آیا وجود نیروی جاذبه در قرآن بیان شده است؟
(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ثمَّ استَوَی عَلی الْعَرْشِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ کلُّ یجْرِی لاَجَلٍ مُّسمًّی یُدَبِّرُ الاَمْرَ یُفَصلُ الاَیَتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ؛[رعد/2] خدا همان کسی است که آسمان را - بدون ستونی که قابل رؤ یت باشد - آفرید سپس خدا همان کسی است که آسمانها را چنانکه می بینید بدون ستون بر پا داشت یا آنها را با ستونهای نامرئی بر افراشت () در تفسیر نمونه، در تبیین آیه چنین می نویسد:( برای جمله (بغیر عمد ترونها) دو تفسیر گفته اند: نخست اینکه همانگونه که می بینید آسمان ، بیستون است (گوئی در اصل چنین بوده، ترونها بغیر عمد) دیگر اینکه (ترونها)، صفت برای (عمد) بوده باشد که معنیش چنین است، آسمانها را بدون ستونی که مرئی باشد، برافراشته است، که لازمه آن وجود ستونی برای آسمان است، اما ستونی نامرئی!. و این همان است که از امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) در حدیث حسین بن خالد آمده است، او می گوید از امام ابی الحسن الرضا (علیهالسلام ) پرسیدم، اینکه خداوند فرموده و السماء ذات الحبک (سوگند به آسمان که دارای راههاست ) یعنی چه، فرمود: این آسمان راههائی به سوی زمین دارد... حسین بن خالد می گوید عرض کردم چگونه می تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد در حالی که خداوند می فرماید آسمانها بیستون است، امام فرمود: عجیب است، آیا خداوند نمی فرماید بدون ستونی که قابل مشاهده باشد؟ من عرض کردم آری، فرمود: پس ستونهائی هست و لیکن شما آنرا نمی بینید. این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات، بر کسی آشکار نبود، چرا که در آن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می کرد، و طبق آن آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار داشتند و طبعا هیچکدام معلق و بیستون نبود، بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت، ولی حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلی موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود، معلق و ثابتند، بی آنکه تکیه گاهی داشته باشند، و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت میدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آنهاست. این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی ، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است . حدیثی که از امیر مؤ منان علی (علیهالسلام ) در این زمینه نقل شده بسیار جالب است ، طبق این حدیث امام فرمود: : این ستارگانی که در آسمانند، شهرهائی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر (هر ستاره ای با ستاره دیگر) با ستونی از نور مربوط است. آیا تعبیری روشنتر و رساتر از ستون نامرئی یا ستونی از نور در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا می شد؟)[1] با این وجود باید توجه کرد که قرآن اگر چه از سوی خدای آگاه به تمام حقایق هستی است، اما کتابی برای هدایت بشر است. و نباید نظریات و فرضیه های علمی را در آن جستجو کرد. و کسانی که سعی می کنند، با نشان دادن فرضیه های تجربی در قرآن، (به گمان خود)، جایگاه قرآن را بالاتر ببرند، در واقع قرآن را درست نشناخته اند. هنگامی که براهین مستحکم و غیر قابل نقض لزوم رجوع به قرآن را اثبات می کند چه نیازی به تکیه بر فرضیه های تجربی است؟ آیا می توانیم به وارونگی جایگاه علوم (عقلی و تجربی) در جامعه تکیه کنیم و مطالب عقلی و مسلم را با نظریات تجربی وجاهت ببخشیم؟ و از آن بالاتر وقتی قرآن با علم حضوری ما به گستردگی وجودمان و استعدادهای وسیعمان جایگاهش روشن می شود و تبعیتش واجب می گردد، نباید قرآن را تابع فرضیه های علمی کنیم تا متاعی برای کسب افتخار باشد! در حالی که باید پناهگاه اضطرار بشر به وحی باشد که هیچ بدل و جایگزینی نمی تواند بیابد. [1]. تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 108-109.
عنوان سوال:

آیا وجود نیروی جاذبه در قرآن بیان شده است؟


پاسخ:

(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ثمَّ استَوَی عَلی الْعَرْشِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ کلُّ یجْرِی لاَجَلٍ مُّسمًّی یُدَبِّرُ الاَمْرَ یُفَصلُ الاَیَتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ؛[رعد/2] خدا همان کسی است که آسمان را - بدون ستونی که قابل رؤ یت باشد - آفرید سپس خدا همان کسی است که آسمانها را چنانکه می بینید بدون ستون بر پا داشت یا آنها را با ستونهای نامرئی بر افراشت ()
در تفسیر نمونه، در تبیین آیه چنین می نویسد:( برای جمله (بغیر عمد ترونها) دو تفسیر گفته اند: نخست اینکه همانگونه که می بینید آسمان ، بیستون است (گوئی در اصل چنین بوده، ترونها بغیر عمد)
دیگر اینکه (ترونها)، صفت برای (عمد) بوده باشد که معنیش چنین است، آسمانها را بدون ستونی که مرئی باشد، برافراشته است، که لازمه آن وجود ستونی برای آسمان است، اما ستونی نامرئی!.

و این همان است که از امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) در حدیث حسین بن خالد آمده است، او می گوید از امام ابی الحسن الرضا (علیهالسلام ) پرسیدم، اینکه خداوند فرموده و السماء ذات الحبک (سوگند به آسمان که دارای راههاست ) یعنی چه، فرمود: این آسمان راههائی به سوی زمین دارد... حسین بن خالد می گوید عرض کردم چگونه می تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد در حالی که خداوند می فرماید آسمانها بیستون است، امام فرمود: عجیب است، آیا خداوند نمی فرماید بدون ستونی که قابل مشاهده باشد؟ من عرض کردم آری، فرمود: پس ستونهائی هست و لیکن شما آنرا نمی بینید.

این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات، بر کسی آشکار نبود، چرا که در آن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می کرد، و طبق آن آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار داشتند و طبعا هیچکدام معلق و بیستون نبود، بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت، ولی حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلی موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود، معلق و ثابتند، بی آنکه تکیه گاهی داشته باشند، و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت میدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آنهاست.
این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی ، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است . حدیثی که از امیر مؤ منان علی (علیهالسلام ) در این زمینه نقل شده بسیار جالب است ، طبق این حدیث امام فرمود: : این ستارگانی که در آسمانند، شهرهائی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر (هر ستاره ای با ستاره دیگر) با ستونی از نور مربوط است. آیا تعبیری روشنتر و رساتر از ستون نامرئی یا ستونی از نور در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا می شد؟)[1]

با این وجود باید توجه کرد که قرآن اگر چه از سوی خدای آگاه به تمام حقایق هستی است، اما کتابی برای هدایت بشر است. و نباید نظریات و فرضیه های علمی را در آن جستجو کرد. و کسانی که سعی می کنند، با نشان دادن فرضیه های تجربی در قرآن، (به گمان خود)، جایگاه قرآن را بالاتر ببرند، در واقع قرآن را درست نشناخته اند. هنگامی که براهین مستحکم و غیر قابل نقض لزوم رجوع به قرآن را اثبات می کند چه نیازی به تکیه بر فرضیه های تجربی است؟ آیا می توانیم به وارونگی جایگاه علوم (عقلی و تجربی) در جامعه تکیه کنیم و مطالب عقلی و مسلم را با نظریات تجربی وجاهت ببخشیم؟
و از آن بالاتر وقتی قرآن با علم حضوری ما به گستردگی وجودمان و استعدادهای وسیعمان جایگاهش روشن می شود و تبعیتش واجب می گردد، نباید قرآن را تابع فرضیه های علمی کنیم تا متاعی برای کسب افتخار باشد! در حالی که باید پناهگاه اضطرار بشر به وحی باشد که هیچ بدل و جایگزینی نمی تواند بیابد.

[1]. تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 108-109.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین