شبهه: وحی قرآن کریم امری تجربی است.
مسئله تجربی بودن از غرب و مسیحیت گرفته شده است. در قاموس لاهوتی می‌نویسد: (برخلاف اسلام در مسیحیت، شخص یک نقش ویژه‌ای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعة اسفنج نیست که صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون این‌که در آن تأثیری بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتی را که به الهام دریافت می‌کنند با لغات استعاره‌ای و رمزی بیان می‌کند.) این تحلیل نارسا از وحی، عوامل متعددی دارد؛ مانند محدود کردن مفهوم وحی در الهامات، خطورات قلبی و مکاشفات درونی وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجیه‌ناپذیر و مسائل دور از حقیقت در تورات و انجیل، گسترش تجربه‌گرایی جدید که تلاش می‌کند تمام پدیده‌های مادی و غیرمادی را با فرمول‌های حاکم بر علوم تجربی ارزیابی کند و... این نظریه که وحی درست در همان قلمرو تجربه و مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای می‌گیرد، اشکالات متعددی دارد: 1. این موضوع یک داوری ناموجه است که ما محدودیت‌ها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزه‌های علوم بشری را به حوزة معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیت آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما وحی را از آثارش می‌شناسیم و این آثار گویای این معنا می‌باشد که پدیده وحی هرگز در مدار و افق دانش‌های عمومی بشر نبوده و قوانین آنها را نمی‌پذیرد. وحی به معنایی که قرآن ترسیم و آن را طریق ویژة القای پیام الهی به پیامبران معرفی می‌کند که معنا و لفظ از ناحیه خداوند است و پیامبر نقش خبرگیرندگی حفظ و ابلاغ به مردم ندارد نمی‌تواند قوای دراکه بشر بر آن تأثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمی‌سد و در نتیجه، هدف وحی و بعثت لغو می‌گردد و این بزرگ‌ترین نقص برای وحی است. 2. وحی آن سنخ آگاهی ناگهانی و پیش‌بینی نشده نسبت به یک موضوع غیرقابل تفکر و اکتساب ناپذیر است که ناشی از افاضه مبدأ غیبی است؛ بدون آن‌که انسان گیرنده دخالت و تأثیری جز پذیرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالی که موضوع الهام و کشف عرفانی قابل تفکر یا جست‌وجو از طریق سلوک علمی و ریاضت‌های معقول یا نامعقول است و تمام مقصود اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. 3. الهام ممکن است، محصول القائات و وسوسه‌های شیطانی باشد؛ ولی حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و خداوند تمام ضمانت‌های لازم را برای حفظ آن تدبیر کرده است. با توجه به تفاوت‌های وحی با الهام و مکاشفه عرفانی و این‌که محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمی‌توان وحی را امری تجربی دانست.[1] به بیان دیگر، یکی از مشخصات پیامبران علیهم‌السّلام که آنان را از دیگر مصلحان و متفکران و برنامه‌ریزان اجتماعی جدا می‌سازد، این است که آنان تعالیم و برنامه‌های خود را از فراسوی طبیعت می‌گیرند و معتقدند که دستورها و فرمان‌های آنها زاییده مغز و فکر و اندیشة آنها نیست، بلکه آنچه را که می‌گویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود می‌آید، ولی برای یک فرد مادی که دایرة هستی را منحصر به جهان ماده می‌داند و جز ماده و پدیده‌های مادی به چیزی اعتقاد ندارد و به (وحی) با دیده شک می‌نگرد، این افراد به منظور جمع و سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده به وحی و نبوت، گاه وحی را (تبلور شخصیت باطنی) و گاه (نبوغ اجتماعی) می‌شمارند. اینان پیامبران را افرادی درستکار می‌دانند که در خبر دادن از آنچه دیده و شنیده‌اند صادقند؛ اما بدین معنا که منشأ آگاهی وحیانی آنان تراوش شخصیت باطنی خود آن‌هاست که در موقعیت مناسبی متبلور می‌شود، و نه ارتباط با عالم غیب و جهان ماورای طبیعت، باعث آن می‌شود. براساس این نگرش، روح متعالی، فطرت پاک، باور راسخ پالودگی از ناهنجاری‌های اعتقادی و رفتاری و اصالت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه و بینش پیامبران تأثیری عمیق گذاشته و آرمان‌های والای نفسانی، الهاماتی ویژه را در درون ایشان پدیدار ساخته است و آنسان که آنها را به عنوان یک حقیقت غیبی و وحی پنداشته‌اند. یا آن‌که در پرتو نبوغ خاص درونی و عقل اجماعی ویژه‌ای که از آن برخوردارند، قوانین و نظریاتی را که باعث ترقی و اصلاح و رشد جامعه بشری است عرضه می‌دارند. اشکالات این نظریه فزون‌تر از آن است که در این‌جا بازگو شود؛ زیرا: اولاً: دارندگان این تفسیر قبلا مدعا را مسلّم گرفته و می‌خواهند برای آن دلیلی جستجو کنند. آنان پذیرفته‌اند که وحی علت مادی دارد و مربوط به جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا می‌کنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشه‌های بالایی بوده‌اند، ولی ضعف و سستی این تفسیر بر کسی پوشیده نیست. ثانیاً: ما در جهان دو نوع مصلح داریم: گروهی برنامه‌های اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت می‌دهند و گروه دیگر برنامه‌های خود را مولود اندیشه‌های خود می‌دانند. گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و وعده و وعیدهای الهی می‌خواهند برنامه‌های خود را پیاده کنند، در حالی که گروه دوم از طریق دیگر می‌خواهند به هدف برسند. اگر وحی، زاییده نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت داده‌اند؟ تصور این‌که این انسان‌های بسیار، با تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت داده‌اند، تصوری موهون و کاملاً بی‌پایه است. چگونه متصورات انسان‌هایی در مناطق پراکنده و زمان‌های مختلف به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند؟ و بگویند: (... ان اتبع الاّ ما یوحی الیّ...؛[2] جز آنچه به من وحی شده است، از چیزی پیروی نمی‌کنم.) ثانیاً: این نظریه، چیز جدیدی نیست، بلکه به گونه‌ای در عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است. چیزی که است بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است. عرب جاهلی نیز قدرت‌نمایی پیامبر صلی الله علیه و آله در میدان فصاحت و بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر می‌خواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده و می‌فرماید: (... بل هو شاعر...)[3] آنگاه در پی نقد آن برآمده، و قرآنی را بالاتر از آن می‌داند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنان‌که می‌فرماید: (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ؛[4] این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان آورید.) و باز می‌فرماید: (و ما علمناه الشعر و ما ینبعی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین؛[5] ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن، کتاب یادآوری و قرآن مبین است.) رابعاً: هرگز نوابغ، نمی‌توانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند. و اگر هم خبری می‌دهند، خبر خود را با کلمات: (شاید)، (به نظر می‌رسد)، (حدس می‌زنم)، و مانند آن همراه می‌کنند، در حالی که پیامبران علیهم‌السّلام به صورت جزم از آینده‌های امت خود گزارش می‌دادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب می‌دیدند، چنان‌که می‌فرماید: (تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ؛[6] صالح به قوم خود (پس از آن‌که نقاد او را پی کردند) گفت: سه روز در خانه‌های خود از زندگی بهره ببرند و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد و این یک گزارش قطعی است.) هیچ نابغه‌ای نمی‌تواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد به گونه‌ای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. و یا گزارشی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورة دوم آیة 14 خبر از وقوع آن و پیروزی رومیان در مدت زمان کمی داد. این نوع گزارش‌های قطعی از ویژگی‌های پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش می‌کنند و نمونه‌هایی از این نوع گزارش‌های غیبی در کتاب (منشور جاوید) ج 10، ص 198207، آمده است و در آنجا ثابت شده است که منبع این گزارش‌های غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست. آری، گاهی برخی از افراد مرتاض می‌توانند از آینده خبر دهند، ولی این گزارش مربوط به نبوغ آنها نیست؛ زیرا آنان اصولاً نابغه نبوده، بلکه در اثر قطع علاقه از جهان طبیعت و فرو رفتن در عالم روح و روان، می‌توانند به وسایلی این گزارش‌ها را انجام دهند و هرگز ادعا نمی‌کنند که این گزارش‌ها، نتیجه محاسبات فکری و مغزی آن‌هاست. و به عبارت دیگر: آگاهی‌های این گروه‌ نیز از جهان غیب و ماورای طبیعت سرچشمه می‌گیرد. پی نوشتها: [1] . ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2، ص 5358، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات وحی یا شعور مرموز، همان، ص 102، مرکز نشر توزیع کتاب تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمدباقر سعیدی روشنی، نشر اندیشه. [2] . سورة انعام، آیة 50. [3] . سورة انبیاء، آیة 5. [4] . سورة حاقه، آیة 41. [5] . سورة یس، آیة 69. [6] . سورة هود، آیة 65. eporsesh.com
عنوان سوال:

شبهه: وحی قرآن کریم امری تجربی است.


پاسخ:

مسئله تجربی بودن از غرب و مسیحیت گرفته شده است. در قاموس لاهوتی می‌نویسد: (برخلاف اسلام در مسیحیت، شخص یک نقش ویژه‌ای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعة اسفنج نیست که صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون این‌که در آن تأثیری بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتی را که به الهام دریافت می‌کنند با لغات استعاره‌ای و رمزی بیان می‌کند.) این تحلیل نارسا از وحی، عوامل متعددی دارد؛ مانند محدود کردن مفهوم وحی در الهامات، خطورات قلبی و مکاشفات درونی وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجیه‌ناپذیر و مسائل دور از حقیقت در تورات و انجیل، گسترش تجربه‌گرایی جدید که تلاش می‌کند تمام پدیده‌های مادی و غیرمادی را با فرمول‌های حاکم بر علوم تجربی ارزیابی کند و...
این نظریه که وحی درست در همان قلمرو تجربه و مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای می‌گیرد، اشکالات متعددی دارد:
1. این موضوع یک داوری ناموجه است که ما محدودیت‌ها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزه‌های علوم بشری را به حوزة معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیت آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما وحی را از آثارش می‌شناسیم و این آثار گویای این معنا می‌باشد که پدیده وحی هرگز در مدار و افق دانش‌های عمومی بشر نبوده و قوانین آنها را نمی‌پذیرد. وحی به معنایی که قرآن ترسیم و آن را طریق ویژة القای پیام الهی به پیامبران معرفی می‌کند که معنا و لفظ از ناحیه خداوند است و پیامبر نقش خبرگیرندگی حفظ و ابلاغ به مردم ندارد نمی‌تواند قوای دراکه بشر بر آن تأثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمی‌سد و در نتیجه، هدف وحی و بعثت لغو می‌گردد و این بزرگ‌ترین نقص برای وحی است.
2. وحی آن سنخ آگاهی ناگهانی و پیش‌بینی نشده نسبت به یک موضوع غیرقابل تفکر و اکتساب ناپذیر است که ناشی از افاضه مبدأ غیبی است؛ بدون آن‌که انسان گیرنده دخالت و تأثیری جز پذیرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالی که موضوع الهام و کشف عرفانی قابل تفکر یا جست‌وجو از طریق سلوک علمی و ریاضت‌های معقول یا نامعقول است و تمام مقصود اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است.
3. الهام ممکن است، محصول القائات و وسوسه‌های شیطانی باشد؛ ولی حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و خداوند تمام ضمانت‌های لازم را برای حفظ آن تدبیر کرده است.
با توجه به تفاوت‌های وحی با الهام و مکاشفه عرفانی و این‌که محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمی‌توان وحی را امری تجربی دانست.[1]
به بیان دیگر، یکی از مشخصات پیامبران علیهم‌السّلام که آنان را از دیگر مصلحان و متفکران و برنامه‌ریزان اجتماعی جدا می‌سازد، این است که آنان تعالیم و برنامه‌های خود را از فراسوی طبیعت می‌گیرند و معتقدند که دستورها و فرمان‌های آنها زاییده مغز و فکر و اندیشة آنها نیست، بلکه آنچه را که می‌گویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود می‌آید، ولی برای یک فرد مادی که دایرة هستی را منحصر به جهان ماده می‌داند و جز ماده و پدیده‌های مادی به چیزی اعتقاد ندارد و به (وحی) با دیده شک می‌نگرد، این افراد به منظور جمع و سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده به وحی و نبوت، گاه وحی را (تبلور شخصیت باطنی) و گاه (نبوغ اجتماعی) می‌شمارند. اینان پیامبران را افرادی درستکار می‌دانند که در خبر دادن از آنچه دیده و شنیده‌اند صادقند؛ اما بدین معنا که منشأ آگاهی وحیانی آنان تراوش شخصیت باطنی خود آن‌هاست که در موقعیت مناسبی متبلور می‌شود، و نه ارتباط با عالم غیب و جهان ماورای طبیعت، باعث آن می‌شود.
براساس این نگرش، روح متعالی، فطرت پاک، باور راسخ پالودگی از ناهنجاری‌های اعتقادی و رفتاری و اصالت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه و بینش پیامبران تأثیری عمیق گذاشته و آرمان‌های والای نفسانی، الهاماتی ویژه را در درون ایشان پدیدار ساخته است و آنسان که آنها را به عنوان یک حقیقت غیبی و وحی پنداشته‌اند. یا آن‌که در پرتو نبوغ خاص درونی و عقل اجماعی ویژه‌ای که از آن برخوردارند، قوانین و نظریاتی را که باعث ترقی و اصلاح و رشد جامعه بشری است عرضه می‌دارند.
