شکی نیست که بسیاری از معلومات انسان، در اثر تماس حواس، با دنیای مادی به وجود می آید. تا جایی که بین فلاسفه مشهور شده است: (من فقد حسّا فقد علما) هر کس فاقد حسی از حواس است فاقد علمی نیز شده است. اما باید دقت کرد که تمام معلومات انسان، از عالم مادی کسب نشده اند و انسان غیر از ماده، می تواند شناخت های دیگری نیز بیابد. شهید مطهری خلاصه عقیده فلاسفه اسلامی در این باب را این گونه بیان می کند: (1. ذهن در ابتدا از هیچ چیزی هیچ گونه تصوری ندارد و مانند لوح سفیدی است که فقط استعداد پذیرفتن نقش را دارد. 2. تصورات و مفاهیمی که قابل انطباق به محسوس هستند از راه حواس وارد ذهن شدهاند لاغیر. 3. تصورات ذهنی بشر منحصر نیست به آنچه منطبق به افراد محسوسه می شود و از راه حواس بیرونی یا درونی مستقیماً وارد ذهن شده است؛ تصورات و مفاهیم زیاد دیگری هست که از راههای دیگر و ترتیب های دیگر وارد ذهن شده است. 4. ذهن هر مفهومی را که می سازد پس از آن است که واقعیتی از واقعیات را به نحوی از انحاء حضوراً و با علم حضوری پیش خود بیابد. 5. نفس که در ابتدا فاقد همه تصورات است آغاز فعالیت ادراکی اش از راه حواس است.)[1] اما توضیح مطلب آنکه: انسان غیر از ابزار درک حسی، ابزار ادراکی دیگری دارد که او را فراتر از عالم ماده می برد: (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[نحل/78] و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمیدانستید و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید.) در آیه فوق، علاوه بر اشاره به ابزار درک حسی (گوش و چشم که مهمترین ابزار درک حسی هستند) به ابزار عقل نیز اشاره می کند. و عقل با خاصیت تجرید و فهم معقولات ثانی می تواند از عالم ماده فراتر رود. و این گونه دانش های غیر مادی، نزد همگان حضور دارند و هر کس با اندک دقتی آن ها را می یابد. به عنوان نمونه ما می توانیم با حواس خود، آتش و گرما را بفهمیم. در مرحله بعدی عقل بین این دو معلوم مقایسه هایی برقرار کرده و مفهومی به نام علیت را می فهمد که به هیچ عنوان مادی نبوده و نمی توانیم آن را در عالم ماده نشان دهیم. (علت در خارج نیست بلکه آتش در خارج است) و با درک علیت، و یافتن نقص ها در جای جای عالم مادی، متوجه می شود که علت همه اینها، امری ماورای طبیعت و ماده است. البته حتی اگر با سوفسطائیان مواجه باشیم که ادعا می کنند، هیچ چیز در عالم جز خودشان و تصوراتشان وجود ندارد، همچنان می توانیم به اثبات ماوراء ماده بپردازیم. چون علم حضوری برای هر کس بی تردید وجود دارد و هر کس وجود خود و آثارش را با علم حضوری می یابد. بدون اینکه نیاز به هیچ گونه ابزار حسی داشته باشد. و بین نفس و اثار نفس رابطه علیت وجود دارد! و همین نفس خود را معلول می یابد! پس نیاز به علت روشن می شود و همین راه اثبات ماوراء ماده است. مفاهیمی نظیر علیت از منظر فلاسفه مسلمان، معقول ثانی فلسفی نامیده می شوند و نقش آنها در علم و آگاهی انسان چنان پر ارج است که شهید مطهری در تعریف انسان می گویند: اگر در تعریف (انسان) بگوییم (حیوان ناطق فیلسوف) و یا بگوییم (حیوان فیلسوف) و مقصود خود را این طور توضیح دهیم که انسان حیوانی است که میتواند مفاهیم عامّه فلسفی را درک کند، تعریفی جامعتر، کاملتر و صحیح تر برای (انسان) ارائه کرده ایم.[2] این نوع مفاهیم نزد هیچ کس قابل انکار نیستند، و با توجه به همین ها، کسانی که تجربه و حس را مبنای کار خود قرار داده اند، باید طبق مبانی خود نسبت به غیر ماده سکوت کنند و هرگز نمی توانند انکاری داشته باشند، جز اینکه مبانی اولیه خود را نقض کنند. شهید مطهری می فرمایند: (وقتی موج فلسفه حسّی در اروپا پیدا شد یک گروه، حسّی شدند و از این گروه عدّهای واقعاً حسّی و وفادار به حسّی بودن خودشان و شجاع در التزام به لوازم حسّی بودن باقی ماندند، گفتند ما جز به آنچه که با حواسّ خودمان آن را درک بکنیم به هیچ چیز دیگری ایمان و اعتقاد نداریم ولی نفی هم نمیکنیم. به این دو اصل وفادار ماندند: 1. چیزی را که حس نمی کنیم نه نفی می کنیم و نه اثبات. (حرف حسابی. چون گفت (حس)، می گوید من این را حس می کنم، چون حس می کنم، وجود دارد، ولی حس به من نمی گوید هر چه من حس نمی کنم وجود ندارد، بلکه می گوید من حس نمی کنم). 2. در مورد خیلی از مسائل گفتند اگر چه تمام اذهان، اینها را قبول دارند ولی چون ما اکنون که کاوش کردیم دیدیم محسوس نیست می گوییم ما اینها را قبول نداریم، مثل اصل علّیّت. گفتند اصل علّیّت، محسوس نیست؛ آنچه محسوس است این است که حوادث این جهان با یکدیگر احیاناً توالی دارند، تعاقب دارند، معیّت دارند، امّا آنچه که ما به نام (علّیّت) می شناسیم و می گوییم (الف) علّت است از برای (ب) و تصویرمان از علّیّت این است که اگر (الف) نباشد محال است که (ب) وجود پیدا کند و می گوییم وجود (ب) وابسته به وجود (الف) است، اینها را انسان احساس نمی کند، اینها را عقل ساخته، و چون حس اینها را ثابت نمی کند ما قبول نداریم. اینها حسّیّون شجاع هستند یعنی حسّیّونی که به لوازم حسّی بودن مکتبشان کاملًا مؤمن و معتقدند و از این جهت قابل تکریم اند. ولی یک عدّه دیگر خواستند در مقدّمات حسّی باشند و در نتیجه گیری عقلی. مادّیّون همه از این قبیل اند. مادّیّون از یک طرف در باب شناخت مانند حسّیّون اظهار نظر می کنند، و از طرف دیگر در باب مسائل فلسفه، مانند عقلیّون اظهار نظر می کنند، یعنی روی مسائلی تکیه می کنند که حس درباره آن مسائل ساکت است.)[3] [1]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج6، ص: 269. [2]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج5، ص: 276. [3]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج3، ص: 513.
انسان که معلومات خود را از دنیای مادی می گیرد، چگونه ادعاهایی درباره مجردات مطرح می کند؟
شکی نیست که بسیاری از معلومات انسان، در اثر تماس حواس، با دنیای مادی به وجود می آید. تا جایی که بین فلاسفه مشهور شده است: (من فقد حسّا فقد علما) هر کس فاقد حسی از حواس است فاقد علمی نیز شده است.
اما باید دقت کرد که تمام معلومات انسان، از عالم مادی کسب نشده اند و انسان غیر از ماده، می تواند شناخت های دیگری نیز بیابد. شهید مطهری خلاصه عقیده فلاسفه اسلامی در این باب را این گونه بیان می کند:
(1. ذهن در ابتدا از هیچ چیزی هیچ گونه تصوری ندارد و مانند لوح سفیدی است که فقط استعداد پذیرفتن نقش را دارد.
2. تصورات و مفاهیمی که قابل انطباق به محسوس هستند از راه حواس وارد ذهن شدهاند لاغیر.
3. تصورات ذهنی بشر منحصر نیست به آنچه منطبق به افراد محسوسه می شود و از راه حواس بیرونی یا درونی مستقیماً وارد ذهن شده است؛ تصورات و مفاهیم زیاد دیگری هست که از راههای دیگر و ترتیب های دیگر وارد ذهن شده است.
4. ذهن هر مفهومی را که می سازد پس از آن است که واقعیتی از واقعیات را به نحوی از انحاء حضوراً و با علم حضوری پیش خود بیابد.
5. نفس که در ابتدا فاقد همه تصورات است آغاز فعالیت ادراکی اش از راه حواس است.)[1]
اما توضیح مطلب آنکه: انسان غیر از ابزار درک حسی، ابزار ادراکی دیگری دارد که او را فراتر از عالم ماده می برد:
(وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[نحل/78] و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمیدانستید و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید.)
در آیه فوق، علاوه بر اشاره به ابزار درک حسی (گوش و چشم که مهمترین ابزار درک حسی هستند) به ابزار عقل نیز اشاره می کند. و عقل با خاصیت تجرید و فهم معقولات ثانی می تواند از عالم ماده فراتر رود. و این گونه دانش های غیر مادی، نزد همگان حضور دارند و هر کس با اندک دقتی آن ها را می یابد.
به عنوان نمونه ما می توانیم با حواس خود، آتش و گرما را بفهمیم. در مرحله بعدی عقل بین این دو معلوم مقایسه هایی برقرار کرده و مفهومی به نام علیت را می فهمد که به هیچ عنوان مادی نبوده و نمی توانیم آن را در عالم ماده نشان دهیم. (علت در خارج نیست بلکه آتش در خارج است) و با درک علیت، و یافتن نقص ها در جای جای عالم مادی، متوجه می شود که علت همه اینها، امری ماورای طبیعت و ماده است.
البته حتی اگر با سوفسطائیان مواجه باشیم که ادعا می کنند، هیچ چیز در عالم جز خودشان و تصوراتشان وجود ندارد، همچنان می توانیم به اثبات ماوراء ماده بپردازیم. چون علم حضوری برای هر کس بی تردید وجود دارد و هر کس وجود خود و آثارش را با علم حضوری می یابد. بدون اینکه نیاز به هیچ گونه ابزار حسی داشته باشد. و بین نفس و اثار نفس رابطه علیت وجود دارد! و همین نفس خود را معلول می یابد! پس نیاز به علت روشن می شود و همین راه اثبات ماوراء ماده است.
مفاهیمی نظیر علیت از منظر فلاسفه مسلمان، معقول ثانی فلسفی نامیده می شوند و نقش آنها در علم و آگاهی انسان چنان پر ارج است که شهید مطهری در تعریف انسان می گویند: اگر در تعریف (انسان) بگوییم (حیوان ناطق فیلسوف) و یا بگوییم (حیوان فیلسوف) و مقصود خود را این طور توضیح دهیم که انسان حیوانی است که میتواند مفاهیم عامّه فلسفی را درک کند، تعریفی جامعتر، کاملتر و صحیح تر برای (انسان) ارائه کرده ایم.[2]
این نوع مفاهیم نزد هیچ کس قابل انکار نیستند، و با توجه به همین ها، کسانی که تجربه و حس را مبنای کار خود قرار داده اند، باید طبق مبانی خود نسبت به غیر ماده سکوت کنند و هرگز نمی توانند انکاری داشته باشند، جز اینکه مبانی اولیه خود را نقض کنند. شهید مطهری می فرمایند:
(وقتی موج فلسفه حسّی در اروپا پیدا شد یک گروه، حسّی شدند و از این گروه عدّهای واقعاً حسّی و وفادار به حسّی بودن خودشان و شجاع در التزام به لوازم حسّی بودن باقی ماندند، گفتند ما جز به آنچه که با حواسّ خودمان آن را درک بکنیم به هیچ چیز دیگری ایمان و اعتقاد نداریم ولی نفی هم نمیکنیم. به این دو اصل وفادار ماندند:
1. چیزی را که حس نمی کنیم نه نفی می کنیم و نه اثبات. (حرف حسابی. چون گفت (حس)، می گوید من این را حس می کنم، چون حس می کنم، وجود دارد، ولی حس به من نمی گوید هر چه من حس نمی کنم وجود ندارد، بلکه می گوید من حس نمی کنم).
2. در مورد خیلی از مسائل گفتند اگر چه تمام اذهان، اینها را قبول دارند ولی چون ما اکنون که کاوش کردیم دیدیم محسوس نیست می گوییم ما اینها را قبول نداریم، مثل اصل علّیّت. گفتند اصل علّیّت، محسوس نیست؛ آنچه محسوس است این است که حوادث این جهان با یکدیگر احیاناً توالی دارند، تعاقب دارند، معیّت دارند، امّا آنچه که ما به نام (علّیّت) می شناسیم و می گوییم (الف) علّت است از برای (ب) و تصویرمان از علّیّت این است که اگر (الف) نباشد محال است که (ب) وجود پیدا کند و می گوییم وجود (ب) وابسته به وجود (الف) است، اینها را انسان احساس نمی کند، اینها را عقل ساخته، و چون حس اینها را ثابت نمی کند ما قبول نداریم.
اینها حسّیّون شجاع هستند یعنی حسّیّونی که به لوازم حسّی بودن مکتبشان کاملًا مؤمن و معتقدند و از این جهت قابل تکریم اند.
ولی یک عدّه دیگر خواستند در مقدّمات حسّی باشند و در نتیجه گیری عقلی. مادّیّون همه از این قبیل اند. مادّیّون از یک طرف در باب شناخت مانند حسّیّون اظهار نظر می کنند، و از طرف دیگر در باب مسائل فلسفه، مانند عقلیّون اظهار نظر می کنند، یعنی روی مسائلی تکیه می کنند که حس درباره آن مسائل ساکت است.)[3]
[1]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج6، ص: 269.
[2]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج5، ص: 276.
[3]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج3، ص: 513.
- [سایر] شبهه: انسان با این بدن مادّی نمی تواند با عالم مجردات ارتباط برقرار کند.
- [سایر] آیا فضاهای خالی از ماده مانند آنچه بین ستارگان وجود دارد"خلأ"، بخشی از دنیای مادی به شمار می آید؟
- [سایر] ایام معلومات و ایام معدودات چیست؟
- [سایر] در روایتی، چاه ویل عمیق ترین دانسته شده، پس باید در آن جا زمین باشد تا چاه داشته باشد، پس جهنم در دنیای زمینی مادی است، آیا این سخن درست است؟
- [سایر] چگونه مجردات که در زمان و مکان قرار ندارند شمارش پذیرند؟
- [سایر] آیا صحیح است اگر انسان تجربه هایی از دنیای دیگر داشت، دیگر به گناه آلوده نمی شد؟
- [سایر] آیا انسان با همین بدن و جسم مادی وارد عالم برزخ می شود؟
- [سایر] مطهرات مادی و مطهرات غیر مادی کدامند؟
- [سایر] آیا انسان در بهشت با همین جسم خواهد بود یا خیر؟ و آیا نیازهای مادی و دنیوی انسان بر آورده میشود؟
- [سایر] لزوم وجود نور را در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط نور را با پیشوایان معصوم بیان کنید؟
- [آیت الله بهجت] اگر کسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد، به انسان محرم نمیشود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمیشود.
- [آیت الله سبحانی] اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمی شود.
- [امام خمینی] اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد بر خود انسان واجب نمی شود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمیشود؛ ولی چنانچه کسی که فطریّه انسان بر او واجب است، فراموش نماید که آن را بدهد، احتیاط واجب آن است که خود انسان فطریّه را پرداخت نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مالک شرط کرده که تجارت به گونه خاص و به کیفیّتی مخصوص انجام شود، عامل باید رعایت کند امّا در صورتی که شرط و کیفیت خاصی مطرح نشده است عامل باید بطور متعارف و معمول تجارت کند و چنانچه معامله نسیه هم متعارف باشد و قرارداد از آن منصرف نباشد می تواند به صورت نسیه نیز معامله کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت عدم امکان شناخت قبله، نماز به یک طرف که احتمال قبله بودن آن وجود دارد , کافی است , هرچند احتیاط مستحب , در صورت وسعت وقت , تکرار نماز به چهار طرف است و اگر نسبت به بعضی از اطراف اصلاً احتمال قبله بودن مطرح نیست، نماز به آن طرف , بر خلاف احتیاط است.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که وکیل شده است لباس انسان را آب بکشد، اگر بگوید آب کشیدم و انسان به گفته او اطمینان پیدا کند آن لباس پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد، برخود انسان واجب نمیشود بلکه مستحبّ است احتیاطاً بدهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] زنی که برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمیشود، اگرچه احتیاط مستحبّ آن است که با او ازدواج نکند.