در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟
در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟ 1. اصول دین اسلام ، اصولی اعتقادی هستند که همه ی فرقه های مسلمان آنها را قبول داشته و اتفاق نظر دارند که هر کس معتقد به این اصول باشد مسلمان است . این اصول عبارتند از : توحید ، نبوت و معاد. توحید یعنی اعتقاد به این که اوّلاً خدایی وجود دارد و ثانیاً آن خدا یگانه بوده و از داشتن شریک منزّه است ؛ لذا اگر کسی یکی از این دو امر را انکار کند مسلمان نیست. امّا نبوت یعنی اعتقاد به این که: اوّلاً لازم است خداوند متعال پیامبرانی برای هدایت بشر ارسال نماید. بر این اساس خداوند متعال پیامبران زیادی را در طول تاریخ برای هدایت بشر ارسال نموده است. ثانیاً آخرین پیامبر خدا رسول اکرم (ص) است. ثالثاً پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. پس اگر کسی یکی از این سه امر را انکار نماید مسلمان نخواهد بود. امّا معاد یعنی اعتقاد به این که: اوّلاً با مرگ ، زندگی انسان به پایان نمی رسد ؛ بلکه انسان بعد از مردن ، دوباره در عالمی دیگر به نام عالم آخرت با همین صورت فعلی خویش محشور می شود ، تا به اعمال وعقائد او رسیدگی شود. ثانیاً در آن عالم کسانی که از راه انبیاء (ع) تبعیت نکرده اند در جهنم مجازات می شوند و کسانی که تابع انبیاء (ع) بوده اند دربهشت پاداش می یابند. بنا بر این اگر کسی یکی از این دو امر را انکار کند باز مسلمان نخواهد. البته آنچه لازم و ضروری است ، اعتقاد به اصل این اعتقادات است ؛ امّا در جزئیات آنها ممکن است افراد باهم اختلاف نظرهایی داشته باشند . اینها بنیادی ترین اعتقادات اسلام است که هر کدام زیرشاخه های فراوانی نیز دارند. لذا اعتقاد به این مقدار ، حدّ اقلّ چیزی است که برای مسلمانی لازم است. امّا دلیل اینکه این سه اصل ، اصول دین اسلامند ، اجماع مسلمین ، آیات فراوان قرآن کریم و سیره ی پیامبر(ص) است که تا کسی به این سه اصل اقرار نمی کرد او را به مسلمانی قبول نمی نمود. خداوند متعال می فرماید: ( وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ : و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو(بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. ) (بقره:4) طبق این آیه مومن کسی است که نبوّت و معاد را قبول داشته باشد. ( قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی‌ رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ : (یوسف) گفت: (پیش از آنکه جیره ی غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم. ) (یوسف: 37) در اینجا که حضرت یوسف (ع) در حال تبلیغ دین است دو اصل را به عنوان اساس دین مطرح می کند: توحید و معاد. البته به این نیز اشاره می فرماید که خودش ملهم از جانب خدا بوده نبی است. ( إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ : معبود شما خداوند یگانه است؛ امّا کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند، دلهایشان(حق را) انکار می‌کند و مستکبرند. ) (النحل:22) در این آیه نیز توحید و معاد به عنوان ملاک ایمان معرَّفی شده اند. ( إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً . أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً : کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار می‌کنند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و می‌گویند: (به بعضی ایمان می‌آوریم، و بعضی را انکار می کنیم) و می‌خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند ، آنها کافران حقیقی‌اند؛ و