آیا درست است که حضرت آدم هفت هزار سال قبل از پیامبر ما بودند؟
درباره این مطالب نمی توان اظهار نظر قطعی کرد و باید توجه داشت که مطالب به شکل ظنی در تواریخ بیان شده است. توصیفی که درباره عصر حجر شده است، آن را به 500 هزار سال قبل ارتباط می دهد.[1] و از سویی نیز طبق ادعای بعضی از تواریخ حضور حضرت آدم (ع) به حدود 7 هزار سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد. چون بنابر شواهد علمی از جمله اکتشافات پروفسور وولی طوفان نوح در حدود 3200 سال پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوسته است. که طوفان نوح در 950 سالگی حضرت نوح (ع) به وقوع پیوست و نیز  بین نوح و آدم (ع) 1500 سال فاصله بوده است و حضرت آدم (ع) 936 سال عمر کرده است.  با محاسبه ارقام فوق خلقت آدم(ع) در 6586 سال پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوسته است. (عمر آدم) 936+ (تا تولد نوح) 1500+ (تا وقوع طوفان) 950+ (تا میلاد مسیح) 3200 = 6586 این تاریخ در تورات آمده و با بعضی محاسبات عقلی نیز متناسب است.[2] پس اگر اطلاعات فوق درباره تاریخ عصر حجر و تاریخ زندگی آدم را صحیح بدانیم، عصر حجر بسیار پیش تر از حضرت آدم (ع) بوده است. با این حساب باید بگوییم که آثار کشف شده از عصر حجر، برای نسل های قبلی انسان ها بوده و آن ها از فرزندان آدم نبوده اند. چون بنابر برخی از روایات، خداوند قبل از خلقت انسان، موجوداتی با شعور که خدا را می‌پرستیده ‌اند، خلق نموده و پس از قیامت نیز موجوداتی را خواهد آفرید و خلقت خداوند منحصر به خلق انسان نیست. بنابر برخی از روایات، خداوند موجوداتی شبیه به انسان به نام ( نسناس) را خلق کرده بود که قبل از خلقت انسان از بین رفتند.[3] بر اساس آیات قرآن و روایات بی‌شمار، خلقت آدم و حوا(اولیّن انسان‌ها) به طور مستقل بوده و تکامل یافته (نسناس) نبوده است و نسناس به طور مسلّم قبل از حضور آدم و حوّا، بر روی زمین از بین رفته بوده ‌اند. در کتاب توحید، ج 1، ص 277 از امام صادق(ع) روایتی آورده که در ضمن آن به راوی فرموده: (شاید شما گمان می‌کنید که خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.) مرحوم صدوق در کتاب خصال، ج 2، ص 652، ح 54 از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: (خدای عز وجل از روزی که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده ‌اند و خدای تعالی همه آنها را ازپوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک، عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه ‌اش را از او منشعب ساخت...)[4] در این باره علامه طباطبایی  گفتاری دارند که همان را عینا در اینجا نقل می کنیم: (در تاریخ یهود آمده است که: عمر نوع بشر از روزی که در زمین خلق شده تاکنون ، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلی هم کمک و مساعد این تاریخ است، برای اینکه اگر ما از نوع بشر یک انسان مرد و یک زن را که با هم زن و شوهر باشند فرض ‌ کنیم که در مدتی متوسط نه خیلی طولانی و نه خیلی کوتاه با هم زندگی کنند و هر دو دارای مزاجی معتدل باشند و در وضع متوسطی از حیث امنیت و فراوانی نعمت و رفاه و مساعدت و... و همه عوامل و شرایطی که در زندگی انسان مؤ ثرند قرار داشته باشند و از سوی دیگر فرض کنیم این دو فرد در اوضاعی متوسط توالد و تناسل کنند و باز فرض کنیم که همه اوضاعی که درباره آن دو فرض ‌ کردیم درباره فرزندان آن دو نیز محقق باشد و فرزندانشان هم از نظر پسری و دختری بطور متوسط به دنیا بیایند خواهیم دید که این انسان که در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در یک قرن یعنی در راءس صد سال عددشان به هزار نفر می رسد، در نتیجه هر یک نفر از انسان در طول صد سال پانصد نفر می شود. آنگاه اگر عوامل تهدیدگر را که با هستی بشر ضدیت دارد (از قبیل بلاهای عمومی یعنی سرما، گرما، طوفان ، زلزله ، قحطی ، وبا، طاعون ، خسف ، زیر آوار رفتن ، جنگهای خانمان برانداز و سایر مصائب غیر عمومی که احیانا به تک تک افراد می رسد) در نظر بگیریم و از آن آمار که گرفتیم سهم این بلاها را کم کنیم و در این کم کردن حداکثر را در نظر بگیریم یعنی فرض کنیم که بلاهای نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بین ببرد و در هر صد سال که بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر می شوند غیر از یک نفر زنده نماند. و به عبارت دیگر: عامل تناسل که باید در هر صد سال دو نفر را هزار نفر کند تنها آندو را سه نفر کند و از هزار نفر تنها یک نفر بماند آنگاه این محاسبه را به طور تصاعدی تا مدت هفت هزار سال یعنی هفتاد قرن ادامه دهیم خواهیم دید که عدد بشر به دو بلیون و نیم می رسد. پس اعتبار عقلی هم همان را می گوید که تاریخ گفته است و لیکن دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح ژئولوژی معتقدند که عمر نوع بشری بیش از ملیونها سال است و بر این گفتار خود ادله ای از فسیل هائی که آثاری از انسانها در آنها هست، و نیز ادله ای از اسکلت سنگ شده خود انسانهای قدیمی آورده اند، که عمر هر یک از آنها به طوری که روی معیارهای علمی خود تخمین زده اند بیش از پانصد هزار سال است. این اعتقاد ایشان است لیکن ادله ای که آورده اند قانع کننده نیست دلیلی نیست که بتواند اثبات کند که این فسیل ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهای امروز است و دلیلی نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت های سنگ شده مربوط است به یکی از ادواری که انسانهائی در زمین زندگی می کرده اند چون ممکن است چنین بوده باشد و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیل های نامبرده نباشد، بلکه انسانهائی قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگی کرده و سپس منقرض شده باشند و همچنین این پیدایش ‌ انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد. و اما قرآن کریم بطور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان ) در زمین منحصر در همین دوره فعلی است که ما در آن قرار داریم و یا دوره های متعددی داشته، و دوره ما انسانهای فعلی آخرین ادوار آن است؟ هر چند که ممکن است از بعضی آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (علیه السلام ) و نسل او انسان هائی دیگر در زمین زندگی می کرده اند مانند آیه شریفه: (و اذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء) که از آن برمی آید قبل از خلقت بنی نوع آدم دوره دیگری بر انسانیت گذشته است.)[5] پی نوشت: [1]. دائره المعارف، عبدالحسین سعیدیان. ج2. ص 1401. [2]. مراجعه کنید به ترجمه المیزان، ج‌4، ص: 221. [3]. بحارالانوار، ج 11، ص 103 [4]. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 4، ص 221 -231 [5]. تفسیر المیزان،علامه طباطبایی، ج4ص222-
عنوان سوال:

آیا درست است که حضرت آدم هفت هزار سال قبل از پیامبر ما بودند؟


پاسخ:

درباره این مطالب نمی توان اظهار نظر قطعی کرد و باید توجه داشت که مطالب به شکل ظنی در تواریخ بیان شده است. توصیفی که درباره عصر حجر شده است، آن را به 500 هزار سال قبل ارتباط می دهد.[1]
و از سویی نیز طبق ادعای بعضی از تواریخ حضور حضرت آدم (ع) به حدود 7 هزار سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد.
چون بنابر شواهد علمی از جمله اکتشافات پروفسور وولی طوفان نوح در حدود 3200 سال پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوسته است. که طوفان نوح در 950 سالگی حضرت نوح (ع) به وقوع پیوست و نیز  بین نوح و آدم (ع) 1500 سال فاصله بوده است و حضرت آدم (ع) 936 سال عمر کرده است.  با محاسبه ارقام فوق خلقت آدم(ع) در 6586 سال پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوسته است.

(عمر آدم) 936+ (تا تولد نوح) 1500+ (تا وقوع طوفان) 950+ (تا میلاد مسیح) 3200 = 6586
این تاریخ در تورات آمده و با بعضی محاسبات عقلی نیز متناسب است.[2]

پس اگر اطلاعات فوق درباره تاریخ عصر حجر و تاریخ زندگی آدم را صحیح بدانیم، عصر حجر بسیار پیش تر از حضرت آدم (ع) بوده است. با این حساب باید بگوییم که آثار کشف شده از عصر حجر، برای نسل های قبلی انسان ها بوده و آن ها از فرزندان آدم نبوده اند. چون بنابر برخی از روایات، خداوند قبل از خلقت انسان، موجوداتی با شعور که خدا را می‌پرستیده ‌اند، خلق نموده و پس از قیامت نیز موجوداتی را خواهد آفرید و خلقت خداوند منحصر به خلق انسان نیست.
بنابر برخی از روایات، خداوند موجوداتی شبیه به انسان به نام ( نسناس) را خلق کرده بود که قبل از خلقت انسان از بین رفتند.[3] بر اساس آیات قرآن و روایات بی‌شمار، خلقت آدم و حوا(اولیّن انسان‌ها) به طور مستقل بوده و تکامل یافته (نسناس) نبوده است و نسناس به طور مسلّم قبل از حضور آدم و حوّا، بر روی زمین از بین رفته بوده ‌اند.

در کتاب توحید، ج 1، ص 277 از امام صادق(ع) روایتی آورده که در ضمن آن به راوی فرموده: (شاید شما گمان می‌کنید که خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.)

مرحوم صدوق در کتاب خصال، ج 2، ص 652، ح 54 از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: (خدای عز وجل از روزی که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده ‌اند و خدای تعالی همه آنها را ازپوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک، عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه ‌اش را از او منشعب ساخت...)[4]

در این باره علامه طباطبایی  گفتاری دارند که همان را عینا در اینجا نقل می کنیم:

(در تاریخ یهود آمده است که: عمر نوع بشر از روزی که در زمین خلق شده تاکنون ، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلی هم کمک و مساعد این تاریخ است، برای اینکه اگر ما از نوع بشر یک انسان مرد و یک زن را که با هم زن و شوهر باشند فرض ‌ کنیم که در مدتی متوسط نه خیلی طولانی و نه خیلی کوتاه با هم زندگی کنند و هر دو دارای مزاجی معتدل باشند و در وضع متوسطی از حیث امنیت و فراوانی نعمت و رفاه و مساعدت و... و همه عوامل و شرایطی که در زندگی انسان مؤ ثرند قرار داشته باشند و از سوی دیگر فرض کنیم این دو فرد در اوضاعی متوسط توالد و تناسل کنند و باز فرض کنیم که همه اوضاعی که درباره آن دو فرض ‌ کردیم درباره فرزندان آن دو نیز محقق باشد و فرزندانشان هم از نظر پسری و دختری بطور متوسط به دنیا بیایند خواهیم دید که این انسان که در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در یک قرن یعنی در راءس صد سال عددشان به هزار نفر می رسد، در نتیجه هر یک نفر از انسان در طول صد سال پانصد نفر می شود.
آنگاه اگر عوامل تهدیدگر را که با هستی بشر ضدیت دارد (از قبیل بلاهای عمومی یعنی سرما، گرما، طوفان ، زلزله ، قحطی ، وبا، طاعون ، خسف ، زیر آوار رفتن ، جنگهای خانمان برانداز و سایر مصائب غیر عمومی که احیانا به تک تک افراد می رسد) در نظر بگیریم و از آن آمار که گرفتیم سهم این بلاها را کم کنیم و در این کم کردن حداکثر را در نظر بگیریم یعنی فرض کنیم که بلاهای نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بین ببرد و در هر صد سال که بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر می شوند غیر از یک نفر زنده نماند.
و به عبارت دیگر: عامل تناسل که باید در هر صد سال دو نفر را هزار نفر کند تنها آندو را سه نفر کند و از هزار نفر تنها یک نفر بماند آنگاه این محاسبه را به طور تصاعدی تا مدت هفت هزار سال یعنی هفتاد قرن ادامه دهیم خواهیم دید که عدد بشر به دو بلیون و نیم می رسد.
پس اعتبار عقلی هم همان را می گوید که تاریخ گفته است و لیکن دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح ژئولوژی معتقدند که عمر نوع بشری بیش از ملیونها سال است و بر این گفتار خود ادله ای از فسیل هائی که آثاری از انسانها در آنها هست، و نیز ادله ای از اسکلت سنگ شده خود انسانهای قدیمی آورده اند، که عمر هر یک از آنها به طوری که روی معیارهای علمی خود تخمین زده اند بیش از پانصد هزار سال است.

این اعتقاد ایشان است لیکن ادله ای که آورده اند قانع کننده نیست دلیلی نیست که بتواند اثبات کند که این فسیل ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهای امروز است و دلیلی نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت های سنگ شده مربوط است به یکی از ادواری که انسانهائی در زمین زندگی می کرده اند چون ممکن است چنین بوده باشد و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیل های نامبرده نباشد، بلکه انسانهائی قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگی کرده و سپس منقرض شده باشند و همچنین این پیدایش ‌ انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد.

و اما قرآن کریم بطور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان ) در زمین منحصر در همین دوره فعلی است که ما در آن قرار داریم و یا دوره های متعددی داشته، و دوره ما انسانهای فعلی آخرین ادوار آن است؟

هر چند که ممکن است از بعضی آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (علیه السلام ) و نسل او انسان هائی دیگر در زمین زندگی می کرده اند مانند آیه شریفه:
(و اذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء) که از آن برمی آید قبل از خلقت بنی نوع آدم دوره دیگری بر انسانیت گذشته است.)[5]

پی نوشت:

[1]. دائره المعارف، عبدالحسین سعیدیان. ج2. ص 1401.
[2]. مراجعه کنید به ترجمه المیزان، ج‌4، ص: 221.
[3]. بحارالانوار، ج 11، ص 103
[4]. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 4، ص 221 -231
[5]. تفسیر المیزان،علامه طباطبایی، ج4ص222-





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین