"عدل" در لغت به معنای "میانه روی" و اجتناب از افراط و تفریط است و اگر با "عن" متعدّی شود، به معنای عدول و انصراف می‌آید. این واژه به معنای مثل و هم اندازه (معادل) نیز به کار گرفته می‌شود و گاه به معنای بدل و جانشین و فدیه است.[1] لکن در علم کلام و عقاید و... از حیث معانی ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد: 1. "عدل" به معنای تعادل و تساوی و عدم تبعیض؛ وقتی که استحقاق‌ها مساوی باشند. 2. "عدل" به معنای دوری از گناهان کبیره و عدم اشتهار به فسق؛ البته بیشترین کاربرد عدل به این معنا، در علم فقه است، لکن در کلام نیز در بحث امامت و ولایت فقیه مورد استفاده واقع می‌شود. 3. "عدل" با مفهومی اخلاقی به معنای رعایت حقوق دیگران در مقابل ظلم به معنای تجاوز به حقوق دیگران. 4. "عدل" با مفهومی اجتماعی به معنای توزیع عادلانۀ امکانات اجتماعی و امکان بهره‌وری یکسان مردم از امکانات تربیتی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و رفاهی. 5. "عدل" به معنای متعادل و موزون و قرار گرفتن هر چیزی در جای مناسب خودش، به این منظور که آن چیز در پی تعامل با سایر امور، نظامی احسن بسازد و عالم هستی را به سوی هدفی معین سوق دهد. این معنا از آن جا که نگاهی به کل نظام هستی دارد، مفهومی فلسفی قلمداد می‌شود. 6. "عدل" به معنای رعایت استحقاق‌ها در مقام تشریع و قضاوت و حسابرسی و اعطای پاداش یا اعمال مجازات و عقاب در مقابلِ ظلم به معنای کم نهادن از دستمزد مناسب استحقاق یا عقاب بیش از مقدار مناسب با جرم و عصیان. در قرآن کریم[2] نیز واژۀ عدل در معانی لغوی و اصطلاحی مختلف آن به کار برده شده است، لکن اکثر موارد آن، به صورت نفی ظلم از خداوند در مقام ثواب و عقاب در دنیا یا آخرت است. در سایر موارد، قسط و عدل را هدفی مهم برای بعثت انبیا دانسته و انبیا و سایر مردم را به رعایت عدالت و احترام به حقوق یکدیگر و عدم تجاوز به حقوق دیگران دعوت نموده و یا به قضاوت عادلانه و منصفانه دستور داده است. به علاوه، خلقت آسمان‌ها و زمین و انسان را متعادل و متوازن معرفی می‌نماید. از میان معانی فوق، عدل الاهی در مقام ثواب و عقاب بیش از بقیه مورد بحث و بررسی و نقض و ابرام واقع شده است. اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعری) معتقدند: هیچ چیزی بر خداوند ضروری و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزی بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف برای او است، در حالی که هیچ بنده‌ای حق تعیین تکلیف برای خدا و محدود کردن دایرۀ قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد. از این رو کسی حق ندارد که بگوید "صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است"، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر چه تمامی مؤمنان را به جهنم و تمامی کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست. منشأ اشتباه این گروه، نحوۀ بیانی است که معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زیرا معتزله (پیروان واصل بن عطاء) با تمسک به حسن و قبح عقلی و ذاتی، رعایت عدالت در دنیا و آخرت را بر خداوند واجب می‌دانند که بیان آنها با نوعی تحدید و تعیین تکلیف برای خداوند همراه است! در این میان امامیه (پیروان ائمۀ اثنی عشر) معتقدند: با توجه به حسن و قبح ذاتی و عقلی و با توجه به اقتضائات کمالی ذات خداوند، صدور قبایح از جمله: خلف وعده و کذب و ظلم از خداوند ممکن نیست و وقتی که صدور قبایح از خدا محال باشد، هر آنچه از خداوند صادر شود، حَسَن و عین عدالت خواهد بود. بنابراین، با توجه به وعده‌هایی که قرآن کریم داده است و با توجه به این که خلف وعده از او محال است، امکان ندارد که کفار و منافقان و مشرکانی را که بر کفر و نفاق و شرک مرده‌اند، به بهشت ببرد و بر عکس انبیا و اولیا و مؤمنان را به جهنم بیفکند. به عبارت روشن‌تر، صدور عدل و صدق و وفای به عهد "از خدا" ضروری و واجب و صدور قبایح "از خدا" محال است، نه این که صدور عدل "بر خدا" واجب و صدور ظلم "بر خدا" حرام باشد. "وجوب" در این جا به معنای "ضرورت فلسفی" در مقابل محال و ممتنع است، نه به معنای وجوب عقلی و یا شرعی به عنوان حکمی لازم بر خداوند. از این رو، نقش عقل در این جا کاشفیت از واقع و نفس الامر است، نه صدور حکمی بر خداوند. عقل تشخیص می‌دهد که حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنیا یا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعیین تکلیف برای خداوند و تحدید او را ندارد. در پی این نزاع، امامیه و معتزله به عدلیه معروف شدند و عدل را به عنوان یکی از اصول مذهب به اصول دین اضافه کردند، در حالی که اشاعره همچنان تنها توحید و نبوت و معاد را از اصول دین می‌دانستند. البته بین ایدۀ معتزله و شیعه نیز تفاوت‌های فراوانی است، و نظر شیعه از افراط معتزله و تفریط اشعری دور است. لازم به ذکر است که عدل به این معنا، دارای لوازمی است که در فقه یا کلام یا هر دو مورد استفاده و بررسی واقع شده‌اند. آنها عبارت اند از: الف. عدل در تکوین: هر مخلوقی متعادل و متوازن خلق شده است و اجزای آن به گونه‌ای تعبیه شده‌اند که بتوانند در مجموع، آن موجود را به کمال لایق برسانند. از آن سوی به هر موجودی در عالم آفرینش نقشی خاص داده شده، تا کل عالم هستی نیز به صورت منسجم و هماهنگ به سوی هدفی از پیش مقرر شده، حرکت نماید. ب. عدل در عالم تشریع: عدل تشریعی دو ملازمه دارد: 1. قبح عقاب بلا بیان:[3] خداوند کسی را به خاطر ترک تکلیف از روی جهل، (البته اگر قاصر باشد نه مقصر) عقاب نخواهد نمود. از این روی اگر کسی با مبلغ و منذری مواجه نگردید تا با دین آشنا شود و توان مهاجرت و تحقیق را نیز نداشت، مستضعف محسوب می‌شود و به دلیل اعمال جاهلانۀ خویش عقاب نمی‌گردد. از آن سوی در مواردی نیز که دستوری خاص از جانب شرع نرسیده است، حکم به جایز بودن آن عمل می‌شود. 2. قبح تکلیف بما لایطاق:[4] خداوند بیش از توان انسان از او تکلیفی نخواسته و عسر و حرج را از کسانی که معذورند، برداشته است.[5] از هر کسی تنها در حد توانش انتظار می‌رود و اعمالش نیز طبق توانایی‌هایش ارزیابی می‌گردد. اگر نیک باشد، پاداش داده می‌شود و اگر زشت باشد، معاقبه می‌گردد. ج. عدل در محشر: خداوند در روز قیامت با توجه به موارد فوق به عدالت حکم می‌کند. د. عدل در اجرای حکم: خداوند در اجرای حکم نیز به عدالت عمل می‌کند؛ نیکان را پاداش و بدکاران را عقاب می‌نماید. قابل توجه است که در ادعیۀ امامان معصوم‌ (ع) همواره از عدالت خداوند به او پناه برده شده است و در قرآن نیز صفت عدل به صورت سلب ظلم به خداوند نسبت داده شده است. رمز آن این است که اطاعت از حق و عبادت او آن گونه که شایستۀ او است، و شکر نعمات او به گونه‌ای که جبران نعمات و هدایای الاهی را بنماید، در توان کسی نیست؛ چرا که توفیق اطاعت و شکر او نیز خود تفضلی دیگر و موهبتی دیگر است و شکری جدید را می‌طلبد. از سوی دیگر، اطاعت و تشکر در مقابل نعماتی است که در دنیا در اختیار ما نهاده شده است. بنابراین ثواب اخروی، چیزی جز تفضل و عنایتی مضاعف نیست؛ یعنی از آن جا که رحمت الاهی بر غضبش مقدم است و خداوند رحمت را بر خود واجب نموده،[6] سنت الاهی بر دادن پاداش دوباره در مقابل اطاعت و تشکر واقع شده است. به همین جهت چندین برابر اعمال حسنۀ مؤمنان، به آنها پاداش می‌دهد، نه فقط به قدر استحقاقشان، و از عذاب اخروی مجرمان نیز به انحای مختلف: از راه بلایای دنیوی، سکرات مرگ و قبر و محشر و شفاعت می‌کاهد، به آنها تخفیف می‌دهد و آنها را به اندازۀ استحقاقشان مؤاخذه نمی‌کند. از این رو خداوند در مقام ثواب و عقاب اهل فضل و جود و احسان و عفو و مغفرت است، نه اهل عدل و احسان و تفضل و کرم و جود از حیث ارزش اخلاقی برتر از عدالت اند. در نتیجه، او فوق عدل است؛ چون حاکم و مولای مطلق و خیر محض و رحمت واسعه است. شایان ذکر است که اعتقاد به عدالت الاهی در تمامی ابعاد آن، دارای آثار علمی و عقیدتی و عملی فراوانی است. این اعتقاد، در ارایۀ دلیل‌های اثبات نبوت و امامت و معاد مورد استفاده قرار می‌گیرد و در استنباط احکام نیز نقشی عظیم را ایفا می‌کند. با امید به عدل الاهی در قیامت، صبر در مقابل ظلم و ستم دیگران (در صورت عجز از دفاع و دفع ظلم) آسان‌تر و مؤمنان به انجام حسنات و سبقت بر خیرات و اقامۀ عدل و قسط در جامعه و رعایت حقوق یکدیگر تشویق می‌شوند. پی نوشتها: [1] ر.ک: مصباح المنیر، ج 1 - 2، ص 396 - 397. [2] ر.ک: کشف الآیات، واژه‌های عدل، قسط، ظلّام. [3] اسراء، 15. [4] بقره، 233 و 286 ؛ انعام، 152 ؛ اعراف، 42 ؛ مؤمنون، 62. [5] فتح، 17 ؛ نور، 61 ؛ حج، 78 ؛ توبه، 91 ؛ مائده، 6. [6] انعام، 12 و 54. منابع و مآخذ: 1. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 1- 3، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ دوم، 1409 ه ق، ص 290 - 273 و ص 310 - 301. 2. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 2، مرکز مدیریت حوزه، چاپ دوم، قم، 1366، ص 334 - 329. 3. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1 - 2، الانجلو مصر، چاپ دوم، 1375ه ق، مصر، ص 47 و 48. 4. حلبی، ابی الصلاح، تقریب المعارف، دفتر انتشارات اسلامی، 1363 ،قم، ص 92 – 88 و 71. 5. علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، دفتر انتشارات اسلامی، 1411 ق، قم، ص 255 - 211. 6. مطهری، مرتضی، عدل الاهی، چاپ دهم، سال 57، ص 66 - 59. 7. طوسی، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، شکوری، چاپ چهارم، سال 73، قم، ص 367 - 356. 8. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج1-2، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوازدهم، سال 76، قم، ص 199 - 190، (درس 20). 9. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، ج 1، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، قم، ص 72. 10. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج 1، چاپ دوم، سال 81، قم، ص 325 - 313. منبع: http://farsi.islamquest.net
"عدل" در لغت به معنای "میانه روی" و اجتناب از افراط و تفریط است و اگر با "عن" متعدّی شود، به معنای عدول و انصراف میآید. این واژه به معنای مثل و هم اندازه (معادل) نیز به کار گرفته میشود و گاه به معنای بدل و جانشین و فدیه است.[1] لکن در علم کلام و عقاید و... از حیث معانی ذیل مورد بررسی قرار میگیرد:
1. "عدل" به معنای تعادل و تساوی و عدم تبعیض؛ وقتی که استحقاقها مساوی باشند.
2. "عدل" به معنای دوری از گناهان کبیره و عدم اشتهار به فسق؛ البته بیشترین کاربرد عدل به این معنا، در علم فقه است، لکن در کلام نیز در بحث امامت و ولایت فقیه مورد استفاده واقع میشود.
3. "عدل" با مفهومی اخلاقی به معنای رعایت حقوق دیگران در مقابل ظلم به معنای تجاوز به حقوق دیگران.
4. "عدل" با مفهومی اجتماعی به معنای توزیع عادلانۀ امکانات اجتماعی و امکان بهرهوری یکسان مردم از امکانات تربیتی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و رفاهی.
5. "عدل" به معنای متعادل و موزون و قرار گرفتن هر چیزی در جای مناسب خودش، به این منظور که آن چیز در پی تعامل با سایر امور، نظامی احسن بسازد و عالم هستی را به سوی هدفی معین سوق دهد. این معنا از آن جا که نگاهی به کل نظام هستی دارد، مفهومی فلسفی قلمداد میشود.
6. "عدل" به معنای رعایت استحقاقها در مقام تشریع و قضاوت و حسابرسی و اعطای پاداش یا اعمال مجازات و عقاب در مقابلِ ظلم به معنای کم نهادن از دستمزد مناسب استحقاق یا عقاب بیش از مقدار مناسب با جرم و عصیان.
در قرآن کریم[2] نیز واژۀ عدل در معانی لغوی و اصطلاحی مختلف آن به کار برده شده است، لکن اکثر موارد آن، به صورت نفی ظلم از خداوند در مقام ثواب و عقاب در دنیا یا آخرت است.
در سایر موارد، قسط و عدل را هدفی مهم برای بعثت انبیا دانسته و انبیا و سایر مردم را به رعایت عدالت و احترام به حقوق یکدیگر و عدم تجاوز به حقوق دیگران دعوت نموده و یا به قضاوت عادلانه و منصفانه دستور داده است. به علاوه، خلقت آسمانها و زمین و انسان را متعادل و متوازن معرفی مینماید.
از میان معانی فوق، عدل الاهی در مقام ثواب و عقاب بیش از بقیه مورد بحث و بررسی و نقض و ابرام واقع شده است.
اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعری) معتقدند: هیچ چیزی بر خداوند ضروری و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزی بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف برای او است، در حالی که هیچ بندهای حق تعیین تکلیف برای خدا و محدود کردن دایرۀ قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد. از این رو کسی حق ندارد که بگوید "صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است"، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر چه تمامی مؤمنان را به جهنم و تمامی کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست.
منشأ اشتباه این گروه، نحوۀ بیانی است که معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زیرا معتزله (پیروان واصل بن عطاء) با تمسک به حسن و قبح عقلی و ذاتی، رعایت عدالت در دنیا و آخرت را بر خداوند واجب میدانند که بیان آنها با نوعی تحدید و تعیین تکلیف برای خداوند همراه است!
در این میان امامیه (پیروان ائمۀ اثنی عشر) معتقدند: با توجه به حسن و قبح ذاتی و عقلی و با توجه به اقتضائات کمالی ذات خداوند، صدور قبایح از جمله: خلف وعده و کذب و ظلم از خداوند ممکن نیست و وقتی که صدور قبایح از خدا محال باشد، هر آنچه از خداوند صادر شود، حَسَن و عین عدالت خواهد بود. بنابراین، با توجه به وعدههایی که قرآن کریم داده است و با توجه به این که خلف وعده از او محال است، امکان ندارد که کفار و منافقان و مشرکانی را که بر کفر و نفاق و شرک مردهاند، به بهشت ببرد و بر عکس انبیا و اولیا و مؤمنان را به جهنم بیفکند.
به عبارت روشنتر، صدور عدل و صدق و وفای به عهد "از خدا" ضروری و واجب و صدور قبایح "از خدا" محال است، نه این که صدور عدل "بر خدا" واجب و صدور ظلم "بر خدا" حرام باشد. "وجوب" در این جا به معنای "ضرورت فلسفی" در مقابل محال و ممتنع است، نه به معنای وجوب عقلی و یا شرعی به عنوان حکمی لازم بر خداوند. از این رو، نقش عقل در این جا کاشفیت از واقع و نفس الامر است، نه صدور حکمی بر خداوند. عقل تشخیص میدهد که حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنیا یا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعیین تکلیف برای خداوند و تحدید او را ندارد.
در پی این نزاع، امامیه و معتزله به عدلیه معروف شدند و عدل را به عنوان یکی از اصول مذهب به اصول دین اضافه کردند، در حالی که اشاعره همچنان تنها توحید و نبوت و معاد را از اصول دین میدانستند. البته بین ایدۀ معتزله و شیعه نیز تفاوتهای فراوانی است، و نظر شیعه از افراط معتزله و تفریط اشعری دور است.
لازم به ذکر است که عدل به این معنا، دارای لوازمی است که در فقه یا کلام یا هر دو مورد استفاده و بررسی واقع شدهاند. آنها عبارت اند از:
الف. عدل در تکوین:
هر مخلوقی متعادل و متوازن خلق شده است و اجزای آن به گونهای تعبیه شدهاند که بتوانند در مجموع، آن موجود را به کمال لایق برسانند. از آن سوی به هر موجودی در عالم آفرینش نقشی خاص داده شده، تا کل عالم هستی نیز به صورت منسجم و هماهنگ به سوی هدفی از پیش مقرر شده، حرکت نماید.
ب. عدل در عالم تشریع:
عدل تشریعی دو ملازمه دارد:
1. قبح عقاب بلا بیان:[3] خداوند کسی را به خاطر ترک تکلیف از روی جهل، (البته اگر قاصر باشد نه مقصر) عقاب نخواهد نمود. از این روی اگر کسی با مبلغ و منذری مواجه نگردید تا با دین آشنا شود و توان مهاجرت و تحقیق را نیز نداشت، مستضعف محسوب میشود و به دلیل اعمال جاهلانۀ خویش عقاب نمیگردد. از آن سوی در مواردی نیز که دستوری خاص از جانب شرع نرسیده است، حکم به جایز بودن آن عمل میشود.
2. قبح تکلیف بما لایطاق:[4] خداوند بیش از توان انسان از او تکلیفی نخواسته و عسر و حرج را از کسانی که معذورند، برداشته است.[5] از هر کسی تنها در حد توانش انتظار میرود و اعمالش نیز طبق تواناییهایش ارزیابی میگردد. اگر نیک باشد، پاداش داده میشود و اگر زشت باشد، معاقبه میگردد.
ج. عدل در محشر:
خداوند در روز قیامت با توجه به موارد فوق به عدالت حکم میکند.
د. عدل در اجرای حکم:
خداوند در اجرای حکم نیز به عدالت عمل میکند؛ نیکان را پاداش و بدکاران را عقاب مینماید.
قابل توجه است که در ادعیۀ امامان معصوم (ع) همواره از عدالت خداوند به او پناه برده شده است و در قرآن نیز صفت عدل به صورت سلب ظلم به خداوند نسبت داده شده است. رمز آن این است که اطاعت از حق و عبادت او آن گونه که شایستۀ او است، و شکر نعمات او به گونهای که جبران نعمات و هدایای الاهی را بنماید، در توان کسی نیست؛ چرا که توفیق اطاعت و شکر او نیز خود تفضلی دیگر و موهبتی دیگر است و شکری جدید را میطلبد.
از سوی دیگر، اطاعت و تشکر در مقابل نعماتی است که در دنیا در اختیار ما نهاده شده است. بنابراین ثواب اخروی، چیزی جز تفضل و عنایتی مضاعف نیست؛ یعنی از آن جا که رحمت الاهی بر غضبش مقدم است و خداوند رحمت را بر خود واجب نموده،[6] سنت الاهی بر دادن پاداش دوباره در مقابل اطاعت و تشکر واقع شده است. به همین جهت چندین برابر اعمال حسنۀ مؤمنان، به آنها پاداش میدهد، نه فقط به قدر استحقاقشان، و از عذاب اخروی مجرمان نیز به انحای مختلف: از راه بلایای دنیوی، سکرات مرگ و قبر و محشر و شفاعت میکاهد، به آنها تخفیف میدهد و آنها را به اندازۀ استحقاقشان مؤاخذه نمیکند.
از این رو خداوند در مقام ثواب و عقاب اهل فضل و جود و احسان و عفو و مغفرت است، نه اهل عدل و احسان و تفضل و کرم و جود از حیث ارزش اخلاقی برتر از عدالت اند. در نتیجه، او فوق عدل است؛ چون حاکم و مولای مطلق و خیر محض و رحمت واسعه است.
شایان ذکر است که اعتقاد به عدالت الاهی در تمامی ابعاد آن، دارای آثار علمی و عقیدتی و عملی فراوانی است. این اعتقاد، در ارایۀ دلیلهای اثبات نبوت و امامت و معاد مورد استفاده قرار میگیرد و در استنباط احکام نیز نقشی عظیم را ایفا میکند. با امید به عدل الاهی در قیامت، صبر در مقابل ظلم و ستم دیگران (در صورت عجز از دفاع و دفع ظلم) آسانتر و مؤمنان به انجام حسنات و سبقت بر خیرات و اقامۀ عدل و قسط در جامعه و رعایت حقوق یکدیگر تشویق میشوند.
پی نوشتها:
[1] ر.ک: مصباح المنیر، ج 1 - 2، ص 396 - 397.
[2] ر.ک: کشف الآیات، واژههای عدل، قسط، ظلّام.
[3] اسراء، 15.
[4] بقره، 233 و 286 ؛ انعام، 152 ؛ اعراف، 42 ؛ مؤمنون، 62.
[5] فتح، 17 ؛ نور، 61 ؛ حج، 78 ؛ توبه، 91 ؛ مائده، 6.
[6] انعام، 12 و 54.
منابع و مآخذ:
1. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 1- 3، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ دوم، 1409 ه ق، ص 290 - 273 و ص 310 - 301.
2. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 2، مرکز مدیریت حوزه، چاپ دوم، قم، 1366، ص 334 - 329.
3. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1 - 2، الانجلو مصر، چاپ دوم، 1375ه ق، مصر، ص 47 و 48.
4. حلبی، ابی الصلاح، تقریب المعارف، دفتر انتشارات اسلامی، 1363 ،قم، ص 92 – 88 و 71.
5. علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، دفتر انتشارات اسلامی، 1411 ق، قم، ص 255 - 211.
6. مطهری، مرتضی، عدل الاهی، چاپ دهم، سال 57، ص 66 - 59.
7. طوسی، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، شکوری، چاپ چهارم، سال 73، قم، ص 367 - 356.
8. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج1-2، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوازدهم، سال 76، قم، ص 199 - 190، (درس 20).
9. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، ج 1، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، قم، ص 72.
10. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج 1، چاپ دوم، سال 81، قم، ص 325 - 313.
منبع: http://farsi.islamquest.net
- [سایر] منظور از عدل در اصول دین چیست؟
- [سایر] آیا این درست است؟ اصول دین 3 تا است: توحید، معاد، نبوت اما اصول مذهب شیعه 5 تا است: توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل
- [سایر] چرا در اصول دین از صفت عدل برای خدا استفاده شده و صفت دیگری بهکار برده نشده است؟
- [سایر] چرا در اصول دین از صفت عدل برای خدا استفاده شده و صفت دیگری به کار برده نشده است؟
- [سایر] عدل در اصول دین به چه معنا است؟ و آیا صحیح است بگوییم در آیه شریفه: (إِنَّ الله یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ)، منظور از احسان، اهل بیت(ع) هستند؟
- [سایر] اصول پنجگانه دین اسلام (توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد) در کجای ذکر صلوات قرار دارد؟
- [سایر] در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟
- [سایر] لطف کنید در خصوص اصول اعتقادی(توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت) توضیحاتی ارائه نمایید و یا جهت یادگیری این مسائل چند کتاب معرفی می نمایید؟
- [سایر] آزادی مقیّد به عدل است یا دین؟
- [سایر] عبارت (اشهد ان محمدا رسول الله) از اصول دین است یا از فروع دین منظور مصداق نبی است نه خود اصل نبوت ؟ اگر از اصول دین است راه اثبات عقلی آن چیست؟ و این آیا به این اصل عدم تقلیدی بودن اصول دین تناقض ندارد؟
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله اردبیلی] در صورت تحقق دولت عدل اسلامیِ جامع الشرایط، استخراج معادن و گنجها و استفاده از جنگلها و اموال عمومی، باید با اجازه آن باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله اردبیلی] در صورت تحقق دولت عدل اسلامیِ جامع الشرایط، استفاده از جنگلها و نیزارهای طبیعی و دریاها و معادن و رودخانههای بزرگ و جانوران وحشی و مانند آنها، باید با اجازه حکومت باشد، هر چند این اجازه به طور عام باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیّت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریّه ، باید ملاحظه اهمیّت شود ، و مجردّ ضرر ، موجب واجب نبودن نمی شود ، پس اگر توقّف داشته باشد ، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احکام ضروریّه اسلام بر بذل جان و مال ، واجب است بذل آن
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.