اشکالات این نظریه فزون‌تر از آن است که در این‌جا بازگو شود؛ زیرا:
اولاً: دارندگان این تفسیر قبلا مدعا را مسلّم گرفته و می‌خواهند برای آن دلیلی جستجو کنند. آنان پذیرفته‌اند که وحی علت مادی دارد و مربوط به جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا می‌کنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشه‌های بالایی بوده‌اند، ولی ضعف و سستی این تفسیر بر کسی پوشیده نیست.
ثانیاً: ما در جهان دو نوع مصلح داریم: گروهی برنامه‌های اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت می‌دهند و گروه دیگر برنامه‌های خود را مولود اندیشه‌های خود می‌دانند.
گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و وعده و وعیدهای الهی می‌خواهند برنامه‌های خود را پیاده کنند، در حالی که گروه دوم از طریق دیگر می‌خواهند به هدف برسند.
اگر وحی، زاییده نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت داده‌اند؟ تصور این‌که این انسان‌های بسیار، با تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت داده‌اند، تصوری موهون و کاملاً بی‌پایه است. چگونه متصورات انسان‌هایی در مناطق پراکنده و زمان‌های مختلف به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند؟ و بگویند: (... ان اتبع الاّ ما یوحی الیّ...؛[2] جز آنچه به من وحی شده است، از چیزی پیروی نمی‌کنم.)
ثانیاً: این نظریه، چیز جدیدی نیست، بلکه به گونه‌ای در عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است. چیزی که است بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است. عرب جاهلی نیز قدرت‌نمایی پیامبر صلی الله علیه و آله در میدان فصاحت و بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر می‌خواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده و می‌فرماید: (... بل هو شاعر...)[3] آنگاه در پی نقد آن برآمده، و قرآنی را بالاتر از آن می‌داند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنان‌که می‌فرماید: (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ؛[4] این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان آورید.)
و باز می‌فرماید: (و ما علمناه الشعر و ما ینبعی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین؛[5] ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن، کتاب یادآوری و قرآن مبین است.)
رابعاً: هرگز نوابغ، نمی‌توانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند. و اگر هم خبری می‌دهند، خبر خود را با کلمات: (شاید)، (به نظر می‌رسد)، (حدس می‌زنم)، و مانند آن همراه می‌کنند، در حالی که پیامبران علیهم‌السّلام به صورت جزم از آینده‌های امت خود گزارش می‌دادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب می‌دیدند، چنان‌که می‌فرماید: (تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ؛[6] صالح به قوم خود (پس از آن‌که نقاد او را پی کردند) گفت: سه روز در خانه‌های خود از زندگی بهره ببرند و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد و این یک گزارش قطعی است.)
هیچ نابغه‌ای نمی‌تواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد به گونه‌ای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. و یا گزارشی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورة دوم آیة 14 خبر از وقوع آن و پیروزی رومیان در مدت زمان کمی داد.
این نوع گزارش‌های قطعی از ویژگی‌های پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش می‌کنند و نمونه‌هایی از این نوع گزارش‌های غیبی در کتاب (منشور جاوید) ج 10، ص 198207، آمده است و در آنجا ثابت شده است که منبع این گزارش‌های غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست.
آری، گاهی برخی از افراد مرتاض می‌توانند از آینده خبر دهند، ولی این گزارش مربوط به نبوغ آنها نیست؛ زیرا آنان اصولاً نابغه نبوده، بلکه در اثر قطع علاقه از جهان طبیعت و فرو رفتن در عالم روح و روان، می‌توانند به وسایلی این گزارش‌ها را انجام دهند و هرگز ادعا نمی‌کنند که این گزارش‌ها، نتیجه محاسبات فکری و مغزی آن‌هاست. و به عبارت دیگر: آگاهی‌های این گروه‌ نیز از جهان غیب و ماورای طبیعت سرچشمه می‌گیرد.
پی نوشتها:
[1] . ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2، ص 5358، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات وحی یا شعور مرموز، همان، ص 102، مرکز نشر توزیع کتاب تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمدباقر سعیدی روشنی، نشر اندیشه.
[2] . سورة انعام، آیة 50.
[3] . سورة انبیاء، آیة 5.
[4] . سورة حاقه، آیة 41.
[5] . سورة یس، آیة 69.
[6] . سورة هود، آیة 65.
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین