در آیات قرآن و روایات اشاراتی به بحث اسم اعظم شده است؛ مثلا با توجه به شأن نزول جریان آصف بن برخیا و... در قرآن، می توان این حادثه را از مصادیق برخورداری افراد، از اسم اعظم دانست. امام عسکری (ع)در روایتی فرموده اند: اسم اعظم مرکب از هفتاد و سه حرف است، و آصف بن برخیا از میان همه آنها تنها یکی را می‌دانست، و همان یکی را به کار برد و در یک چشم بر هم زدن فاصله سرزمین خود و کشور سبا را در هم نوردید و تخت بلقیس را بدست گرفته و نزد سلیمان حاضر کرد ولی در نزد ما اهل بیت از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرف است فقط یک حرف نزد ما نیست، و آن هم مخصوص خدا است و خداوند آن را برای علم غیب خود نگهداشته است.[1] از امام صادق (ع) نیز روایت شده که فرمود: "خدای عز و جل اسم اعظم خود را مرکب از هفتاد و سه حرف کرده و از آن حروف بیست و پنج حرف را به آدم و بیست و پنج حرف را به نوح و هشت حرف را به ابراهیم و چهار حرف را به موسی و دو حرف را به عیسی داد، با همان دو حرف بود که عیسی مرده‌ها را زنده می‌کرد و کور مادر زاد و پیسی را شفا می‌داد، ولی به رسول خدا محمد (ص) از آن حروف، هفتاد و دو حرف را آموخت و یکی را در پرده داشت تا کسی به آن چه که در ذات او است پی نبرد و او به آن چه که در ذات دیگران است آگاه باشد."[2] روایات متعددی مشابه این دو روایت در منابع روایی ما وجود دارد. نکته قابل دقت آن است که آیا اسم اعظم صرف لفظ است یا حقیقتی ورای لفظ دارد؟ آنچه در اذهان مردم وجود دارد این است که اسم اعظم یک اسم لفظی از اسماء خدای تعالی است که اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب می‌شود، و در هیچ امری از تاثیر باز نمی‌ماند. و چون در میان اسماء حسنای خدا به چنین اسمی دست نیافته و در اسم جلاله (اللَّه) نیز چنین اثری ندیده‌اند معتقد شده‌اند که اسم اعظم مرکب از حروفی است که هر کسی آن حروف و نحوه ترکیب آن را نمی‌داند، ولی اگر کسی به آن دست بیابد همۀ موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در می‌آیند. علا مه طباطبائی ره در این زمینه می فرماید: "به نظر برخی اسم اعظم دارای لفظی است که به حسب طبع دلالت بر آن می‌کند نه به حسب وضع لغوی، چیزی که هست ترکیب حروف آن به حسب اختلاف حوایج و مطالب مختلف می‌شود، و برای بدست آوردن آن، طرق مخصوصی است که نخست حروف آن، به آن طرق استخراج شده و سپس آن را ترکیب نموده و با آن دعا می‌کنند، و تفصیل آن محتاج به مراجعه به آن فن است."[3] ایشان در رد این نظر می فرمایند: "اگر چه می توان از بعضی روایات برداشت کرد که اسم اعظم لفظ است، و لیکن با توجه به بحث از علت و معلول و خواص آن باید گفت تاثیر حقیقی دائر مدار وجود اشیاء و قوت و ضعف وجود آنها و سنخیت بین مؤثر و متاثر است، و محال است که یک صوتی که ما آن را از حنجرۀ خود خارج می‌کنیم، و یا صورت خیالیی که ما آن را در ذهن خود تصور می‌نماییم کارش بجایی برسد که به وجود خود، وجود هر چیزی را مقهور سازد، و در آنچه که ما میل داریم به دلخواه ما تصرف نموده آسمان را زمین و زمین را آسمان کند، دنیا را آخرت و آخرت را دنیا کند، و ... و حال آنکه خود آن صوت معلول اراده ما است و لذا اسماء الاهی- مخصوصا اسم اعظم او- هر چند مؤثر در عالم بوده و اسباب و وسائطی برای نزول فیض از ذات خدای تعالی در این عالم مشهود بوده باشند، لیکن این تاثیرشان بخاطر حقایق‌شان است و معنای تاثیر اسماء الهی خصوصا اسم اعظم این است که خدای تعالی که پدید آورنده هر چیزی است، هر چیزی را به یکی از صفات کریمه‌اش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، ایجاد می‌کند، نه این که لفظ خشک و خالی اسم و یا معنای مفهوم از آن و یا حقیقت دیگری غیر ذات متعالی خدا چنین تاثیری داشته باشد."[4] از روایاتی که بیان کردیم روشن شد که اولا: انبیای الاهی مخصوصا خاتم انبیا (ص) هم چنین ائمه اطهار (ع) این اسم را می دانستند و غیر از این بزرگواران افرادی مانند آصف برخیا نیز در حد بسیار اندک از اسم اعظم بهره داشته و با استفاده از آن کارهایی انجام می دادند.[5] ثانیا: اسم اعظم صرف یک لفظ نیست که هر کسی آن را گفت اثر کند بلکه حقیقت با ارزشی است که در اثر خود سازی،تهذیب نفس،عبادت و توفیقات الهی در وجود چنین افرادی پیدا می شود و در پرتو این حالت خداوند چنان قدرت و مقام والایی به آنها داده است. پی نوشتها: [1] الکافی ج : 1 ص : 230 حدیث3. [2] الکافی ج : 1 ص : 230 حدیث2. [3] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 8، ص 464، مترجم، موسوی همدانی، سید محمد باقر، چاپ جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش. [4] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان. ص 465 و 466-و ج 15 ص 518، باتلخیص. [5] همان، ج 15، ص 528 ، ج 18، ص 19؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 31 و 32. با تلخیص. منبع: http://farsi.islamquest.net
در آیات قرآن و روایات اشاراتی به بحث اسم اعظم شده است؛ مثلا با توجه به شأن نزول جریان آصف بن برخیا و... در قرآن، می توان این حادثه را از مصادیق برخورداری افراد، از اسم اعظم دانست. امام عسکری (ع)در روایتی فرموده اند: اسم اعظم مرکب از هفتاد و سه حرف است، و آصف بن برخیا از میان همه آنها تنها یکی را میدانست، و همان یکی را به کار برد و در یک چشم بر هم زدن فاصله سرزمین خود و کشور سبا را در هم نوردید و تخت بلقیس را بدست گرفته و نزد سلیمان حاضر کرد ولی در نزد ما اهل بیت از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرف است فقط یک حرف نزد ما نیست، و آن هم مخصوص خدا است و خداوند آن را برای علم غیب خود نگهداشته است.[1]
از امام صادق (ع) نیز روایت شده که فرمود: "خدای عز و جل اسم اعظم خود را مرکب از هفتاد و سه حرف کرده و از آن حروف بیست و پنج حرف را به آدم و بیست و پنج حرف را به نوح و هشت حرف را به ابراهیم و چهار حرف را به موسی و دو حرف را به عیسی داد، با همان دو حرف بود که عیسی مردهها را زنده میکرد و کور مادر زاد و پیسی را شفا میداد، ولی به رسول خدا محمد (ص) از آن حروف، هفتاد و دو حرف را آموخت و یکی را در پرده داشت تا کسی به آن چه که در ذات او است پی نبرد و او به آن چه که در ذات دیگران است آگاه باشد."[2]
روایات متعددی مشابه این دو روایت در منابع روایی ما وجود دارد.
نکته قابل دقت آن است که آیا اسم اعظم صرف لفظ است یا حقیقتی ورای لفظ دارد؟
آنچه در اذهان مردم وجود دارد این است که اسم اعظم یک اسم لفظی از اسماء خدای تعالی است که اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب میشود، و در هیچ امری از تاثیر باز نمیماند. و چون در میان اسماء حسنای خدا به چنین اسمی دست نیافته و در اسم جلاله (اللَّه) نیز چنین اثری ندیدهاند معتقد شدهاند که اسم اعظم مرکب از حروفی است که هر کسی آن حروف و نحوه ترکیب آن را نمیداند، ولی اگر کسی به آن دست بیابد همۀ موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در میآیند.
علا مه طباطبائی ره در این زمینه می فرماید: "به نظر برخی اسم اعظم دارای لفظی است که به حسب طبع دلالت بر آن میکند نه به حسب وضع لغوی، چیزی که هست ترکیب حروف آن به حسب اختلاف حوایج و مطالب مختلف میشود، و برای بدست آوردن آن، طرق مخصوصی است که نخست حروف آن، به آن طرق استخراج شده و سپس آن را ترکیب نموده و با آن دعا میکنند، و تفصیل آن محتاج به مراجعه به آن فن است."[3]
ایشان در رد این نظر می فرمایند: "اگر چه می توان از بعضی روایات برداشت کرد که اسم اعظم لفظ است، و لیکن با توجه به بحث از علت و معلول و خواص آن باید گفت تاثیر حقیقی دائر مدار وجود اشیاء و قوت و ضعف وجود آنها و سنخیت بین مؤثر و متاثر است، و محال است که یک صوتی که ما آن را از حنجرۀ خود خارج میکنیم، و یا صورت خیالیی که ما آن را در ذهن خود تصور مینماییم کارش بجایی برسد که به وجود خود، وجود هر چیزی را مقهور سازد، و در آنچه که ما میل داریم به دلخواه ما تصرف نموده آسمان را زمین و زمین را آسمان کند، دنیا را آخرت و آخرت را دنیا کند، و ... و حال آنکه خود آن صوت معلول اراده ما است و لذا اسماء الاهی- مخصوصا اسم اعظم او- هر چند مؤثر در عالم بوده و اسباب و وسائطی برای نزول فیض از ذات خدای تعالی در این عالم مشهود بوده باشند، لیکن این تاثیرشان بخاطر حقایقشان است و معنای تاثیر اسماء الهی خصوصا اسم اعظم این است که خدای تعالی که پدید آورنده هر چیزی است، هر چیزی را به یکی از صفات کریمهاش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، ایجاد میکند، نه این که لفظ خشک و خالی اسم و یا معنای مفهوم از آن و یا حقیقت دیگری غیر ذات متعالی خدا چنین تاثیری داشته باشد."[4]
از روایاتی که بیان کردیم روشن شد که اولا: انبیای الاهی مخصوصا خاتم انبیا (ص) هم چنین ائمه اطهار (ع) این اسم را می دانستند و غیر از این بزرگواران افرادی مانند آصف برخیا نیز در حد بسیار اندک از اسم اعظم بهره داشته و با استفاده از آن کارهایی انجام می دادند.[5]
ثانیا: اسم اعظم صرف یک لفظ نیست که هر کسی آن را گفت اثر کند بلکه حقیقت با ارزشی است که در اثر خود سازی،تهذیب نفس،عبادت و توفیقات الهی در وجود چنین افرادی پیدا می شود و در پرتو این حالت خداوند چنان قدرت و مقام والایی به آنها داده است.
