رابطه عقل با وحی چیست؟
برای پاسخگویی به این سوال، طرح مقدمه لازم است: 1-منظور از عقل و وحی در این مساله، طبیعتا عقل سلیم و وحی عاری از تحریف است. و الا مدعیان عقل بسیارند که وجود تناقضات فراوان بین همین مدعیان نشان می دهد، عده بسیاری از آنها، سخنشان از سوی عقلی سلیم نیست بلکه صرفا مدعی عقل هستند. همان گونه که وحی الهی نیز، در طول تاریخ مکرر تکرار شده است. چون دست بشر در آن دخالت کرده، و آلودگی هایی را با تحریف ایجاد نموده است. و از همین رو، رسالت ها تجدید شده اند و هر دوره پیامبرانی دیگر مبعوث گشته اند. 2-بررسی این موضوع، از دو زاویه می تواند مد نظر قرار گیرد. الف) امکان ب) تحقق. آنچه در بررسی کوتاه و اجمالی قابل تعقیب است، بحث امکان رابطه بین عقل و وحی است. که اصل توافق و همراهی این دو کاملا پذیرفتنی است. اما بحث تحقق رابطه و اینکه رابطه محقق شده است، مباحث گسترده تری می طلبد. و می توان گفت کسانی که طالب بحث تحقق رابطه هستند، اگر بخواهند آن را با تمام جزئیات تعقیب کنند، باید به مطالعه فلسفه اسلامی روی بیاورند. که با گام های بشری، توافق عقل و وحی را تبیین می کند. و به جزئیات می پردازد. 3- بین دین و فلسفه در شیوه طرح مسائل، قطعا فرق هایی وجود دارد. دین علاوه بر آنکه از استدلال برهانی استفاده می کند، از جدال احسن، و خطابه نیز بهره می برد. چون سر و کارش با طایفه ای خاص و متخصص نیست که فقط با زبان تخصصی سخن بگوید. بلکه تمام مردم را مخاطب خود قرار می دهد. بنابراین منظور از توافق عقل و وحی، یکسان بودن شیوه طرح مسائل نیست. بلکه رسیدن به نتایج یکسان، و داشتن هستی شناسی واحدی از سوی عقل  و وحی  است. 4- عقل اگر چه به طور قاطع حجت است و هر سخنی بگوید (به شرط آنکه ضوابط دقیق عقلی را رعایت کرده باشد)، قابل نفی و انکار نیست (حتی از سوی دین)، اما ناقص نیز هست. یعنی عقل ابزاری ادراکی است که در بعضی مسائل توان ورود و اظهار نظر ندارد. مثلا عقل نمی تواند با استدلال های برهانی روشن نماید که سال تولد فلان شخص چه زمانی بوده است. بنابراین باید توجه کنیم که نسبت گزاره ها در ارتباط با عقل در سه دسته جای می گیرند. الف)عقل پذیر: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را داشته و آن را می پذیرد. ب)عقل ستیز: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را داشته و آن را نمی پذیرد. ج)عقل گریز: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را نداشته و نمی تواند اظهار نظری بکند. از این رو باید توجه بکنیم که با در نظر داشتن خاصیت دین و اینکه دین برای پرده برداشتن از عالم غیب و ضوابط کسب سعادت متناسب با آن، در دست بشر قرار می گیرد، طبیعتا در بسیاری از حوزه هایش، مسائلی عقل گریز را مطرح می کند که اگر عقل توانایی رسیدن به آنها را داشت، اصلا نیازی به دین نبود. و همان عقلی که خدا حجت درونی بشر قرار داده بود، برایش کفایت می کرد. البته راه رسیدن به دین صحیح از جانب عقل است. و بدون عقل، دین حق نابود خواهد شد.  به تعبیر دیگر اصل نشان دادن توافق بین عقل و وحی، تبیین عقلانی اصول دین است که اگر در این حوزه هستی شناسی دینی و فلسفی یکسان باشد، قائل به توافق بین عقل و وحی خواهیم شد. هر چند فلسفه اسلامی توانسته است، گام هایی فراتر از این را طی کند.   با توجه به این مقدمات همگان می دانند که برای ورود به اسلام و پذیرش اصول آن، تقلید جایز نیست. بلکه هر کس باید با تحقیق و استفاده از عقل خویش، اصول را برای خودش حل کند. بنابراین رابطه بین عقل و وحی (دین) کاملا روشن است. چرا که خود دین مدعی است که بدون تائید عقل، مجوز ورود به حیطه خویش را نمی دهد. و با این حال قطعا نمی توان مدعی تعارض بین عقل و دین شد. البته استدلال های عقلی و فهم آنها، برای هر کس به تناسب خودش است. برای عبور یک نفر، پلی ضعیف نیز کفایت می کند. اما برای عبور قطار باری با دهها تن محموله به پلی بسیار مستحکم نیاز است. کسانی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده اند، طبیعتا باید توان تجزیه و تحلیل خود را بسیار بالا ببرند. امری که آن پیر زن نخ ریس، با متوقف کردن چرخ نخ ریسی اش، و نشان دادن نیاز به گرداننده نشان داد و اینگونه بر خالق خویش استدلال کرد، برای آنان که شبهات مخالفان را در ذهن خویش انبار کرده اند، به راحتی درک نمی شود. و باید توان تجزیه و تحلیل خویش را به تناسب شبهاتی که در معرضش قرار می گیرند، رشد دهند. و البته ذکر این مساله نیز شایسته است : همان گونه که مشکل اصلی در فهم مسائل فلسفی، داشتن تصور صحیح از اصل موضوع است، در دین نیز به شرط داشتن تصور صحیح، مشکلی نخواهد بود. و منکران خدا و دین، غالبا کسانی هستند که اصلا تصوری صحیح از خدا و مسائل دینی ندارند. و آن چیزی را انکار می کنند که  مومنان نیز منکر آن هستند.
عنوان سوال:

رابطه عقل با وحی چیست؟


پاسخ:

برای پاسخگویی به این سوال، طرح مقدمه لازم است: 1-منظور از عقل و وحی در این مساله، طبیعتا عقل سلیم و وحی عاری از تحریف است. و الا مدعیان عقل بسیارند که وجود تناقضات فراوان بین همین مدعیان نشان می دهد، عده بسیاری از آنها، سخنشان از سوی عقلی سلیم نیست بلکه صرفا مدعی عقل هستند. همان گونه که وحی الهی نیز، در طول تاریخ مکرر تکرار شده است. چون دست بشر در آن دخالت کرده، و آلودگی هایی را با تحریف ایجاد نموده است. و از همین رو، رسالت ها تجدید شده اند و هر دوره پیامبرانی دیگر مبعوث گشته اند.

2-بررسی این موضوع، از دو زاویه می تواند مد نظر قرار گیرد. الف) امکان ب) تحقق. آنچه در بررسی کوتاه و اجمالی قابل تعقیب است، بحث امکان رابطه بین عقل و وحی است. که اصل توافق و همراهی این دو کاملا پذیرفتنی است. اما بحث تحقق رابطه و اینکه رابطه محقق شده است، مباحث گسترده تری می طلبد. و می توان گفت کسانی که طالب بحث تحقق رابطه هستند، اگر بخواهند آن را با تمام جزئیات تعقیب کنند، باید به مطالعه فلسفه اسلامی روی بیاورند. که با گام های بشری، توافق عقل و وحی را تبیین می کند. و به جزئیات می پردازد.

3- بین دین و فلسفه در شیوه طرح مسائل، قطعا فرق هایی وجود دارد. دین علاوه بر آنکه از استدلال برهانی استفاده می کند، از جدال احسن، و خطابه نیز بهره می برد. چون سر و کارش با طایفه ای خاص و متخصص نیست که فقط با زبان تخصصی سخن بگوید. بلکه تمام مردم را مخاطب خود قرار می دهد. بنابراین منظور از توافق عقل و وحی، یکسان بودن شیوه طرح مسائل نیست. بلکه رسیدن به نتایج یکسان، و داشتن هستی شناسی واحدی از سوی عقل  و وحی  است.

4- عقل اگر چه به طور قاطع حجت است و هر سخنی بگوید (به شرط آنکه ضوابط دقیق عقلی را رعایت کرده باشد)، قابل نفی و انکار نیست (حتی از سوی دین)، اما ناقص نیز هست. یعنی عقل ابزاری ادراکی است که در بعضی مسائل توان ورود و اظهار نظر ندارد. مثلا عقل نمی تواند با استدلال های برهانی روشن نماید که سال تولد فلان شخص چه زمانی بوده است. بنابراین باید توجه کنیم که نسبت گزاره ها در ارتباط با عقل در سه دسته جای می گیرند.

الف)عقل پذیر: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را داشته و آن را می پذیرد.

ب)عقل ستیز: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را داشته و آن را نمی پذیرد.

ج)عقل گریز: که عقل توانایی قضاوت درباره آن گزاره را نداشته و نمی تواند اظهار نظری بکند.

از این رو باید توجه بکنیم که با در نظر داشتن خاصیت دین و اینکه دین برای پرده برداشتن از عالم غیب و ضوابط کسب سعادت متناسب با آن، در دست بشر قرار می گیرد، طبیعتا در بسیاری از حوزه هایش، مسائلی عقل گریز را مطرح می کند که اگر عقل توانایی رسیدن به آنها را داشت، اصلا نیازی به دین نبود. و همان عقلی که خدا حجت درونی بشر قرار داده بود، برایش کفایت می کرد. البته راه رسیدن به دین صحیح از جانب عقل است. و بدون عقل، دین حق نابود خواهد شد.

 به تعبیر دیگر اصل نشان دادن توافق بین عقل و وحی، تبیین عقلانی اصول دین است که اگر در این حوزه هستی شناسی دینی و فلسفی یکسان باشد، قائل به توافق بین عقل و وحی خواهیم شد. هر چند فلسفه اسلامی توانسته است، گام هایی فراتر از این را طی کند.
 
با توجه به این مقدمات همگان می دانند که برای ورود به اسلام و پذیرش اصول آن، تقلید جایز نیست. بلکه هر کس باید با تحقیق و استفاده از عقل خویش، اصول را برای خودش حل کند. بنابراین رابطه بین عقل و وحی (دین) کاملا روشن است. چرا که خود دین مدعی است که بدون تائید عقل، مجوز ورود به حیطه خویش را نمی دهد. و با این حال قطعا نمی توان مدعی تعارض بین عقل و دین شد.

البته استدلال های عقلی و فهم آنها، برای هر کس به تناسب خودش است. برای عبور یک نفر، پلی ضعیف نیز کفایت می کند. اما برای عبور قطار باری با دهها تن محموله به پلی بسیار مستحکم نیاز است. کسانی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده اند، طبیعتا باید توان تجزیه و تحلیل خود را بسیار بالا ببرند.

امری که آن پیر زن نخ ریس، با متوقف کردن چرخ نخ ریسی اش، و نشان دادن نیاز به گرداننده نشان داد و اینگونه بر خالق خویش استدلال کرد، برای آنان که شبهات مخالفان را در ذهن خویش انبار کرده اند، به راحتی درک نمی شود. و باید توان تجزیه و تحلیل خویش را به تناسب شبهاتی که در معرضش قرار می گیرند، رشد دهند.

و البته ذکر این مساله نیز شایسته است : همان گونه که مشکل اصلی در فهم مسائل فلسفی، داشتن تصور صحیح از اصل موضوع است، در دین نیز به شرط داشتن تصور صحیح، مشکلی نخواهد بود. و منکران خدا و دین، غالبا کسانی هستند که اصلا تصوری صحیح از خدا و مسائل دینی ندارند. و آن چیزی را انکار می کنند که  مومنان نیز منکر آن هستند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین