه قاجار جسدش را تر و تازه مییابند، احادیثی را ذکر میکند از حیث متن و سند صحیح و قابل عمل میباشند.
خلاصه علل الشرایع، این اثر نفیس نیز، همانند سایر آثار شیخ از نوآوری سرشاری مینماید.
علل الشرایع دو بخش دارد، در یک مجلد تدوین شده است، شیخ این کتاب را به حدود 650 باب تقسیم کرده، در هر باب، فلسفة احکام و دلایل یک موضوع فقهی یا یکی از معارف مهم اسلامی را از زبان مبارک ائمه اطهار علیهم السّلام مورد بررسی قرار داده است. برای مثال، دربارة علت وجود امامت و رهبری، 321 حدیث از امامان علیهم السّلام نقل کرده است.
تمام تلاش نویسنده کتاب علل الشرایع بر این بوده که احادیث مستند را ذکر نماید، هر چند اندکی از روایات ضعیف در آن کتاب دیده میشود. درباره بررسی تمام مستندات علل الشرایع این عمل نیازمند به نوشتن یک جلد کتاب است و کار رجال میباشد و از نوشتن آن معذوریم.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حدیث صداقت، تألیف عبدالرحیم اباذری، ناشر: قم، دار الحدیث، 1379.
2. شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، عبدالعلی محمدی شاهرودی، کیمیا، 1380.
3. فقیه ری، سید حسن موسوی خراسانی، ترجمه و تعلیق دکتر علیرضا میرزا محمد، موسسه اطلاعات، 1377.
4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ناشر مؤسسه دار الحجه الثقافه، چاپخانه مهر، رمضان 1416 ه .ق.
[1] . صدوق، کتاب علل الشرایع، موسسه دار الحجه للثقافه، چاپخانه مهر، 1416 ه .ق، ص5.
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه التاریخ العربی، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1405 ق، ج51، ص324.
[3] . همان، ج51، ص335.
[4] . اباذری، عبدالرحیم، حدیث صداقت، قم، دار الحدیث، 1379، ص21.
[5] . همان، ص24.
[6] . محمدی شاهرودی، عبدالعلی، شیخ صدوق پاسدار حریم ولایت، کیمیا، 1380، ص75.
[7] . صدوق، کتاب علل الشرایع، ص5.
[8] . همان.
[9] . حدیث صداقت، ص193.
- [سایر] آیا راویان حدیث مربوط به حکمت غیبت امام زمان(عج) که در کتاب علل الشرائع شیخ صدوق آمده، موثّق هستند و روایت معتبر است؟
- [سایر] آیا کتاب (علل الشرائع) کتاب معتبری است و همه روایات آن صحیح و مورد اعتماد میباشد؟
- [سایر] آیا فلسفه احکام در متون دینی بررسی شده است و آیا علت¬های بیان شده در کتاب علل الشرایع علمی است یا با استناد به سنت است و بدون دلایل علمی؟ اصولاً، روش¬های مطمین بررسی فلسفه احکام چیست؟
- [سایر] با سلام؛ راجع به هفت تکبیر مستحب در ابتدای نماز، در کتاب (علل الشّرائع) دو حدیث متناقض نقل شده است: در حدیث اوّل آمده است پیامبر تکبیر گفتند و امام حسین تکبیر نگفتند، تا مرتبه هفتم که امام حسین تکبیر گفتند. امّا در حدیث دوم آمده است از همان اوّل امام حسین تکبیر گفتند، و تا هفت بار تکرار شد. چگونه میتوان بین این دو حدیث جمع کرد، خصوصاً با توجّه به اینکه هر دو صحیحاند و توسّط شیخ صدوق نقل شدهاند؟
- [سایر] در علل الشرایع شیخ صدوق روایتی است که میفرماید: (قال لَهُ ما فَضْلُ الرِّجالِ عَلَی النِّساءِ؟ فقال النَّبِیُّ(ص): کَفَضْلِ السَّماءِ عَلَی الْأَرْضِ وَ کَفَضْلِ الْماءِ عَلَی الْأَرْض..)؛ مگر نه این است که طبق آیه مبارکه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ)، ملاک برتری و فضل تنها تقوا است؛ در هر انسانی، چه زن چه مرد، عرب و عجم و…؟
- [سایر] کتاب (الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب)، و نویسنده آن چقدر اعتبار دارد؟
- [سایر] کتاب "سفینة البحار و مدینة الاحکام و آلاثار" از نظر سند و اعتبار چگونه کتابی است ؟
- [سایر] کتب اربعه (کافی، تهذیب، استبصار، و من لایحضره الفقیه) معتبرترین کتب احادیث شیعه است؛ علت این اعتبار در نزد علمای شیعه چیست؟
- [سایر] آیا علمای شیعه معتقدند که انجام مراسم حج در قبرستان علمای آنان، مهم تر از انجام آن در کعبه است؟ آیا چنین موضوعی در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق نقل شده است؟
- [سایر] کتابشناسی، جایگاه و اعتبار تاریخ طبری در بین شیعه و اهل سنت چگونه است؟ لطفاً مستند و علمی بیان کنید.
- [آیت الله سیستانی] کسی که میخواهد نماز بخواند ، باید برای پیدا کردن قبله کوشش نماید تا یقین ، یا چیزی که در حکم یقین است مثل شهادت دو عادل اگر مستند به حس و مانند آن باشد پیدا کند که قبله کدام طرف است ، و اگر نتواند باید به گمانی که از محراب مسجد مسلمانان ، یا قبرهای مؤمنین ، یا از راههای دیگر پیدا میشود عمل نماید ، حتی اگر از گفته فاسق یا کافری که بواسطه قواعد علمی قبله را میشناسد گمان به قبله پیدا کند کافی است .
- [امام خمینی] اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهر او دیوانه است یا آلت مردی ندارد یا عنین است و نمی تواند وطی و نزدیکی نماید یا تخمهای او را کشیده اند می تواند عقد را به هم بزند. و تفصیل این مساله و مساله سابق در کتاب تحریر الوسیله ضبط شده است.
- [امام خمینی] مرده مسلمان را تشریح نمیتوان نمود، و اگر تشریح کنند حرام است، و برای قطع سر او و قطع سایر اعضای او دیه است که در کتاب (تحریر الوسیله) ذکر نمودهام، ولی تشریح مرده غیر مسلمان جایز است، و دیه ندارد، چه اهل ذمه باشد یا نباشد.
- [آیت الله اردبیلی] گریختن از صحنه جهاد جایز نیست، مگر این که ترک صحنه =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، کتاب الجهاد، باب 1 از (أبواب جهاد العدوّ و ما یناسبه)،ح13،ج15،ص14. جهاد به منظور جا به جایی از جبههای به جبهه دیگر یا برای تدارک نیروی بیشتر باشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر از چیزی که غصب کرده منفعتی به دست آید، مثلاً از =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (کتاب الغصب)،ح2،ج25،ص386. گوسفندی که غصب کرده برّهای پیدا شود، متعلّق به صاحب مال است و نیز کسی که مثلاً خانهای را غصب کرده، اگرچه در آن ننشیند، باید اجاره آن را بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که بر اثر گرسنگی یا تشنگی به حدّ اضطرار رسیده و چیز =============================================================================== 1 فروع کافی، کتاب الاشربة، (باب شارب الخمر)،ج5،ص399،ح16. حلال به دست نمیآورد، میتواند به حدّی که خطر را از خود دفع نماید، از چیز حرام بخورد یا بیاشامد و اگر ناچار شود از مال شخص دیگری بخورد باید عوض آن را بدهد.
- [آیت الله سیستانی] اگر به خیال اینکه کسی فقیر است به او زکات بدهد ، بعد بفهمد فقیر نبوده ، یا از روی ندانستن مسأله به کسی که میداند فقیر نیست زکات بدهد کافی نیست . پس چنانچه چیزی را که به او داده باقی باشد بایستی از او بگیرد و به مستحق بدهد ، و اگر از بین رفته باشد ، پس اگر کسی که آن چیز را گرفته میدانسته زکات است ، انسان میتواند عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد ، واگر نمیدانسته زکات است ، نمیتواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش عوض زکات را به مستحق بدهد ، حتی اگر در شناخت فقیر تحقیق کرده یا به حجت شرعی مستند بوده ، بنابر احتیاط واجب .
- [آیت الله بهجت] بنابر اظهر، در قرار دادن مکانی به عنوان مسجد، صیغه وقف لازم نیست، بلکه هر عملی که دلالت بر آن کند کافی است، اگرچه بهکار بردن لفظ در ایجاب آن، و تلفّظ به وقفیت بهعنوان مسجدیت احوط است. و همچنین در قبول متولی یا حاکم شرع؛ و اظهر اعتبار قصد قربت است در وقف مسجد؛ و کافی است که با نیت و اراده بگوید: (جَعَلْتُهُ مَسجِداً لِلّه) و مسجدیت را اعلام کند، به معنایی که در عرف مسلمین معمول است (در مقابل مسجد به معنای لغوی)؛ و در قبضش کافی است یک نفر که نمازش محکوم به صحت باشد با اذن واقف در آنجا نماز بخواند؛ و اقرب ترتیب آثار مسجدیت است بر مساجد مخالفین، در صورتی که محکوم به کفر نباشند؛ و کلیساها و کنیسهها در جهت حصول تقرب مانند مساجد مخالفین است، ولی در سایر جهات محل تأمل است.
- [آیت الله بهجت] اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، ولی هنوز چیزی که وضو را باطل میکند از او سر نزده است چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار کافی است، و اگر از طرف راست باشد باید بعد از شستن آن مقدار دوباره طرف چپ را بشوید، بنابر اظهر در اعتبار ترتیب سر با دو جانب و احوط در ترتیب بین دو جانب و اظهر در عدم اعتبار ترتیب از بالا به پایین در حال نسیان. و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید. و اگر در اثناء غُسل چیزی که وضو را باطل میکند از او سر زده، احتیاط در این است که غسل را دو مرتبه بهطور کامل انجام دهد و برای نماز و کاری که برای آن وضو لازم است وضو بگیرد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر انسان نداند معاملهای که انجام داده صحیح است یا باطل، نمیتواند در مالی که گرفته تصرّف نماید؛ ولی چنانچه در هنگام معامله، احکام آن را میدانسته و بعد از معامله در صحّت آن شک کرده، تصرّف او در آن مال اشکال ندارد و =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، کتاب التجارة، باب 1 از (أبواب مقدّماتها)،ج17،ص9 - 13. 2 همان، باب 4،ح5،ص21. 3 همان، (أبواب آداب التجارة)،ص381 به بعد. معامله صحیح است.