واجب الوجود بالذات در فلسفه، به معنای موجودی است که هستی و وجود او، ناشی از موجود دیگری نیست و از سوی ذاتِ خودِ او، وجودش دارای ضرورت می‌­باشد؛ لذا ذاتش برای موجود بودنش کافی است و نیاز به فرضِ موجود دیگری نیست. بدین ترتیب، واجب الوجود بالذات همان خداوند می‌­باشد. مقصود از این حرف که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات است، این است که جهت امکانی در او وجود ندارد. هر صفتی که برای او به امکان عام ثابت می‌‏شود وجوباً برای او ثابت است. یکی از قاعده‌­های فلسفی راجع به واجب الوجود بالذات، این است که وجودِ همه جهات، صفات و ویژگی‌های او برایش ضروری است؛ یعنی صفاتِ واجب الوجود، برایش واجب (ضروری الوجود) هستند که این، به معنای آن است که هیچ جهت، صفت و ویژگی ممکنی در ذاتِ واجب الوجود نیست و هر جهت و ویژگی او، مانندِ ذاتش، دارای صفتِ وجوب است. [1] پس واجب الوجود از جمیع جهات واجب است. برای اثبات این ادعا چند دلیل می‌توان اقامه کرد: 1. واجب بالذات اگر نسبت به صفت کمالی، جهت امکانی داشته باشد، ذات او به خودی خود، فاقد آن است و عدم آن صفت در ذاتش جای گزین است؛ بنابر این او مرکب از وجود و عدم بوده، لازمه‌‏اش ترکب ذات است؛ لازمه ترکب، حاجت و لازمه حاجت، امکان می‌‏باشد؛ در حالی‌که فرض، وجوب او بود و این خلاف فرض است. 2. ذات واجب الوجود، اگر به تنهایی در وجوب صفات کمالی خود که بدان متصف است کافی نباشد، ناگزیر در اتصاف به صفات خود به دیگری نیازمند است. در این هنگام اگر ذات واجب را به تنهایی با قطع نظر از بود و نبود دیگری اعتبار کردیم، حال اگر ذات، واجب است با وجود آن صفت، در این صورت علیت آن غیر، لغو است؛ در حالی‌که او را علت، فرض کرده‌‏ایم و این خلاف فرض است. اگر ذات، واجب باشد با عدم آن صفت، باز خلاف فرض پیش خواهد آمد. به بیان دیگر، اگر واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات نباشد، لازمه‌اش این است که در وجوب صفتی از صفات کمال، نیازمند به غیر باشد؛ یعنی آن غیر علت آن صفت است؛ لازمه این مطلب، اتصاف واجب به وجوب غیری است؛ در حالی‌که و اجب بالذات محال است، واجب بالغیر باشد.[2] [1] . سبزواری؛ ملا هادی؛ شرح‏ المنظومة، ج ‏1، ص 377، نشر ناب، تهران، چاپ اول، 1369ش. [2] . ر. ک. محسن دهقانی، فروغ حکمت(ترجمه و شرح نهایة الحکمة علامه سید محمد حسین طباطبائی)، ج 1، ص 324 - 331، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1388ش؛ برای آگاهی بیشتر، ر. ک: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39639
معنای واجب الوجود، واجب من جمیع الجهات را توضیح دهید.
واجب الوجود بالذات در فلسفه، به معنای موجودی است که هستی و وجود او، ناشی از موجود دیگری نیست و از سوی ذاتِ خودِ او، وجودش دارای ضرورت میباشد؛ لذا ذاتش برای موجود بودنش کافی است و نیاز به فرضِ موجود دیگری نیست. بدین ترتیب، واجب الوجود بالذات همان خداوند میباشد. مقصود از این حرف که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات است، این است که جهت امکانی در او وجود ندارد. هر صفتی که برای او به امکان عام ثابت میشود وجوباً برای او ثابت است. یکی از قاعدههای فلسفی راجع به واجب الوجود بالذات، این است که وجودِ همه جهات، صفات و ویژگیهای او برایش ضروری است؛ یعنی صفاتِ واجب الوجود، برایش واجب (ضروری الوجود) هستند که این، به معنای آن است که هیچ جهت، صفت و ویژگی ممکنی در ذاتِ واجب الوجود نیست و هر جهت و ویژگی او، مانندِ ذاتش، دارای صفتِ وجوب است. [1] پس واجب الوجود از جمیع جهات واجب است. برای اثبات این ادعا چند دلیل میتوان اقامه کرد: 1. واجب بالذات اگر نسبت به صفت کمالی، جهت امکانی داشته باشد، ذات او به خودی خود، فاقد آن است و عدم آن صفت در ذاتش جای گزین است؛ بنابر این او مرکب از وجود و عدم بوده، لازمهاش ترکب ذات است؛ لازمه ترکب، حاجت و لازمه حاجت، امکان میباشد؛ در حالیکه فرض، وجوب او بود و این خلاف فرض است. 2. ذات واجب الوجود، اگر به تنهایی در وجوب صفات کمالی خود که بدان متصف است کافی نباشد، ناگزیر در اتصاف به صفات خود به دیگری نیازمند است. در این هنگام اگر ذات واجب را به تنهایی با قطع نظر از بود و نبود دیگری اعتبار کردیم، حال اگر ذات، واجب است با وجود آن صفت، در این صورت علیت آن غیر، لغو است؛ در حالیکه او را علت، فرض کردهایم و این خلاف فرض است. اگر ذات، واجب باشد با عدم آن صفت، باز خلاف فرض پیش خواهد آمد. به بیان دیگر، اگر واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات نباشد، لازمهاش این است که در وجوب صفتی از صفات کمال، نیازمند به غیر باشد؛ یعنی آن غیر علت آن صفت است؛ لازمه این مطلب، اتصاف واجب به وجوب غیری است؛ در حالیکه و اجب بالذات محال است، واجب بالغیر باشد.[2] [1] . سبزواری؛ ملا هادی؛ شرح المنظومة، ج 1، ص 377، نشر ناب، تهران، چاپ اول، 1369ش. [2] . ر. ک. محسن دهقانی، فروغ حکمت(ترجمه و شرح نهایة الحکمة علامه سید محمد حسین طباطبائی)، ج 1، ص 324 - 331، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1388ش؛ برای آگاهی بیشتر، ر. ک: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39639
- [سایر] کلمهی واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود چه معنی دارد؟
- [سایر] ابدی بودن واجب الوجود، چگونه اثبات می شود؟ آیا واجب الوجود، می تواند خود را معدوم کند؟
- [سایر] می دانم واجب الوجود خداست مثلا شیرینی برای شکر است و همچنین ممکن الوجود غیرخدا شیرینی واسه آب است ممکنه آب شیرین باشه یا نباشه اینها قبول. همان طور که ممکن الوجود را واجب الوجود به وجود می آرود واجب الوجود وجود هستی اش کجاست از کی است از کدام علت است؟ ببینم از ذات اش نباشه؟
- [سایر] چرا واجب الوجود نامتناهی است؟
- [سایر] منظور از وجوب در اصطلاح واجب الوجود چیست؟
- [سایر] منظور از واجب در اصطلاح «واجب الوجود» چیست؟
- [سایر] منظور از واجب بودن، در واجب الوجود (خدا) چیست؟
- [سایر] آیا واجب الوجود، ممکن الخلق نیز می باشد؟
- [سایر] آیا واجب الوجود در کلام ملا صدرا همان الله در آیات و روایات میباشد؟
- [سایر] اگر میپذیریم که واجب الوجود بسیط است و ترکیبی در ذات او نیست و در کنار او هیچ موجود دیگری را نمیتوان فرض کرد، چطور در کنار او میتوان ممکن الوجود را تصور نمود؟
- [امام خمینی] اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن به هر وسیلهای که امکان داشته باشد از بذل جان و مال. و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زن و شوهر همراه با جمیع طبقات به تفصیلی که میآید از یکدیگر ارث میبرند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر دشمن بر بلاد مسلمانان وسر حدّات آن هجوم نماید ، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع ازآن به هر وسیله ای که امکان داشته باشد ازبذل جان ومال .ودراین امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن بر هر وسیله ای که امکان داشته باشد: از بذل جان و مال. و در این امر احتیاج به اذن مجتهد جامع الشرائط نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بیشتر از مقدار واجب کفن را ، که در مسالة قبل گفته شد از سهم آنان بر دارند ، اشکال ندارد و احتیاط آن است که بیشتر از مقدار واجب کفن و همچنین مقداری را که احتیاطاً لازم است از سهم وارثی که بالغ نشده بر ندارند . گرچه بعید نیست جواز برداشتن به مقدار عمل به استحاب –مطابق شان میت – از جمیع ترکه هر چند وارث غیر بالغ باشد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر به واجبات مالی مثل خمس و زکات واجب و حج واجب یا بدهی خود وصیت کند، از اصل مال میت برداشته می شود مگر این که تصریح کند که این موارد را از ثلث بدهند که در این صورت از ثلث حساب می شود ولی اگر ثلث وافی به جمیع واجبات مالی نبود از اصل مال داده می شود تا تمام واجبات مالی اداء شود.
- [آیت الله بهجت] زن و شوهر در ازدواج دائم با وجود جمیع طبقات سه گانه ای که گفته شد از یکدیگر ارث می برند، و وجود هیچ یک از این طبقات مانع ارث بردن آن دو از یکدیگر نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر کسی که بدهکار است، بمیرد و گندم، جو، خرما یا انگور داشته باشد که هنوز زکات آن واجب نشده و پیش از آن که زکات اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگری بدهند، چنانچه سهم هر یک از ورثه به حد نصاب برسد، باید زکات بدهد و اگر پیش از آن که زکات اینها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مجموع مال میّت فقط به اندازه بدهی او و یا کمتر از آن باشد، واجب نیست زکات اینها را بدهند و اگر مال میّت بیشتر از بدهی او باشد، باید بدهی او را نسبت به جمیع مال محاسبه کنند و نسبت آن با مال هر چه باشد به همان اندازه از اجناسی که مورد زکات است کسر کنند، سپس سهم هر یک از ورثه از مال زکوی به اندازه نصاب برسد، زکات بر او واجب میشود.
- [آیت الله بهجت] عدول از مجتهد زنده به مجتهد دیگر، در صورت تساوی دو مجتهد در اعلمیّت، در جمیع مسائل یا در بعض مسائل که ارتباطی با هم ندارند، جایز است؛ ولی احوط ترک عدول است مگر به اعلم؛ و حکم اَورَعیّت نیز مانند اعلمیّت است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر با عین پول خمس نداده؛ از مؤمنی جنسی بخرد یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم؛ ظاهر این است که معامله نسبت به جمیع مال صحیح است و به جنسی که با این پول خریده است خمس تعلق می گیرد و در صحت معامله احتیاجی به اجازه و امضاء حاکم شرع نیست.