باسلامکاربر گرامی در زمینه استفاده از دارو حتما باید از روانپزشک کمک بگیرید. اما من به طور کلی یک سری توصیه به شما ارایه می دهم. این روشها را به کار ببندید اگر باز هم نتیجه نگرفتید به روانپزشک مراجعه کرده و از داروی خواب استفاده کنید:هرگز به دلیل کمبود خواب شب، بیش از اندازه نخوابید. این مهمترین قانون است. هر روز در ساعت مشخصی بیدار شوید، مخصوصا در صبح شبهایی که دچار کم خوابی بودهاید. تا دیر وقت خوابیدن، فقط برای یکی، دو روز می تواند ساعت فیزیولوژیک شما را در چرخه دیگری قرار دهد. این مسئله شما را متعاقبا خواب آلوده ( کسل ) خواهد کرد و دیرتر بیدار خواهید شد. نور، به شروع مجدد ساعت فیزیولوژیک شما به حالت فعال روزانه اش کمک میکند. بنابراین وقتیکه بیدار میشوید، بیرون بروید و کمی از نور آفتاب استفاده کنید . یا اگر این امر برایتان مشکل است، تمامی چراغها را دراتاق خود روشن کنید. سپس دور اتاق برای چند دقیقهای قدم بزنید. ساق پاهای شما همچون پمپی عمل میکنند که خون رابه گردش در میآورند و به منظور کمک به پیشبرد کارهای روزانه، اکسیژن بیشتری به مغز شما میرساند. در طول روز از لحاظ فعالیتهای بدنی فعال باشید. این عمل مخصوصا در روز بعد از شب همراه بابد خوابی، مهم است. زمانیکه کمتر میخوابید، بایستی در طول روز فعالتر باشید. فعالیت کمتر داشتن یکی از بدترین چیزهایی است که یک شخص بیخوابی کشیده میتواند انجام دهد. بنظر میرسد که ورزشهای پر تحرک ( پیاده روی سریع، شنا، راهپیمایی و غیره ) در لحظات پایانی بعد از ظهر به خواب راحت تر کمک کند. همچنین ، افرادی که دچار بیخوابی هستند تمایل به عدم تحرک در یکی دو ساعت قبل از خواب دارند. مقداری نرمش انجام دهید. نرمش روزمره به افراد زیادی کمک کرده است.در روز بعد از بیخوابی اصلا چرت نزنید.وقتیکه احساس خواب آلودگی کردید، بلند شوید و کاری انجام دهید. راه بروید، تختخواب را درست کنید یا کارهای عقب افتاده را انجام دهید. در هنگام مطالعه ، مرتبا بلند شوید( هر سی دقیقه یکبار یا حتی بیشتر لازم بود) دور اتاقتان قدم بزنید. کمی نرمش انجام دهید. این کار به هدایت اکسیژن به مغز شما و به هوشیاری بیشتر کمک خواهد کرد. سعی کنید در حدود همان ساعت همیشگی هر شب به تختخواب بروید. رفتن به موقع به رختخواب در حدود همان زمانیکه هر شب میروید میتواند خواب را مثل گرسنگی منظم کند. همچنین سی دقیقه یا یک ساعت قبل از خواب، مطالعه را کنار بگذارید و وارد بحثها یا فعالیتهای محرک نشوید. کاری انجام دهید که باعث آرامش شود. کتابی که نیاز به فکر ندارد، بخوانید به آهنگی که آرام است گوش دهید، تماشای یک برنامه تلویزیونی هیجان انگیز را کنار بگذارید. قبل از رفتن به تختخواب، یک حمام طولانی با آب بگیرید. این عمل به آرامش شما کمک میکند و عضلات شمار را تسکین میدهد. ولی از طرف دیگر، دوش گرفتن شما را به بیدار ماندن متمایل میسازد. افرادی که دچار بیخوابی هستند بایستی از دوش گرفتن در بعداز ظهر اجتناب کنند.ضمنا یک لیوان شیرگرم هنگام خواب به بعضی از افراد کمک میکند . از کافئین وغذاهای حاوی تیروزین زیاد از لحظات پایانی بعد ازظهر به بعد اجتناب کنید . کافئین، مادهای است در قهوه، چای، شکلات، ... ایجاد تحریک زیاد و بیداری می کند. بعضی از متخصصان، مردم را تشویق به اجتناب از خوردن غذاهای حاوی تیروزین میکنند، برای مثال پنیرهای حاصل از تخمیر شیر ( پنیر چدار بدترین نوع آن است ولی ماست مناسب می باشد ) و کالباس و ... باعث دوره های خواب غیر طبیعی، نامنظم و بیداری مکرر در صبح زود میشود. با تشکر از تماس شما
با سلام
من شبها حتی اگه چند روز هم نخوابیده باشم بازم باید ساعت ها داخل رخت خوابم بیدار بمونم تا که خوابم ببره به همین خاطر صبح ها هم واسه بیدار شدن اذیت میشم.
میخاستم ببینم این مشکل درمانی هم داره؟
ایا دارویی وجود داره که فقط باعث بشه خابم ببره و تاثیری روی بیشتر شدن زمان خواب نداشته باشه؟
ممنون
باسلامکاربر گرامی در زمینه استفاده از دارو حتما باید از روانپزشک کمک بگیرید. اما من به طور کلی یک سری توصیه به شما ارایه می دهم. این روشها را به کار ببندید اگر باز هم نتیجه نگرفتید به روانپزشک مراجعه کرده و از داروی خواب استفاده کنید:هرگز به دلیل کمبود خواب شب، بیش از اندازه نخوابید. این مهمترین قانون است. هر روز در ساعت مشخصی بیدار شوید، مخصوصا در صبح شبهایی که دچار کم خوابی بودهاید. تا دیر وقت خوابیدن، فقط برای یکی، دو روز می تواند ساعت فیزیولوژیک شما را در چرخه دیگری قرار دهد. این مسئله شما را متعاقبا خواب آلوده ( کسل ) خواهد کرد و دیرتر بیدار خواهید شد. نور، به شروع مجدد ساعت فیزیولوژیک شما به حالت فعال روزانه اش کمک میکند. بنابراین وقتیکه بیدار میشوید، بیرون بروید و کمی از نور آفتاب استفاده کنید . یا اگر این امر برایتان مشکل است، تمامی چراغها را دراتاق خود روشن کنید. سپس دور اتاق برای چند دقیقهای قدم بزنید. ساق پاهای شما همچون پمپی عمل میکنند که خون رابه گردش در میآورند و به منظور کمک به پیشبرد کارهای روزانه، اکسیژن بیشتری به مغز شما میرساند. در طول روز از لحاظ فعالیتهای بدنی فعال باشید. این عمل مخصوصا در روز بعد از شب همراه بابد خوابی، مهم است. زمانیکه کمتر میخوابید، بایستی در طول روز فعالتر باشید. فعالیت کمتر داشتن یکی از بدترین چیزهایی است که یک شخص بیخوابی کشیده میتواند انجام دهد. بنظر میرسد که ورزشهای پر تحرک ( پیاده روی سریع، شنا، راهپیمایی و غیره ) در لحظات پایانی بعد از ظهر به خواب راحت تر کمک کند. همچنین ، افرادی که دچار بیخوابی هستند تمایل به عدم تحرک در یکی دو ساعت قبل از خواب دارند. مقداری نرمش انجام دهید. نرمش روزمره به افراد زیادی کمک کرده است.در روز بعد از بیخوابی اصلا چرت نزنید.وقتیکه احساس خواب آلودگی کردید، بلند شوید و کاری انجام دهید. راه بروید، تختخواب را درست کنید یا کارهای عقب افتاده را انجام دهید. در هنگام مطالعه ، مرتبا بلند شوید( هر سی دقیقه یکبار یا حتی بیشتر لازم بود) دور اتاقتان قدم بزنید. کمی نرمش انجام دهید. این کار به هدایت اکسیژن به مغز شما و به هوشیاری بیشتر کمک خواهد کرد. سعی کنید در حدود همان ساعت همیشگی هر شب به تختخواب بروید. رفتن به موقع به رختخواب در حدود همان زمانیکه هر شب میروید میتواند خواب را مثل گرسنگی منظم کند. همچنین سی دقیقه یا یک ساعت قبل از خواب، مطالعه را کنار بگذارید و وارد بحثها یا فعالیتهای محرک نشوید. کاری انجام دهید که باعث آرامش شود. کتابی که نیاز به فکر ندارد، بخوانید به آهنگی که آرام است گوش دهید، تماشای یک برنامه تلویزیونی هیجان انگیز را کنار بگذارید. قبل از رفتن به تختخواب، یک حمام طولانی با آب بگیرید. این عمل به آرامش شما کمک میکند و عضلات شمار را تسکین میدهد. ولی از طرف دیگر، دوش گرفتن شما را به بیدار ماندن متمایل میسازد. افرادی که دچار بیخوابی هستند بایستی از دوش گرفتن در بعداز ظهر اجتناب کنند.ضمنا یک لیوان شیرگرم هنگام خواب به بعضی از افراد کمک میکند . از کافئین وغذاهای حاوی تیروزین زیاد از لحظات پایانی بعد ازظهر به بعد اجتناب کنید . کافئین، مادهای است در قهوه، چای، شکلات، ... ایجاد تحریک زیاد و بیداری می کند. بعضی از متخصصان، مردم را تشویق به اجتناب از خوردن غذاهای حاوی تیروزین میکنند، برای مثال پنیرهای حاصل از تخمیر شیر ( پنیر چدار بدترین نوع آن است ولی ماست مناسب می باشد ) و کالباس و ... باعث دوره های خواب غیر طبیعی، نامنظم و بیداری مکرر در صبح زود میشود. با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام.من مشکل سنگینی خواب دارم.اوایل فکر میکردم که مشکلم به خاطر کم خوابیه اما وقتایی که خواب کاملی هم دارم بازم خوابم سنگینه.حتی گاهی ده دقیقه بعد از خوابیدنم دیگه هیچ کس نمیتونه بیدارم کنه.من بارها سعی کردم با آلارم گوشی بیدار شم اما نمیشه و حتی اگه اونو کنارم هم بذارم باز هم بیدار نمیشم. الان همیشه اطرافیانم منو بیدار میکنن.لطفا راه کارهایی بهم معرفی کنین تا خوابم سبک تر بشه و اینقدر خودم و دیگران رو اذیت نکنم.راستی من 15سالمه....ممنون
- [سایر] سلام من چند وقته معده ام به هم ریخته است با اینکه اشتهام زیاده ولی نم تونم غدا بخورم وباید زود دست بکشم وگر نه حالم خیلی بد میشه وسنگین میشم شبها اگه از خواب بلند شم معده ام دود میکنه وحالت مالش داره صبح هم صبحونه نمتونم بخورم چون تو گلوم میسوزه وخشک میشه غدااصلا تو معدم هضم نمیشه اگه با خونوادم غدا بخورم اونا گرسنه میشن اما من تا 7یا 8ساعت بعد گرسنه میشم خیلی دیر غدا هضم میشه چه کار کنم تازه هم ازدواج کردم شده برام مشکل ممنون میشم اگه کمکم کنیدضمنا طبعم هم سرد وخشکه
- [سایر] سلام.خانم کهتری عزیز با هر نوع از وسواس مبارزه میکنم یه شکل جدید واسم به وجود میاد.نمی دونم شیطون چه گیری داده به من.خیلی از شبها خواب نزدیکانم رو که از دست دادم میبینم و صبح هزار جور تعبیر توی ذهنم میاد و برای هر کسی که توی خواب دیدم فاتحه میخونم تا شاید اینجوری اگه خوابم تعبیر بدی داره رفع بشه.و موقع خوندن فاتحه همش حساس میشم که درست خوندم یا نه و همش تکرار میکنم و فکر میکنم که حتما باید تکرار کنم تا درست خونده بشه و اگه درست نباشه خیلی بد میشه.فکر کنم کم کم داره واسم تبدیل به وسواس میشه.یعنی شده و به جز اینکه ساعت ها وقتم رو میگیره با وارد کردن استرس بهم هم باعث بی اشهاییم شده،هم ریزش موهامو هم روی بر خوردم با دیگران تاثیر گذاشته و کم طاقت شدم حتی با خانواده. خیلی حس عذاب آوریه.از شما مشاور محترم میخوام که در این زمینه راهنماییم بفرمایید
- [سایر] با عرض سلام من لیسانس کامپیوترم چند ماهی وارد شغل معلمی شدم و3 روز تو هفته میرم مدرسه و دانش اموزام دارای رنج سنی 16-18 سال میباشند سر و کله زدن با این بچه ها کمی سخته.اوایل خیلی سخت بود درگیری وکلنجار رفتن بابچه ها با عث خستگی شدید واینکه فردا دوباره با اونا سرو کار دارم ازارم میداد ولی کم کم عادت کردم اما باز هم خیلی از اون مشکلات رو هنوز دارم مشکل اصلیم اینه که استرس خواب دارم یعنی شب قبل از اولین روز کاری هفته استرس میگیرم مثلا از روز جمعه دچار استرس میشم که دوباره امشب نمیتونم بخابم وفردا حالم بد میشه وشب هم خابم نمیگیره و اگه خیلی زود بخابم ساعت 3و4 صبح .استرسم بابت بیخابی به این علته که اگر اون شب کمتراز 3 یا 4 ساعت بخوابم صبح دچار حالت تهوع میشم ونمیتونم به درستی کار کنم و روزهای جمعه برام کابوس شده و اون روز رو استرس دارم که موقع خوابیدن به اوجش میرسه .این مشکل تو شبهای بعدی کمتر میشه مشکل بد خوابیدن رو همیشه داشتم و بعضی مواقع 1ساعت طول میکشید تا بخابم ممکنه به علت افکاری باشه که تو ذهنم می امده ولی تو این چند ماهه که سره کار میرم این مشکل برام تبدیل به معضل شده وهمراه استرسه لطفا کمکم کنید
- [سایر] سلام عاشق پسری شدم اونم منو دوست داره و چندسال با هم اشناییم اون 30 سالشه مادرش بی هیچ دلیلی مخالفت میکنه و میگه هرکس که با نظر منه باید براازدواج انتخاب کنی نه کسی ک از قبل با هم اشناشدین.حتی به پسرش گفته اگه این دختره پیغمبر باشه من رضایت نمیدم و اگه میخوای خودت برو خواستگاری و بعداز اون من دیگه مادرت نیستم ولی ماهرگز نخواستیم بدون بزرگتر بیاد خواستگاری و زندگیمونوشروع کنیم.مادرش به حرف هیچکس گوش نمیده با وجود اینکه همه افراد خانواده باهاش صحبت کردن در این مورد.حتی حاضر نیست منو ببینه.هیچ بهونه ای هم نداره همه چیزمون کامله نه مشکل جسمانی نه پول نه هیچی فقط میگه نه نه نه چند ماهه خواستیم بیخیال هم بشیم اما نه من و نه اون نتونستیم تا حدی که همدیگرو که به هم خیره میمونیم بعضی وقتا ساعت ها میشینیم به هم نگاه میکنیم آیا من اشتباهی کردم من که همه جوره دوستش دارم چه کار کنم???? نتونستم از فکرش جدا بشم اونم نتونست خیلی به خودمون سخت گرفتیم که بشه مثلاروزه ده روزه یا نذر یا حتی از خود خدا خواستیم کمکمون کنه جفتمون مقیدیم یک ساله ک مدام با مادرش صحبت میکنه و نه میشنوه زندگیمون نابود شده نه اینوری نه اونوری !هیچ دلیلی برا مخالفت مادرش نیست فقط شاید اینکه واقعا پسرشو دوست داره و میخواد کنارش بمونه و اگه یکی براش انتخاب کنه ک با نظرخودش باشه مطمیناپسرش اون دختر رو زیاد دوست نداره وتوجه پسرش بیشتر با مامانشه تا با زنش.معلوم نیست چند سال دیگه هم اجازه ازدواج بده فقط شما مثل بقیه نگین یکی دیگه ؟نمیتونیم بیخیال هم بشیم؟ من 27سالمه و اون 30سالشه از رو بچگی نیست کارامون بگم هوسه زودگذره واقعا دوستش دارم نمیتونم کسی دیگرو جاش ببینم فکر میکنم تا وقتی دلم پیش اونه حق این کارو ندارم چون باعث بدبختی یکی دیگه میشم!میتونید راهی بهم نشون بدین ؟خوهش التماس اگه میتونین کمکم کنید؟ممنون
- [سایر] با سلام و وقت به خیر سوالی با کد 1232853 پرسیده بودم که شما عنبرنصارا را معرفی کردین اما متاسفانه تا به حال عنبرنصارا هیچ تاثیری نگذاشته و واقعا از این وضعیت خسته شده ام همیشه دچار عفونت و خارش در ناحیه واژن بوده ام هر موقع که دارو استفاده کردم کمتر شده اما کامل درمان نشده موقع خواب اینقدر خارش شدید دارم که اصلا خوابم نمیبره خیلی اذیت میشم و این واقعا شده برام یه معضل بزرگ خیلی عذاب میکشم هم خارش شدید و هم بعد از نزدیکی بوی خیلی تند و زننده ای دارم بهداشت هم خیلی رعایت میکنم اما همیشه دچار این خارش و بوی بد هستم حتی به تازگی به پزشک هم مراجعه کردم و بعد از معاینه ایشان گفتند که عفونتی ندارم لطفا شما کامل راهنمایی کنید که باید چکار کنم چون هیچ دارویی بر من تاثیر ندارد و حتی این را هم بگم که من دچار بدن و پوست خیلی حساسی هستم هر بیماری که سراغم بیاد دیگه همیشه اون بیماری را دارم دیگه واقعا خسته شدم و همینطور دچار حسایت هم هستم دستام همیشه میخاره و زخم میشه و هیچوقت هم خوب نمیشه و آرزو دارم که خارش واژنم به طور کامل برطرف بشه ممنون میشم که کامل راهنمایی کنید .
- [سایر] با سلام من حدود یک ساله که اشتهام خیلی کم شده احساس میکنم مثل سابق که خیلی با اشتها غذا میخوردم و مثل بقیه نیستم این در حالیه که یه پسر 24 ساله مجرد هستم صبح ها که بیدار میشم حالت تهوع دارم که بعد از نیم ساعت از بین میره طوری که از حالت تهوع سرفه های بدی میکنم و احساس میکنم معدم شل شده و میلرزه اصلا هم دلم صبحانه نمیخواد جوری که همه ی خوانوادم با اشتها صبحانه میخورن من حتی یه لقمه هم دلم نمیخواد و میتونم حتی تا شب هم چیزی نخورم و بازم اشتها ندارم ولی با این حال زورگی صبحانه و ناهار و شام را میخورم چون میدونم مریض میشم. میشه گفت هروز یکبار گرسنم میشه اگه کل روز هیچی نخورم و اونم شبه این در صورتیه که هیچ تنقلاتی هم نمیخورم .تقریبا همیشه احساس گرفتگی در ناحیه ی گلو دارم و وقتی آب دهانم را قورت میدم مثل زمان گلودرد احساس میکنم یه چیزی گیر کرده مثل حالت نفخ در حالی که هیچ چیزی هم نخوردم که فکر میکنم باد گلو باشه که آزاد نمیشه از نظر دفع هم هر سه روز یکبار دفع دارم این از همه بیشتر عذابم میده. اهل هیچ مواد مخدری هم نبوده ونیستم وتا حالا یه سیگارم نکشیدم. نمیدونم چه مشکلی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید چون این مسئله باعث شده زندگی برام زهر مار بشه و نتونم از زندگیم لذت ببرم خواهش میکنم جوابم را بدید یه جوابی که عملیاتی باشه و مشکلم برای همیشه حل بشه خیلی دعاتون میکنم ببخشید که خیلی حرف زدم آدم پرحرفی نیستم میخواستم توضیحاتم کامل باشه پیشاپیش از شما که اینقدر برای ما وقت میذارین ممنونم فقط خواهشا یه راهکار عملی بهم بدید باتشکر.
- [سایر] سلام عاشق دختری شدم اونم منو دوست داره با هم همکاریم اون 27 سالشه پدرش بی هیچ دلیلی به دروغ میگه دخترم قصد ازدواج نداره حتی به دخترش گفته اگه این پسره پیغمبر باشه تو حق ازدواج نداری فعلا زوده واسه ازدواج هیچ بهونه ای هم نداره همه چیزمون کامله نه مشکل جسمانی نه پول نه هیچی فقط میگه نه نه نه تک دختره چند ماهه به خواست دختر خواستیم بیخیال هم بشیم اما نه من و نه اون نتونستیم تا حدی که همدیگرو که به هم خیره میمونیم بعضی وقتا ساعت ها میشینیم به هم نگاه میکنیم آیا من اشتباهی کردم من که همه جوره دوستش دارم چه کار کنم???? نتونستم از فکرش جدا بشم اونم نتونست خیلی به خودمون سخت گرفتیم که بشه مثلاروزه ده روزه یا نذر یا حتی از خود خدا خواستیم کمکمون کنه جفتمون مقیدیم وگرنه تا جایی پیش رفتم که ساعتها پیش همیم اما هیچوقت لمسش نکردم چند ماهه زندگیم نابود شده نه اینوری نه اونوری !چه کار کنم کسی میتونه کمکم کنه ??? خیلی قضیه ها داشتیم نمیشه کامل نوشت?? هیچ دلیلی برا مخالفت باباش نیست فقط شاید اینکه تک بچست و بهش میگه زوده اما دختره میگه معلوم نیست چند سال دیگه هم اجازه ازدواج بده نمیخوان منو شوهر بدن فقط شما مثل بقیه نگین یکی دیگه ؟نمیتونیم بیخیال هم بشیم؟ من سی سالمه از رو بچگی نیست کارام بگم هوسه زودگذره واقعا دوستش دارم نمیتونم کسی دیگرو جاش ببینم فکر میکنم تا وقتی دلم پیش اونه حق این کارو ندارم چون باعث بدبختی یکی دیگه میشم!میتونید راهی بهم نشون بدین ؟خوهش التماس اگه میتونین کمکم کنید؟ممنون
- [سایر] سلام و خدا قوت من دختری 24ساله،لیسانس معماری و متاهل هم هستم ولی هنوز با شوهرم مستقل نشدیم...مشکل من اینه که واسه شروع همه ی کارهای مورد علاقه ام می ترسم...ترسی که می دونم از بچگی باهام بزرگ شده! فکر کنم ارثی باشه...این باعث شده آدم مهرطلبی بشم.وابسته،بی اعتماد به نفس،فکر کردن بیش از اندازه،مهم بودن نظر دیگران،وسواسی و .... با این سنم هنوز استقلال ندارم،نتونستم کاری رو شروع کنم...هرچی شوهرم اصرار می کنه که کار کن،من به این فکر می کنم که اگه فلان کار رو شروع کردم و نتونستم از پسش بر بیام چی میشه! یه جورایی کمال گرا هستم و واسه شروع کردن هر کاری،بهونه جور می کنم، مثلا باید فلان نرم افزارو هم بلد شی بعد بری دنبال کار! با اینکه خیلی پوین های مثبت دارم و خودم می دونم که می تونم اما اون ترس باعث می شه هر روز افسرده تر از قبل بشم و توی خونه بیکار باشم. روحیه ام جور دیگه اس،اما در ظاهر (شاید به خاطر نظر دیگران) طور دیگه ای نشون می دم...این منو اذیت می کنه که اعتماد به نفس هم ندارم که خودم باشم. آدم خیلی حساسی شدم...با اینکه دوست ندارم اینجوری باشم. الان حسه یه مرده رو دارم،یعنی روحم مرده،جسمم روزا رو شب می کنه...به یاد گرفتن خیلی کارا علاقه دارم که به بهانه های مختلف اونا رو به یه وقت دیگه موکول می کنم. شاید وضعیتم خیلی وخیم باشه و واقعا به روانپزشک احتیاج داشته باشم اما به خاطر یه مسایلی از دکترا هم زده شدم و دوست دارم خودم و با کمک شما،از این طریق حالمو بهتر کنم...ممنون می شم یه چیزایی بهم بگید که تکراری نباشه،چون خودم خیلی مطالب روان شناسی می خونم و تا حالا نتیجه نگرفتم.منتظر جوابتون هستم.پیشاپیش ممنون.
- [سایر] سلام استاد در سرچی که کردم جواب متناسب با سوالم پیدا نکردم! اصل مطلب: مدتی است به پسر عمه ام علاقه مند شده ام البته نه علاقه کور کورانه، و از حجب و حیای ایشان و حرفای سر بسته ایشان متوجه شدم که ایشان هم علاقه دارن البته ماهیچ رابطه ای جز دیدار خانوادگی با هم نداریم البته گاهی پیامکی به هم میدهیم با همون ظوابطی که شما در یاداشت پیامک مطرح کردین که مادرم از ریز و درشت اونا هم خبر داره، ی مشکل اساسی در این بین وجود داره و اونم مادر این آقا که همون عمه بنده باشه است این خانم اصلا حالت طبیعی نداره یعنی همیشه با همه درگیره و از همه بدگویی میکنه حتی از عروس بزرگش که خصلتهای خوب درش خیلی بارزه و حتی عمه ام در گذشته باعث کدورت های زیادی شده و.... و ی حالت های خود کتک زنی و غش کردن در برابر حرفایی که مطابق میلش نیس و از این قبیل کارها حتی حج واجب هیچ تاثیری در خلق و خوی ایشان نذاشته و به همون دورغ گویی ها و رفتارها ادامه می ده در ضمن من 23 ساله و پسر عمه ام 26 ساله است و هر دو تحصیل کرده ایم، حالا می خوام ببینم با وجود ی همچین مادری این ازدواج توصیه میشه یا نه و یا اگر نیاز به مشاوره حضوری هست بهم بگین لطفا منتظرم نذارین نمی خوام این علاقه اون قدر بزرگ بشه که به ی مساله بغرنج تبدیل بشه اگه به صلاحم نباشه ازش بگذرم بهتره، ببخشید زیاد شد ممنون از راهنماییتان التماس دعا یا حق