توضیحاتی در رابطه با واسطه وحی بفرمایید؟
این پرسش از جهت‌های گوناگونی مردود است: اولاً، اگر این موجود غیر مادی، خداوند نباشد دو صورت دارد: یا این موجود غیر مادی با اذن خداوند و از طرف او این عمل را انجام داده است، مدعای ما ثابت خواهد شد که خداوند متعال به وسیله و به سبب و از کانال و مجرای یک موجود غیر مادی - مثلاً حضرت جبرییل - قرآن را نازل فرموده است. امّا اگر بگوییم این موجود غیر مادی، مستقلاً و بدون اتکا، اجازه، نظر و استمداد خداوند متعال، قرآن را نازل کرده است؛ از منظر اصول مسلم عقلی - که در حکمت متعالیه (فلسفه اسلامی) تبیین شده - امری مردود و محال است. توجّه به اصول ذیل، بطلان این ادعا را روشن می‌سازد: 1. جهان هستی، دارای مراتب و درجاتی است. این مراتب بعد از مبدأ هستی، از عالم عقول و مجردات آغاز گشته است؛ سپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده خواهد بود. 2. بنا بر (اصالت وجود)، همه اوصاف و آثار ناشی از وجود، بوده و ذاتی آن خواهند بود؛ زیرا جز وجود، هیچ حقیقت اصیل دیگری وجود ندارد که منشأ آثار و اوصاف باشد. بنابراین همه اوصاف و آثار - از قبیل حیات، علم، اراده، قدرت، خلق و ابداع - برخاسته از ذات وجودند. این اصل خود نتایج متعددی دارد؛ از جمله آن که: چون صفات و آثار، متعلق به وجود و ذاتی وجودند، نه تنها صفات و آثار الهی؛ بلکه اوصاف و آثار همه موجودات، از لوازم مرتبه وجودی آنها می‌باشند. صدرالدین شیرازی، اسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، ج 1، صص 38 - 67؛ نهایةالحکمة، مرحله اوّل، فصل 2. 3. اگر بر مطلب یاد شده، اصل (تشکیک در حقیقت وجود) را بیفزاییم، چون حقیقت هستی از لحاظ مراتب - چنانچه صدر المتألهین و پیروانش معتقدند - متشکک است، آثار وجود نیز متشکک خواهند بود؛ مثلاً علم، اراده و قدرت، از لحاظ کمال و نقصان، متفاوت خواهد بود و به همان اندازه که درجه وجودی، ضعیف یاقوی شود، این آثار و خواص نیز قوی یا ضعیف خواهند گشت. بنابراین در نوعی از انواع مختلف جهان هستی بر اساس میزان بهره‌مندی‌اش از کمالات وجودی، از آثار و لوازم آن نیز بهره‌مند خواهد بود. نهایة الحکمة، مرحله اوّل، فضل 2؛ اسفارالاربعه، ج 1، ص 36 و 427 - 446. هستی به صفاتی که در او بود نهان‌دارد سریان در همه اعیان جهان‌ هر وصف ز عینی که بود قابل آن‌بر قدر قبول عین گشته است عیان‌ 4. در جهان هستی، هر موجودی حدّ معینی دارد؛ یعنی، یک موجود مادی، حدّ مادی دارد و نمی‌تواند به حدّ جهان مثال یا جهان مجرد، راه یابد یا یک موجود مجرد، نمی‌تواند به عالم مثال و یا جهان مادی راه یابد. از آن جا که هر یک از جهان مثال، ماده و مجرد، خود دارای مراتب هستند؛ هر موجودی در آن حد و مرتبه‌ای که هست، نمی‌تواند به مرتبه بالاتر راه یابد. امّا یکی از موجودات جهان (انسان) به دلیل سنخیت وجودی‌اش، به تنهایی شامل تمام حدود عالم هستی است. به همین جهت او را به (عالم صغیر) توصیف کرده‌اند. بنابراین، در میان موجودات جهان، تنها انسان است که می‌تواند، میان جهان ماده و جهان مجردات - آن هم در مراتب گوناگونش رابطه و پیوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پیوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستی است؛ یعنی، وجود او، بستر و موضوع حرکت از قوه بی نهایت تا فعلیت نامتناهی است. اسفارالاربعه، ج 9، صص 194 - 197. 5. غیب و شهادت دو معنای اضافه‌اند؛ یعنی، ممکن است چیزی نسبت به کسی (غیب) و در همان حال نسبت به شخص دیگری (شهادت) باشد. این به جهت وابستگی (غیب و شهادت) به ادراک و علم شخص مدرک و عالم دارد. از این رو، اگر چیزی در حوزه ادراکی موجودی قرار گیرد، معلوم او است و لذا مشهود او خواهد بود. امّا از آن جا که همه موجودات عالم، دارای حد و نقص در وجود خویش‌اند و سلسله هستی دارای مراتب است - چنان که در بندهای پیشین روشن شد - به حسب توان ادراکی و علمی؛ یعنی، داخل بودن موجودات دیگر در محدوده وجودی ایشان، می‌توانند برای خود بخشی از (عالم شهادت) را دارا باشند و آن بخش دیگر که قابل گنجایش در محدوده وجودی ایشان نیست و در مرتبه بالاتری قرار دارد، برای آنان عالم غیب خواهد بود؛ آیةالله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، اسفار اربعة، الزهراء تهران: چاپ اوّل، 1372، بخش چهارم، ج 6، ص 471؛ المیزان، ج 11، ص 307 و ج 12، ص 303. مثلاً هرگاه انسان را به عنوان یک (موجود مدرک) در نظر بگیریم، بخشی از عالم وجود، نزد او حاضر و برای او مشهود؛ است در حالی که بخش دیگری از آن - اگر چه حاضر و موجود باشد - برای او مشهود و معلوم نیست؛ زیرا وسیله‌ای برای درک آن به او داده نشده است. 6. از آن جا که بنابر دلایل متقن عقلی، سلسله مراتب وجود پس از مبدأ وجود، همه ممکن الوجودند؛ در وجود خویش نیازمند و وابسته مطلق بر سرچشمه وجودند و از آن جا که تمامی آثار و اوصاف از ذات وجود برمی‌خیزد، این آثار و اوصاف مستقلاً و بدون اتکا به واجب الوجود تصویر ندارند. از این رو تمامی موجودات ممکن - از مادی گرفته تا مجرد - در داشتن این اوصاف به وجود خداوند متعال، وابسته‌اند و اگر او نظر خود را بر دارد، هم اصل وجودشان و هم اوصافشان، در هم خواهد ریخت. با توجّه به این اصول شش گانه - که هر یک در جای خود با تحلیل و ادله عقلی به اثبات رسیده است - می‌گوییم این موجود غیر مادی - که با زمینیان ارتباط برقرار و قرآن را نازل کرده است - با توجّه به اصل چهارم، چگونه توانسته است مستقلاً و بدون اجازه و امر مبدأ وجود، به عوالم پایین راه یافته، مطالب و مسائلی را برای یک انسان بازگو کند؛ زیرا - چنان که در اصل چهارم بیان شد - هر موجودی حد معینی دارد و مرتبه‌ای از وجود را اشغال کرده است. این مرتبه به صورتی است که نمی‌تواند به مراتب - دیگر با حفظ مرتبه قبلی خود - نزول کرده، با آن ارتباط برقرار سازد. تنها موجودی که چنین توانایی را دارد، انسان است که می‌تواند با وجود شرایطی، با همه عوالم و مراتب وجود، ارتباط برقرار کند. بنابراین از لحاظ عقلی، یک موجود غیر مادی - که مثلاً فرض می‌کنیم در عالم و جهان مجرد است - نمی‌تواند با عوالم دیگر و موجودات آن، ارتباط برقرار کند. ممکن است بگویید: از آن‌جا که انسان قدرت صعود به مراتب هستی را دارد، با این موجود ارتباط برقرار کرده است و در واقع انسان با راه یافتن به عوالم دیگر، با این موجود غیر مادی، پیوند خورده و از آن آموزه‌هایی را فرا گرفته است. این که دیگر اشکال عقلی ندارد. در پاسخ می‌گوییم: قبول داریم که این امر، از لحاظ تحلیل عقلی و اصول عقلی بی اشکال است؛ امّا در این‌جا بنابر اصل پنجم، مشکل دیگری پدید می‌آید و آن این که این موجود غیر مادی - در هر مرتبه اعلای وجودی که فرض شود - به جهت احاطه‌اش به مراتب پایین‌تر هستی، به آنها علم دارد و حقایق عوالم پایین‌تر برای او مشهود است. امّا آیا او به مبدأ وجود و اوصافش - که هیچ مرتبه‌ای از مراتب عالم هستی به او نمی‌رسد و از این رو هیچ موجودی اوصاف در حدّ وی را ندارد - احاطه علمی دارد؟! ما در قرآن با آموزه‌هایی برخورد می‌کنیم که در حدّ ادراک علمی یک موجود غیر مادی - و لو در مرتبه‌ای خاص و ویژه - نیست؛ بلکه تنها در حدّ ادراک علمی مبدأ وجود است که بدون اذن و توصیف خود وی، علم به آن امکان ندارد. توصیفاتی که از (خداوند) در این کتاب بی نظیر ارائه شده است، اعراف(7)، آیه 180؛ روم (30)، آیه 8؛ اسراء (17)، آیه 19؛ فصلت (41)، آیه 51؛ ابراهیم(14)، آیه 8؛ لقمان (31)، آیه 10 - 11؛ فرقان (25)، آیه‌6؛ نحل(16)، آیه 77؛ اعراف(7)، آیه 187؛ احزاب(33)، آیه 63؛ زخرف (43)، آیه 85. در حدّ ادراک علمی یک موجود غیر مادی نیست و برای او غیب به شمار می‌رود. آشنایی به آن نیز تنها برای موجودی قابل درک - البته در حدّ وجود امکانی - خواهد بود که بتواند از حدّ معین خود، به بالاتر راه یابد. این مسأله به دلیل سنخ وجودی انسان، تنها برای او میسور است و برای هیچ موجود دیگری تصویر ندارد. تا انسان بالا نرود و (عند اللهی) نشود و به حضور ذات اقدس اله، بار نیابد، آن مرتبه عالیه را نمی‌یابد. به همین جهت ما معتقدیم پیامبران، از علم لدنّی برخوردارند؛ یعنی، دانش و علم آنان از (مقام لدن) و از نزد خداوند متعال گرفته شده است. اگر انسان سالک و صالح به مقام لدن و نزد خدا برسد و نزد او شهوداً حقیقتی را درک کند، چنین دانشی لدنّی است. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، ص 38. بنابراین، یک موجود غیر مادی؛ تنها به آموزه‌هایی که برای مراتب پایین‌تر وجودی خود، غیب به شمار می‌رود، آگاه است؛ امّا از غیبی که در مراتب بالاتر وجود خود، وجود دارد - مثلاً از چگونگی وجود خداوند و اوصاف حقیقی وی - بی اطلاع خواهد بود. تنها اطلاع از آن اسرار غیب، برای کسی مقدور است که به (مقام عنداللهی) بار یابد و این آموزه‌ها را از آن‌جا با اذن خداوند، اخذ کند و این تنها برای انسان مقدور است؛ نه موجود دیگر. ثانیاً، اگر این موجود غیر مادی، قرآن را بدون اذن و افاضه فیض وجود الهی، برای بشریت به ارمغان آورده است؛ چرا مایل نیست که این کتاب به او اسناد داده شود؟ این موجود غیر مادی چه انگیزه‌ای داشته است که آموزه‌های این کتاب مقدس و اصل آن را به خدای حیّ قیوم، آل عمران (3)، آیات 1 - 3. ربّ العالمین، واقعه(56)، آیه 80. خدای معلم و اکرم، علق (96)، آیات 1 - 5. رحمان رحیم، مبارک، دخان (44)، آیات 1 - 5. عزیز علیم، غافر (40)، آیه‌ی 1 - 2. عزیز حکیم، شوری (42)، آیات 1 - 3. خدا فصلت (41)، آیات 1 - 2.ی حکیم حمید، همان، آیات 41 - 42. و علیّ حکیم زخرف (43)، آیات 1 - 4. نسبت دهد؟! ثالثاً، خداوندی که عقل آن را اثبات کرده و فطرت پذیرفته است؛ خدایی است که عالم، قادر، حکیم، رب، رحیم، سبحان است. او در همه هستی حضور دارد و همه امور تحت اراده و کنترل او است. چنین خداوندی با عنایت به هدف‌مندی آفرینش جهان و انسان - که این نیز با دلایل عقلی به اثبات رسیده است - نخواهد گذاشت در کار وحی، خطا صورت گیرد و هدایت (ناس) به وسیله‌ی موجود ممکن الوجود و غیر مادی - که از نقصان علمی برخوردار است - صورت پذیرد که این خود به دلیل عدم احاطه کامل به حقایق جهان هستی، مبدأ و منتهای آن و چگونگی سیر آدمی در آن، منجر به گمراهی آنان خواهد شد. این مطلب به قدری حائز اهمیت است که ما معتقدیم، آورنده پیام الهی نیز باید مصون از خطا باشد. بنابراین اگر کسی در منشأ خدایی بودن وحی تردید کند، در خداشناسی او خلل افتاده است. رابعاً، خود گیرنده پیام وحی چگونه می‌فهمد که آن چه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه موجود دیگر؟ به بیان دیگر، چگونه پیامبر تشخیص می‌دهد که آنچه که به او القا می‌شود، وحی خداوند است؛ نه کلام موجود غیر مادی یا مادی و یا حتی شیطان؟ (وحی) از آن دست معرفتی است که ما آن را در زمره (علم حضوری) یا (شهودی) قلمداد می‌کنیم. همان طور که در جای خود ثابت شده است، ادراکات آدمی در دو دسته علم حصولی و حضوری جای می‌گیرد. در (علم حصولی) ابزار درک کننده، مستقیماً به سراغ شی‌ء درک شونده نمی‌رود؛ بلکه این کار به کمک یک واسطه صورت می‌گیرد. اکنون من این کاغذ را به رنگ سفید و نوشته‌هایش را به رنگ سیاه می‌بینم. روشن است که کاغذ و مرکب و رنگ آن دو، هیچ کدام به ذهن من راه نیافته‌اند؛ بلکه صورتی از آنها در آن نقش بسته است. اگر این واسطه، در انتقال دادن واقعیت نارسا باشد، گریزی از پیدایش خطا نخواهد بود. امّا در (علم حضوری) - همچون احساس درد و گرسنگی - از آن جا که میان عالم و معلوم واسطه‌ای قرار ندارد، هیچ گونه خطایی رخ نمی‌دهد. پیامبران، (معارف وحیانی) و ارتباط آن با خاستگاه الهی‌اش را به (علم‌حضوری) می‌یابند و از این رو، در الهی بودن آنچه دریافت داشته‌اند، کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نمی‌دهند. راهنماشناسی، صص 14 - 16. اگر ما وارد قیامت شویم، آیا شک می‌کنیم که (قیامت) است تا برای ما برهان یا دلایلی دیگری بر وقوع قیامت اقامه کنند؟ یا این که در آن نشئه، دیگر جایی برای شک و ریب نیست؟! خطا و شک و تردید، در جایی است که (حق و باطل)، هر دو وجود داشته باشند و انسان درباره مورد خاص، نداند که آن شی‌ء حق است یا باطل؛ ولی اگر مقام و مرحله‌ای وجود داشت که (حق محض) بود و باطل در آن هرگز راه نیافت؛ احتمال خطا و لغزش نیز وجود ندارد و تردید در حق بودن چیزی هم رخ نخواهد داد. (وحی) از چنین شهود، حضور، معرفت و علمی برخوردار است که گیرنده آن - به رأی العین و بدون هیچ تردید و شکی - درمی‌یابد و تعیین می‌کند که منشأ آن جز خداوند، چیز دیگری نیست. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، صص 318 - 321. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 17/500004)
عنوان سوال:

توضیحاتی در رابطه با واسطه وحی بفرمایید؟


پاسخ:

این پرسش از جهت‌های گوناگونی مردود است:
اولاً، اگر این موجود غیر مادی، خداوند نباشد دو صورت دارد: یا این موجود غیر مادی با اذن خداوند و از طرف او این عمل را انجام داده است، مدعای ما ثابت خواهد شد که خداوند متعال به وسیله و به سبب و از کانال و مجرای یک موجود غیر مادی - مثلاً حضرت جبرییل - قرآن را نازل فرموده است. امّا اگر بگوییم این موجود غیر مادی، مستقلاً و بدون اتکا، اجازه، نظر و استمداد خداوند متعال، قرآن را نازل کرده است؛ از منظر اصول مسلم عقلی - که در حکمت متعالیه (فلسفه اسلامی) تبیین شده - امری مردود و محال است. توجّه به اصول ذیل، بطلان این ادعا را روشن می‌سازد:
1. جهان هستی، دارای مراتب و درجاتی است. این مراتب بعد از مبدأ هستی، از عالم عقول و مجردات آغاز گشته است؛ سپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده خواهد بود.
2. بنا بر (اصالت وجود)، همه اوصاف و آثار ناشی از وجود، بوده و ذاتی آن خواهند بود؛ زیرا جز وجود، هیچ حقیقت اصیل دیگری وجود ندارد که منشأ آثار و اوصاف باشد. بنابراین همه اوصاف و آثار - از قبیل حیات، علم، اراده، قدرت، خلق و ابداع - برخاسته از ذات وجودند. این اصل خود نتایج متعددی دارد؛ از جمله آن که: چون صفات و آثار، متعلق به وجود و ذاتی وجودند، نه تنها صفات و آثار الهی؛ بلکه اوصاف و آثار همه موجودات، از لوازم مرتبه وجودی آنها می‌باشند. صدرالدین شیرازی، اسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، ج 1، صص 38 - 67؛ نهایةالحکمة، مرحله اوّل، فصل 2.
3. اگر بر مطلب یاد شده، اصل (تشکیک در حقیقت وجود) را بیفزاییم، چون حقیقت هستی از لحاظ مراتب - چنانچه صدر المتألهین و پیروانش معتقدند - متشکک است، آثار وجود نیز متشکک خواهند بود؛ مثلاً علم، اراده و قدرت، از لحاظ کمال و نقصان، متفاوت خواهد بود و به همان اندازه که درجه وجودی، ضعیف یاقوی شود، این آثار و خواص نیز قوی یا ضعیف خواهند گشت. بنابراین در نوعی از انواع مختلف جهان هستی بر اساس میزان بهره‌مندی‌اش از کمالات وجودی، از آثار و لوازم آن نیز بهره‌مند خواهد بود. نهایة الحکمة، مرحله اوّل، فضل 2؛ اسفارالاربعه، ج 1، ص 36 و 427 - 446.
هستی به صفاتی که در او بود نهان‌دارد سریان در همه اعیان جهان‌
هر وصف ز عینی که بود قابل آن‌بر قدر قبول عین گشته است عیان‌
4. در جهان هستی، هر موجودی حدّ معینی دارد؛ یعنی، یک موجود مادی، حدّ مادی دارد و نمی‌تواند به حدّ جهان مثال یا جهان مجرد، راه یابد یا یک موجود مجرد، نمی‌تواند به عالم مثال و یا جهان مادی راه یابد. از آن جا که هر یک از جهان مثال، ماده و مجرد، خود دارای مراتب هستند؛ هر موجودی در آن حد و مرتبه‌ای که هست، نمی‌تواند به مرتبه بالاتر راه یابد. امّا یکی از موجودات جهان (انسان) به دلیل سنخیت وجودی‌اش، به تنهایی شامل تمام حدود عالم هستی است. به همین جهت او را به (عالم صغیر) توصیف کرده‌اند. بنابراین، در میان موجودات جهان، تنها انسان است که می‌تواند، میان جهان ماده و جهان مجردات - آن هم در مراتب گوناگونش رابطه و پیوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پیوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستی است؛ یعنی، وجود او، بستر و موضوع حرکت از قوه بی نهایت تا فعلیت نامتناهی است. اسفارالاربعه، ج 9، صص 194 - 197.
5. غیب و شهادت دو معنای اضافه‌اند؛ یعنی، ممکن است چیزی نسبت به کسی (غیب) و در همان حال نسبت به شخص دیگری (شهادت) باشد. این به جهت وابستگی (غیب و شهادت) به ادراک و علم شخص مدرک و عالم دارد. از این رو، اگر چیزی در حوزه ادراکی موجودی قرار گیرد، معلوم او است و لذا مشهود او خواهد بود. امّا از آن جا که همه موجودات عالم، دارای حد و نقص در وجود خویش‌اند و سلسله هستی دارای مراتب است - چنان که در بندهای پیشین روشن شد - به حسب توان ادراکی و علمی؛ یعنی، داخل بودن موجودات دیگر در محدوده وجودی ایشان، می‌توانند برای خود بخشی از (عالم شهادت) را دارا باشند و آن بخش دیگر که قابل گنجایش در محدوده وجودی ایشان نیست و در مرتبه بالاتری قرار دارد، برای آنان عالم غیب خواهد بود؛ آیةالله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، اسفار اربعة، الزهراء تهران: چاپ اوّل، 1372، بخش چهارم، ج 6، ص 471؛ المیزان، ج 11، ص 307 و ج 12، ص 303. مثلاً هرگاه انسان را به عنوان یک (موجود مدرک) در نظر بگیریم، بخشی از عالم وجود، نزد او حاضر و برای او مشهود؛ است در حالی که بخش دیگری از آن - اگر چه حاضر و موجود باشد - برای او مشهود و معلوم نیست؛ زیرا وسیله‌ای برای درک آن به او داده نشده است.
6. از آن جا که بنابر دلایل متقن عقلی، سلسله مراتب وجود پس از مبدأ وجود، همه ممکن الوجودند؛ در وجود خویش نیازمند و وابسته مطلق بر سرچشمه وجودند و از آن جا که تمامی آثار و اوصاف از ذات وجود برمی‌خیزد، این آثار و اوصاف مستقلاً و بدون اتکا به واجب الوجود تصویر ندارند. از این رو تمامی موجودات ممکن - از مادی گرفته تا مجرد - در داشتن این اوصاف به وجود خداوند متعال، وابسته‌اند و اگر او نظر خود را بر دارد، هم اصل وجودشان و هم اوصافشان، در هم خواهد ریخت.
با توجّه به این اصول شش گانه - که هر یک در جای خود با تحلیل و ادله عقلی به اثبات رسیده است - می‌گوییم این موجود غیر مادی - که با زمینیان ارتباط برقرار و قرآن را نازل کرده است - با توجّه به اصل چهارم، چگونه توانسته است مستقلاً و بدون اجازه و امر مبدأ وجود، به عوالم پایین راه یافته، مطالب و مسائلی را برای یک انسان بازگو کند؛ زیرا - چنان که در اصل چهارم بیان شد - هر موجودی حد معینی دارد و مرتبه‌ای از وجود را اشغال کرده است. این مرتبه به صورتی است که نمی‌تواند به مراتب - دیگر با حفظ مرتبه قبلی خود - نزول کرده، با آن ارتباط برقرار سازد. تنها موجودی که چنین توانایی را دارد، انسان است که می‌تواند با وجود شرایطی، با همه عوالم و مراتب وجود، ارتباط برقرار کند. بنابراین از لحاظ عقلی، یک موجود غیر مادی - که مثلاً فرض می‌کنیم در عالم و جهان مجرد است - نمی‌تواند با عوالم دیگر و موجودات آن، ارتباط برقرار کند. ممکن است بگویید: از آن‌جا که انسان قدرت صعود به مراتب هستی را دارد، با این موجود ارتباط برقرار کرده است و در واقع انسان با راه یافتن به عوالم دیگر، با این موجود غیر مادی، پیوند خورده و از آن آموزه‌هایی را فرا گرفته است. این که دیگر اشکال عقلی ندارد.
در پاسخ می‌گوییم: قبول داریم که این امر، از لحاظ تحلیل عقلی و اصول عقلی بی اشکال است؛ امّا در این‌جا بنابر اصل پنجم، مشکل دیگری پدید می‌آید و آن این که این موجود غیر مادی - در هر مرتبه اعلای وجودی که فرض شود - به جهت احاطه‌اش به مراتب پایین‌تر هستی، به آنها علم دارد و حقایق عوالم پایین‌تر برای او مشهود است. امّا آیا او به مبدأ وجود و اوصافش - که هیچ مرتبه‌ای از مراتب عالم هستی به او نمی‌رسد و از این رو هیچ موجودی اوصاف در حدّ وی را ندارد - احاطه علمی دارد؟!
ما در قرآن با آموزه‌هایی برخورد می‌کنیم که در حدّ ادراک علمی یک موجود غیر مادی - و لو در مرتبه‌ای خاص و ویژه - نیست؛ بلکه تنها در حدّ ادراک علمی مبدأ وجود است که بدون اذن و توصیف خود وی، علم به آن امکان ندارد. توصیفاتی که از (خداوند) در این کتاب بی نظیر ارائه شده است، اعراف(7)، آیه 180؛ روم (30)، آیه 8؛ اسراء (17)، آیه 19؛ فصلت (41)، آیه 51؛ ابراهیم(14)، آیه 8؛ لقمان (31)، آیه 10 - 11؛ فرقان (25)، آیه‌6؛ نحل(16)، آیه 77؛ اعراف(7)، آیه 187؛ احزاب(33)، آیه 63؛ زخرف (43)، آیه 85. در حدّ ادراک علمی یک موجود غیر مادی نیست و برای او غیب به شمار می‌رود. آشنایی به آن نیز تنها برای موجودی قابل درک - البته در حدّ وجود امکانی - خواهد بود که بتواند از حدّ معین خود، به بالاتر راه یابد. این مسأله به دلیل سنخ وجودی انسان، تنها برای او میسور است و برای هیچ موجود دیگری تصویر ندارد. تا انسان بالا نرود و (عند اللهی) نشود و به حضور ذات اقدس اله، بار نیابد، آن مرتبه عالیه را نمی‌یابد. به همین جهت ما معتقدیم پیامبران، از علم لدنّی برخوردارند؛ یعنی، دانش و علم آنان از (مقام لدن) و از نزد خداوند متعال گرفته شده است. اگر انسان سالک و صالح به مقام لدن و نزد خدا برسد و نزد او شهوداً حقیقتی را درک کند، چنین دانشی لدنّی است. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، ص 38.
بنابراین، یک موجود غیر مادی؛ تنها به آموزه‌هایی که برای مراتب پایین‌تر وجودی خود، غیب به شمار می‌رود، آگاه است؛ امّا از غیبی که در مراتب بالاتر وجود خود، وجود دارد - مثلاً از چگونگی وجود خداوند و اوصاف حقیقی وی - بی اطلاع خواهد بود. تنها اطلاع از آن اسرار غیب، برای کسی مقدور است که به (مقام عنداللهی) بار یابد و این آموزه‌ها را از آن‌جا با اذن خداوند، اخذ کند و این تنها برای انسان مقدور است؛ نه موجود دیگر.
ثانیاً، اگر این موجود غیر مادی، قرآن را بدون اذن و افاضه فیض وجود الهی، برای بشریت به ارمغان آورده است؛ چرا مایل نیست که این کتاب به او اسناد داده شود؟ این موجود غیر مادی چه انگیزه‌ای داشته است که آموزه‌های این کتاب مقدس و اصل آن را به خدای حیّ قیوم، آل عمران (3)، آیات 1 - 3. ربّ العالمین، واقعه(56)، آیه 80. خدای معلم و اکرم، علق (96)، آیات 1 - 5. رحمان رحیم، مبارک، دخان (44)، آیات 1 - 5. عزیز علیم، غافر (40)، آیه‌ی 1 - 2. عزیز حکیم، شوری (42)، آیات 1 - 3. خدا فصلت (41)، آیات 1 - 2.ی حکیم حمید، همان، آیات 41 - 42. و علیّ حکیم زخرف (43)، آیات 1 - 4. نسبت دهد؟!
ثالثاً، خداوندی که عقل آن را اثبات کرده و فطرت پذیرفته است؛ خدایی است که عالم، قادر، حکیم، رب، رحیم، سبحان است. او در همه هستی حضور دارد و همه امور تحت اراده و کنترل او است. چنین خداوندی با عنایت به هدف‌مندی آفرینش جهان و انسان - که این نیز با دلایل عقلی به اثبات رسیده است - نخواهد گذاشت در کار وحی، خطا صورت گیرد و هدایت (ناس) به وسیله‌ی موجود ممکن الوجود و غیر مادی - که از نقصان علمی برخوردار است - صورت پذیرد که این خود به دلیل عدم احاطه کامل به حقایق جهان هستی، مبدأ و منتهای آن و چگونگی سیر آدمی در آن، منجر به گمراهی آنان خواهد شد. این مطلب به قدری حائز اهمیت است که ما معتقدیم، آورنده پیام الهی نیز باید مصون از خطا باشد. بنابراین اگر کسی در منشأ خدایی بودن وحی تردید کند، در خداشناسی او خلل افتاده است.
رابعاً، خود گیرنده پیام وحی چگونه می‌فهمد که آن چه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه موجود دیگر؟ به بیان دیگر، چگونه پیامبر تشخیص می‌دهد که آنچه که به او القا می‌شود، وحی خداوند است؛ نه کلام موجود غیر مادی یا مادی و یا حتی شیطان؟
(وحی) از آن دست معرفتی است که ما آن را در زمره (علم حضوری) یا (شهودی) قلمداد می‌کنیم. همان طور که در جای خود ثابت شده است، ادراکات آدمی در دو دسته علم حصولی و حضوری جای می‌گیرد. در (علم حصولی) ابزار درک کننده، مستقیماً به سراغ شی‌ء درک شونده نمی‌رود؛ بلکه این کار به کمک یک واسطه صورت می‌گیرد. اکنون من این کاغذ را به رنگ سفید و نوشته‌هایش را به رنگ سیاه می‌بینم. روشن است که کاغذ و مرکب و رنگ آن دو، هیچ کدام به ذهن من راه نیافته‌اند؛ بلکه صورتی از آنها در آن نقش بسته است. اگر این واسطه، در انتقال دادن واقعیت نارسا باشد، گریزی از پیدایش خطا نخواهد بود. امّا در (علم حضوری) - همچون احساس درد و گرسنگی - از آن جا که میان عالم و معلوم واسطه‌ای قرار ندارد، هیچ گونه خطایی رخ نمی‌دهد.
پیامبران، (معارف وحیانی) و ارتباط آن با خاستگاه الهی‌اش را به (علم‌حضوری) می‌یابند و از این رو، در الهی بودن آنچه دریافت داشته‌اند، کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نمی‌دهند. راهنماشناسی، صص 14 - 16.
اگر ما وارد قیامت شویم، آیا شک می‌کنیم که (قیامت) است تا برای ما برهان یا دلایلی دیگری بر وقوع قیامت اقامه کنند؟ یا این که در آن نشئه، دیگر جایی برای شک و ریب نیست؟!
خطا و شک و تردید، در جایی است که (حق و باطل)، هر دو وجود داشته باشند و انسان درباره مورد خاص، نداند که آن شی‌ء حق است یا باطل؛ ولی اگر مقام و مرحله‌ای وجود داشت که (حق محض) بود و باطل در آن هرگز راه نیافت؛ احتمال خطا و لغزش نیز وجود ندارد و تردید در حق بودن چیزی هم رخ نخواهد داد. (وحی) از چنین شهود، حضور، معرفت و علمی برخوردار است که گیرنده آن - به رأی العین و بدون هیچ تردید و شکی - درمی‌یابد و تعیین می‌کند که منشأ آن جز خداوند، چیز دیگری نیست. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، صص 318 - 321. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 17/500004)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین