نظر یکی از اندیشمندان متعهد را در مورد مد و علل آن بیان نمایید؟
در این زمینه گفتگو با دکتر حسن بلخاری در زمینه مدگرایی و مدسازی به نقل از ماهنامه پرسمان، شهریور 1382 آورده می شود: آقای دکتر در کوچه و خیابان، هر روز آدم هایی را می‌بینیم که با روزهای قبل، فرق دارند چه از نظر شکل ظاهری مثل آرایش صورت، مو و نوع لباس و چه از لحاظ نوع رفتار، این پدیده را که کم کم دارد عادی می‌شود و به تدریج به جزئی از فرهنگ تبدیل می‌شود، چگونه تعریف و ارزیابی می‌کنید؟ این امر که اغلب تحت عنوان (مد) در جامعه از آن یاد می‌شود، پدیده رایجی است که نه فقط اپیدمی جامعه ما، بلکه گریبان‌گیر جامعه مصرف محور جهانی است و در مورد آن، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. گرایش به مد، بیان گر نوعی تجدید نظرطلبی یا تلاش در جهت نو کردن و تغییر در مسائل مختلف ظاهری زندگی است. به عبارت دیگر، گرایش وسیع به تغییر و تنوع، بیان‌گر حرص و نیاز شدید انسان نسبت به ورود به مفاهیم و قلمروهای جدید است. نیازی که جزئی از فطرت انسان‌ها را شکل می‌دهد. این میل به تغییر، به هر صورت، از یک نیاز فطری پرده بر می‌دارد و در نفس خود، از یک مبنای معرفت‌شناسی سرچشمه می‌گیرد و چندان قابل طرد و نفی نیست. انسان حقیقتاً به دنبال تغییر قالب‌ها و فرار از کلیشه‌هاست. بنابراین معنا، (مد) فی نفسه قابلیت رد و طرد پیدا نمی‌کند بلکه آنچه باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، صورت یا مفاهیم یا بسترهایی است که (مد) پیدا می‌کند و متناسب با این جهات، باید مورد استقبال یا نفی قرار بگیرد. امروزه شاهد رشد یا به نوعی بروز بیش از پیش مدگرایی هستیم تحلیل شما از منشأ و سیر صعودی این گرایش چیست؟ جهان امروز، دچار یک موج گسترده و قوی اقتصادی شده که محوریت جهان را در دست گرفته و قدرت را به خود اختصاص داده است. ما پیش از ظهور پدیده‌ای به نام (گلوبالیزیشن) یا جهانی شدن- پیش از دهه 1980- جهان را به سه بخش- جهان اول، دوم و سوم- تقسیم می‌کردیم و محور و معیار تقسیم جهان، مدرنیته یا مدرنیزاسیون بود یعنی هر کشوری که به معیارهای مدرنیته نزدیک‌تر می‌شد، در واقع به جهان دوم یا اول نزدیک می‌شد. جوهر مدرنیته، عقل گرایی و توسعه انسانی بود. بعد از اوج‌گیری جهانی شدن، به ویژه در قلمرو اقتصاد، تقسیم‌بندی قبلی چندان اعتباری ندارد و جهان به دو قطب شمال، یعنی قطب ثروت و قدرت و جنوب، یعنی قطب فقر و ضعف تقسیم شده است. به این ترتیب ما وارد فضای جدیدی شده‌ایم که معیار عمل آن، ثروت و قدرت است. وقتی بنای تقسیم جهان، ثروت و قدرت شد، کسانی که پرونده این فضای قدرت و ثروتند، به دنبال سلطه بر تمام عواملی هستند که می‌تواند بر افکار عمومی تأثیر بگذارد یعنی این قدرت و ثروت، هنگامی پا بر جا می‌ماند که با سلطه بر عواملی، تحت کنترل قرار بگیرد و تضمین شود. این تسلّط، ابعاد مختلفی را شامل می‌شود. در بعد سیاسی، دموکراسی و مسئله مبارزه با تروریسم را مطرح می‌کند مسئله نفت را پیش می‌کشد رسانه‌ها را تقویت و یا سانسور می‌کند و و به این ترتیب، ما دچار نوعی تحول مفهومی در معیارهایمان شده‌ایم و این ما را به فضای جدیدی سوق می‌دهد که معیارهای قبلی در آن حضور جدی ندارند. در نتیجه فضای زندگی انسان، تبدیل به فضایی مصرف زده، سطحی و کاملًا صوری می‌شود. در این فضای جدید، دیگر انسان‌ها به دنبال تعالی نیستند. این جامعه، برای آن که به جهان اول برسد، به دنبال این نیست که منابع توسعه انسانی خود را رشد بدهد، دانشگاه‌های خود را تقویت کند و بلکه به دنبال این است که شکل ظاهری خود را تغییر دهد و چون این تغییر زود او را دلزده می‌کند، به سرعت به دنبال اشکال ظاهری جدید می‌رود و اگر این ظواهر جدید را به او ندهیم یا آنها را خلق می‌کند و یا از دیگران می‌گیرد. در واقع رشدی که شما به آن اشاره کردید، ناشی از این تغییر مدل جامعه است که به خصوص در طی 25 سال گذشته چنین بوده است. این پدیده بیشتر در چه طیفی از افراد جامعه متمرکز است؟ گرایش به تنوع و تغییر خاص، بیشتر در افراد زیر 35 سال جامعه است زیرا افراد بالای 35 سال، معمولًا از لحاظ خصوصیات روانشناختی و ویژگی‌های خاص سنی، رویکرد چندانی به مد ندارد. سن میان سالی، سن محافظه‌کاری و سن تثبیت است. سن نهادینه شدن مفاهیمی است که فرد پیش از این آموخته است چه این مفاهیم مثبت باشند و چه منفی و در بحث ما جای نمی‌گیرد در حالی که جوانی، سن تغییر و تحول است. محال است شما جوانی را ببینید که در طول هفته یک لباس بپوشد ولی یک میان سال را به راحتی از لباس‌هایش می‌توان تشخیص داد. در جامعه ما نزدیک به 40 از افراد را 15 تا 30 ساله‌ها تشکیل می‌دهند یعنی جمعیتی معادل 25 میلیون نفر. این جوانی جمعیت نشان می‌دهد که جامعه ما ذاتاً به دنبال تحول و تنوع است. جامعه‌ای که عنوان دومین کشور جوان جهان را بر دوش می‌کشد و این مسئله، بار مسئولیت ما را سنگین‌تر می‌کند و نباید آن را از یاد برد. با توجه به صحبت‌هایتان، شما مد را صددرصد نفی و طرد نمی‌کنید ولی آیا صددرصد تأیید می‌کنید؟ متأسفانه در جهان معاصر، مراجع سنتی که قابلیت ایجاد تحول رفتاری در زندگی انسان را داشته‌اند،- به ویژه در کارکردشان در مورد جوان و نوجوان،- دچار نوعی کاهش اقتدار شده‌اند و جای آن‌ها را مراجع دیگری گرفته‌اند که در جهت دادن به زندگی و مفهوم آن از دیدگاه خود، به شدت مشغول فعالیت می‌باشند. با توجه به شناختی که ما از این مراجع مدرن- مثل رسانه‌ها، موسیقی، تصویر، فیلم و- داریم و این که این مراجع بر زندگی جوان ما مستولی است و با توجه به مصداق هایی که (مد) را در جامعه، معرفی و عرضه می‌کند، به نحوی مدگرایی را یک خطر در زندگی انسان معاصر قلمداد می‌کنم. منظور از مراجع، همان نیروهای فکری تأثیرگذار بر انسان است که می‌تواند یک معلم یا یک استاد دانشگاه یا یک خانواده و یا یک دولت باشد. هر کسی که به نحوی بتواند بر رفتار انسان تأثیر بگذارد، یک مرجع فکری محسوب می‌شود و چون رفتار، محصول تفکر است، پس این مرجع قبل از آن که بتواند بر کردار تأثیر بگذارد، باید بر افکار آدمی تأثیر گذارده باشد. پیش از این، نیروهای فکری تاثیرگذار اقتدار داشتند و مردم نیز نسبت به این نیروها، احساس نیاز می‌کردند. از این رو جامعه طلب راهکار می‌کرد و آنان هم راهکار ارائه می‌کردند اما امروزه نقش این مراجع فکری، به شدت کاهش یافته و مراجع جدید جای آنها را گرفته‌اند. چرا؟ یکی از دلایل، تغییر فضا و سرمایه‌زده شدن یا به عبارت دیگر اقتصادزده شدن جهان است و دلیل دیگر، کمرنگ شدن حضور جدی این مراجع در جامعه می‌باشد. در جامعه متحول امروز، باید پابه‌پای زمان و تحولات سریع آن پیش رفت اما مراجع سنتی از این پیشرفت زمانه، عقب مانده‌اند. در واقع شما علت را از دو جنبه بررسی کردید یکی از درون جامعه که مربوط به ثروت گرایی و اقتصاد محوری است و دیگری از جنبه خود مراجع که باید مؤثرتر از این عمل می‌کردند و چون این گونه نبوده، کنار زده شده و در حاشیه نشسته‌اند. بله، کاملًا صحیح است. مصرف زدگی، به دنبال تغییر ظواهر زندگی است. وقتی گفته می‌شود که ما وارد یک جهان نو شده‌ایم، یعنی وارد جهانی با معیارهای جدید شده‌ایم پس باید با توجه به این معیارها، به جوان الگو بدهیم. متأسفانه مراجع سنتی ما نتوانسته‌اند فضاهای جدید را بپذیرند. معیارهای جدید، عوامل و ابزار جدید را می‌طلبد. مراجع باید آنها را بشناسند و در جهت ترویج و تبلیغ مبانی مورد تأیید خودشان، از آنها استفاده می‌کنند اما گویا مراجع فکری سنتی از زمان عقب مانده‌اند و نتیجه این شده که نوجوان و جوان ما که به دنبال الگو می‌گردد، به سراغ الگوهای جهانی می‌رود. به طور قطع، او فضای زندگی خود را عریان و تهی نمی‌گذارد و به هر حال آن را پر می‌کند. در این صورت شما از یک طرف، نبود الگوی متناسب با زمان و فرهنگ را در نظر بگیرید و از طرف دیگر یک فضای خالی و مستعد برای پذیرش الگوهای جهانی را- با قدرت و عزم جدی رسانه‌های غربی- کنار آن بگذارید و ببینید چه پیش می‌آید. رسانه‌های غربی فقط به دنبال پر کردن اوقات فراغت جوانان نیستند و شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای و فیلم‌های هالیوود، کاملًا هدفمند عمل می‌کنند. فیلم‌هایی که ما به اسم ماچوئزیم می‌شناسیم، قبضه زندگی نوجوان و جوان را در دست گرفته‌اند. فیلم‌هایی که یک قهرمان افسانه‌ای- سوپر من- را تداعی می‌کند و آن قدر، قدرت دارد که می‌تواند بر محدودیت‌های پیرامون خود غلبه کند. نفس این قدرت نمایی، از آرمان‌های جدی انسان معاصر است. نمونه بارز این فیلم‌ها، مجموعه فیلم‌های هری‌پاتر است که به محض ورود به کشور ما، به سرعت در سراسر کشور پخش شد و در دسترس نوجوانان و جوانان قرار گرفت. هری‌پاتر، پدیده قرن 21 است که تمام آرمان‌های یک نوجوان را برای یک زندگی متعالی در خود دارد. به وضوح می‌بینیم که این الگو دادن‌ها، با تمام مبانی رواشناسی مدرن منطبق است و مبتنی بر کشفیات باطن انسان و روان اوست. الگو دهنده، راه‌های نفوذی را دقیقاً می‌شناسد و به این ترتیب، بر تمام جهان تأثیر می‌گذارد. حال این قدرت تأثیرگذاری را در کنار کاهش قدرت مراجع سنتی بررسی کنید نتیجه این می‌شود که گرایش، بیش از پیش به سمت مدهای وارداتی است. ریشه‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی این پدیده چیست؟ تعریف یک زندگی خوب در جهان امروز، این است که شما یک شغل خوب داشته باشید یک ماشین خوب داشته باشید و بتوانید حداکثر بهره مادی را از زندگی ببرید. در این تعریف، معیارها کاملًا صوری وظاهری است نه باطنی و معنوی و چون انسان تجربه تمام پدیده‌های لذت گرا را به دست می‌آورد، بعد از مدتی، زندگی‌اش به یک مدار بسته تسلسل و تکرار تبدیل می‌شود و بنای زندگی‌اش بر این قرار می‌گیرد که فقط به نیازهای غریزی‌اش، در جهت کسب لذت بیشتر پاسخ دهد و چون بسترهای ارضای غریزه محدود است، پس از مدتی دست به تنوعاتی می‌زند که گاه انحراف‌آمیز است و نتیجه تأسف بارش، انواع رابطه سکس در غرب امروز است که آمار وحشتناکی است. چرا؟ چون ذات انسان به دنبال تنوع و تکثّر است. جهانی که همه چیزش در حال تکرار است، دلزدگی و ملامت را در روح انسان پدید می‌آورد. بنابراین، انسان امروز، انسانی است کم حوصله‌تر، خسته‌تر، پژمرده‌تر، افسرده‌تر و دلزده‌تر از دیروز. گویا آدم‌های امروز وقت کم می‌آورند. بله، همین طور است. به طور کلی پروسه قدرت و ثروت، چون پروسه رقابت است، به شما اجازه تأمل نمی‌دهد و باید همواره بدوید تا از سرعت دنیای دیجیتال عقب نمانید. این که به کجا می‌روید، مهم نیست بلکه باید بدوید تا از همسایه عقب نیفتید و وقتی به آخر خط می‌رسید، می‌بینید که هیچ خبری نیست و دنیا همان است که بود. در دنیای امروز، اصل، ارضای غرایز نیست بلکه تنوع در ارضای غرایز است. انسان خسته‌ای که زیر گردونه تکرار، زندگی خویش را بر فنإ ع‌ة می‌بیند، به دنبال خلق راه‌های جدید می‌گردد. راه‌هایی که مهم نیست از کجا و با چه هدفی به وجود آمده‌اند مهم این است که انسان از این راه‌ها بتواند تکرارها را کنار بزند، فضاها را بشکند و راه‌های جدید را بیابد. مد، امروزه جزئی از زمان انسان است یعنی لحظه به لحظه به دنبال تغییر قالب‌ها و شکستن موانع است. بله، در جهان امروز، مد نسبت ذاتی با زمان انسان پیدا کرده است و این نکته خیلی مهم است. برخی شبکه‌های ماهواره‌ای که به شبکه نیوشون (مد) معروف هستند، کارشان تولید و عرضه مدهای جدید است. برنامه این شبکه‌ها در 24 ساعت شب و روز، نشان می‌دهد که مد، جزء لاینفک و ذاتی زندگی انسان شده است. از ابتدای بحث تاکنون، بیشتر به مدهای ظاهری پرداختیم شکل ظاهری لباس، آرایش مو و صورت و آیا شما شکل دیگری از مد را سراغ دارید؟ تلقی جامعه از (مد) همین تغییر شکل ظاهری است اما در روانشناسی و جامعه‌شناسی، مد را فراتر از این و خیلی عمیق‌تر می‌بینیم. انسان با حرص و ولع، به دنبال خلق مدهای جدید- اعم از ظاهری و روحی و روانی- است. وقتی یک جوان، یک هنر پیشه هالیوود یا یک خواننده راک یا یک فوتبالیست را به عنوان الگوی اصلی زندگی‌اش انتخاب می‌کند، در واقع در صدد ارضای روحیه مدگرای خود در بعد الگویی است. بر اساس پروسه‌ای که رسانه‌ها در خلق مدهای جدید، ایجاد کرده‌اند، دیگر مراجع سنتی نمی‌توانند به جوان خط بدهند و او را هدایت کنند چون جوان منتظر خط دهی آنها نمی‌نشیند و به همین دلیل است که مدها خیلی سریع از سوی جوامع پذیرفته شده، در آنها نهادینه می‌شوند و خیلی زود به جزء رفتاری جوامع، بدل می‌شوند. برای رفع این فاصله بین جامعه و مراجع فکری در جوامع سنتی چه باید کرد؟ من دو راهکار به هم پیوسته را پیشنهاد می‌کنم اوّل این که مراجع فکری ما، باید به خودشان بیایند و رسالت خود را باز شناسند و بدانند که باید در جامعه الگوآفرینی و موج آفرینی کنند و الگوهایشان هم امروزی و با توجه به زمان باشد. برای این کار، مراجع ما در درجه اول به یک مخاطب‌شناسی جدی نیاز دارند یعنی باید بدانند که انسان عصر حاضر، انسانی است تنوع‌طلب و تجدد طلب و این امر، نیاز ذاتی اوست و قابل نفی و طرد هم نیست و در درجه دوم، باید به یک بینش عمیق در شناخت زمان دست یابند و در یک جمله، یعنی زبان زمانشان را بفهمند. هر زمانی، زبان خاص خودش را دارد و یک مرجع فکری، اگر می‌خواهد تأثیرگذار باشد، باید با این زبان و رموزش آشنا باشد. دومین راهکار که در واقع جدا از مسئله اول قابل بحث نیست، این است که ما به جای منع و نفی مد- حتی مدهای جهانی- ابتدا باید از طریق فیلترهای داخلی مثل وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما و این مدهای وارداتی را پالایش کنیم و مدهای خوب را برای مصرف جوانان خود ارائه دهیم. همه مدها بد نیستند. در همین هالیوود، فیلم‌های تأثیرگذار فراوانی دیده می‌شود که مبانی قوی معنوی و انسانی را القا می‌کند. فیلم (رویاهایی که می‌آیند)، یکی از اینهاست که درباره بهشت و جهنم است و شباهت‌های بسیار زیادی هم با اعتقادات مسلمانان دارد. در یک نگاه منصفانه، نمی‌توان همه مدها را نفی و طرد کرد. وقتی مدهای خوب و مثبت را جدا کردیم، آنچه را که باقی می‌ماند، کاملًا منع نکنیم بلکه بیاییم و در یک بحث علمی و موشکافانه و با دلایل منطقی، آنها را نقد کنیم تا جوان با آگاهی انتخاب کند و یک انسان خطی و سطحی نباشد بلکه عمقی و چند بعدی فکر کند و تصمیم بگیرد. من درباره فیلم تایتانیک، این روش را تجربه کرده‌ام. هنگام ورود این فیلم به عرصه‌های جهانی، موج سنگینی کشور را فرا گرفت. تلاش وزارت ارشاد برای مجوز دادن به این فیلم از یک سو و تلاش گروه‌های مخالف برای منع آن از سوی دیگر، هیچ کدام صحیح نبود. این دعوای خانگی بین دو بخش از یک سیستم، تشنگی بیشتر مخاطب را در پی داشت. من این فیلم را در 70 یا 80 دقیقه خلاصه کردم و همراه نمایش آن در بسیاری از دانشگاه‌ها، برنامه نقد داشتم. فیلم را نقد می‌کردم و به این ترتیب، هم فیلم- به صورت مجاز و نه خلاف اخلاق- به نمایش درآمد و هم بیننده به یک شناخت عمقی از فیلم دست می‌یافت. این خیلی مهم است که به جوان آگاهی بدهیم نه آن که هر چه را بر خلاف میل ماست، منع کنیم زیرا این منع، نه امکان فنی دارد و نه توجیه عقلانی و در عین حال هم نمی‌شود فضا را کاملًا باز کرد. آگاهی دادن و نقد امواج مسموم وارداتی، بهترین راه حل است. تأکید می‌کنم که منع و نفی نکنیم بلکه نقد کنیم و جهت بدهیم. جمع کردن ماهواره‌ها امکان‌پذیر نیست بلکه باید نسبت به استفاده از آن در جامعه و خانواده به مخاطب آگاهی داد و در کنار آن، رفتار سازی و نمادسازی کرد. کدام نمادسازی؟ در این باره، جای سخن بسیار است لطفاً بیشتر توضیح دهید. جهان پست مدرنیسم، جهان نمادهاست نه مصداق‌ها و اگر شما بتوانید نمادها را در جامعه عینی کنید، تا حدود زیادی مسئله حل شده است. ما اگر بتوانیم بر اساس ارزش‌های خود تولید مد بکنیم، موفق خواهیم بود. مثال مناسب، واقعه عاشورا در فرهنگ اسلامی است که به یک نماد تبدیل شده است و همه در ایام عاشورا این نماد را رعایت می‌کنند. یک تمدن موفق، از مد استفاده می‌کند نه این که آن را نفی می‌کند. به جای منع، ارزش‌های خود را در قالب مد، ارائه می‌دهد و تولید مد می‌کند. با سی‌دی‌ها، فیلم‌ها، سریال‌ها و با کمک ادبیات نمایشی قوی، مطبوعات و دیگر رسانه‌ها به کمک پروسه تولید مد می‌آید و آینده را در دست می‌گیرد. نبض رفتارسازی جامعه را به دست می‌گیرد و رسالت خود را به این ترتیب بهتر به انجام می‌رساند. به تازگی مراجع فکری جامعه ما به خصوص صدا و سیما، جسته و گریخته، دست به این الگوسازی و ارائه مد زده‌اند این تولید مد، تا چه حد در قالب‌های ارزشی ما می‌گنجد؟ مراجع رفتارساز و تأثیرگذار در ایران، مراجع قوی و قدرتمندی نیستند ودر کنار این ضعف بزرگ، افزایش هجوم فرهنگی و معایب اینترنت- علاوه بر محاسنش- را در نظر بگیرید ماهواره‌ها را هم فراموش نکنید و بعد ببینید ما در کجای این پروسه قرار داریم. گرچه صدا و سیما و به خصوص تلویزیون کم‌کم وارد گردونه ماچوئیسم می‌شود و روی جلال و جمال صوری کار می‌کند، اما در عین حال، ملاکی که برای خرید فیلم‌های خارجی در نظر گرفته می‌شود، این است که فقط سکس نداشته باشد و مواردی مثل دزدی، کشت و کشتار و مطرح نیست. من یکی از فیلم‌هایی را که بررسی کرده‌ام، در طول 90 دقیقه آن، شما 48 مورد کشته می‌بینید و این نشان می‌دهد که صدا و سیما ناخواسته چیزهایی را به جامعه القا می‌کند که اصلًا مثبت نیست. تخریب روانی و میل به خشونت در این فیلم‌ها وجود دارد و اکثر سریال‌های تلویزیون، فعالیت یک گروه پلیسی را نشان می‌دهد گرچه گاهی سریال هایی مانند افسانه شجاعان هم نمایش داده می‌شود که بنا به روحیه عدالت‌خواهی قهرمانان فیلم، یک آرامش روانی را به بیننده القا می‌کند و موسیقی هم همین طور است. این که گرایش به مد، تخریبی باشد یا ممکن است جهت تخریبی پیدا کند، بستگی مستقیم به جهتی دارد که مراجع سنتی ما به مد می‌دهند و این خیلی مهم است. صدا و سیما باید آگاهانه‌تر عمل کند. رسانه‌های ما در مورد اعتیاد خوب عمل کرده‌اند اما اثر تربیتی مخربی را در مورد قرص‌های مهیج در پیش گرفته‌اند. مصرف سه‌بار این قرص‌ها، منجر به مرگ می‌شود اما همواره در مجلات، از مخدر نبودن این قرص‌ها بحث می‌شود و این مسئله به طور غیر مستقیم، جنبه زشت و عامل بازدارنده در مصرف این قرص‌ها را از بین می‌برد و نوعی توجیه واعتماد در مصرف را ایجاد می‌کند که اصلًا خوب نیست. شما به مصداق‌های مد اشاره کردید و این که نسبت به مصداقی که مد با آن تعریف می‌شود، باید در مورد رد یا قبول آن نظر داد درباره این مصداق‌ها برایمان بگویید. بر این مسئله تأکید می‌کنم که حتی در اسلام هم مدگرایی نفی نمی‌شود و عقل هم مد را ردّ نمی‌کند به ویژه که این مدگرایی از یک مبانی فکری ناشی می‌شود و آن هم نیاز به تغییر و تحول است و به قول فلاسفه، نیاز به صیرورت و شدن‌های متوالی است. اگر از این زاویه نگاه کنیم، نفس مسئله مورد تأیید است و ما هم از همین زاویه نگاه می‌کنیم اما گاهی برخی از مفاهیم در زمان‌های خاص از نظر مصداقی تعریف می‌شوند و نه مفهومی و چون مصداق قابل نفی و رد است، مفهوم هم بنا به آن مصداق قابل رد می‌شود و مد یکی از آن مفاهیم است. ما گاهی هنر پیشه‌های زمان طاغوت را داریم که به عنوان مصداق، ضدارزش هستند و گاه الگوهایی را داریم که کاملًا ارزشی و قابل قبول می‌باشند مثل الگوهای دفاع مقدس. پس (مد) فی نفسه قابل قبول است اما گاه بر اثر مصداق‌هایی که می‌پذیرد، ممکن است مطرود یا مقبول واقع شود. آقای دکتر من به عنوان یک جوان دلم می‌خواهد هم از مظاهر مد پیروی کنم و در واقع یک جوان امروزی باشم و هم از سوی دیگر به ارزش‌های خودم پایبند بمانم و جوانی باشم که هم با جامعه پیش می‌رود و هم به مبانی ارزشی پایبند است چطور می‌توانم از تک بعدی بودن بپرهیزم و یک جوان چند بعدی باشم و در عین حال، به تضاد و تناقض هم نرسم؟ فضا، فضایی پیچیده‌ای است. از یک طرف هم نظام حکومتی و هم نظام فرهنگی و هم فطرت پاک جوان می‌خواهد که ارزش‌های سنتی و انسانی بر زندگی او حاکم باشد و از طرف دیگر موج افسار گسیخته‌ای که جوامع را مورد هجوم خود قرار داده است، سبب شده که همواره مدهای نوینی که از معیارهای ضد انسانی نشأت می‌گیرد، بر رفتار و کردار حداقل بخشی از جوانان و نوجوانان حاکم شود که به عنوان یک واقعیت نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم. هر چه جلوتر می‌رویم، به این تضاد بیشتر دامن زده می‌شود اما شدت این اختلاف به گونه‌ای نیست که غیر قابل کنترل و مهار باشد. حل این تضاد باز هم تا حدود زیادی بر عهده مراجع فکری و الگوساز است. (رابرت برتون) در روانشناسی اجتماعی برای جوامعی که دچار این فاصله شده‌اند و به فکر درمان هم نیستند، چهار مرحله را پیش‌بینی می‌کند اولین مرحله نوآوری است اما نوآوری به معنای منفی آن یعنی گرایش به خلق راه‌های جدید، برای رسیدن سریع به اهداف و آرمان‌ها تحت هر شرایطی و چون این راه‌ها بر اساس یک معیار عقلانی و منطقی سالم انتخاب نشده‌اند، به انحراف کشیده می‌شوند. مرحله دوم، تبدیل جامعه به یک جامعه سازمانی است. که در واقع بوروکراسی بر نظام جامعه حاکم می‌شود. مرحله بعد واپس‌زنی است یعنی فرد به یک حالت انفعالی و بی‌خیالی رضایت می‌دهد و او آن‌قدر درگیر بحران‌های اجتماعی و اقتصادی می‌شود که دیگر نسبت به همه چیز بی‌تفاوت می‌شود و چون نمی‌تواند فاصله موجود بین حال و ایده‌آل را کم کند، یک واپس‌زنی ایجاد می‌شود. چهارمین مرحله شورش است انفعال اگر مدت مدیدی ادامه یابد، جامعه را به انفجار می‌کشاند. اینها مواردی است که در هر جامعه‌ای ممکن است رخ دهد. پرسمان
عنوان سوال:

نظر یکی از اندیشمندان متعهد را در مورد مد و علل آن بیان نمایید؟


پاسخ:

در این زمینه گفتگو با دکتر حسن بلخاری در زمینه مدگرایی و مدسازی به نقل از ماهنامه پرسمان، شهریور 1382 آورده می شود:
آقای دکتر در کوچه و خیابان، هر روز آدم هایی را می‌بینیم که با روزهای قبل، فرق دارند چه از نظر شکل ظاهری مثل آرایش صورت، مو و نوع لباس و چه از لحاظ نوع رفتار، این پدیده را که کم کم دارد عادی می‌شود و به تدریج به جزئی از فرهنگ تبدیل می‌شود، چگونه تعریف و ارزیابی می‌کنید؟
این امر که اغلب تحت عنوان (مد) در جامعه از آن یاد می‌شود، پدیده رایجی است که نه فقط اپیدمی جامعه ما، بلکه گریبان‌گیر جامعه مصرف محور جهانی است و در مورد آن، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. گرایش به مد، بیان گر نوعی تجدید نظرطلبی یا تلاش در جهت نو کردن و تغییر در مسائل مختلف ظاهری زندگی است.
به عبارت دیگر، گرایش وسیع به تغییر و تنوع، بیان‌گر حرص و نیاز شدید انسان نسبت به ورود به مفاهیم و قلمروهای جدید است. نیازی که جزئی از فطرت انسان‌ها را شکل می‌دهد.
این میل به تغییر، به هر صورت، از یک نیاز فطری پرده بر می‌دارد و در نفس خود، از یک مبنای معرفت‌شناسی سرچشمه می‌گیرد و چندان قابل طرد و نفی نیست.
انسان حقیقتاً به دنبال تغییر قالب‌ها و فرار از کلیشه‌هاست. بنابراین معنا، (مد) فی نفسه قابلیت رد و طرد پیدا نمی‌کند بلکه آنچه باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، صورت یا مفاهیم یا بسترهایی است که (مد) پیدا می‌کند و متناسب با این جهات، باید مورد استقبال یا نفی قرار بگیرد.
امروزه شاهد رشد یا به نوعی بروز بیش از پیش مدگرایی هستیم تحلیل شما از منشأ و سیر صعودی این گرایش چیست؟
جهان امروز، دچار یک موج گسترده و قوی اقتصادی شده که محوریت جهان را در دست گرفته و قدرت را به خود اختصاص داده است. ما پیش از ظهور پدیده‌ای به نام (گلوبالیزیشن) یا جهانی شدن- پیش از دهه 1980- جهان را به سه بخش- جهان اول، دوم و سوم- تقسیم می‌کردیم و محور و معیار تقسیم جهان، مدرنیته یا مدرنیزاسیون بود یعنی هر کشوری که به معیارهای مدرنیته نزدیک‌تر می‌شد، در واقع به جهان دوم یا اول نزدیک می‌شد. جوهر مدرنیته، عقل گرایی و توسعه انسانی بود.
بعد از اوج‌گیری جهانی شدن، به ویژه در قلمرو اقتصاد، تقسیم‌بندی قبلی چندان اعتباری ندارد و جهان به دو قطب شمال، یعنی قطب ثروت و قدرت و جنوب، یعنی قطب فقر و ضعف تقسیم شده است. به این ترتیب ما وارد فضای جدیدی شده‌ایم که معیار عمل آن، ثروت و قدرت است.
وقتی بنای تقسیم جهان، ثروت و قدرت شد، کسانی که پرونده این فضای قدرت و ثروتند، به دنبال سلطه بر تمام عواملی هستند که می‌تواند بر افکار عمومی تأثیر بگذارد یعنی این قدرت و ثروت، هنگامی پا بر جا می‌ماند که با سلطه بر عواملی، تحت کنترل قرار بگیرد و تضمین شود.
این تسلّط، ابعاد مختلفی را شامل می‌شود. در بعد سیاسی، دموکراسی و مسئله مبارزه با تروریسم را مطرح می‌کند مسئله نفت را پیش می‌کشد رسانه‌ها را تقویت و یا سانسور می‌کند و و به این ترتیب، ما دچار نوعی تحول مفهومی در معیارهایمان شده‌ایم و این ما را به فضای جدیدی سوق می‌دهد که معیارهای قبلی در آن حضور جدی ندارند. در نتیجه فضای زندگی انسان، تبدیل به فضایی مصرف زده، سطحی و کاملًا صوری می‌شود.
در این فضای جدید، دیگر انسان‌ها به دنبال تعالی نیستند. این جامعه، برای آن که به جهان اول برسد، به دنبال این نیست که منابع توسعه انسانی خود را رشد بدهد، دانشگاه‌های خود را تقویت کند و بلکه به دنبال این است که شکل ظاهری خود را تغییر دهد و چون این تغییر زود او را دلزده می‌کند، به سرعت به دنبال اشکال ظاهری جدید می‌رود و اگر این ظواهر جدید را به او ندهیم یا آنها را خلق می‌کند و یا از دیگران می‌گیرد. در واقع رشدی که شما به آن اشاره کردید، ناشی از این تغییر مدل جامعه است که به خصوص در طی 25 سال گذشته چنین بوده است.
این پدیده بیشتر در چه طیفی از افراد جامعه متمرکز است؟
گرایش به تنوع و تغییر خاص، بیشتر در افراد زیر 35 سال جامعه است زیرا افراد بالای 35 سال، معمولًا از لحاظ خصوصیات روانشناختی و ویژگی‌های خاص سنی، رویکرد چندانی به مد ندارد. سن
میان سالی، سن محافظه‌کاری و سن تثبیت است. سن نهادینه شدن مفاهیمی است که فرد پیش از این آموخته است چه این مفاهیم مثبت باشند و چه منفی و در بحث ما جای نمی‌گیرد در حالی که جوانی، سن تغییر و تحول است. محال است شما جوانی را ببینید که در طول هفته یک لباس بپوشد ولی یک میان سال را به راحتی از لباس‌هایش می‌توان تشخیص داد.
در جامعه ما نزدیک به 40 از افراد را 15 تا 30 ساله‌ها تشکیل می‌دهند یعنی جمعیتی معادل 25 میلیون نفر. این جوانی جمعیت نشان می‌دهد که جامعه ما ذاتاً به دنبال تحول و تنوع است. جامعه‌ای که عنوان دومین کشور جوان جهان را بر دوش می‌کشد و این مسئله، بار مسئولیت ما را سنگین‌تر می‌کند و نباید آن را از یاد برد.
با توجه به صحبت‌هایتان، شما مد را صددرصد نفی و طرد نمی‌کنید ولی آیا صددرصد تأیید می‌کنید؟
متأسفانه در جهان معاصر، مراجع سنتی که قابلیت ایجاد تحول رفتاری در زندگی انسان را داشته‌اند،- به ویژه در کارکردشان در مورد جوان و نوجوان،- دچار نوعی کاهش اقتدار شده‌اند و جای آن‌ها را مراجع دیگری گرفته‌اند که در جهت دادن به زندگی و مفهوم آن از دیدگاه خود، به شدت مشغول فعالیت می‌باشند. با توجه به شناختی که ما از این مراجع مدرن- مثل رسانه‌ها، موسیقی، تصویر، فیلم و- داریم و این که این مراجع بر زندگی جوان ما مستولی است و با توجه به مصداق هایی که (مد) را در جامعه، معرفی و عرضه می‌کند، به نحوی مدگرایی را یک خطر در زندگی انسان معاصر قلمداد می‌کنم.
منظور از مراجع، همان نیروهای فکری تأثیرگذار بر انسان است که می‌تواند یک معلم یا یک استاد دانشگاه یا یک خانواده و یا یک دولت باشد. هر کسی که به نحوی بتواند بر رفتار انسان تأثیر بگذارد، یک مرجع فکری محسوب می‌شود و چون رفتار، محصول تفکر است، پس این مرجع قبل از آن که بتواند بر کردار تأثیر بگذارد، باید بر افکار آدمی تأثیر گذارده باشد.
پیش از این، نیروهای فکری تاثیرگذار اقتدار داشتند و مردم نیز نسبت به این نیروها، احساس نیاز می‌کردند. از این رو جامعه طلب راهکار می‌کرد و آنان هم راهکار ارائه می‌کردند اما امروزه نقش این مراجع فکری، به شدت کاهش یافته و مراجع جدید جای آنها را گرفته‌اند.
چرا؟
یکی از دلایل، تغییر فضا و سرمایه‌زده شدن یا به عبارت دیگر اقتصادزده شدن جهان است و دلیل دیگر، کمرنگ شدن حضور جدی این مراجع در جامعه می‌باشد. در جامعه متحول امروز، باید پابه‌پای زمان و تحولات سریع آن پیش رفت اما مراجع سنتی از این پیشرفت زمانه، عقب مانده‌اند.
در واقع شما علت را از دو جنبه بررسی کردید یکی از درون جامعه که مربوط به ثروت گرایی و اقتصاد محوری است و دیگری از جنبه خود مراجع که باید مؤثرتر از این عمل می‌کردند و چون این گونه نبوده، کنار زده شده و در حاشیه نشسته‌اند.
بله، کاملًا صحیح است. مصرف زدگی، به دنبال تغییر ظواهر زندگی است. وقتی گفته می‌شود که ما وارد یک جهان نو شده‌ایم، یعنی وارد جهانی با معیارهای جدید شده‌ایم پس باید با توجه به این معیارها، به جوان الگو بدهیم.
متأسفانه مراجع سنتی ما نتوانسته‌اند فضاهای جدید را بپذیرند. معیارهای جدید، عوامل و ابزار جدید را می‌طلبد. مراجع باید آنها را بشناسند و در جهت ترویج و تبلیغ مبانی مورد تأیید خودشان، از آنها استفاده می‌کنند اما گویا مراجع فکری سنتی از زمان عقب مانده‌اند و نتیجه این شده که نوجوان و جوان ما که به دنبال الگو می‌گردد، به سراغ الگوهای جهانی می‌رود. به طور قطع، او فضای زندگی خود را عریان و تهی نمی‌گذارد و به هر حال آن را پر می‌کند. در این صورت شما از یک طرف، نبود الگوی متناسب با زمان و فرهنگ را در نظر بگیرید و از طرف دیگر یک فضای خالی و مستعد برای پذیرش الگوهای جهانی را- با قدرت و عزم جدی رسانه‌های غربی- کنار آن بگذارید و ببینید چه پیش می‌آید. رسانه‌های غربی فقط به دنبال پر کردن اوقات فراغت جوانان نیستند و شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای و فیلم‌های هالیوود، کاملًا هدفمند عمل می‌کنند. فیلم‌هایی که ما به اسم ماچوئزیم می‌شناسیم، قبضه زندگی نوجوان و جوان را در دست گرفته‌اند. فیلم‌هایی که یک قهرمان افسانه‌ای- سوپر من- را تداعی می‌کند و آن قدر، قدرت دارد که می‌تواند بر محدودیت‌های پیرامون خود غلبه کند. نفس
این قدرت نمایی، از آرمان‌های جدی انسان معاصر است. نمونه بارز این فیلم‌ها، مجموعه فیلم‌های هری‌پاتر است که به محض ورود به کشور ما، به سرعت در سراسر کشور پخش شد و در دسترس نوجوانان و جوانان قرار گرفت. هری‌پاتر، پدیده قرن 21 است که تمام آرمان‌های یک نوجوان را برای یک زندگی متعالی در خود دارد. به وضوح می‌بینیم که این الگو دادن‌ها، با تمام مبانی رواشناسی مدرن منطبق است و مبتنی بر کشفیات باطن انسان و روان اوست. الگو دهنده، راه‌های نفوذی را دقیقاً می‌شناسد و به این ترتیب، بر تمام جهان تأثیر می‌گذارد. حال این قدرت تأثیرگذاری را در کنار کاهش قدرت مراجع سنتی بررسی کنید نتیجه این می‌شود که گرایش، بیش از پیش به سمت مدهای وارداتی است.
ریشه‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی این پدیده چیست؟
تعریف یک زندگی خوب در جهان امروز، این است که شما یک شغل خوب داشته باشید یک ماشین خوب داشته باشید و بتوانید حداکثر بهره مادی را از زندگی ببرید. در این تعریف، معیارها کاملًا صوری وظاهری است نه باطنی و معنوی و چون انسان تجربه تمام پدیده‌های لذت گرا را به دست می‌آورد، بعد از مدتی، زندگی‌اش به یک مدار بسته تسلسل و تکرار تبدیل می‌شود و بنای زندگی‌اش بر این قرار می‌گیرد که فقط به نیازهای غریزی‌اش، در جهت کسب لذت بیشتر پاسخ دهد و چون بسترهای ارضای غریزه محدود است، پس از مدتی دست به تنوعاتی می‌زند که گاه انحراف‌آمیز است و نتیجه تأسف بارش، انواع رابطه سکس در غرب امروز است که آمار وحشتناکی است. چرا؟ چون ذات انسان به دنبال تنوع و تکثّر است. جهانی که همه چیزش در حال تکرار است، دلزدگی و ملامت را در روح انسان پدید می‌آورد. بنابراین، انسان امروز، انسانی است کم حوصله‌تر، خسته‌تر، پژمرده‌تر، افسرده‌تر و دلزده‌تر از دیروز.
گویا آدم‌های امروز وقت کم می‌آورند.
بله، همین طور است. به طور کلی پروسه قدرت و ثروت، چون پروسه رقابت است، به شما اجازه تأمل نمی‌دهد و باید همواره بدوید تا از سرعت دنیای دیجیتال عقب نمانید. این که به کجا می‌روید، مهم نیست بلکه باید بدوید تا از همسایه عقب نیفتید و وقتی به آخر خط می‌رسید، می‌بینید که هیچ خبری نیست و دنیا همان است که بود.
در دنیای امروز، اصل، ارضای غرایز نیست بلکه تنوع در ارضای غرایز است. انسان خسته‌ای که زیر گردونه تکرار، زندگی خویش را بر فنإ ع‌ة می‌بیند، به دنبال خلق راه‌های جدید می‌گردد. راه‌هایی که مهم نیست از کجا و با چه هدفی به وجود آمده‌اند مهم این است که انسان از این راه‌ها بتواند تکرارها را کنار بزند، فضاها را بشکند و راه‌های جدید را بیابد.
مد، امروزه جزئی از زمان انسان است یعنی لحظه به لحظه به دنبال تغییر قالب‌ها و شکستن موانع است.
بله، در جهان امروز، مد نسبت ذاتی با زمان انسان پیدا کرده است و این نکته خیلی مهم است. برخی شبکه‌های ماهواره‌ای که به شبکه نیوشون (مد) معروف هستند، کارشان تولید و عرضه مدهای جدید است. برنامه این شبکه‌ها در 24 ساعت شب و روز، نشان می‌دهد که مد، جزء لاینفک و ذاتی زندگی انسان شده است.
از ابتدای بحث تاکنون، بیشتر به مدهای ظاهری پرداختیم شکل ظاهری لباس، آرایش مو و صورت و آیا شما شکل دیگری از مد را سراغ دارید؟
تلقی جامعه از (مد) همین تغییر شکل ظاهری است اما در روانشناسی و جامعه‌شناسی، مد را فراتر از این و خیلی عمیق‌تر می‌بینیم. انسان با حرص و ولع، به دنبال خلق مدهای جدید- اعم از ظاهری و روحی و روانی- است. وقتی یک جوان، یک هنر پیشه هالیوود یا یک خواننده راک یا یک فوتبالیست را به عنوان الگوی اصلی زندگی‌اش انتخاب می‌کند، در واقع در صدد ارضای روحیه مدگرای خود در بعد الگویی است.
بر اساس پروسه‌ای که رسانه‌ها در خلق مدهای جدید، ایجاد کرده‌اند، دیگر مراجع سنتی نمی‌توانند به جوان خط بدهند و او را هدایت کنند چون جوان منتظر خط دهی آنها نمی‌نشیند و به همین دلیل است که مدها خیلی سریع از سوی جوامع پذیرفته شده، در آنها نهادینه می‌شوند و خیلی زود به جزء رفتاری جوامع، بدل می‌شوند.
برای رفع این فاصله بین جامعه و مراجع فکری در جوامع سنتی چه باید کرد؟
من دو راهکار به هم پیوسته را پیشنهاد می‌کنم اوّل این که مراجع فکری ما، باید به خودشان بیایند و رسالت خود را باز شناسند و بدانند که
باید در جامعه الگوآفرینی و موج آفرینی کنند و الگوهایشان هم امروزی و با توجه به زمان باشد.
برای این کار، مراجع ما در درجه اول به یک مخاطب‌شناسی جدی نیاز دارند یعنی باید بدانند که انسان عصر حاضر، انسانی است تنوع‌طلب و تجدد طلب و این امر، نیاز ذاتی اوست و قابل نفی و طرد هم نیست و در درجه دوم، باید به یک بینش عمیق در شناخت زمان دست یابند و در یک جمله، یعنی زبان زمانشان را بفهمند. هر زمانی، زبان خاص خودش را دارد و یک مرجع فکری، اگر می‌خواهد تأثیرگذار باشد، باید با این زبان و رموزش آشنا باشد. دومین راهکار که در واقع جدا از مسئله اول قابل بحث نیست، این است که ما به جای منع و نفی مد- حتی مدهای جهانی- ابتدا باید از طریق فیلترهای داخلی مثل وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما و این مدهای وارداتی را پالایش کنیم و مدهای خوب را برای مصرف جوانان خود ارائه دهیم.
همه مدها بد نیستند. در همین هالیوود، فیلم‌های تأثیرگذار فراوانی دیده می‌شود که مبانی قوی معنوی و انسانی را القا می‌کند. فیلم (رویاهایی که می‌آیند)، یکی از اینهاست که درباره بهشت و جهنم است و شباهت‌های بسیار زیادی هم با اعتقادات مسلمانان دارد.
در یک نگاه منصفانه، نمی‌توان همه مدها را نفی و طرد کرد. وقتی مدهای خوب و مثبت را جدا کردیم، آنچه را که باقی می‌ماند، کاملًا منع نکنیم بلکه بیاییم و در یک بحث علمی و موشکافانه و با دلایل منطقی، آنها را نقد کنیم تا جوان با آگاهی انتخاب کند و یک انسان خطی و سطحی نباشد بلکه عمقی و چند بعدی فکر کند و تصمیم بگیرد.
من درباره فیلم تایتانیک، این روش را تجربه کرده‌ام. هنگام ورود این فیلم به عرصه‌های جهانی، موج سنگینی کشور را فرا گرفت. تلاش وزارت ارشاد برای مجوز دادن به این فیلم از یک سو و تلاش گروه‌های مخالف برای منع آن از سوی دیگر، هیچ کدام صحیح نبود. این دعوای خانگی بین دو بخش از یک سیستم، تشنگی بیشتر مخاطب را در پی داشت. من این فیلم را در 70 یا 80 دقیقه خلاصه کردم و همراه نمایش آن در بسیاری از دانشگاه‌ها، برنامه نقد داشتم. فیلم را نقد می‌کردم و به این ترتیب، هم فیلم- به صورت مجاز و نه خلاف اخلاق- به نمایش درآمد و هم بیننده به یک شناخت عمقی از فیلم دست می‌یافت. این خیلی مهم است که به جوان آگاهی بدهیم نه آن که هر چه را بر خلاف میل ماست، منع کنیم زیرا این منع، نه امکان فنی دارد و نه توجیه عقلانی و در عین حال هم نمی‌شود فضا را کاملًا باز کرد. آگاهی دادن و نقد امواج مسموم وارداتی، بهترین راه حل است. تأکید می‌کنم که منع و نفی نکنیم بلکه نقد کنیم و جهت بدهیم. جمع کردن ماهواره‌ها امکان‌پذیر نیست بلکه باید نسبت به استفاده از آن در جامعه و خانواده به مخاطب آگاهی داد و در کنار آن، رفتار سازی و نمادسازی کرد.
کدام نمادسازی؟ در این باره، جای سخن بسیار است لطفاً بیشتر توضیح دهید.
جهان پست مدرنیسم، جهان نمادهاست نه مصداق‌ها و اگر شما بتوانید نمادها را در جامعه عینی کنید، تا حدود زیادی مسئله حل شده است. ما اگر بتوانیم بر اساس ارزش‌های خود تولید مد بکنیم، موفق خواهیم بود. مثال مناسب، واقعه عاشورا در فرهنگ اسلامی است که به یک نماد تبدیل شده است و همه در ایام عاشورا این نماد را رعایت می‌کنند. یک تمدن موفق، از مد استفاده می‌کند نه این که آن را نفی می‌کند. به جای منع، ارزش‌های خود را در قالب مد، ارائه می‌دهد و تولید مد می‌کند. با سی‌دی‌ها، فیلم‌ها، سریال‌ها و با کمک ادبیات نمایشی قوی، مطبوعات و دیگر رسانه‌ها به کمک پروسه تولید مد می‌آید و آینده را در دست می‌گیرد. نبض رفتارسازی جامعه را به دست می‌گیرد و رسالت خود را به این ترتیب بهتر به انجام می‌رساند.
به تازگی مراجع فکری جامعه ما به خصوص صدا و سیما، جسته و گریخته، دست به این الگوسازی و ارائه مد زده‌اند این تولید مد، تا چه حد در قالب‌های ارزشی ما می‌گنجد؟
مراجع رفتارساز و تأثیرگذار در ایران، مراجع قوی و قدرتمندی نیستند ودر کنار این ضعف بزرگ، افزایش هجوم فرهنگی و معایب اینترنت- علاوه بر محاسنش- را در نظر بگیرید ماهواره‌ها را هم فراموش نکنید و بعد
ببینید ما در کجای این پروسه قرار داریم.
گرچه صدا و سیما و به خصوص تلویزیون کم‌کم وارد گردونه ماچوئیسم می‌شود و روی جلال و جمال صوری کار می‌کند، اما در عین حال، ملاکی که برای خرید فیلم‌های خارجی در نظر گرفته می‌شود، این است که فقط سکس نداشته باشد و مواردی مثل دزدی، کشت و کشتار و مطرح نیست. من یکی از فیلم‌هایی را که بررسی کرده‌ام، در طول 90 دقیقه آن، شما 48 مورد کشته می‌بینید و این نشان می‌دهد که صدا و سیما ناخواسته چیزهایی را به جامعه القا می‌کند که اصلًا مثبت نیست. تخریب روانی و میل به خشونت در این فیلم‌ها وجود دارد و اکثر سریال‌های تلویزیون، فعالیت یک گروه پلیسی را نشان می‌دهد گرچه گاهی سریال هایی مانند افسانه شجاعان هم نمایش داده می‌شود که بنا به روحیه عدالت‌خواهی قهرمانان فیلم، یک آرامش روانی را به بیننده القا می‌کند و موسیقی هم همین طور است. این که گرایش به مد، تخریبی باشد یا ممکن است جهت تخریبی پیدا کند، بستگی مستقیم به جهتی دارد که مراجع سنتی ما به مد می‌دهند و این خیلی مهم است. صدا و سیما باید آگاهانه‌تر عمل کند. رسانه‌های ما در مورد اعتیاد خوب عمل کرده‌اند اما اثر تربیتی مخربی را در مورد قرص‌های مهیج در پیش گرفته‌اند. مصرف سه‌بار این قرص‌ها، منجر به مرگ می‌شود اما همواره در مجلات، از مخدر نبودن این قرص‌ها بحث می‌شود و این مسئله به طور غیر مستقیم، جنبه زشت و عامل بازدارنده در مصرف این قرص‌ها را از بین می‌برد و نوعی توجیه واعتماد در مصرف را ایجاد می‌کند که اصلًا خوب نیست.
شما به مصداق‌های مد اشاره کردید و این که نسبت به مصداقی که مد با آن تعریف می‌شود، باید در مورد رد یا قبول آن نظر داد درباره این مصداق‌ها برایمان بگویید.
بر این مسئله تأکید می‌کنم که حتی در اسلام هم مدگرایی نفی نمی‌شود و عقل هم مد را ردّ نمی‌کند به ویژه که این مدگرایی از یک مبانی فکری ناشی می‌شود و آن هم نیاز به تغییر و تحول است و به قول فلاسفه، نیاز به صیرورت و شدن‌های متوالی است. اگر از این زاویه نگاه کنیم، نفس مسئله مورد تأیید است و ما هم از همین زاویه نگاه می‌کنیم اما گاهی برخی از مفاهیم در زمان‌های خاص از نظر مصداقی تعریف می‌شوند و نه مفهومی و چون مصداق قابل نفی و رد است، مفهوم هم بنا به آن مصداق قابل رد می‌شود و مد یکی از آن مفاهیم است. ما گاهی هنر پیشه‌های زمان طاغوت را داریم که به عنوان مصداق، ضدارزش هستند و گاه الگوهایی را داریم که کاملًا ارزشی و قابل قبول می‌باشند مثل الگوهای دفاع مقدس. پس (مد) فی نفسه قابل قبول است اما گاه بر اثر مصداق‌هایی که می‌پذیرد، ممکن است مطرود یا مقبول واقع شود.
آقای دکتر من به عنوان یک جوان دلم می‌خواهد هم از مظاهر مد پیروی کنم و در واقع یک جوان امروزی باشم و هم از سوی دیگر به ارزش‌های خودم پایبند بمانم و جوانی باشم که هم با جامعه پیش می‌رود و هم به مبانی ارزشی پایبند است چطور می‌توانم از تک بعدی بودن بپرهیزم و یک جوان چند بعدی باشم و در عین حال، به تضاد و تناقض هم نرسم؟
فضا، فضایی پیچیده‌ای است. از یک طرف هم نظام حکومتی و هم نظام فرهنگی و هم فطرت پاک جوان می‌خواهد که ارزش‌های سنتی و انسانی بر زندگی او حاکم باشد و از طرف دیگر موج افسار گسیخته‌ای که جوامع را مورد هجوم خود قرار داده است، سبب شده که همواره مدهای نوینی که از معیارهای ضد انسانی نشأت می‌گیرد، بر رفتار و کردار حداقل بخشی از جوانان و نوجوانان حاکم شود که به عنوان یک واقعیت نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم. هر چه جلوتر می‌رویم، به این تضاد بیشتر دامن زده می‌شود اما شدت این اختلاف به گونه‌ای نیست که غیر قابل کنترل و مهار باشد. حل این تضاد باز هم تا حدود زیادی بر عهده مراجع فکری و الگوساز است.
(رابرت برتون) در روانشناسی اجتماعی برای جوامعی که دچار این فاصله شده‌اند و به فکر درمان هم نیستند، چهار مرحله را پیش‌بینی می‌کند اولین مرحله نوآوری است اما نوآوری به معنای منفی آن یعنی گرایش به خلق راه‌های جدید، برای رسیدن سریع به اهداف و آرمان‌ها تحت هر شرایطی و چون این راه‌ها بر اساس یک
معیار عقلانی و منطقی سالم انتخاب نشده‌اند، به انحراف کشیده می‌شوند.
مرحله دوم، تبدیل جامعه به یک جامعه سازمانی است. که در واقع بوروکراسی بر نظام جامعه حاکم می‌شود.
مرحله بعد واپس‌زنی است یعنی فرد به یک حالت انفعالی و بی‌خیالی رضایت می‌دهد و او آن‌قدر درگیر بحران‌های اجتماعی و اقتصادی می‌شود که دیگر نسبت به همه چیز بی‌تفاوت می‌شود و چون نمی‌تواند فاصله موجود بین حال و ایده‌آل را کم کند، یک واپس‌زنی ایجاد می‌شود.
چهارمین مرحله شورش است انفعال اگر مدت مدیدی ادامه یابد، جامعه را به انفجار می‌کشاند. اینها مواردی است که در هر جامعه‌ای ممکن است رخ دهد.
پرسمان





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین