آیا می توانیم از ولی فقیه انتقاد کنیم؟
در پاسخ به این سوال باید مسائل مختلفی را مد نظر قرار داد: 1- انتقاد به معنای بیان نقایص و کاستی ها می باشد. و با تخریب، سیاه نمایی، تمرد و ... فرق دارد. تمرّد از دستورات حکومتی ولی فقیه غیر قابل پذیرش است، چون این دستورات، قانونی است که با تکیه بر آن می توان نظم و نظام جامعه را حفظ نمود. و از بین بردن نظم و نظام جامعه از سوی هیچ عاقلی مورد تائید نیست. همچنین تخریب جایگاه رهبر جامعه و سیاه نمایی علیه او، به تضعیف نظام منجر می شود، در نتیجه آن نیز پذیرفتنی نیست. لذا در گام اول، باید مطالب غیر منطقی که به اسم انتقاد عرضه می شوند، را بشناسیم و حکم آن ها را از حکم انتقاد متمایز کنیم. 2- کسی که نسبت به رهبری انتقاد می کند، باید درک صحیحی نسبت به حکومت کسب کند. حکومت یک مجموعه گسترده است که نیروهای بسیاری در آن دخیل هستند. و طبیعتا همه چیز از یک نفر طلب نمی شود و تمام مشکلات و کاستی ها به حساب یک نفر نوشته نمی شود. مشکلات ممکن است ناشی از محدودیت امکانات و توانایی ها، عدم وجود نیروهای کارآمد، کارشکنی دشمن و ... باشد. به عنوان نمونه وقتی رشوه گیری به صورت گسترده در جامعه ای وجود داشته باشد، قبل از هر کس، خود جامعه مقصر است. چون تا زمانی که فرهنگ جامعه اصلاح نشود، با شدید ترین مجازات ها و سخت گیرانه ترین قانون ها نیز نمی توانیم، آن را از بین ببریم. و این معنا در فرهنگ دینی ما نیز بسیار پر رنگ تر باید دیده شود. چون پیامبر(ص) می فرمایند: مسئولیت برای تک تک افراد جامعه وجود دارد.(کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ)[1] 3- یکی از وظایف مردم در جامعه دینی، نصیحت نسبت به حاکم دینی است. (النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ)[2] اما باید دقت نمود که معنای نصیحت، خیر خواهی است. یعنی توده های مردم نسبت به حاکم، باید خیر خواه باشند. هر چند یکی از مصادیق خیر خواهی، بیان عیوب و امر به معروف است. پس نباید با شعار "النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ" به اعتراض و تمرد از ولی امر اقدام نمود. بلکه معنای حقیقی نصیحت، در مصادیق امر به معروف نیز، به خوبی نشان می دهد که فرم و شکل بیان امر به معروف باید چگونه باشد. 4- یکی از عادات ناپسند ما اظهار نظرهای جازمانه و غیر کارشناسانه است. به عنوان نمونه ما به راحتی در مسائل پزشکی، دینی، حکومتی و ... اظهار نظر می کنیم، بدون اینکه هیچ تخصص و دانشی داشته باشیم. و حتی در بعضی موارد از کارشناسان آن رشته نیز، جزمیت و یقین بیشتری از خود بروز می دهیم! پس در اینجا باید این عادت زشت را ترک کرده و متوجه باشیم که مسائل حکومتی به دست افرادی دارای تخصص و با مشاوره های گسترده، اداره می شود. توجه به این نکته سبب می شود که اگر قصد بیان مطلبی را داشتیم به شکل فنی مطرح کنیم یا حداقل به جای بیان اعتراضی، شکل سوال و پرسش به بیان خود بدهیم. با توجه به این نکات باید گفت که انتقاد از ولی فقیه جایز و در بعضی مقاطع لازم است. انتقاد در صورتی که  به شکل صحیح و منطقی ابراز شود، سبب رشد جامعه می گردد. چون در پی انتقاد، ممکن است زوایای پنهان یک امر روشن شده، و شبهات و ابهام های عده ای برطرف شود. یا اینکه از خطا و انحرافی جلوگیری شود. حضرت علی (ع) در بیان حقوق متقابل حاکم و جامعه می فرمایند: (ای مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّی واجب شده است، حق شما بر من، آن که از خیر خواهی شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید. و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیر خواهی کنید، هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید.)[3] [1]. إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‌1، ص 184. [2]. أمالی الصدوق، ص 350. [3]. نهج البلاغه خطبه 34.
عنوان سوال:

آیا می توانیم از ولی فقیه انتقاد کنیم؟


پاسخ:

در پاسخ به این سوال باید مسائل مختلفی را مد نظر قرار داد:

1- انتقاد به معنای بیان نقایص و کاستی ها می باشد. و با تخریب، سیاه نمایی، تمرد و ... فرق دارد. تمرّد از دستورات حکومتی ولی فقیه غیر قابل پذیرش است، چون این دستورات، قانونی است که با تکیه بر آن می توان نظم و نظام جامعه را حفظ نمود. و از بین بردن نظم و نظام جامعه از سوی هیچ عاقلی مورد تائید نیست. همچنین تخریب جایگاه رهبر جامعه و سیاه نمایی علیه او، به تضعیف نظام منجر می شود، در نتیجه آن نیز پذیرفتنی نیست. لذا در گام اول، باید مطالب غیر منطقی که به اسم انتقاد عرضه می شوند، را بشناسیم و حکم آن ها را از حکم انتقاد متمایز کنیم.

2- کسی که نسبت به رهبری انتقاد می کند، باید درک صحیحی نسبت به حکومت کسب کند. حکومت یک مجموعه گسترده است که نیروهای بسیاری در آن دخیل هستند. و طبیعتا همه چیز از یک نفر طلب نمی شود و تمام مشکلات و کاستی ها به حساب یک نفر نوشته نمی شود. مشکلات ممکن است ناشی از محدودیت امکانات و توانایی ها، عدم وجود نیروهای کارآمد، کارشکنی دشمن و ... باشد. به عنوان نمونه وقتی رشوه گیری به صورت گسترده در جامعه ای وجود داشته باشد، قبل از هر کس، خود جامعه مقصر است. چون تا زمانی که فرهنگ جامعه اصلاح نشود، با شدید ترین مجازات ها و سخت گیرانه ترین قانون ها نیز نمی توانیم، آن را از بین ببریم. و این معنا در فرهنگ دینی ما نیز بسیار پر رنگ تر باید دیده شود. چون پیامبر(ص) می فرمایند: مسئولیت برای تک تک افراد جامعه وجود دارد.(کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ)[1]

3- یکی از وظایف مردم در جامعه دینی، نصیحت نسبت به حاکم دینی است. (النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ)[2] اما باید دقت نمود که معنای نصیحت، خیر خواهی است. یعنی توده های مردم نسبت به حاکم، باید خیر خواه باشند. هر چند یکی از مصادیق خیر خواهی، بیان عیوب و امر به معروف است. پس نباید با شعار "النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ" به اعتراض و تمرد از ولی امر اقدام نمود. بلکه معنای حقیقی نصیحت، در مصادیق امر به معروف نیز، به خوبی نشان می دهد که فرم و شکل بیان امر به معروف باید چگونه باشد.

4- یکی از عادات ناپسند ما اظهار نظرهای جازمانه و غیر کارشناسانه است. به عنوان نمونه ما به راحتی در مسائل پزشکی، دینی، حکومتی و ... اظهار نظر می کنیم، بدون اینکه هیچ تخصص و دانشی داشته باشیم. و حتی در بعضی موارد از کارشناسان آن رشته نیز، جزمیت و یقین بیشتری از خود بروز می دهیم! پس در اینجا باید این عادت زشت را ترک کرده و متوجه باشیم که مسائل حکومتی به دست افرادی دارای تخصص و با مشاوره های گسترده، اداره می شود. توجه به این نکته سبب می شود که اگر قصد بیان مطلبی را داشتیم به شکل فنی مطرح کنیم یا حداقل به جای بیان اعتراضی، شکل سوال و پرسش به بیان خود بدهیم.

با توجه به این نکات باید گفت که انتقاد از ولی فقیه جایز و در بعضی مقاطع لازم است. انتقاد در صورتی که  به شکل صحیح و منطقی ابراز شود، سبب رشد جامعه می گردد. چون در پی انتقاد، ممکن است زوایای پنهان یک امر روشن شده، و شبهات و ابهام های عده ای برطرف شود. یا اینکه از خطا و انحرافی جلوگیری شود.
حضرت علی (ع) در بیان حقوق متقابل حاکم و جامعه می فرمایند: (ای مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّی واجب شده است، حق شما بر من، آن که از خیر خواهی شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید. و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیر خواهی کنید، هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید.)[3]

[1]. إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‌1، ص 184.
[2]. أمالی الصدوق، ص 350.
[3]. نهج البلاغه خطبه 34.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین