به جز بیخردی که نه تنها هیچ اطلاعی از آموزههای اسلامی ندارد، بلکه چشم بصیرت و حتی چشم سر هم ندارد، هیچ احدی بر این باور نمیماند که در جهان (تکامل) رخ نمیدهد. کیست که دست کم با چشم سر نبیند، اگر بذری کاشته شود به گیاهی کامل و اگر نطفهای گذاشته شود، به موجود دیگری مبدل میگردد؟! الف - باید اذعان داشت که اتفاقاً اگر کسی (تکامل) را چه در بعد فیزیکی و چه در بعد متافیزیکی آن قبول نداشته باشد، اطلاع چندانی از آموزههای دینی به ویژه در اسلام ندارد. مگر نه این است که در بعد فیزیکی دست کم در قرآن کریم و سورهی مؤمنون تأکید شده است که نطفه را به علقه، علقه را به مضغه، مضغه را به لحم ... مبدل کردیم و سپس خلقت دیگری در آن آغاز نمودیم [که اشاره به بعد متافیزیکی دارد]؟ و در زمینههای غیر مادی و ابعاد معنوی، مگر نه این است که همهی انبیای الهی برای رشد و تکامل بشر آمدهاند؟ و این رشد نیز تدریجی حاصل میگردد و نه دفعی. پس، این این دعوا که اگر نظریه تکاملی داروین مورد قبول واقع شود، دین و خداگرایی نفی میشود، یک جنگ روانی بی پایه و اصول است و خود داروین نیز در بیان این فرضیات فیزیکی، چنین ادعایی نداشته است. چنان چه شهید مطهری مینویسد: (آن گونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند و از آن اثبات بی خدایی نموده اند چنین نبوده چرا که داروین خود آدم مذهبی بوده و تا آخرین لحظه هم به خداوند معتقد بوده است) (توحید، ص 226) ب – وجود فعل و انفعالات فیزیکی نیز اگر به اثبات رسد، نه تنها دلیلی بر نفی خدا و اسلام نیست، بلکه استدلالی بسیار محکم در (برهان علیت) و (برهان نظم)، و (برهان حرکت و محرک)، و (برهان حدوث و قدم ماده) و ... می باشد که همگی وجود علت، ناظم، محرک و قدیمی را به اثبات میرساند که دارای صفات، محدودیتها و شرایط ماده نباشد. کمال و هستی مطلق باشد، که همان خداوند متعال است. لذا شاهدیم که حتی داروین در تداوم نظریهی تکاملی خویش اذعان مینماید: (بالاخره یک عامل مجهولی را باید برای پیدایش این تغییرات معتقد شد یعنی همه این عواملی که من ذکر می کنم باز هم معما را حل نمی کند و این مهم یعنی اینکه توجه به هدف و این همان اصلی است که الهیون می گویند : " اصل توجه به غایت ") (توحید، 251 تا 254) ج – اگر چه داروین اولین کسی نیست که نظریهی تکاملی را بیان میدارد، اما به جهت طرح علمی آن در فلسفهی غرب، به عنوان مبدع شناخته و یا بهتر بگوییم تبلیغ شده است. اصول نظریه داروین بر این اصل است که (کلیهی موجودات نیان مشترکی دارند). حال میگوییم که این حرف جدیدی نیست. آموزههای اسلامی بسیار پیش از داروین و کاملتر از او، این اصل را نه فقط به عنوان یک (نظریه)، بلکه به عنوان یک حقیقت و واقعیت آشکار و قطعی بیان نموده است و عمق و گسترهی نگاه اسلام در این امر حتی بسیار کاملتر از نگاه فیزیکی داروین است. مگر نه این که در آموزههای اسلامی، همهی موجودات زمینی از خاک آفریده شدهاند و زمین و آسمان خود نیز تجلی و معلول آفرینشهای دیگری هستند و در نهایت مبدأ پیدایش همهی مخلوقات عالم، اعم از ملک، جن، انسان، حیوان، نبات و ...، صادر اول و نور اولاست که او خود تجلی ذاتی است که دیگر مخلوق و حادث نیست. پس اسلام به هیچ وجه معتقد به خلقت دفعی موجودات [به غیر از نور یا وجود اول] و نظریهی تکامل نیست. د – بلکه آن چه مورد اشکال است، اولاً سوء استفاده از نظریهی تکامل برای نفی و تکذیب خداوند متعال است – ثانیاً چگونگی این تغییرات و تکامل است – ثالثاً سوء استفادهی بیدلیل برای نفی متافیزیک و بالتبع مادی دانستن اخلاقیات است – رابعاً مجبور دانستن همان علت غیر مادی (خدا) به قوانین وضع نمودهی خود است. که این اعتقاد از اسرائیلیات حتی به داروینیسم هم رسوخ کرده است. [یهودیها بر این باورند که خدا هست، اما دست او بسته است. خلقتی بر اصولی بنا نهاده و کنار کشیده است]: (وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء ...) (المائده – 64) ترجمه: یهود گفتند دست خدا بسته است (دیگر تغییری در خلقت نمی‌دهد و چیزی از عدم به وجود نخواهد آمد) به واسطه این گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست (قدرت و رحمت) او گشاده است. هر گونه بخواهد انفاق می‌کند ... . لذا نه تنها شواهدی چون تولد حضرت عیسی علیهالسلام را داریم، بلکه در پیدایش و تحول هر ذرهای، در کنار تمامی علل مادی، همان علت تامه و غایی را میبینیم. چرا که (وجود) همیشه از (ممکن) است. یعنی شرایط او برای بودن و نبودن مساوی است، پس بودنش، علتی به غیر از علل مادی نیز میخواهد. و نکتهی آخر مورد اختلاف این که، در نظریهی تکاملی داروین، پیدایش انسان از نسل میمون، فقط یک نظریه است که بر اساس برخی از شواهد و شباهت برخی از خصوصیات حیوانی این دو موجود بیان شده است و نه تنها به اثبات نرسیده، بلکه هیچ دلیل علمی (تجربی) یا فلسفی نیز برای آن اقامه نشده است و برخی از دانشمندان زیست معاصر نیز بنا به دلایلی [که شاید آنها نیز محل بحث داشته باشد] این نظریه را رد کردهاند. لذا هیچ دلیلی نیست که ما یک (نظریه) را یقیناً (علم) بنامیم و مدافع آن باشیم. www.aviny.com
در مورد نظریه تکاملی داروین و تضاد آن با اسلام توضیح دهید. آیا واقعاً تکامل در این جهان رخ نمیدهد؟
به جز بیخردی که نه تنها هیچ اطلاعی از آموزههای اسلامی ندارد، بلکه چشم بصیرت و حتی چشم سر هم ندارد، هیچ احدی بر این باور نمیماند که در جهان (تکامل) رخ نمیدهد.
کیست که دست کم با چشم سر نبیند، اگر بذری کاشته شود به گیاهی کامل و اگر نطفهای گذاشته شود، به موجود دیگری مبدل میگردد؟!
الف - باید اذعان داشت که اتفاقاً اگر کسی (تکامل) را چه در بعد فیزیکی و چه در بعد متافیزیکی آن قبول نداشته باشد، اطلاع چندانی از آموزههای دینی به ویژه در اسلام ندارد. مگر نه این است که در بعد فیزیکی دست کم در قرآن کریم و سورهی مؤمنون تأکید شده است که نطفه را به علقه، علقه را به مضغه، مضغه را به لحم ... مبدل کردیم و سپس خلقت دیگری در آن آغاز نمودیم [که اشاره به بعد متافیزیکی دارد]؟ و در زمینههای غیر مادی و ابعاد معنوی، مگر نه این است که همهی انبیای الهی برای رشد و تکامل بشر آمدهاند؟ و این رشد نیز تدریجی حاصل میگردد و نه دفعی.
پس، این این دعوا که اگر نظریه تکاملی داروین مورد قبول واقع شود، دین و خداگرایی نفی میشود، یک جنگ روانی بی پایه و اصول است و خود داروین نیز در بیان این فرضیات فیزیکی، چنین ادعایی نداشته است. چنان چه شهید مطهری مینویسد:
(آن گونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند و از آن اثبات بی خدایی نموده اند چنین نبوده چرا که داروین خود آدم مذهبی بوده و تا آخرین لحظه هم به خداوند معتقد بوده است) (توحید، ص 226)
ب – وجود فعل و انفعالات فیزیکی نیز اگر به اثبات رسد، نه تنها دلیلی بر نفی خدا و اسلام نیست، بلکه استدلالی بسیار محکم در (برهان علیت) و (برهان نظم)، و (برهان حرکت و محرک)، و (برهان حدوث و قدم ماده) و ... می باشد که همگی وجود علت، ناظم، محرک و قدیمی را به اثبات میرساند که دارای صفات، محدودیتها و شرایط ماده نباشد. کمال و هستی مطلق باشد، که همان خداوند متعال است. لذا شاهدیم که حتی داروین در تداوم نظریهی تکاملی خویش اذعان مینماید:
(بالاخره یک عامل مجهولی را باید برای پیدایش این تغییرات معتقد شد یعنی همه این عواملی که من ذکر می کنم باز هم معما را حل نمی کند و این مهم یعنی اینکه توجه به هدف و این همان اصلی است که الهیون می گویند : " اصل توجه به غایت ") (توحید، 251 تا 254)
ج – اگر چه داروین اولین کسی نیست که نظریهی تکاملی را بیان میدارد، اما به جهت طرح علمی آن در فلسفهی غرب، به عنوان مبدع شناخته و یا بهتر بگوییم تبلیغ شده است.
اصول نظریه داروین بر این اصل است که (کلیهی موجودات نیان مشترکی دارند). حال میگوییم که این حرف جدیدی نیست. آموزههای اسلامی بسیار پیش از داروین و کاملتر از او، این اصل را نه فقط به عنوان یک (نظریه)، بلکه به عنوان یک حقیقت و واقعیت آشکار و قطعی بیان نموده است و عمق و گسترهی نگاه اسلام در این امر حتی بسیار کاملتر از نگاه فیزیکی داروین است. مگر نه این که در آموزههای اسلامی، همهی موجودات زمینی از خاک آفریده شدهاند و زمین و آسمان خود نیز تجلی و معلول آفرینشهای دیگری هستند و در نهایت مبدأ پیدایش همهی مخلوقات عالم، اعم از ملک، جن، انسان، حیوان، نبات و ...، صادر اول و نور اولاست که او خود تجلی ذاتی است که دیگر مخلوق و حادث نیست.
پس اسلام به هیچ وجه معتقد به خلقت دفعی موجودات [به غیر از نور یا وجود اول] و نظریهی تکامل نیست.
د – بلکه آن چه مورد اشکال است، اولاً سوء استفاده از نظریهی تکامل برای نفی و تکذیب خداوند متعال است – ثانیاً چگونگی این تغییرات و تکامل است – ثالثاً سوء استفادهی بیدلیل برای نفی متافیزیک و بالتبع مادی دانستن اخلاقیات است – رابعاً مجبور دانستن همان علت غیر مادی (خدا) به قوانین وضع نمودهی خود است. که این اعتقاد از اسرائیلیات حتی به داروینیسم هم رسوخ کرده است. [یهودیها بر این باورند که خدا هست، اما دست او بسته است. خلقتی بر اصولی بنا نهاده و کنار کشیده است]:
(وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء ...) (المائده – 64)
ترجمه: یهود گفتند دست خدا بسته است (دیگر تغییری در خلقت نمیدهد و چیزی از عدم به وجود نخواهد آمد) به واسطه این گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست (قدرت و رحمت) او گشاده است. هر گونه بخواهد انفاق میکند ... .
لذا نه تنها شواهدی چون تولد حضرت عیسی علیهالسلام را داریم، بلکه در پیدایش و تحول هر ذرهای، در کنار تمامی علل مادی، همان علت تامه و غایی را میبینیم. چرا که (وجود) همیشه از (ممکن) است. یعنی شرایط او برای بودن و نبودن مساوی است، پس بودنش، علتی به غیر از علل مادی نیز میخواهد.
و نکتهی آخر مورد اختلاف این که، در نظریهی تکاملی داروین، پیدایش انسان از نسل میمون، فقط یک نظریه است که بر اساس برخی از شواهد و شباهت برخی از خصوصیات حیوانی این دو موجود بیان شده است و نه تنها به اثبات نرسیده، بلکه هیچ دلیل علمی (تجربی) یا فلسفی نیز برای آن اقامه نشده است و برخی از دانشمندان زیست معاصر نیز بنا به دلایلی [که شاید آنها نیز محل بحث داشته باشد] این نظریه را رد کردهاند. لذا هیچ دلیلی نیست که ما یک (نظریه) را یقیناً (علم) بنامیم و مدافع آن باشیم.
www.aviny.com
- [سایر] درباره نظریه تکاملی داروین نظرتان چیست؟
- [سایر] دیدگاه قرآن در رابطه با نظریه تکامل داروین چیست؟
- [سایر] با توجه به این که خودم به نظریه تکاملی داروین اعتقاد دارم. درباره این دیدگاه نظرتان چیست؟
- [سایر] با توجه به این که خودم به نظریه تکاملی داروین اعتقاد دارم. درباره این دیدگاه نظرتان چیست؟
- [سایر] آیا مسلمانان می توانند نظریه داروین را قبول کنند؟
- [سایر] آیا نظریه داروین در انکار وجود خدا کفایت نمی کند؟
- [سایر] نظریه داروین و آیات خلقت آدم از خاک کدامیک مورد پذیرش است؟
- [سایر] دوست دارم از همین ابتدای زندگی در سیر تکاملی خود گام بردارم ،ازدواج چگونه میتواند عامل تکامل آدم باشد ؟
- [سایر] دیدگاه قرآن درباره نظریه تکامل چیست؟
- [سایر] اسوالد اشپنگلر متفکر آلمانی، تاریخ را بیهدف میداند و به نظر او تاریخ روند تکاملی ندارد. شما گروه محققین اسلامی چگونه این نظریه را نقد میکنید؟ آیا در اسلام تاریخ بیهدف است؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] قتل بر سه گونه است: اوّل: قتل عمدی، در قتل عمدی یا قاتل به قصد قتل دیگری را میکشد یا با وسیلهای که به حسب عادت کشنده است و قاتل هم احتمال عقلایی این امر را بدهد قتل صورت میگیرد. دوم: قتل شبه عمد، در قتل شبه عمد شخصی کسی را با آلتی بزند که به حسب عادت کشنده نیست و یا قاتل این امر را احتمال نمیدهد و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتّفاقاً بکشد. سوم: قتل خطای محض، در قتل خطای محض قاتل انجام کاری بر روی مقتول را قصد نکرده، بلکه مثلاً برای شکار حیوانی تیر انداخته ولی اشتباهاً کسی را کشته است. در قتل عمد، ولیّ مقتول میتواند قاتل را عفو کند، یا در صورت وجود شرائط قصاص، او را با حکم حاکم شرع بکشد و اگر مقتول مسلمان، زن یا دختر باشند، اگر چه قاتل مسلمان او را هم میتوان کشت، لکن اگر قاتل، مرد باشد، باید نصف دیه او را به وی بدهند و ولیّ مقتول میتواند در صورت رضایت آنها به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد و در صورتی که رضایت آنها به دیهای باشد که در شرع معیّن شده است، چون اندازههایی که در شرع برای دیه تعیین شده مختلف است، قاتل میتواند هر اندازهای را که مایل است انتخاب کند، بنابراین میتواند قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و اگر رضایت آنها به قسم خاصّی از دیه باشد، قاتل باید همان قسم را بدهد. در قتل شبه عمد و خطای محض، ولیّ مقتول حقّ ندارد قاتل را بکشد، بلکه حقّ دریافت دیه دارد که در قتل شبه عمد از خود قاتل و در قتل خطای محض از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل دیه گرفته میشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] ک: شایسته است خطیب ملبس به عمامه و عبا باشد و بر عصا یا مانند آن تکیه کند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومین سلام کند و سزاوار است مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مسلمین و جهان اسلام و آن منطقه را برای مردم شرح دهد و آنها را به وظایفشان در برابر این مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه های دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطیب باید حداکثر استفاده را از خطبه ها برای تهذیب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهم روز بنماید که یکی از اهداف اصلی خطبه ها همین است. خطبه ها را با عبارات فصیح و گویا و بلیغ و مؤثر و نافذ ایراد نماید تا خطبه ها تأثیر لازم را در نفوس مسلمین بگذارد و از این فریضه عبادی سیاسی بهره گیری کامل شود; هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمین را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نماید و احتیاط واجب آن است که نمازگزاران هنگام ایراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشینند و سکوت را رعایت کنند و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولی اگر عمداً سخن بگویند، نماز جمعه آنها باطل نمی شود، هر چند کار خلافی کرده اند.