مذهب یکی از اساسیترین نیروهای سازنده حقوق به شمار میرود و حتی در کشورهایی که حقوق را به طور کلی از مذهب جدا ساختهاند، هرگز اثر عقاید مذهبی را در تدوین و اجرای قانون انکار نمیکنند. ارتباطی که بین حقوق و مذهب وجود دارد کما بیش در برخی مکاتب و نظامات حقوقی پذیرفته شده است به طوری که در حقوق اروپای غربی (رومی ژرمنی) مبنای حقوقی را قواعد روم و تعلیمهای اخلاقی مذهب مسیح و افکار آزادی خواهانه حکیمان قرن هجدهم تشکیل میدهد و مبنای اصلی حقوق کشورهای انگلیس و آمریکا (کامن لا) را نیز اخلاق ناشی از مذهب مسیح و سیاست مربوط به حمایت فرد و آزادی او تشکیل میدهد و رفته رفته در حقوق آنها قواعدی وضع شده که با قواعد گروه رومی ژرمنی شباهت فراوان دارد. حقوق اسلام نیز حقوق مذهبی است. یعنی قواعد آن از منبع وحی سرچشمه گرفته است.[1] در کشور ما مذهب عملاً بخش مهمی از حقوق کنونی را به وجود آورده است. به طوری که قوه مقننه موظف است که از مقررات مذهب جعفری پیروی کند و نباید قانونی برخلاف احکام مذهب امامیه وضع کند.[2] به عبارتی، قوانین کیفری و مدنی و به ویژه در اموری که مربوط به خانواده است و هم چنین عقود معین بر مبانی فقه امامیه استوار گردیده، به گونهای که بخشهای مهمی از آنها ترجمه کتب فقهای امامیه میباشد و حتی در مقام دادرسی چنان چه در موردی خاص قانون حکم خاصی نداشته باشد، دادرس باید (با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید.)[3] این تکلیف به ویژه در امور مدنی که گسترش قواعد آن با مانعی برخورد نمیکند، حقوق ما را بیش از پیش به مذهب وابسته میکند به طوری که گروهی سخن از وحدت این دو مفهوم میگویند یا حداقل این که این وحدت را از آرمان های حکومت اسلامی بر میشمارند. در مقام مقایسة نفوذ مذهب در حقوق اسلام با سایر حقوق باید گفت: اگر چه حقوق اسلام از نظر روش استنباط حکم و وسائل فنّی آن با حقوق غرب شباهت فراوان دارد، امّا از آن جا که قواعد حقوق اسلامی دارای چهرهای الهی و فطری است، بیشتر کوشش حقوقدانان اسلامی مصروف به شناخت مراد شارع و استنباط نظر واقعی اوست. علاوه بر این قواعد حقوق اسلام، همه به جعل و اعتبار الهی، اعتبار و مشروعیت پیدا میکند. به عبارت دیگر مانند مکاتب حقوق عقلی است که ملاک را دستورات عقل عملی بداند نه مانند مکاتب حقوق پوزیتیویستی است که دارای ماهیتی صرفاً قراردادی و اعتباری باشد، بلکه اعتباراتی است مبتنی بر واقعیات، اعتباراتی است که اعتبار کننده و جاعل آن خداوند علیم و حکیم است.[4] امّا دربارة ارزش حقوقی و ضمانت اجرای مذهب و امور مذهب باید گفت که در هر نظام حقوقی اگرچه عمومیترین ضمانت اجرای آن، ضمانت اجرای بیرونی و دولتی است، ولی آن چه روشن است این است که این ضمانت اجرا همیشه کارآمد نبوده، زیرا چه بسیار قانون شکنیهایی که به دور از چشم مأموران دولتی صورت میگیرد. در اینجاست که مذهب برای جلوگیری از قانون شکنی و اعمال امور مذهبی دو ضمانت اجرایی را ارائه نموده که به آنها اشاره میکنیم: 1. اولین ضمانت اجرایی که از دل مذهب بیرون میآید و از آن ناشی میشود، شرمندگی قانونشکن و محکومیت آن نزد قاضی وجدان خویش است که البته باید گفت که این ضمانت اجرا نیز همیشه کارآمد نخواهد بود، چرا که بر اثر تکرار گناه و ارتکاب پی در پی شخص به محرمات و قانون شکنیها، این ضمانت اجرا فاقد اثر خواهد شد و امکان محاکمة شخص را نزد وجدان خویش سلب خواهد کرد. 2. ضمانت اجرایی که از بقیه ضمانت اجراها مهمتر و کارآمدتر بوده و از مذهب نیز ناشی میشود این است که فرد به این اعتقاد و باور رسیده باشد که عالم محضر خداست و تمام افعال او در منظر خدا انجام میپذیرد، نه کاری را میتوان از او پنهان داشت و نه میتوان از قلمرو حکومت و مجازات او گریخت. قانون شکنی که خود را از مجازات دولت آزاد میبیند و یا از شدت تکرار گناه، احساس شرمندگی نمیکند در صورت اعتقاد به خداوند متعال و مذهب از کیفر کردار خویش بیمناک است در نتیجه تلاش میکند که دست به گناه و قانون شکنی نیالاید.[5] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ سوم، 1378. 2. مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ناصر کاتوزیان، تهران: شرکت سهامی انتشار، چ بیست و ششم، 1379. 3. فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، تاریخ چاپ، 1361. 4. دین و دولت در اسلام، غلامرضا ظریفیان شفیعی، ناشر میراث ملل، چ اول، تهران، 1376. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ بیست و ششم، 1379، ص 109. [2] . ر.ک: قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصل 72. [3] . همان، اصل 167. [4] . خسروشاهی، قدرت الله؛ دانش پژوه، مصطفی، فلسفه حقوق، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ سوم، 1378، ص 64. [5] . همان، ص 94.
مذهب یکی از اساسیترین نیروهای سازنده حقوق به شمار میرود و حتی در کشورهایی که حقوق را به طور کلی از مذهب جدا ساختهاند، هرگز اثر عقاید مذهبی را در تدوین و اجرای قانون انکار نمیکنند.
ارتباطی که بین حقوق و مذهب وجود دارد کما بیش در برخی مکاتب و نظامات حقوقی پذیرفته شده است به طوری که در حقوق اروپای غربی (رومی ژرمنی) مبنای حقوقی را قواعد روم و تعلیمهای اخلاقی مذهب مسیح و افکار آزادی خواهانه حکیمان قرن هجدهم تشکیل میدهد و مبنای اصلی حقوق کشورهای انگلیس و آمریکا (کامن لا) را نیز اخلاق ناشی از مذهب مسیح و سیاست مربوط به حمایت فرد و آزادی او تشکیل میدهد و رفته رفته در حقوق آنها قواعدی وضع شده که با قواعد گروه رومی ژرمنی شباهت فراوان دارد. حقوق اسلام نیز حقوق مذهبی است. یعنی قواعد آن از منبع وحی سرچشمه گرفته است.[1]
در کشور ما مذهب عملاً بخش مهمی از حقوق کنونی را به وجود آورده است. به طوری که قوه مقننه موظف است که از مقررات مذهب جعفری پیروی کند و نباید قانونی برخلاف احکام مذهب امامیه وضع کند.[2]
به عبارتی، قوانین کیفری و مدنی و به ویژه در اموری که مربوط به خانواده است و هم چنین عقود معین بر مبانی فقه امامیه استوار گردیده، به گونهای که بخشهای مهمی از آنها ترجمه کتب فقهای امامیه میباشد و حتی در مقام دادرسی چنان چه در موردی خاص قانون حکم خاصی نداشته باشد، دادرس باید (با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید.)[3] این تکلیف به ویژه در امور مدنی که گسترش قواعد آن با مانعی برخورد نمیکند، حقوق ما را بیش از پیش به مذهب وابسته میکند به طوری که گروهی سخن از وحدت این دو مفهوم میگویند یا حداقل این که این وحدت را از آرمان های حکومت اسلامی بر میشمارند.
در مقام مقایسة نفوذ مذهب در حقوق اسلام با سایر حقوق باید گفت: اگر چه حقوق اسلام از نظر روش استنباط حکم و وسائل فنّی آن با حقوق غرب شباهت فراوان دارد، امّا از آن جا که قواعد حقوق اسلامی دارای چهرهای الهی و فطری است، بیشتر کوشش حقوقدانان اسلامی مصروف به شناخت مراد شارع و استنباط نظر واقعی اوست. علاوه بر این قواعد حقوق اسلام، همه به جعل و اعتبار الهی، اعتبار و مشروعیت پیدا میکند. به عبارت دیگر مانند مکاتب حقوق عقلی است که ملاک را دستورات عقل عملی بداند نه مانند مکاتب حقوق پوزیتیویستی است که دارای ماهیتی صرفاً قراردادی و اعتباری باشد، بلکه اعتباراتی است مبتنی بر واقعیات، اعتباراتی است که اعتبار کننده و جاعل آن خداوند علیم و حکیم است.[4]
امّا دربارة ارزش حقوقی و ضمانت اجرای مذهب و امور مذهب باید گفت که در هر نظام حقوقی اگرچه عمومیترین ضمانت اجرای آن، ضمانت اجرای بیرونی و دولتی است، ولی آن چه روشن است این است که این ضمانت اجرا همیشه کارآمد نبوده، زیرا چه بسیار قانون شکنیهایی که به دور از چشم مأموران دولتی صورت میگیرد. در اینجاست که مذهب برای جلوگیری از قانون شکنی و اعمال امور مذهبی دو ضمانت اجرایی را ارائه نموده که به آنها اشاره میکنیم:
1. اولین ضمانت اجرایی که از دل مذهب بیرون میآید و از آن ناشی میشود، شرمندگی قانونشکن و محکومیت آن نزد قاضی وجدان خویش است که البته باید گفت که این ضمانت اجرا نیز همیشه کارآمد نخواهد بود، چرا که بر اثر تکرار گناه و ارتکاب پی در پی شخص به محرمات و قانون شکنیها، این ضمانت اجرا فاقد اثر خواهد شد و امکان محاکمة شخص را نزد وجدان خویش سلب خواهد کرد.
2. ضمانت اجرایی که از بقیه ضمانت اجراها مهمتر و کارآمدتر بوده و از مذهب نیز ناشی میشود این است که فرد به این اعتقاد و باور رسیده باشد که عالم محضر خداست و تمام افعال او در منظر خدا انجام میپذیرد، نه کاری را میتوان از او پنهان داشت و نه میتوان از قلمرو حکومت و مجازات او گریخت. قانون شکنی که خود را از مجازات دولت آزاد میبیند و یا از شدت تکرار گناه، احساس شرمندگی نمیکند در صورت اعتقاد به خداوند متعال و مذهب از کیفر کردار خویش بیمناک است در نتیجه تلاش میکند که دست به گناه و قانون شکنی نیالاید.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ سوم، 1378.
2. مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ناصر کاتوزیان، تهران: شرکت سهامی انتشار، چ بیست و ششم، 1379.
3. فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، تاریخ چاپ، 1361.
4. دین و دولت در اسلام، غلامرضا ظریفیان شفیعی، ناشر میراث ملل، چ اول، تهران، 1376.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ بیست و ششم، 1379، ص 109.
[2] . ر.ک: قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصل 72.
[3] . همان، اصل 167.
[4] . خسروشاهی، قدرت الله؛ دانش پژوه، مصطفی، فلسفه حقوق، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ سوم، 1378، ص 64.
[5] . همان، ص 94.
- [سایر] نقش ارکان نظام در اجرای صحیح قانون اساسی چیست؟
- [سایر] نقش ارکان نظام در اجرای صحیح قانون اساسی چیست؟
- [آیت الله مظاهری] نقش پیامبر گرامی در بنا گذاشتن مذهب شیعه چیست؟
- [سایر] چرا مذهب ما به شیعه جعفری معروف است؟ نقش امامان قبل از امام صادق(علیه السلام) چه بوده است؟
- [سایر] نقش مذهب و ایدئولوژی را در انقلاب اسلامی بررسی نمایید؟
- [سایر] نقش افراد متعهد و اسلام شناس در مجلس خبرگان قانون اساسی چگونه بود؟
- [سایر] حقوق عمومی و حقوق اساسی مردم، تا چه اندازه در حکومت دینی تضمین شده است؟ آیا قوانین اساسی و عمومی متعلّق به مردم، در حکومت دینی دارای احترام و اعتبار است؟
- [سایر] نقش افراد متعهد و اسلام شناس در مجلس خبرگان قانون اساسی چگونه بود؟
- [سایر] آیا قوانین حقوق بشر مقدم است یا دین و قانون اساسی؟
- [سایر] ولایت فقیه در حقوق اساسی جمهوری اسلامی چه جایگاهی دارد سیستم هدایت رهبری را توضیح دهید؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] بنا به نقل ابن قدامه در المغنی در مذهب ابی حنیفه و مذهب شافعی اگر کسی در معامله مغبون شود خیار غبن ندارد بنابراین اگر شیعه از شافعی یا حنفی مذهب چیزی خرید و بعد معلوم شد که فروشنده مغبون می باشد بنا به قاعده الزام خریدار شیعی می تواند فروشنده را به وفای به عقد ملزم کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه قسم یاد کند که کاری انجام ندهد و اگر ان کار را انجام داد زنش مطلقه شود و ان کار را انجام داد بر مذهب خودش زن او مطلقه می شود و بر مذهب امامیه قسم به طلاق منعقد نمی شود بنا به قاعده الزام جایز است مرد شیعی بعد از ایام عده با ان زن ازدواج کند و همچنین بر مذهب عامه به کتابت طلاق جایز است و بر مذهب امامیه طلاق به کتابت واقع نمی شود بنا به قاعده الزام مرد شیعی می تواند با زنی که به نوشته طلاق داده شده پس از ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] به مذهب ابی حنیفه و بعض دیگر از فقهای عامه کسی که به اجبار و اکراه زنش را طلاق دهد ان طلاق صحیح است ولی به مذهب امامیه باطل است بنابراین شخص شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با زنی که با جبر و اکراه شوهرش او را طلاق داده در صورتی که پیرو مذهب ابی حنیفه یا هم رایان او باشد ازدواج کند
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه بدون حضور دو شاهد عادل زن خود را طلاق دهد و یا مقداری از بدن زن خود را مثلا یک انگشت زنش را طلاق دهد بر مذهب او این طلاق صحیح است ولی بر مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعه به قاعده الزام می تواند با ان زن مطلقه پس از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه زن خود را که در حال عادت است طلاق دهد و یا در حال پاکی که با او مقاربت کرده است طلاق دهد این طلاق بر مذهب او صحیح است ولی در مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با ان زن بعد از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله اردبیلی] بعید نیست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر یکدیگر است، بنابر این زمانی که یکی از آنان بدون عذر موجّه از ادای حقّ دیگری امتناع مینماید، دیگری نیز بتواند از ادای حقوق او امتناع نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] خودداری کردن از بول و غائط مکروه است و اگر موجب فساد بدن شود و ضرر اساسی داشته باشد، حرام است.
- [آیت الله مظاهری] کسی که اجیر شده برای کاری، مثل کارمندان ادارهها و شرکتها و کارخانجات، اگر کم کاری کند یا اصلاً کار نکند، حقّ گرفتن تمام حقوق را ندارد و اگر تمام حقوق را بگیرد به همان نسبتی که کمکاری کرده غصباست.