برای کافران، مجازات خوارکننده‌ای فراهم ساخته‌ایم. ) (النساء:150، 151) در این آیات نیز توحید و نبوّت به عنوان ملاک ایمان معرّفی گشته منکر آنها کافر خوانده شده اند. حال از مجموع این آیات که نمونه ای از صدها آیه اند متوجّه می شویم که توحید ، نبوّت و معاد ملاک مسلمانی بوده انکار یکی از اینها مساوی با کفر است. 2. امّا عدل که یکی از صفات خداوند متعال است ، از زیرشاخه های بحث توحید است و همه ی مسلمین بر این باورند که خدا عادل است ، لکن در تفسیر این گزاره ، بین گروهی از اهل سنّت به نام اشاعره و گروه دیگری از مسلمین ( شیعه و فرقه معتزله که آنها هم گروهی از اهل سنّت هستند ) اختلافی پیدا شده است. شیعه و معتزله بر این اعتقادند که عقل ما عدل و ظلم را تشخیص می دهد ؛ لذا برخی امور ذاتا خوب و عدلند و برخی دیگر ذاتا بد و ظلمند ؛ و خدا بر اساس عدل عمل می کند و تنها به خوبی و عدل حکم می کند ؛ امّا اشاعره معتقدند اعمال ذاتاً نه خوب و عدلند و نه بد و ظلم ؛ بلکه خدا هر کاری را انجام دهد یا به آن حکم کند ، همان کار ، خوب و عدل است ؛ و هر کاری را انجام ندهد و از آن نهی نماید آن کار بد و ظلم است ؛ لذا اگر خدا امر نمی کرد که دروغ نگویید ، دروغ بد نبود ؛ از این رو شیعه و معتزله در این اعتقاد با اشاعره متفاوت شده اند ؛ و به همین دلیل به شیعه و معتزله عدلیّه گفته می شود ؛ و عدل از اصول مذهب شیعه و معتزله به شمار می رود ؛ لذا این مساله در اصل ، از فروعات و جزئیات بحث توحید است و خود، اصل مستقلّی نیست ؛ و تنها معرِّف و نمایانگر این دو فرقه (شیعه و معتزله ) است. اختلاف دیگر شیعه با همه ی اهل سنّت اعمّ از اشاعره و معتزله بر سر مساله ی امامت است. شیعه امامت را ادامه ی نبوّت دانسته و معتقد است که امام به جز دریافت وحی همه ی مسؤلیتهای پیامبر را داراست. لذا امام باید مثل پیامبر معصوم از گناه و اشتباه بوده و در علم و عبادت باید افضل مردم باشد ؛ و فقط خدا می داند این خصوصیات در چه کسی وجود دارد ، لذا تنها خدا می تواند امام را تعیین نماید ؛ و خدا در غدیر خم از راه وحی به پیامبرش اطلاع داده که امام بعد از او علی ابن ابی طالب (ع) است . پس از نظر شیعه امامت ادامه و امتداد نبوّت بوده و از فروع و توابع آن به شمار می رود و اصل جداگانه ای نیست . امّا اهل سنّت امامت را از فروع دین می دانند و معتقدند که امام باید توسط مردم انتخاب شود و معصوم بودن و برتری علمی داشتن بر همه مسلمین را شرط امامت نمی دانند. بنا بر این چون شیعه امامت را از توابع اصل نبوت می داند ، و با این اعتقاد در بین مسلمین شناخته می شود ، از این رو امامت نیز جزء اصول مذهب شیعه شناخته می شود. خلاصه ی مطلب این که : اصول دین اسلام سه تاست ؛ توحید ، نبوت ، معاد . و اصول مذهب شیعه که این مذهب را از دیگر مذاهب اسلامی متمایز می کند دو تاست : عدل و امامت. اگر کسی به سه اصل اول اعتقاد داشته باشد مسلمان است ؛ و اگر افزون بر سه اصل اوّل به دو اصل عدل و امامت نیز طبق نظر شیعیان اعتقاد داشته باشد مسلمان شیعه است. البته باز متذکر می شویم که شمرده شدن این دو اصل به عنوان اصول مذهب شیعه ، به این معنا نیست که دیگر مذاهب قائل به آنها نیستند. همه ی مسلمین اصل مساله ی عدل و امامت را قبول دارند ؛ لکن بین شیعه و دیگر مسلمین موجود ، در جزئیّات این دو امر اختلاف نظر جدّی وجود دارد و چون در این دو مساله شیعه تأکید فراوانی دارد ، لذا این دو تبدیل به مشخّصه ی شیعه شده و اصول مذهب شیعه شمرده می شوند. 3. در بین این اصول پنجگانه ، اصل الاصول توحید است. چون بدون اعتقاد به خدا اعتقاد