منظور از سریه مرثد بن ابی مرثد چیست؟
مرثد بن ابی مرثد غنوی، از طایفه غنی بن اعصر و از تبار قیس عیلان و ساکن مکه بود. پدرش (کناز بن حصین) معروف به ابی مرثد، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که در بیشتر جنگ ها شرکت داشت. مرثد از اعضای سپاه تبلیغ اسلام بود که در سال سوم هجرت به همراه چند تن از دیگر یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در منطقه (رجیع) به شهادت رسیدند.[1] لازم به ذکر است در بیشتر کتب از این سریه به عنوان حادثه رجیع یا غزوه رجیع یاد شده است.[2] اما چگونگی وقوع این اتفاق چنین است؛ در ماه صفر سال سوم هجرت هنگامی که (سفیان بن خالد هذلی) کشته شد، قبیله (بنی لحیان) به سراغ قبیله های (عضل) و (قاره) رفتند و برای آنها جوایزی تعیین کردند که پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بروند و با آن حضرت گفتگو کنند تا بعضی از اصحاب را برای دعوت آن ها به اسلام نزد ایشان بفرستد و قرار گذاشته بودند، که گروهی از اصحاب را که در قتل سفیان دست داشته اند، بکشند و دیگران را هم به مکه ببرند و تسلیم قریش کنند. هفت نفر از قبیله عضل و قاره که از شاخه های قبیله بزرگ خزیمه اند، در حالی که ظاهرا اقرار به اسلام داشتند به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: اسلام در میان ما آشکار شده است، گروهی از اصحاب خود را پیش ما بفرست تا قرآن و احکام اسلامی را به ما بیاموزند.[3] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هفت نفر را برای تبلیغ روانه فرمود که عبارت بودند از؛ مرثد بن ابی مرثد غنوی، خالد بن ابی بکیر، عبدالله بن طارق، معتب بن عبید، خبیب بن عدی، زید بن دثنه و عاصم بن ثابت بن ابی الاقلع.[4] البته در نقل دیگری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب رجیع را به عنوان جاسوس به سوی که فرستاد تا از قریش اخباری به دست آورند، تا این که در رجیع گرفتار بنی لحیان شدند.[5] به هر علت که بوده این هفت نفر از مدینه بیرون آمدند و به رجیع رسیدند.ناگاه گروهی بر آنان خروج کردند و کسانی را هم که لحیانی ها آماده کرده بودند به کمک خواستند، اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شمشیرهای خود را بیرون کشیدند و برای مبارزه به پا خاستند. دشمنان گفتند! ما با شما جنگ نداریم...) بلکه می خواهیم شما را به اهل مکه تسلیم کنیم و جایزه ای بگیریم. خبیب بن عدی، زید بن دثنه و عبدالله بن طارق تن به اسارت دادند اما عاصم بن ثابت، مرثد، خالد بن ابی بکیر و معتب بن عبید، امان و پناه دشمن را نپذیرفتند و تا آخرین قطره خون به مبارزه و پیکار پرداختند و سرانجام به مقام رفیع شهادت نائل شدند.[6] آنان، خبیب و عبدالله بن طارق و زید بن دثنه را با خود به طرف مکه بردند. چون به ناحیه (مرالظهران) رسیدند عبدالله بن طارق گفت: این آغاز مکر شماست، سوگند به خدا همراه شما نمی آیم و رفتار آنها را که کشته شدند سرمشق خود قرار می دهم. سپس دست خود را از بند رها کرد و شمشیر خود را برداشت و به شدت حمله کرد ولی دشمنان او را سنگسار کرده و به شهادت رساندند.[7] آنان خبیب و زید را با خود به مکه بردند. خبیب را فردی به نام حجیر بن ابی اهاب به هشتاد مثقال طلا و یا پنجاه شتر خرید. تا برادر زاده اش (عقبة بن حارث) او را به جای پدرش که در جنگ بدر کشته شده بود، بکشد. زید بن دثنه را (صفوان بن امیه) به پنجاه شتر خرید تا او را به جای پدرش بکشد و گروهی از قریش در خریدن او شریک شدند. چون آن دو را در ماه ذی القعده، که از ماه های حرام است، گرفته بودند، هر دو را زندانی کردند. حجیر، خبیب بن عدی را در خانه زنی به نام (ماویه) که کنیز بنی عبد مناف بود، حبس کرد و صفوان، زید را پیش گروهی از بنی جمع زندانی کرد. از ماویه نقل شده است: به خدا قسم کسی را بهتر از خبیب ندیده ام، من از شکاف در مواظب او بودم و می دیدم که او خوشه های انگوری در دست داشت و می خورد در صورتی که در آن هنگام موسم انگور نبود و حتی یک حبه انگور هم پیدا نمی شد، خبیب شب ها قرآن می خواند، زن ها که صدای قرآن او را می شنیدند می گریستند و بر او دل می سوزاندند.[8] بعد از سپری شدن ماه های حرام، خبیب و زید بن دثنه را در یک روز به پای چوبه دار آوردند و هر دو را به شهادت رساندند.[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسول جعفریان. 2 تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دکتر آیتی. 3 فروغ ابدیت، جعفر سبحانی. 4 تاریخ اسلام دکتر زرگری نژاد. پی نوشتها: [1]. ر.ک: ابن الاثیر، اسدالغابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج5، ص137؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، بیروت، دارالکتاب العربی، ج3، ص398. [2]. ر.ک: الواقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، ج1، ص354؛ ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410ق، ج2، ص42؛ طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالتراث. [3]. الواقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، چاپ سوم، ج1، ص354. [4]. طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج2، ص538. [5]. الواقدی، همان، ج1، ص354. [6]. المقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420م، ج1، ص185. [7]. ابن سعد، همان، ج2،ص 43. [8]. الواقدی، همان، ج1، ص357. [9]. همان، ج1، ص361. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

منظور از سریه مرثد بن ابی مرثد چیست؟


پاسخ:

مرثد بن ابی مرثد غنوی، از طایفه غنی بن اعصر و از تبار قیس عیلان و ساکن مکه بود. پدرش (کناز بن حصین) معروف به ابی مرثد، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که در بیشتر جنگ ها شرکت داشت. مرثد از اعضای سپاه تبلیغ اسلام بود که در سال سوم هجرت به همراه چند تن از دیگر یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در منطقه (رجیع) به شهادت رسیدند.[1]
لازم به ذکر است در بیشتر کتب از این سریه به عنوان حادثه رجیع یا غزوه رجیع یاد شده است.[2] اما چگونگی وقوع این اتفاق چنین است؛ در ماه صفر سال سوم هجرت هنگامی که (سفیان بن خالد هذلی) کشته شد، قبیله (بنی لحیان) به سراغ قبیله های (عضل) و (قاره) رفتند و برای آنها جوایزی تعیین کردند که پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بروند و با آن حضرت گفتگو کنند تا بعضی از اصحاب را برای دعوت آن ها به اسلام نزد ایشان بفرستد و قرار گذاشته بودند، که گروهی از اصحاب را که در قتل سفیان دست داشته اند، بکشند و دیگران را هم به مکه ببرند و تسلیم قریش کنند. هفت نفر از قبیله عضل و قاره که از شاخه های قبیله بزرگ خزیمه اند، در حالی که ظاهرا اقرار به اسلام داشتند به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: اسلام در میان ما آشکار شده است، گروهی از اصحاب خود را پیش ما بفرست تا قرآن و احکام اسلامی را به ما بیاموزند.[3]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هفت نفر را برای تبلیغ روانه فرمود که عبارت بودند از؛ مرثد بن ابی مرثد غنوی، خالد بن ابی بکیر، عبدالله بن طارق، معتب بن عبید، خبیب بن عدی، زید بن دثنه و عاصم بن ثابت بن ابی الاقلع.[4]
البته در نقل دیگری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب رجیع را به عنوان جاسوس به سوی که فرستاد تا از قریش اخباری به دست آورند، تا این که در رجیع گرفتار بنی لحیان شدند.[5]
به هر علت که بوده این هفت نفر از مدینه بیرون آمدند و به رجیع رسیدند.ناگاه گروهی بر آنان خروج کردند و کسانی را هم که لحیانی ها آماده کرده بودند به کمک خواستند، اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شمشیرهای خود را بیرون کشیدند و برای مبارزه به پا خاستند. دشمنان گفتند! ما با شما جنگ نداریم...) بلکه می خواهیم شما را به اهل مکه تسلیم کنیم و جایزه ای بگیریم.
