من برای کنترل افکار یک سری توصیه ارایه می دهم اما شما هم حتما نزد روانپزشک برای دارو درمانی و نزد یک روان شناس برای روان درمانی مراجعه داشته باشید.کسب موفقیت در مثبت اندیشی نشات گرفته از تمرین است لذا صرفا شما نمی توانید کاری بکنید البته می توانید در این دست مواقع جنبه های مثبت واقعه را برای خودتان بازگو کنید و خود را دعوت به مثبت اندیشی کنید اما مطالعه بیشتر شما در باب مثبت اندیشی و تمرین برای کاهش خطاهای شناختی کمک بیشتری به شما می کند.ضمنا این توصیه ها را به شما دارم:- خطاهای شناختی را بررسی کنید : افکار منفی خود را بنویسید تا نوع خطای شناختی خود را بیابید. با این کار به راحتی می توانید مثبت تر و واقع بینانه تر با موضوع برخورد کنید . - نشانه ها را بررسی کنید. به جای آنکه فرض را بر درست بودن افکار خود بگذارید، نشانه های واقعی را بررسی کنید. مثلا اگر احساس می کنید که هرگز کاری را درست انجام نمی دهید می توانید بسیاری از کار هایی را که با موفقیت انجام داده اید فهرست کنید . - روش معیار دوگانه : به جای آنکه جنبه های منفی گفتار اطرافیان را ببینید جنبه های مثبت را مورد توجه قرار دهید.- روش تجربی : اعتبار اندیشه منفی خود را آزمون کنید . مثلا اگر تصور می کنید اطرافیان برای ایجاد رنجش و ناراحتی در شما فلان صحبت را می کنند ببینی ایا واقعا در زمینه های دیگر ارتباطی نیز چنین رفتارهای مشابهی با شما داشته اند و دایما در صدد ایجاد ناراحتی در شما هستند؟- اندیشیدن در سایه های خاکستری : به جای آنکه در جو تفکر همه یا هیچ به مشکل خود بیاندیشید، برای مشکل پیش آمده امتیازی از صفر تا صد در نظر بگیرید . وقتی اوضاع آنطور که مایل نیستید بر وفق مراد شما نیست ، به جای آنکه خود را شکست خورده تمام عیار بدانید، موضوع را به طور نسبی بررسی کنید. ببینید از این موقعیت چه درسی می آموزید . - روش بررسی: از دیگران مثلا مادر یا خواهر سوال کنید تا از واقع بینانه بودن افکار و تلقی های خود مطلع گردید. مثلا اگر فکر می کنید یکی از اطرافیان شما قصد ناراحت کردن و گوشه زدن به شما را داشت در این رابطه با خواهرتان هم صحبت کنید و نظر ایشان را هم جویا شوید.- روش علم معانی : خیلی ساده از زبانی استفاده کنید که بار عاطفی کمتری داشته باشد . این روش برای برخورد با عبارت های باید دار مفید است . به جای گفتن " نباید اینکار را می کردم " بگویید " اگر این اشتباه را نمی کردم بهتر بود " .- تحلیل سود و زیان : امتیازات و زیانهای یک احساس (مانند عصبانی شدن) ، یک فکر منفی (مانند "اطرافیان دایما گوشه می زنند ") را فهرست کنید . همچنین می توانید از روش های تحلیل سود و زیان برای اصلاح باور های مخربی از نوع " همیشه اطرافیان منظور بدی دارند " استفاده کنید . اگر علی رغم این تمرینات باز هم دارای افکار منفی بودید مراجعه نزد روانپزشک و دارو درمانی اکیدا توصیه می شود.روان درمانی و دارو درمانی به صورت تواماً برای شما ضرورت دارد.
مشکل اضطراب شدید دارم در مورد هر چیز کوچکی فکرم درگیر میشه هر چیزی میگم بعدش پشیمون میشم و قبل از اتفاق افتادن فکرای منفی میاد سراغم چیکار کنم؟
من برای کنترل افکار یک سری توصیه ارایه می دهم اما شما هم حتما نزد روانپزشک برای دارو درمانی و نزد یک روان شناس برای روان درمانی مراجعه داشته باشید.کسب موفقیت در مثبت اندیشی نشات گرفته از تمرین است لذا صرفا شما نمی توانید کاری بکنید البته می توانید در این دست مواقع جنبه های مثبت واقعه را برای خودتان بازگو کنید و خود را دعوت به مثبت اندیشی کنید اما مطالعه بیشتر شما در باب مثبت اندیشی و تمرین برای کاهش خطاهای شناختی کمک بیشتری به شما می کند.ضمنا این توصیه ها را به شما دارم:- خطاهای شناختی را بررسی کنید : افکار منفی خود را بنویسید تا نوع خطای شناختی خود را بیابید. با این کار به راحتی می توانید مثبت تر و واقع بینانه تر با موضوع برخورد کنید . - نشانه ها را بررسی کنید. به جای آنکه فرض را بر درست بودن افکار خود بگذارید، نشانه های واقعی را بررسی کنید. مثلا اگر احساس می کنید که هرگز کاری را درست انجام نمی دهید می توانید بسیاری از کار هایی را که با موفقیت انجام داده اید فهرست کنید . - روش معیار دوگانه : به جای آنکه جنبه های منفی گفتار اطرافیان را ببینید جنبه های مثبت را مورد توجه قرار دهید.- روش تجربی : اعتبار اندیشه منفی خود را آزمون کنید . مثلا اگر تصور می کنید اطرافیان برای ایجاد رنجش و ناراحتی در شما فلان صحبت را می کنند ببینی ایا واقعا در زمینه های دیگر ارتباطی نیز چنین رفتارهای مشابهی با شما داشته اند و دایما در صدد ایجاد ناراحتی در شما هستند؟- اندیشیدن در سایه های خاکستری : به جای آنکه در جو تفکر همه یا هیچ به مشکل خود بیاندیشید، برای مشکل پیش آمده امتیازی از صفر تا صد در نظر بگیرید . وقتی اوضاع آنطور که مایل نیستید بر وفق مراد شما نیست ، به جای آنکه خود را شکست خورده تمام عیار بدانید، موضوع را به طور نسبی بررسی کنید. ببینید از این موقعیت چه درسی می آموزید . - روش بررسی: از دیگران مثلا مادر یا خواهر سوال کنید تا از واقع بینانه بودن افکار و تلقی های خود مطلع گردید. مثلا اگر فکر می کنید یکی از اطرافیان شما قصد ناراحت کردن و گوشه زدن به شما را داشت در این رابطه با خواهرتان هم صحبت کنید و نظر ایشان را هم جویا شوید.- روش علم معانی : خیلی ساده از زبانی استفاده کنید که بار عاطفی کمتری داشته باشد . این روش برای برخورد با عبارت های باید دار مفید است . به جای گفتن " نباید اینکار را می کردم " بگویید " اگر این اشتباه را نمی کردم بهتر بود " .- تحلیل سود و زیان : امتیازات و زیانهای یک احساس (مانند عصبانی شدن) ، یک فکر منفی (مانند "اطرافیان دایما گوشه می زنند ") را فهرست کنید . همچنین می توانید از روش های تحلیل سود و زیان برای اصلاح باور های مخربی از نوع " همیشه اطرافیان منظور بدی دارند " استفاده کنید . اگر علی رغم این تمرینات باز هم دارای افکار منفی بودید مراجعه نزد روانپزشک و دارو درمانی اکیدا توصیه می شود.روان درمانی و دارو درمانی به صورت تواماً برای شما ضرورت دارد.
- [سایر] سلام و عرض ادب، مدتیست نسبت به ازدواج احساس نیاز میکنم و خانواده ام از این مسئله آگاهند. اما مشکلات روحی و اضطراب که دلیل خاصی هم برایش پیدا نمیکنم به سراغم آمده و روی کار و زندگیم تأثیر منفی گذاشته بطوریکه ارتباط با افراد دیگر برایم سخت شده و همین مسأله مرا از درگیر شدن در امر ازدواج با روحیات فعلی میترساند. ممنون میشم راهنماییم کنید. تشکر
- [سایر] سلام.کمکم کنید.نمیدانم چرا حس و حال منفی دارم.<br /> انگار در دل ادم شور میزند نمیدونم چجوری بگم ولی حس خیلی ناجوریه<br /> مثلا با کوچک ترین موضوع اعصابم خرد میشه.مثلا چرا به فلانی دروغ گفتم:ساعت ها فکرم رو واسه این موضوع میذارم و یه راهی پیدا میکنم تا راستشو بگم<br /> مثلا چرا یکیرو ناراحت کردم یا چرا تهمت زدم و تا ساعت ها فکرم رو مشغول میکنه.<br /> تو کلاس ما یک نفر هست که تیک عصبی داره و بعضی اوقات ناراحت میشم و بعضی موقع یه فکر هایی میزنه به سرم که منم مثله اون اینجوری نشم.<br /> کلا رو کوچک ترین مسئله مغزم درگیر میشه و اعصابم خرد میشه.<br /> لطفا راهنماییم کنید چجوری خودم رو اصلاح کنم.
- [سایر] سلام.کمکم کنید.نمیدانم چرا حس و حال منفی دارم.<br /> انگار در دل ادم شور میزند نمیدونم چجوری بگم ولی حس خیلی ناجوریه<br /> مثلا با کوچک ترین موضوع اعصابم خرد میشه.مثلا چرا به فلانی دروغ گفتم:ساعت ها فکرم رو واسه این موضوع میذارم و یه راهی پیدا میکنم تا راستشو بگم<br /> مثلا چرا یکیرو ناراحت کردم یا چرا تهمت زدم و تا ساعت ها فکرم رو مشغول میکنه.<br /> تو کلاس ما یک نفر هست که تیک عصبی داره و بعضی اوقات ناراحت میشم و بعضی موقع یه فکر هایی میزنه به سرم که منم مثله اون اینجوری نشم.<br /> کلا رو کوچک ترین مسئله مغزم درگیر میشه و اعصابم خرد میشه.<br /> لطفا راهنماییم کنید چجوری خودم رو اصلاح کنم.
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم<br />با سلام و آرزوی سلامتی <br /><br />1- معمولاً همیشه مشکل یبوست دارم، حتی عمل هموروئید، بواسیر و.. هم داشتم بعدش هم دوباره عود کرد، یبوستم به شکلی است که در بیشتر مواقع در قسمت انتهایی مدفوع نزدیک به دهانه خروجی مقعد، مدفوع خشک میشه هر چند مابقی مدفوع نرمه، برای خروجش مشکل پیش میاد<br />علاوه بر این کارم به شکلیه که هفته ای سه چهار روز بیرون هستم و در مسافرت که حین مسافرت مشکلم بیشتر میشه<br />وقتی از شیاف استفاده میکنم، راحت تر هستم تا از ملین ها و ....<br />ولی با این داروها دو روز خوبم بعدش باز شروع میشه<br /><br />خونده بودم که در حین مسافرت کبد نامنظم کار میکنه و این دلیلی بر یبوست است، چطور میشه کارکرد کبد رو منظم کرد؟<br />هروقتم که عصبی میشم و عصبیتم طول بکشه، احساس درد و خارش در قسمتی که بواسیری هست رو دارم.<br /><br />2- دیگه اینکه مشکل واریکوسل هم دارم، خوندم که مالیدن روغن زیتون تصفیه نشده خوبه، ولی تو بازار تصفیه شده هست، روغن زیتون تصفیه نشده پیدا نکردم، آیا میتونم از تصفیه شده استفاده کنم؟ <br />البته تست آزمایش دادم و مشکلی برای باروری ایجاد نشده، اما بیضه چپم که مشکل داره کمی کوچکتر از بیضه راستم است، قبلاً اینطوری نبوده.<br /><br />قبلاً از لطف شما سپاسگزارم
- [سایر] سلام و عرض خسته نباشید ، خانوم عطاریان من یه مشکل بزرگی دارم و اون اینه که حدود یه سال دچار وسواس فکری هستم و اینجوری هست که توی نمازام یه فکرای توهین به مقدسات تو ذهنم میاد که گاهی وقتا میتونم کنترلش کنم ولی بیشتر وقتا نمیتونم ، هم به مشاوره هم به دکتر روان پزشک مراجعه کردم برام قرص فلوکستین و هالوپریدول دادن حدود سه ماهه دارم میخورم ولی خیلی فرقی تو خودم حس نکردم جز اینکه این قرصا باعث شده نتونم درس بخونم بخاطر بی حال شدن و عدم تمرکز ، البته فکرام تا حدودی کمتر شده و گاهی حس میکنم میتونم کنترلش کنم ، حالا سوال اصلی من از شما اینه که من که هم راه دارویی رو امتحان کردم هم روانشناسی رو ، و با توجه به اینکه این فکرا فقط موقع نماز برام پیش میاد خاستم بپرسم نمیشه مثلن یه مدت طولانی نماز نخونم تا اصلن این افکار رو فراموش کنم؟ البته این سوال رو با مسئولیت خودم میگم ، آخه نمازی که باید مایه ی آرامشم باشه شده جایی برای استرس و اضطراب ، مثلن اگه یکی دو ماه نخونم و بعدش قضایی اش رو بجا بیارم کم کم ، احتمال اینکه بیماریم بهبود پیدا کنه هست خودم که اینتوری فکر میکنم ، ممنون میشم راهنماییم کنید ، با تشکر
- [سایر] باعرض سلام وخسته نباشید به مشاور محترم اینجانب یه مشکل دارم من وقتی می خواهم کاری را انجام بدم دچار استر س زیادی می شم که همین موجب میشه فکر من را مشغول خودش کنه واگر ان کاررا درست انجام ندهم ذهن من را خیلی مشغول می کنه به طوری که نمی تون با ان کنار بیام وهمیشه درفکر من باقی می ماند وبعضی وقت ها با اتفاقاتی که برام رخ میدهد نمی تونم کنار بیام ودچار اضطراب میشم اگر اتفاق بد باشه در ظاهر به کسی نمی تونم بگم وصحبت کنم ولی درذهن خود هزار بار تکرار میکنم شما کمک که چگونه با مشکلاتم کنار بیام ومرا رهنمای می کنید دراین زمینه
- [سایر] با سلام وخسته نباشید. آقای دارابی سوال من این است که گاهی اتفاق می افته که یه چیزه خیلی کوچکی مثل اینکه میگم چرا به فلانی سلام نکردم یا وقتی در بین دوستان (چون من در خوابگاه هستم ) وقتی در مورد شهر یکدیگر مطلبی بیان میکنیم کسی مثلا یه چیزی میگه به شهر من منم به شهر اون یه صفت بد میگم بعد این حرفها که نوعی توهین به اهالی شهر است چه شهر اونا چه شهر ما بعد من خودم خیلی ناراحت میشم وحتی چند روز این حرفها هی تو ذهن من میگذره ومنو اذیت میکنه که نمی تونم رو درسم تمرکز داشته باشم حالا من چگونه با این مشکل کنار بیام لطفا راه حل مناسبی را بگویید.با تشکر
- [سایر] چند سال است که ازدواج کرده ام و سر یکسری مسائل با یکی از اعضای نزدیک خانواده همسرم مشکل پیدا کردم البته رفتار ایشان هم اصلا مناسب نیست و خیلی بد و تهاجمی با من برخورد می کنند که این را خود همسرم هم می دانند البته من نمی خواهم قضاوتش کنم ولی پر از عقده و کینه است و چند بار هم خواستم همه چیز را فراموش کنم ولی باز یک چیز جدید به وجود میاره و عمدا باعث دلخوری من میشه. طوری شده که حتی اسمش که میاد یا بنا باشه ببینمش ذهنم مشغول میشه وقتی میبینمش رعشه به تنم میوفته تپش قلب میگیریم انرژی منفی بهم میده. خدا رو شکر زیاد نمیبینمش ولی کلا دلم نمیخواد ببینمش چون آرامش خودم و زندگیمو بهم میزنه نمیدونم چیکار کنم؟
- [سایر] باسلام خدمت جناب دکتر دارابی مشکلی که تو این چند سال همراهم بوده اینه که تمرکز ندارم مثلا سر کلاس درس حواسم به چند جا میره، کارهایی که دارم فراموش میکنم سر وقت انجامش بدم. اگه این مشکل که از بچه گی داشتم حل بشه خیلی توان یادگیریم بالا میره کارهام رو بهتر و راحت تر انجام میدم ضمنا دچار یه تنبلی و سستی عمومی توی انجام برنامه هام هستم که البته بقیه اینو یه حسن میدونن و میگن دامنه تحملت بالاست ، باحوصله ای و... کارمند هستم و همزمان درس هم میخونم مجردم و باخانواده ام زندگی میکنم همیشه برنامه ریزی (آرزو) های بلند مدتی داشتم توی آینده نگری بهترم تا اجرای برنامه هایی که برا آینده دارم یعنی چیزی که پیش بینی میکردم و میخاستم محقق میشه ولی زمان انجام کار تعلل میکنم و بی اراده گی میاد سراغم. ممنون میشم اگه رک و پوسکنده بگین دردم چیه چاره اش چیه
- [سایر] باسلام خسته نباشید خوشحالم که مشاور خانم پیدا کردم من شما رو نمیبینم برا همین راحت حرفمو میزنم.من در مرز جنون هستم.با اینکه نماز خون هستم ولی گاها فکر خودکشی به سرم هجوم میاره...میگم هجوم چون واقعا اینجوریه.میترسم از جهنم خدا.چاره کار رو تو خوابیدن میبینم.میخوابم تا فکرش از سرم بره بیرون.ولی موقتیه. خانم بهرامی من دختر زیبایی هستم برای زیباییم خدا رو شکر میکنم.خانواده بسیار خوب و باشعوری هم دارم بازم خدا رو شکر میکنم.از لحاظ مالی هم در حد متوسط هستیم بازم شکر.ولی انگار همه راهای انتخاب همسر برام بسته است.نیاز جدی دارم به ازدواج فشار روحی بدی تحمل میکنم.نیاز از هر لحاظ از نظر نیاز دوست داشتن کسی غیر از پدر مادر.نیاز جنسی.میخوام خلا زندگیمو پر کنم متولد 63 هستم فکر نمیکنم خواسته ام عجیب باشه.حساب کیند ببینید من چند ساله دارم همه نیازهامو سرکوب میکنم.هرکسی میاد میپسنده ولی فوقش 1ماهه بعد میزاره میره.نمیدونم چرا.میگم مشکل از کجاست میگن تو خوبی خیلی خوبی خیلی سری ولی حسمو بهت از دست دادم.این چه حرفیه معنیش چیه؟یا میان میپسندن دیگه برنمیگردن پی گیر میشم میبینم یه از خدا بیخبر زیرآب زده چی گفته خدا میدونه ولی خدای من شاهده نه من نه خانوادم ریگی به کفش نداریم.یا میپسندن یه دفه میرن سراغ ییکی دیگه علت میپرسیم جواب نمیدن.یا میان میپسندن و بعدش میگن نه پشیمون شدیم.میدونید چند بار موقعیت واقعی ازدواجم اینطور از بین رفته؟بیشتر از 10 مورد چرا؟؟؟؟؟دارم دیوانه میشم.کمکم کنین