به عدل و فرستاده ی او (نبی ) و جانشین فرستاده اش (امام ) معنی ندارد. کما اینکه بدون اعتقاد به خدا ، اعتقاد به روز حساب و داوری نیز معنای موجّهی نخواهد داشت. بعد از توحید ، عدل که یکی از صفات الهی است مهمترین اصل است چون بدون اعتقاد به عدل آنچنان که شیعه قائل است اثبات عقلی نبوّت و امامت و معاد نیز محال خواهد بود. چرا که در براهین اثبات همه ی اینها ، عدل با تعریف شیعه ملحوظ است. البته ممکن است گفته شود این سه اصل با حکمت خدا نیز قابل اثباتند . ولی باید توجّه داشت که حکمت و عدل لازم ملزوم یکدیگرند. لذا اشاعره در بحث حکمت نیز چاره ای ندارند جز اینکه بگویند خدا بر اساس حکمت کار نمی کند بلکه هر چه کند همان حکمت است. پس اگر کسی عدل خدا را طبق تعریف شیعه قبول نداشته باشد منطقاً حکمت خدا را هم طبق تعریف شیعه نمی تواند اثبات نماید. و با تعریفی که از حکمت ارائه شئ نمی توان وجوب وجود نبی یا امام یا معاد را اثبات نمود. امّا بعد از عدل ، نبوّت است. چون تا نبوّت نباشد جانشین او (امام) هم معنی نخواهد داشت. همچنین اگر نبی ، دین و شریعت نیاورد معاد به معنای خاصّ و انسانی آن نیز معنی نخواهد داشت. باید دینی باشد تا مردم تکلیف داشته باشته به تبع آن حساب پس بدهند. همچنین اثبات حقّانیّت معاد از راه خبر نبی نیز ممکن است. امّا بعد از نبوّت ، امامت است. چون امام نیز تمام خصوصیّات نبی را داراست به جز دریافت وحی. به عبارت دیگر نبی دارای دو جنبه ی وجودی است جنبه ی دریافت وحی و جنبه ی ابلاغ و تبیین و اجرای آن ؛ که جز اوّلی ، باقی همه در مورد امام نیز صادق است. لذا بحث امامت در اصل از زیرشاخه های نبوّت است. و بالاخره در آخرین رتبه معاد است که جلوه گاه همه ی اصول پیشین است.
عنوان سوال:

در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟


پاسخ:

در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟


1. اصول دین اسلام ، اصولی اعتقادی هستند که همه ی فرقه های مسلمان آنها را قبول داشته و اتفاق نظر دارند که هر کس معتقد به این اصول باشد مسلمان است . این اصول عبارتند از : توحید ، نبوت و معاد.
توحید یعنی اعتقاد به این که اوّلاً خدایی وجود دارد و ثانیاً آن خدا یگانه بوده و از داشتن شریک منزّه است ؛ لذا اگر کسی یکی از این دو امر را انکار کند مسلمان نیست.
امّا نبوت یعنی اعتقاد به این که: اوّلاً لازم است خداوند متعال پیامبرانی برای هدایت بشر ارسال نماید. بر این اساس خداوند متعال پیامبران زیادی را در طول تاریخ برای هدایت بشر ارسال نموده است. ثانیاً آخرین پیامبر خدا رسول اکرم (ص) است. ثالثاً پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. پس اگر کسی یکی از این سه امر را انکار نماید مسلمان نخواهد بود.
امّا معاد یعنی اعتقاد به این که: اوّلاً با مرگ ، زندگی انسان به پایان نمی رسد ؛ بلکه انسان بعد از مردن ، دوباره در عالمی دیگر به نام عالم آخرت با همین صورت فعلی خویش محشور می شود ، تا به اعمال وعقائد او رسیدگی شود. ثانیاً در آن عالم کسانی که از راه انبیاء (ع) تبعیت نکرده اند در جهنم مجازات می شوند و کسانی که تابع انبیاء (ع) بوده اند دربهشت پاداش می یابند. بنا بر این اگر کسی یکی از این دو امر را انکار کند باز مسلمان نخواهد.
البته آنچه لازم و ضروری است ، اعتقاد به اصل این اعتقادات است ؛ امّا در جزئیات آنها ممکن است افراد باهم اختلاف نظرهایی داشته باشند . اینها بنیادی ترین اعتقادات اسلام است که هر کدام زیرشاخه های فراوانی نیز دارند. لذا اعتقاد به این مقدار ، حدّ اقلّ چیزی است که برای مسلمانی لازم است.
امّا دلیل اینکه این سه اصل ، اصول دین اسلامند ، اجماع مسلمین ، آیات فراوان قرآن کریم و سیره ی پیامبر(ص) است که تا کسی به این سه اصل اقرار نمی کرد او را به مسلمانی قبول نمی نمود.
خداوند متعال می فرماید:
( وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ : و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو(بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. ) (بقره:4)
طبق این آیه مومن کسی است که نبوّت و معاد را قبول داشته باشد.
( قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی‌ رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ : (یوسف) گفت: (پیش از آنکه جیره ی غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم. ) (یوسف: 37)
در اینجا که حضرت یوسف (ع) در حال تبلیغ دین است دو اصل را به عنوان اساس دین مطرح می کند: توحید و معاد. البته به این نیز اشاره می فرماید که خودش ملهم از جانب خدا بوده نبی است.
( إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ : معبود شما خداوند یگانه است؛ امّا کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند، دلهایشان(حق را) انکار می‌کند و مستکبرند. ) (النحل:22)
در این آیه نیز توحید و معاد به عنوان ملاک ایمان معرَّفی شده اند.
( إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً . أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً : کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار می‌کنند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و می‌گویند: (به بعضی ایمان می‌آوریم، و بعضی را انکار می کنیم) و می‌خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند ، آنها کافران حقیقی‌اند؛ و برای کافران، مجازات خوارکننده‌ای فراهم ساخته‌ایم. ) (النساء:150، 151)
در این آیات نیز توحید و نبوّت به عنوان ملاک ایمان معرّفی گشته منکر آنها کافر خوانده شده اند.
حال از مجموع این آیات که نمونه ای از صدها آیه اند متوجّه می شویم که توحید ، نبوّت و معاد ملاک مسلمانی بوده انکار یکی از اینها مساوی با کفر است.
2. امّا عدل که یکی از صفات خداوند متعال است ، از زیرشاخه های بحث توحید است و همه ی مسلمین بر این باورند که خدا عادل است ، لکن در تفسیر این گزاره ، بین گروهی از اهل سنّت به نام اشاعره و گروه دیگری از مسلمین ( شیعه و فرقه معتزله که آنها هم گروهی از اهل سنّت هستند ) اختلافی پیدا شده است. شیعه و معتزله بر این اعتقادند که عقل ما عدل و ظلم را تشخیص می دهد ؛ لذا برخی امور ذاتا خوب و عدلند و برخی دیگر ذاتا بد و ظلمند ؛ و خدا بر اساس عدل عمل می کند و تنها به خوبی و عدل حکم می کند ؛ امّا اشاعره معتقدند اعمال ذاتاً نه خوب و عدلند و نه بد و ظلم ؛ بلکه خدا هر کاری را انجام دهد یا به آن حکم کند ، همان کار ، خوب و عدل است ؛ و هر کاری را انجام ندهد و از آن نهی نماید آن کار بد و ظلم است ؛ لذا اگر خدا امر نمی کرد که دروغ نگویید ، دروغ بد نبود ؛ از این رو شیعه و معتزله در این اعتقاد با اشاعره متفاوت شده اند ؛ و به همین دلیل به شیعه و معتزله عدلیّه گفته می شود ؛ و عدل از اصول مذهب شیعه و معتزله به شمار می رود ؛ لذا این مساله در اصل ، از فروعات و جزئیات بحث توحید است و خود، اصل مستقلّی نیست ؛ و تنها معرِّف و نمایانگر این دو فرقه (شیعه و معتزله ) است.
اختلاف دیگر شیعه با همه ی اهل سنّت اعمّ از اشاعره و معتزله بر سر مساله ی امامت است. شیعه امامت را ادامه ی نبوّت دانسته و معتقد است که امام به جز دریافت وحی همه ی مسؤلیتهای پیامبر را داراست. لذا امام باید مثل پیامبر معصوم از گناه و اشتباه بوده و در علم و عبادت باید افضل مردم باشد ؛ و فقط خدا می داند این خصوصیات در چه کسی وجود دارد ، لذا تنها خدا می تواند امام را تعیین نماید ؛ و خدا در غدیر خم از راه وحی به پیامبرش اطلاع داده که امام بعد از او علی ابن ابی طالب (ع) است . پس از نظر شیعه امامت ادامه و امتداد نبوّت بوده و از فروع و توابع آن به شمار می رود و اصل جداگانه ای نیست . امّا اهل سنّت امامت را از فروع دین می دانند و معتقدند که امام باید توسط مردم انتخاب شود و معصوم بودن و برتری علمی داشتن بر همه مسلمین را شرط امامت نمی دانند. بنا بر این چون شیعه امامت را از توابع اصل نبوت می داند ، و با این اعتقاد در بین مسلمین شناخته می شود ، از این رو امامت نیز جزء اصول مذهب شیعه شناخته می شود.
خلاصه ی مطلب این که :
اصول دین اسلام سه تاست ؛ توحید ، نبوت ، معاد . و اصول مذهب شیعه که این مذهب را از دیگر مذاهب اسلامی متمایز می کند دو تاست : عدل و امامت. اگر کسی به سه اصل اول اعتقاد داشته باشد مسلمان است ؛ و اگر افزون بر سه اصل اوّل به دو اصل عدل و امامت نیز طبق نظر شیعیان اعتقاد داشته باشد مسلمان شیعه است. البته باز متذکر می شویم که شمرده شدن این دو اصل به عنوان اصول مذهب شیعه ، به این معنا نیست که دیگر مذاهب قائل به آنها نیستند. همه ی مسلمین اصل مساله ی عدل و امامت را قبول دارند ؛ لکن بین شیعه و دیگر مسلمین موجود ، در جزئیّات این دو امر اختلاف نظر جدّی وجود دارد و چون در این دو مساله شیعه تأکید فراوانی دارد ، لذا این دو تبدیل به مشخّصه ی شیعه شده و اصول مذهب شیعه شمرده می شوند.
3. در بین این اصول پنجگانه ، اصل الاصول توحید است. چون بدون اعتقاد به خدا اعتقاد به عدل و فرستاده ی او (نبی ) و جانشین فرستاده اش (امام ) معنی ندارد. کما اینکه بدون اعتقاد به خدا ، اعتقاد به روز حساب و داوری نیز معنای موجّهی نخواهد داشت. بعد از توحید ، عدل که یکی از صفات الهی است مهمترین اصل است چون بدون اعتقاد به عدل آنچنان که شیعه قائل است اثبات عقلی نبوّت و امامت و معاد نیز محال خواهد بود. چرا که در براهین اثبات همه ی اینها ، عدل با تعریف شیعه ملحوظ است. البته ممکن است گفته شود این سه اصل با حکمت خدا نیز قابل اثباتند . ولی باید توجّه داشت که حکمت و عدل لازم ملزوم یکدیگرند. لذا اشاعره در بحث حکمت نیز چاره ای ندارند جز اینکه بگویند خدا بر اساس حکمت کار نمی کند بلکه هر چه کند همان حکمت است. پس اگر کسی عدل خدا را طبق تعریف شیعه قبول نداشته باشد منطقاً حکمت خدا را هم طبق تعریف شیعه نمی تواند اثبات نماید. و با تعریفی که از حکمت ارائه شئ نمی توان وجوب وجود نبی یا امام یا معاد را اثبات نمود.
امّا بعد از عدل ، نبوّت است. چون تا نبوّت نباشد جانشین او (امام) هم معنی نخواهد داشت. همچنین اگر نبی ، دین و شریعت نیاورد معاد به معنای خاصّ و انسانی آن نیز معنی نخواهد داشت. باید دینی باشد تا مردم تکلیف داشته باشته به تبع آن حساب پس بدهند. همچنین اثبات حقّانیّت معاد از راه خبر نبی نیز ممکن است. امّا بعد از نبوّت ، امامت است. چون امام نیز تمام خصوصیّات نبی را داراست به جز دریافت وحی. به عبارت دیگر نبی دارای دو جنبه ی وجودی است جنبه ی دریافت وحی و جنبه ی ابلاغ و تبیین و اجرای آن ؛ که جز اوّلی ، باقی همه در مورد امام نیز صادق است. لذا بحث امامت در اصل از زیرشاخه های نبوّت است. و بالاخره در آخرین رتبه معاد است که جلوه گاه همه ی اصول پیشین است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین