قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی علیه السّلام تذکر این نکته لازم است که: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است که کوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساکن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام از باب جهل و بی خبری نبوده است بلکه این بی تفاوتی، سکوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی که ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است. زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین علیه السّلام برای مسلمانان صدر اسلام، یک چهره ای شناخته شده و کاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشکار بود. از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مکرراً مسأله خلافت و جانشینی علی علیه السّلام را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود که مهم ترین آن، صحنة با شکوه غدیر است که پیامبر صلّی الله علیه و آله علی علیه السّلام را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعکس شده است. با اینکه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر صلّی الله علیه و آله بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السّلام زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف کشانده شد و علی علیه السّلام از صحنة سیاسی و مرکز تصمیم گیری به کنار گذاشته شد!؟ بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد که در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و کلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد: 1. دنیا طلبی و عافیت خواهی روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اکثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یکی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویکرد محافظه کارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید که مردمان آن روز که حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده کرده بودند و سخنان پیامبر صلّی الله علیه و آله را در مورد شخصیت بی همانند علی علیه السّلام مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله علی علیه السّلام را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه کودتاچیان که به سرکردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از حضرت علی علیه السّلام حمایت ننمایند و انحراف آشکار مسیر خلافت را نظاره گر باشند. از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت مانع از عکس العمل آنان در این خصوص گردید و از موضع گیری در برابر مجموعة سقیفه را که با خطرات احتمالی مواجه بود. خود را کنار نگهداشتند و سکوت و بی تفاوتی را برای خود ترجیح دادند که این روحیه البته معلول ضعف ایمان آن بود که بدان اشاره می شود. 2. قوم محوری و قبیله گرائی عمدة مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود. در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوای "سعد بن عباده"[1] رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر صلّی الله علیه و آله به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر صلّی الله علیه و آله و رجال بنی هاشم به علی علیه السّلام وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر صلّی الله علیه و آله مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی علیه السّلام پدید آورند. 3. قریب العهد بودن به اسلام بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود که از سوی این عده نیز انتظار حرکت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلکه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید: (به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لکنا علی غیر ماکنا لهم علیه).[2] بدیهی است که از چنین مجموعة که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [3] 4. کینه و عقده نسبت به حضرت بسیاری از قبایلی که در مکه و در مدینه و اطراف آن زندگی می کردند نسبت به علی علیه السّلام بی مهر بودند و کینه او را در دل داشتند زیرا علی بود که پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرد و قهرمانان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی علیه السّلام را در دل داشتند. [4] بنابراین با توجه به عقده ها و کینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه کاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند که زمینة حمایت مردمی از حضرت علی علیه السّلام را به حداقل رسانده و امام علیه السّلام را مجبور به انتخاب به سکوت تلخ نمایند. پی نوشت ها: [1] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 201 - 209، چاپ سوم، 1366، انتشارات جهان آراء. [2] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 307، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 هجری قمری. [3] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 63 - 72. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، 1374 هجری قمری، قم. [4] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 219.
قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی علیه السّلام تذکر این نکته لازم است که: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است که کوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساکن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام از باب جهل و بی خبری نبوده است بلکه این بی تفاوتی، سکوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی که ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است.
زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین علیه السّلام برای مسلمانان صدر اسلام، یک چهره ای شناخته شده و کاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشکار بود.
از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مکرراً مسأله خلافت و جانشینی علی علیه السّلام را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود که مهم ترین آن، صحنة با شکوه غدیر است که پیامبر صلّی الله علیه و آله علی علیه السّلام را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعکس شده است.
با اینکه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر صلّی الله علیه و آله بلافاصله بعد از رحلت حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السّلام زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف کشانده شد و علی علیه السّلام از صحنة سیاسی و مرکز تصمیم گیری به کنار گذاشته شد!؟
بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد که در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و کلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد:
1. دنیا طلبی و عافیت خواهی
روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اکثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یکی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویکرد محافظه کارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید که مردمان آن روز که حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده کرده بودند و سخنان پیامبر صلّی الله علیه و آله را در مورد شخصیت بی همانند علی علیه السّلام مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله علی علیه السّلام را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه کودتاچیان که به سرکردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از حضرت علی علیه السّلام حمایت ننمایند و انحراف آشکار مسیر خلافت را نظاره گر باشند.
از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت مانع از عکس العمل آنان در این خصوص گردید و از موضع گیری در برابر مجموعة سقیفه را که با خطرات احتمالی مواجه بود. خود را کنار نگهداشتند و سکوت و بی تفاوتی را برای خود ترجیح دادند که این روحیه البته معلول ضعف ایمان آن بود که بدان اشاره می شود.
2. قوم محوری و قبیله گرائی
عمدة مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود.
در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوای "سعد بن عباده"[1] رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند.
در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر صلّی الله علیه و آله به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر صلّی الله علیه و آله و رجال بنی هاشم به علی علیه السّلام وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر صلّی الله علیه و آله مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی علیه السّلام پدید آورند.
3. قریب العهد بودن به اسلام
بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود که از سوی این عده نیز انتظار حرکت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلکه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:
(به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لکنا علی غیر ماکنا لهم علیه).[2] بدیهی است که از چنین مجموعة که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [3]
4. کینه و عقده نسبت به حضرت
بسیاری از قبایلی که در مکه و در مدینه و اطراف آن زندگی می کردند نسبت به علی علیه السّلام بی مهر بودند و کینه او را در دل داشتند زیرا علی بود که پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرد و قهرمانان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی علیه السّلام را در دل داشتند. [4]
بنابراین با توجه به عقده ها و کینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه کاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند که زمینة حمایت مردمی از حضرت علی علیه السّلام را به حداقل رسانده و امام علیه السّلام را مجبور به انتخاب به سکوت تلخ نمایند.
پی نوشت ها:
[1] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 201 - 209، چاپ سوم، 1366، انتشارات جهان آراء.
[2] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 307، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 هجری قمری.
[3] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 63 - 72. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، 1374 هجری قمری، قم.
[4] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 219.
- [سایر] حمله به بیت وحی، خانه حضرت علی(ع) و فاطمه(س) چند روز پس از رحلت پیامبر(ص) بود؟
- [سایر] اگر بعد از پیامبر (ص) در حق حضرت علی (ع) ظلم شده، چرا خود ایشان کاری نکردند؟
- [سایر] لطفاً درباره زندگینامه اشعث بن قیس و تأثیرگذاری آن در حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت امام علی(ع) توضیح دهید.
- [سایر] با توجه به این روایت که؛ (اگر مردم بعد از پیامبر اکرم(ص) با امیر المؤمنین علی(ع) بیعت میکردند خداوند جهنم را خلق نمیکرد)، تکلیف اقوام قبل از پیامبر مانند قوم ثمود و عاد چه میشد؟
- [سایر] چرا امام خمینی در جنگ شرکت نکردند؟ اگه خطر جان ایشان بود پس چرا پیامبر(ص) و امام علی(ع) خودشون در جنگ شرکت می کردند؟ مگه نباید الگوی ما معصومین(ع) باشند پس چرا ایشان تبعیت نکردند؟
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(ص) امامت حضرت علی(ع) را به صورت مکتوب بیان نکردند؟
- [سایر] بیعت با علی(ع)چه تفاوتی باسایر بیعت ها دارد؟
- [سایر] چرا شیعیان علی (ع) را وصی پیامبر (ص) میدانند؟
- [سایر] حضرت علی(ع) در نزد پیامبر اکرم(ص) چه جایگاهی داشت و پیامبر(ص) چقدر وقت برای حضرت علی(ع) می گذاشت؟
- [سایر] اگر حضرت علی ع جانشین پیامبر ص میشد، وضعیت امت اسلام پس از پیامبر (ص) چگونه رقم می خورد؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.