پی نوشتها:
[1] الکافی ج : 1 ص : 230 حدیث3.
[2] الکافی ج : 1 ص : 230 حدیث2.
[3] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 8، ص 464، مترجم، موسوی همدانی، سید محمد باقر، چاپ جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش.
[4] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان. ص 465 و 466-و ج 15 ص 518، باتلخیص.
[5] همان، ج 15، ص 528 ، ج 18، ص 19؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 31 و 32. با تلخیص.
منبع: http://farsi.islamquest.net
- [سایر] چه کسی اسم اعظم را می دانسته و با آن چه کار مهمی انجام داد؟
- [سایر] چه کسی اسم اعظم را می دانسته و با آن چه کار مهمی انجام داد؟
- [سایر] اسم اعظم خداوند چیست؟
- [سایر] اسم اعظم خدا چیست؟
- [سایر] اسم اعظم الهی چیست ؟
- [سایر] مقصود از اسم اعظم چیست؟
- [سایر] آیا امامان دارای اسم اعظم بوده اند؟
- [سایر] آیا دانستن اسم اعظم اثری درزندگی دارد؟
- [سایر] اسم اعظم به چه معناست و چگونه می توان این اسم را شناخت؟
- [سایر] اسم اعظم خداوند چیست و چه اثری دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در تنگی وقت یا در جایی که ترس از دزد یا درنده ای باشد می توان سوره را ترک کرد و همچنین در جایی که عجله برای کار مهمی داشته باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر در روزه ماه رمضان در شب جنب شود و به تفصیلی که در مساله گذشت بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود فقط باید قضای ان روزه را بگیرد ولی اگر کار دیگری که روزه را باطل می کند عمدا انجام دهد در صورتی که می دانسته ان کار روزه را باطل می کند قضا و کفاره بر او واجب می شود و همچنین در صورتی که می دانسته ان کار حرام است اگر چه نمی دانسته که روزه را باطل می کند مانند به دروغ نسبت دادن به خدا و پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم و ایمه معصومین علیهم السلام
- [آیت الله سیستانی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود ، یا برای انسان ضرر مهمی دارد حرام است .
- [آیت الله مکارم شیرازی] 10 در صورتی که یقین یا خوف خطر یا ضرر مهمی برای مادر داشته باشد در مراحل اولیه جایز است.
- [آیت الله وحید خراسانی] خوردن و اشامیدن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر مهمی دارد حرام است
- [امام خمینی] اگر بدانند که میت ترتیب قضا شدن را نمی دانسته یا ندانند که می دانسته، لازم نیست به ترتیب برای او قضا بجا بیاورند.
- [آیت الله سبحانی] اگر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود که سوره را نخواند، مثلا بترسد که اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده، یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند و اگر برای کار مهمّی عجله داشته باشد می تواند سوره را نخواند.
- [آیت الله سیستانی] جایز است که زن از داروهایی که عادت ماهانه را از وقت عادی خود به عقب میاندازد، برای اتمام برخی واجبات چون روزه و مناسک حج و جز آن استفاده کند، مشروط بر آنکه این کار به او زیان مهمی نزند، و اگر در صورت استفاده از این داروها، خونی ببیند که متصل نباشد، گر چه در ایام عادتش باشد، مشمول احکام حیض نخواهد بود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود یا برای انسان ضرر مهمّی دارد؛ مثل این که به نقص عضو میانجامد، حرام است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر بدانند که میت ترتیب قضا شدن را نمی دانسته یا بدانند که می دانسته یا نه یا بدانند در هر صورت لازم نیست به ترتیب برای او قضا بجا بیآورند .