خبیب بن عدی، زید بن دثنه و عبدالله بن طارق تن به اسارت دادند اما عاصم بن ثابت، مرثد، خالد بن ابی بکیر و معتب بن عبید، امان و پناه دشمن را نپذیرفتند و تا آخرین قطره خون به مبارزه و پیکار پرداختند و سرانجام به مقام رفیع شهادت نائل شدند.[6]
آنان، خبیب و عبدالله بن طارق و زید بن دثنه را با خود به طرف مکه بردند. چون به ناحیه (مرالظهران) رسیدند عبدالله بن طارق گفت: این آغاز مکر شماست، سوگند به خدا همراه شما نمی آیم و رفتار آنها را که کشته شدند سرمشق خود قرار می دهم. سپس دست خود را از بند رها کرد و شمشیر خود را برداشت و به شدت حمله کرد ولی دشمنان او را سنگسار کرده و به شهادت رساندند.[7]
آنان خبیب و زید را با خود به مکه بردند. خبیب را فردی به نام حجیر بن ابی اهاب به هشتاد مثقال طلا و یا پنجاه شتر خرید. تا برادر زاده اش (عقبة بن حارث) او را به جای پدرش که در جنگ بدر کشته شده بود، بکشد. زید بن دثنه را (صفوان بن امیه) به پنجاه شتر خرید تا او را به جای پدرش بکشد و گروهی از قریش در خریدن او شریک شدند.
چون آن دو را در ماه ذی القعده، که از ماه های حرام است، گرفته بودند، هر دو را زندانی کردند. حجیر، خبیب بن عدی را در خانه زنی به نام (ماویه) که کنیز بنی عبد مناف بود، حبس کرد و صفوان، زید را پیش گروهی از بنی جمع زندانی کرد. از ماویه نقل شده است: به خدا قسم کسی را بهتر از خبیب ندیده ام، من از شکاف در مواظب او بودم و می دیدم که او خوشه های انگوری در دست داشت و می خورد در صورتی که در آن هنگام موسم انگور نبود و حتی یک حبه انگور هم پیدا نمی شد، خبیب شب ها قرآن می خواند، زن ها که صدای قرآن او را می شنیدند می گریستند و بر او دل می سوزاندند.[8]
بعد از سپری شدن ماه های حرام، خبیب و زید بن دثنه را در یک روز به پای چوبه دار آوردند و هر دو را به شهادت رساندند.[9]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسول جعفریان.
2 تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دکتر آیتی.
3 فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.
4 تاریخ اسلام دکتر زرگری نژاد.

پی نوشتها:
[1]. ر.ک: ابن الاثیر، اسدالغابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج5، ص137؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، بیروت، دارالکتاب العربی، ج3، ص398.
[2]. ر.ک: الواقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، ج1، ص354؛ ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410ق، ج2، ص42؛ طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالتراث.
[3]. الواقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، چاپ سوم، ج1، ص354.
[4]. طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج2، ص538.
[5]. الواقدی، همان، ج1، ص354.
[6]. المقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420م، ج1، ص185.
[7]. ابن سعد، همان، ج2،ص 43.
[8]. الواقدی، همان، ج1، ص357.
[9]. همان، ج1، ص361.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین